قانون جهانی موفقیت


آدرس موفقیت  :  بزرگراه :

  توکل ، بلوار : آرامش خیابان :  آزاده

میدان : عمل ،    مجتمع : نشاط ،     واحد : پشتکار ،پلاک: ۲۰ ، منزل :

 خوشبختی


1) قانون علت و معلول

هر چيز به دليلي رخ مي دهد. براي هر علتي معلولي است و براي هر معلولي، علت يا علت هاي به خصوصي وجود دارد، چه از آن ها اطلاع داشته باشيد چه نداشته باشيد. چيزي به اسم اتفاق وجود ندارد. در زندگي هر کاري را که بخواهيد مي توانيد انجام دهيد به شرط آن که تصميم بگيريد که دقيقا چه مي خواهيد و سپس عمل کنيد.


2) قانون ذهن

شما تبديل به همان چيزي مي شويد که درباره آن بيشتر فکر مي کنيد. پس هميشه درباره چيزهايي فکر کنيد که واقعا طالب آن هستيد. 

3) قانون عينيت يافتن ذهنيات

دنياي پيرامون شما تجلي فيزيکي دنياي درون شماست. کار اصلي شما در زندگي اين است که زندگي مورد علاقه خود را در درون خود خلق کنيد. زندگي ايده آل خود را با تمام جزييات آن مجسم کنيد و اين تصوير ذهني را تا زماني که در دنياي پيرامون شما تحقق پيدا کند حفظ کنيد.

4) قانون رابطه مستقيم

زندگي بيروني شما بازتاب زندگي دروني شماست. بين طرز تفکر و احساسات دروني شما، و عملکرد و تجارب بيروني تان رابطه مستقيم وجود دارد. روابط اجتماعي، وضعيت جسماني، شرايط مالي و موفقيت هاي شما بازتاب دنياي دروني شماست. 

5) قانون باور

هر چيزي را که عميقا باور داشته باشيد به واقعيت تبديل مي شود. شما آن چه را که مي بينيد که قبلا به عنوان باور انتخاب کرده ايد. پس بايد باورهاي محدودکنتده اي را که مانع موفقيت شما هستند شناسايي کنيد و آن ها را از بين ببريد. 

6) قانون ارزش ها

نحوه عملکرد شما هميشه با زير بنايي ترين ارزش ها و اعتقادات شما هماهنگ است. آن چه که ارزش هايي را که واقعا به آن اعتقاد داريد بيان مي کند ادعاهاي شما نيست بلکه گفته ها، اعمال و انتخاب هاي شما به ويژه در هنگام ناراحتي و عصبانيت است.

7) قانون انگيزه

هر چه مي گوييد يا انجام مي دهيد از تمايلات دروني، خواسته ها و غرايز شما سرچشمه مي گيرد. پس براي رسيدن به موفقيت بايد انگيزه ها را مشخص کرد تا با يک برنامه ريزي اصولي به هدف رسيد.

8) قانون انتظار

اگر با اعتماد به نفس، انتظار وقوع چيزي را در جهان پيرامونتان داشته باشيد آن چيز به وقوع مي پيوندد. شما هميشه هماهنگ با انتظارات تان عمل مي کنيد و اين انتظارات بر رفتار و چگونگي برخورد اطرافيانتان تاثير مي گذارد.

9) قانون تمرکز

هر چيزي را که روي آن تمرکز کرده و به آن فکر کنيد در زندگي واقعي، شکل گرفته و گسترش پيدا مي کند. بنابراين بايد فکر خود را بر چيزهايي متمرکز کنيد که واقعا طالب آن هستيد.

10) قانون عادت

حداقل ?? درصد از کارهايي که انجام مي دهيم از روي عادت است. پس مي توانيم عادت هايي را که موفقيت مان را تضمين مي کنند در خود پرورش دهيم؛ و تا هنگامي که رفتار مورد نظر به صورت اتوماتيک و غير ارادي انجام نشود، تمرين و تکرار آگاهانه و مداوم آن را ادامه دهيم.

11) قانون انتخاب

زندگي ما نتيجه انتخاب هاي ما تا اين لحظه است. چون هميشه در انتخاب افکار خود آزاد هستيم، کنترل کامل زندگي و تمامي آن چه برايمان اتفاق مي افتد در دست خودمان است.

12) قانون تفکر مثبت

براي رسيدن به موفقيت و شادي، تفکر مثبت امري ضروري است. شيوه تفکر شما نشان دهنده ارزش ها، اعتقادات و انتظارات شماست.

13) قانون تغيير

تغيير، غير قابل اجتناب است و ما بايد استاد تغيير باشيم نه قرباني آن.

14) قانون کنترل

سلامتي، شادي و عملکرد درست از طريق کنترل کامل افکار، اعمال و شرايط پيرامونمان به وجود مي آيد.

15) قانون مسووليت

هر چه و هر کجا که هستيد به خاطر آن است که خودتان اين طور خواسته ايد. مسووليت کامل آن چه که هستيد، آن چه که به دست آورده ايد و آن چه که خواهيد شد بر عهده خود شماست.

16) قانون پاداش

عالم در نظم کامل به سر مي برد و ما پاداش کامل اعمالمان را مي گيريم. هميشه از همان دست که مي دهيم از همان دست مي گيريم. اگر از عالم بيشتر دريافت مي کنيد به اين دليل است که بيشتر مي بخشيد.

17) قانون خدمت

پاداش هايي را که در زندگي مي گيريد با ميزان خدمت شما به ديگران رابطه مستقيم دارد. هر چه بيشتر براي بهبود زندگي و سعادت ديگران کار کنيد و توانايي هاي خود را افزايش دهيد، در عرصه هاي مختلف زندگي خود بيشتر پيشرفت مي کنيد.

18) قانون تاثير تلاش

همه اميدها، روياها، هدف ها و آرمان هاي ما در گرو سخت کوشي است. هر چه بيشتر تلاش کنيم؛ موفقيت بيشتري کسب خواهيم کرد.

19) قانون آمادگي

در هر حوزه اي موفق ترين افراد، آن هايي هستند که وقت بيشتري را صرف کسب آمادگي براي انجام کارها مي کنند. عملکرد خوب نتيجه آمادگي کامل است.

20) قانون حد توانايي

شايد براي انجام همه کارها وقت کافي وجود نداشته باشد ولي هميشه براي انجام مهم ترين کارها وقت کافي هست. هر چه بيشتر کار کنيم کارايي بيشتري پيدا مي کنيم. اما بايد اموري را بر عهده بگيريم که در حد توانمان باشد.

21) قانون تصميم

مصمم بودن از ويژگي هاي اساسي افراد موفق است. در زندگي هر جهشي در جهت پيشرفت هنگامي حاصل مي شود که در موردي تصميم روشني گرفته باشيم.

22) قانون خلاقيت

ذهن ما مي تواند به هر چيزي که باور داشته باشد دست يابد. هر نوع پيشرفتي در زندگي با يک ايده آغاز مي شود و چون توانايي ما در خلق ايده هاي جديد نامحدود است آينده نيز محدوديتي نخواهد داشت.

23) قانون استقامت

معيار ايمان به خود، توانايي استقامت در برابر سختي ها، شکست ها و نااميدي ها ست. استقامت ويژگي اساسي موفقيت است. اگر به اندازه کافي استقامت کنيم، طبيعتا سرانجام موفق خواهيم شد.

24) قانون صداقت

خوشبختي زماني سراغ ما مي آيد که تصميم بگيريم هماهنگ با والاترين ارزش ها و عميق ترين اعتقادات خود زندگي کنيم. همواره بايد با آن بهترين بهترين ها که در درون مان وجود دارد صادق باشيم.

25) قانون انعطاف پذيري

در تعيين اهداف خود قاطعيت داشته باشيد، اما در مورد روش دست يابي به آن ها انعطاف پذير باشيد. در عصر تحولات سريع و رقابت شديد، اتعطاف پذيري.

26) قانون خوشبختي

کيفيت زندگي ما را احساس مان در هر لحظه تعيين مي کند و احساس ما را تفسير خودمان از وقايع پيرامونمان مشخص مي سازد، نه خود وقايع. هرگز براي اين که تجربه خوشي از دوران کودکي داشته باشيد دير نيست. کافي است گذشته را مرور کنيد و روشي را که براي تفسير تجربيات خود داشته ايد تغيير دهيد.

27) قانون تعجيل

ما همواره دوست داريم که هر چه زودتر به آرزوهايمان برسيم، به همبن دليل است که در تمام عرصه هاي زندگي بي قراريم.

28) قانون فرصت

بهترين فرصت ها اغلب در معمولي ترين موقعيت هاي زندگي مان به وجود مي آيد. پس بزرگ ترين فرصت ها به احتمال زياد هميشه در دسترس ماست.

29) قانون خود شکوفايي

شما مي توانيد هر چه را که براي رسيدن به اهداف تعيين شده خود به آن نياز داريد بياموزيد. آن هايي که مي آموزند توانا هستند.

30) قانون بخشندگي

هر چه بيشتر، بدون انتظار پاداش، به ديگران خدمت کنيد، خير و نيکي بيشتري به شما مي رسد. آن هم از جاهايي که اصلا انتظار نداريد. شما تنها در صورتي حقيقتا خوشبخت خواهيد شد که احساس کنيد به دليل خدمت به ديگران انسان با ارزشي هستيد.  



تدریس درس ما می توانیم      به روش نمایشی - مشارکتی

درس ما می توانیم در کلاس ادبیات به صورت نمایشی از دانش آموزان خواسته شده که یک برگ را با جملاتی که همه با (نمی توانم) شروع می شود را پر می کنند و خود معلم هم شروع به نوشتن می کند بعد یک مکعب ساخته شده و تمام نمی توانم ها را در آن جای می دهیم و با کمک بچه ها با بیل و کلنگ در باغچه حیاط مدرسه نمی توانم ها را دفن و مراسم تدفین با شیرینی و شیر پذیرایی انجام می  شود و قول می دهند که/" نمی توانم" را در جایگاه ابدیش به خاک بسپرند و از خداوند خواهان شوند که بی حضور او به سوی آینده ی بهتر حرکت کنند.

از جمله مواردی که قول دادند انجام دهند از نظر تربیتی پرهیز از دروغ چون که دروغگو دشمن خداست. پرهیز از غیبت با توجه به این که غیبت مثل این است که گوشت مرده برادر خود را بخورند. پرهیز از استرس و دلهره با این که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد و تکرار و تمرین در درسها برای یادگیری بهترین نکاتی بود که توسط من  به دانش آموزان گفته شد در پایان اعلامیه فوت (نمی توانم) در جلوی کلاس نصب شد تا دانش آموزان فراموش نکنند که نمی توانم مرده است .

شانس یا ......


در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت .

روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند : عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد !

روستا زاده پیر در جواب گفت : از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟

و همسایه ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است !

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت .

این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند : عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت .


پیرمرد بار دیگر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟

فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست .

همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی .

کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟

چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!

چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دور دستی با خود بردند . پسر کشاورزپیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد .

همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند :
(( عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت : (( از کجا میدانید که ....؟ ))

 

نتیجه :


همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می پنداشته صلاح و خیرمان بوده و آ ن مسائل ، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است . 

عسی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبو شیئا وهو شرلکم والله یعلم وانتم لا تعلمون....

چه بسا چیزی را شما دوست ندارید و درحقیقت خیر شما در ان بوده وچه بسا چیزی را دوست دارید و در واقع برای شما شر است خداوند داناست و شما نمی دانید.

نیکی کردن بی پاسخ نمی ماند

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری می کنم»
سال ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اتاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.
سپس به اتاق مشاوره باز گشت تا هر چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند
:بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.

از هر دستی بدهی از همان دست پس خواهی گرفت. در این جهان هر عملی انجام شود بازتاب آن عمل به صاحبش باز میگردد. آدمی هر کار خلافی  را مرتکب شود، به ضرر خودش است و آتش عواقب آن دامان خودش را می گیرد. حضرت حق تعالی می فرمایند: «کسی که گناهی را مرتکب می شود، در واقع به زیان خود کار کرده است[1] » و نیز در جایی دیگر متذکّر می شود که«ای مردم! بدانید هر گونه ظلم و ستمی مرتکب شوید، و هر انحرافی از حق پیدا کنید، ضررش متوجه خود شماست[2]». 
  
قانون طبیعت همین است «گندم از گندم بروید، جو ز جو». گاهی انسان ها از مکافات عمل خویش غافل می شوند و فراموش می کنند که اگر بدی را در دنیا بکارند، جز بدی به آنها چیزی نمی رسد. 
حضرت رسول(ص) می فرمایند: 
ای کسی که بدی را کشت می کنی، خوار و تیغ آن را خودت درو خواهی کرد.

مردی در یکی از دره های کوه های پیرنه قدم میزد،که به چوپان پیری برخورد.چوپان او را در غذایش شریک کرد و مدت درازی کنار هم نشستند و از زندگی صحبت کردند. 
مرد میگفت:اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد،باید بپذیرد که آزاد نیست،چون خداوند هر گام او را هدایت میکند.
در پاسخ؛چوپان او را به دره تنگ  عمیقی برد که در ان،پژواک هر صدایی به وضوح شنیده می شد. گفت:زندگی این دیوار هاست و سرنوشت فریادی ست که هر یک از ما میکشد.انچه انجام میدهیم تا قلب خداوند بالا می رود،و به همان شکل به طرف ما برمیگردد. 
اعمال خدا به سان پژواک کردار ماست. 
                                                                                               « پائولو کوئلیو» 
                              ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: 
این جهان کوه است و فعل ما ندا   سوی ما اید نداها را صدا (مولوی)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: 
بیگانه ای به صومعه اسکتا رفت،سراغ کشیش را گرفت و گفت:می خواهم زندگی ام را بهتر کنم،اما نمی توانم خودم را از افکار گناه آلود رها کنم. 
پدر روحانی متوجه شد که در بیرون باد تندی میوزد و گفت:می توانی از بیرون کمی باد بگیری و بیاوری تا اتاق را خنک کند؟ 
بیگانه گفت:غیر ممکن است. 
راهب گفت:همین طور بازداشتن خودت از آزاد اندیشیدن به انچه خداوند را می ازارد غیرممکن است.اما اگر بدانی چگونه باید به وسوسه ها پاسخ "نه"  بدهی هیچ آسیبی به تو نمی رسد. 
                                                                                                 
« پائولو کوئلیو» 
********************************************************************* 
  
گاهی یک داستان ساده، نکات عمیقی را به ما یاد می‌دهد. مثل داستانی که در ادامه می‌خوانیم. . 

پسر و پدری داشتند در کوه قدم می‌زدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد. به زمین افتاد و داد کشید: آآآی‌ی‌ی!

 
صدایی از دور دست آمد: آآآی‌ی‌ی!

 
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟ 

 
پاسخ شنید: کی هستی؟ 

 
پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو! 


باز پاسخ شنید: ترسو! 

 
پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟ 


پدر لبخندی زد و گفت: پسرم توجه کن؛ 
و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی! 


صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی! 

 
پسرک باز بیشتر تعجب کرد. 
پدرش توضیح داد: مردم می‌گویند که این انعکاس کوه است، ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی زندگی عینا به تو جواب می‌دهد. اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود می‌آید و اگر به دنبال موفقیت باشی آن را حتما به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی، زندگی‌‌ همان را به تو خواهد داد. 
  إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا
ترجمه آیه به نثر:
اگر نیکی کنید به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کنید پس به خودتان بدی می کنید.
ترجمه آیه به نظم:
اگر کار نیکو کنید و جمیل به خود کرده اید ای بنی اسرائیل
اگر هم نمایید اعمال بد سزای عمل بر شما می رسد
هر چه کنی به خود کنی گر چه که نیک و بد کنی
آنچه تو بر خود روا داری همان می بکن از نیک و از بد با کسان
و آنچه نپسندی بخود از نفع و ضرر بر کسی مپسند هم ای بی هنر
«مولوی»
این جهان کوه است و فعل ما ندا باز گردد این نداها را صدا
«مولوی»
به جز کشته خویش ندوری. (سعدی)
هر کس آن درود عاقبت کار که کشت.
وآن که می بافی همه روزه بپوش زآن که می کاری همه ساله بنوش 
نظیرش: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها. 
أحْسِنْ کما أحْسَن اللّه الیک
کما تُدِینُ تُدان
مَنْ عَزْبَلَ النّاس نخلوهُ اَی مَنْ انتقدوه انتقاداً اشدَّ و اَمرَّ

آداب سخن گفتن و گوش دادن

 سه پرسش سقراط

در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود.

روزی فیلسوفی که از آشنایان سقراط بود ، با هیجان نزد او آمد و گفت :  « سقراط می دانی درباره ی یکی از شاگردانت چه شنیده ام؟ »

سقراط پاسخ داد :  « لحظه ای صبر کن! پیش از این که به من چیزی بگویی از تو می خواهم آزمون کوچکی را که نامش " سه پرسش " است پاسخ دهی . »

مرد پرسید :  « سه پرسش؟ »

سقراط گفت :  « بله درست است .  پیش از این که درباره ی شاگردم با من صحبت کنی ،  لحظه ای آن چه را که قصد گفتنش را داری آزمایش می کنیم . »

نخستین پرسش " حقیقت " است . آیا کاملاً مطمئنّی که آن چه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟

مرد پاسخ داد : « نه ، فقط در موردش شنیده ام . »

سقراط گفت : « بسیار خوب ،  پس واقعاً نمی دانی که خبر درست است یا نادرست . »

حالا پرسش دوم :  « پرسش " خوبی و بدی " آیا آن چه را که در مورد شاگردم می خواهی به من بگویی خبر خوبی است ؟ »

مرد پاسخ داد : « نه، بر عکس »

سقراط ادامه داد : « پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتّی در مورد آن مطمئن هم نیستی بگویی ؟ »

مرد کمی دست پاچه شد و شانه بالا انداخت .

سقراط ادامه داد :  « و امّا پرسش سوم " سودمند بودن " است . آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است ؟ »

مرد پاسخ داد : « نه ، واقعاً »

سقراط نتیجه گیری کرد :  « اگر می خواهی به من چیزی را بگویی که نه حقیقت دارد و نه خوب است و نه حتّی سودمند است پس چرا اصلاً آن را به من می گویی ؟ »

----------------------------------------------------------------------------------------------

● آداب کادو دادن
اگر اصلا کادو ندهید، خیلی خسیس هستید.
اگر کادوی ارزان بدهید، خسیس هستید.
اگر کادوی کوچک بدهید، باز هم خسیس هستید.
اگر کادوی با مارک ایرانی بدهید، بی تعارف خسیس هستید.
اگر کادوی گران بدهید، اهل پز دادن هستید.
اگر کادوی بزرگ بدهید، اهل پز دادن هستید.
اگر کادوی مارک دار بدهید، اهل پز دادن هستید.
اگر اصلا کادو بدهید... حالا من این کادو رو چیکارش کنم؟!

● آداب حرف زدن
اگر در مهمانی زیاد حرف بزنید، پرحرف هستید و حوصله آدم را سر می برید.
اگر در مهمانی کم حرف بزنید، کم حرف هستید و حوصله آدم را سر می برید.
اگر در مهمانی اصلا حرف نزنید، مغرور و پر افاده هستید و حوصله آدم را سر می برید.
اگر در مهمانی حرف نزنید و با حرکات صورت و چشم و ابرو ارتباط برقرار کنید، بی ادب هستید.
اگر لحنتان سوالی باشد، کنجکاو و فضول هستید.
اگر فقط به سوال ها جواب بدهید، تودار هستید و باید با آچار از شما حرف بکشند.

● آداب خنده
اگر حرف های خنده دار بزنید، لوده و مسخره هستید.
اگر جدی باشید و اخم کنید، بداخلاق هستید.
اگر به حرف های دیگران بخندید، بی جنبه و جلف هستید.
اگر به حرف های دیگران نخندید، آداب معاشرت سرتان نمی شود.
اگر بعضی وقت ها به حرف های دیگران بخندید و بعضی وقت ها نخندید، غیرطبیعی هستید و عکس العمل هایتان غیر عادی است.

● آداب پذیرایی
اگر غذا زیاد بپزید، اهل ریخت و پاش هستید.
اگر غذا کم بپزید، خسیس هستید.
اگر غذا به اندازه درست کنید، چشم تنگ هستید و دست و دلتان می لرزد که یک کم بیشتر درست کنید.
اگر غذای فرنگی بپزید، ندید بدید و اهل چشم و هم چشمی هستید.
اگر غذای ایرانی بپزید، سلیقه قدیمی و معمولی دارید.
اگر چند جور غذا بپزید، می خواهید هنرتان را به رخ بکشید.
اگر یک جور غذا بپزید، به مهمانتان توهین کرده اید.

● آداب دوست داشتن
اگر بگویید که زنتان را دوست دارید، زن ذلیل هستید.
اگر بگویید که شوهرتان را دوست دارید، او زن ذلیل است.
اگر بگویید که همسرتان را دوست ندارید، خائن هستید.
اگر بگویید که به همسرتان احساسی ندارید، بی احساس هستید.
اگر بگویید که مادرتان را دوست دارید، بچه ننه هستید.
اگر بگویید که مادرتان را دوست ندارید، حیوان هستید.
اگر بگویید که فرزندتان را دوست دارید، بی تجربه هستید و سرد و گرم روزگار را نچشیده اید.
اگر بگویید که فرزندتان را دوست ندارید، بی عاطفه هستید.
اگر بگویید که هیچکس را دوست ندارید، بیمار هستید.
اگر بگویید که همه را دوست دارید، احمق هستید.

● آداب زندگی
اگر پولدار باشید حتما دزد و کلاهبردار هستید.
اگر بی پول باشید، بی برو برگرد تنبل و بی عرضه هستید.
اگر زندگی معمولی و نان بخور و نمیر داشته باشید قطعا جاه طلبی لازم را ندارید و مدام درجا می زنید.
اگر خانه و ویلا داشته باشید، مال مردم خور هستید.
اگر خانه و ویلا نداشته باشید، بی فکر و بی دست و پا هستید و بلد نیستید از فرصت های زندگیتان به درستی استفاده کنید.

● آداب تمام کردن مطلب
اگر نوشته تان طولانی باشد حتما آب به مطلب بسته اید تا تعداد کلمه هایش بیشتر شود! (به هر حال نویسنده ها هم محکومند که تا اطلاع ثانوی زندگی کنند!)
اگر نوشته تان کوتاه باشد حتما وقت نداشته اید و چیزی سر هم بندی کرده اید.
اگر نوشته تان نه کوتاه باشد، نه بلند (مثل این مطلب)... از مردم خوب و عزیز و شریف و نجیبمان خواهشمندیم ادب و نزاکت و اصول اخلاقی و انسانی را رعایت فرمایند، ممنون!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

وقتی اعصابت خرد شده  ، وقتی حرف زور می شنوی و نمی تونی جواب بدی ، وقتی دیگران اشتباه می کنند و تو باید تاوانش را پس بدی ، وقتی می دوی و     نمی رسی در حالی که دیگران ندویده رسیدند به مقصد ، وقتی داری آماده میشی به مهمونی بری و یه دفعه سر و کله ی مهمونای ناخونده تو خونه تون پیدا میشه وقتی خیلی عجله داری و می خوای به کارهات برسی ولی یکی داره پرحرفی می کنه و اراجیف می بافه و تو چاره ای جز گوش دادن نداری و خدا می دونه و دلت ، وقتی آسمون دلش به حالت می سوزه و بغض کرده و می خواد زار زار به حالت گریه کنه اما دیگران اینو نمی فهمند ، وقتی داری با کسی صحبت می کنی و اون بله بله  می گه و سر تکان می ده و تو عالم دیگری داره سیر و سیاحت می کنه وقتی ....

باید دندون روی جگر بذاری و لب از لب باز نکنی چون ممکنه ناراحت بشه . پس دندون روی جگر بذار و صبور باش و به خدا توکّل کن .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حكايت شتر دیدی ندیدی!

مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.

پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله

پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟

مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟

پسر گفت: من شتری ندیدم!!!

مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.

قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟

پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.

قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی.

بله دوستان این یک مثل قدیمی است که همه ما شنیده ایم و هنگامی کاربرد دارد که پرحرفی باعث دردسر می شود. آسودگی در کم گفتن است، و چکار داریم که در کار دیگران دخالت کنیم.

پس شتر دیدی، ندیدی.

غرور و تکبر


  داستانک تکبر

       حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آن‏جا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت... 

      وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: 

خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

 مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: 
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن. 

در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: 
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.

-----------------------------------------------------------------------

هيچوقت مغرور نشو ..... برگها وقتي مي ريزن كه فكر مي كنن طلا شدند

------------------------------------------------------------------------

رباعی خواجه عبدالله انصاری - فارسی هفتم -صفحه 73 - فعالیت نوشتاری

 تکبّر

 بزرگي، تنها سزاوار خداست و هر که بخواهد جامه کبريايي و خودبزرگ بيني و فرعونيت بر تن کند،

 ذليل مي‌شود. پايه‌گذار تکبّر، ابليس بود که حاضر نشد به فرمان خدا بر آدم سجده کند و منفور ابدي گشت.

اين رذيله، گاهي به خاطر مال و ثروت پيش مي‌آيد، يا جاه و مقام، يا علم و فضل، يا خدم و حشم، يا

 خانواده و دودمان، به هر حال مرضي است زشت که بايد درمانش کرد و به زيور "تواضع" آراسته گشت.

براي درمان تکبّر، بايد ريشه‌هاي آن را شناخت و جدا،جدا به مداوا پرداخت.

 

تکبّر بعضي‌ها به خاطر ذلت دروني و حقارت نفس است؛ امام صادق(ع) فرمود:

"ما مِنْ اَحَدٍ تَکَبَّرَ او تَجَبَّرَ اِلاّ لِذِلَّةٍ وَجَدها في نَفْسِِهِ؛8 هيچ کس تکبّر يا خودبزرگ‌بيني نمي‌ورزد مگر

 به خاطر ذلّتي که در درون خويش مي‌يابد".

پس جبران و درمان آن، رسيدن به غناي روحي و اعتلاي شخصيتي است که در سايه عمل، فضل،

ايمان و معرفت به دست مي‌آيد.

توجه به اينکه متکبران نه نزد مردم جايي دارند نه نزد خدا، بيدارگر است.

توجه به اينکه همه صاحبان مال، مقام، مکنت، ثروت، رياست، جمال، خاندان و حسب و نسب، مرده و

 به زير خاک رفته‌اند، تکبّر را مي‌زدايد.

ياد اينکه انسان به فرموده امام علي(ع) در آغاز، نطفه‌اي بوده و در پايان هم جيفه‌اي خواهد بود، پس چه جاي تکبّر؟ هشدار دهنده است.

تمرين عملي براي پرهيز از نشستن در صدر مجلس، توقع سلام و احترام نداشتن از ديگران،

پيشقدم شدن در سلام، همنشيني با ضعفا و محرومان، رفت و آمد با فقرا و طبقات مستضعف

، عبادت و بندگي و سجده‌هاي طولاني، ديگري را در مجالس و مهماني‌ها و ورود و خروج به محفل

 برخود مقدم داشتن، تأکيد بر گفتن فراوانِ "نمي‌دانم" وقتي سؤالي مي‌کنند و نمي‌داند و امثال

 اينها، در زدودن روحيه تکبّر و افزايش تواضع، مفيد است.

 به گفته خواجه عبدالله انصاري:

عيب است بزرگ، برکشيدن خود را

از جمله خلق، برگزيدن خود را

از مردمک ديده ببايد آموخت

ديدن همه کس را و نديدن خود را

 

حضرت امام علی (ع) از عُجب به‌عنوان «غربت و تنهایی» تعبیر می‌کنند:«وَلا وَحْدَةَ أوْحَشُ مِنَ

الْعُجْبِ غربتی؛ وحشت‌بارتر از خودپسندی و عجب نیست.»

و در جای دیگر، چنین می‌فرمایند:«وَ أوْحَشَ الْوَحْشَةِ العُجْبُ؛ وحشتناک‌ترین وحشت، عجب و خودپسندی است.»

«عجب» انسان را از رسیدن به کمال و سعادت واقعی محروم می‌کند و هم‌چنین باعث می‌شود که

 قوة تعقّل انسان به وجه أحسن عمل نکند. چنان‌که حضرت امام علی (ع) می‌فرمایند:«الإعْجَابُ

یَمنَعُ الإزْدِیَادَ؛ خودپسندی، مانع دست‌یابی به افزایش است.»9«عُجْبُ المَرْءِ بِنَفْسِهِ أحَدُ حُسَّادِ

عَقْلِهِ؛ خودپسندی یکی از حسودان عقل است.»

حجاب دیدن آن روی، شرک و خود‌بینی است      ز هستی تو رخش را نقاب در پیش است

وجود او به مثل هـمچو آب و تـو ماهـی              خبر از آب نداری و آب در پیش است

نظر به او نتوان کرد چون ز عکس رخش             به‌دور باش هزار آفتاب در پیش است

«فیض کاشانی»

«وَاعْلَمْ أنَّ الإعْجَابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَ آفَةُ الألبَابِ؛ بدان که عجب و خودپسندی، مایة خطا و باعث

تضعیف قوای فکری است.»

نیک نامی‌ خواهی ای دل، با بَدان صحبت مدار                خودپسندی، جـان من، بـرهان نـادانی بود

 

در جای دیگر، حضرت می‌فرمایند: گناهی که انسان مرتکب شود و سپس توبه نماید، بهتر از

عمل نیک و صالحی است که انسان را به عجب و خودپسندی وادارد.«سَیِّئَةٌ تَسُؤُکَ خَیرٌ عِندَاللهِ مِنْ

 حَسَنَةٍ تُعجِبُکَ.»

و بالاخره این‌که، حضرت علی (ع) طی نامه‌ای به مالک اشتر، در مورد عجب و خودپسندی به وی

 چنین هشدار و گوش‌زد می‌فرمایند:«وَ إِیَّاکَ وَالاِْعْجَابَ بِنَفْسِکَ، وَالثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا، وَحُبَّ

الاِْطْرَاءِ، فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ، لِـیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْـمُحْسِنِینَ؛

 مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی! و به خوبی‌های خود اطمینان کنی و ستایش را دوست داشته

 باشی که این‌ها همه از بهترین فرصت‌های شیطان برای هجوم آوردن به توست تا کردار نیک

نیکوکاران را نابود سازد.»

 

     عیب است بزرگ برکشیدن خود را

                                   وز جمله ی خلق برگزیدن خود را

                 از مردمک دیده بباید آموخت

                                 دیدن همه کس را و ندیدن خود را

 

     "خواجه عبدالله انصاری "

 

وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً 

و در روی زمین با کبر و سرمستی راه مرو ، زیرا تو ( هر چند قوی باشی ) هرگز نمی توانی ( با گامهایت ) زمین را بشکافی و هرگز نمی توانی در بلندی به کوه ها برسی.

تکبر ان است که مردم را تحقیر کنی و حق را خوار شماری.

امام صادق (ع)

اگر آتش می دانست که سرانجامش خاکستر است ،هرگز با این

همه غرور زبانه نمی کشید. 

فراموش نکن که از دسته خاک زادگانی و به خاک باز خواهی

گشت.پس با تکبر روی خاک پا نگذار.

 

هیچ گاه مغرور نشوید.برگ وقتی از درخت جدا می شود و بر زمین

می افتد که فکر می کند طلا شده است

هرگز بر روی زمین با ناز راه مرو که تو نمی توانی زمین را بشکافی

و قامتت به بلندی کوه ها نخواهید رسید.

قران کریم 

تا کوه های بلند یکی پس از دیگری وجود دارد نباید برای صعود به

یک تپه به خود مغرور شد.

 عجب و خودپسندی عبادت هفتاد ساله را نابود می کند.

-------------------------------------------------------------------------

گنجشکی روی شاخه ی درختی نشسته بود. ناگهان عقابی را دید که روی

یک گله گوسفند فرود آمد و بره ای را به چنگال گرفت و پرواز کرد و رفت.

گنجشک پیش خودش گقت: " من هم باید همین کار را بکنم! مگر چه چیز من از عقاب کمتر است؟ من بال دارم ، منقار دارم ، پرواز هم می توانم بکنم

! درست مثل عقاب! " سپس پرید و روی یک گوسفند پر پشم فرود آمد و

کوشید تا گوسفند را بلند کند! اما بدنش میان پشم های گوسفند گیر کرد و

تکه ای پشم بر پایش پیچید. گنجشک هر چه زور زد نتوانست بپرد. در همین

موقع چوپان از راه رسید و او را گرفت و به خانه برد و به بچه اش داد. بچه

نگاهی به گنجشک کرد و پرسید: " این چیست پدر ؟ " چوپان پاسخ داد: "

این یک گنجشک نادان است که اندازه و مقدار زور و قدرت خودش

را نمی دانست و گرفتار غرور بی جای خود شد!"

تواضع و فروتنی


دانه كوچک بود و كسی او را نمی‌دید. سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه كوچک بود.  

    
دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت. گاهی

 خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت: "من هستم، من اینجا هستم، تماشایم كنید ."

اما هیچكس جز پرنده‌ها‌یی كه قصد خوردنش را داشتند یا حشره‌هایی كه به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌كردند، 

         باتوجهی نمی‌كرد. 

دانه خسته بود از این زندگی؛ از این‌ همه گم‌ بودن و كوچكی خسته بود. یک روز رو به خدا كرد و گفت:

"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌كس نمی‌آیم. كاشكی كمی بزرگتر، كمی بزرگتر مرا می‌آفریدی." خدا گفت: 

"اما عزیز كوچكم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فكر می‌كنی. حیف كه هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی. رشد ماجرایی

 است كه تو از خودت دریغ كرده‌ای. راستی یادت باشد تا وقتی كه می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی. خودت را از

 چشم‌ها پنهان كن تا دیده شوی."                                                                                                                                             

دانه كوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاك و خودش را پنهان كرد.

سال‌ها بعد دانه كوچک، سپیداری بلند و با شكوه بود كه هیچكس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد. سپیداری كه    

           به چشم همه میآمد

دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت. 

گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت: 

"من     هستم، من اینجا هستم، تماشایم كنید ."     

اما هیچكس جز پرنده‌ها‌یی كه قصد خوردنش را داشتند یا حشره‌هایی كه به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌كردند، به او

 توجهی نمی‌كرد. 

دانه خسته بود از این زندگی؛ از این‌ همه گم‌ بودن و كوچكی خسته بود. یک روز رو به خدا كرد و گفت:

"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌كس نمی‌آیم. كاشكی كمی بزرگتر، كمی بزرگتر مرا می‌آفریدی." خدا گفت: 

"اما عزیز كوچكم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فكر می‌كنی. حیف كه هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی. رشد

ماجرایاسكه تو از خودت دریغ كرده‌ای. 

         راستی یادت باشد تا وقتی كه می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی. خودت را از چشم‌ها پنهان كن تا دیده شوی."

دانه كوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاك و خودش را پنهان كرد.  

سال‌ها بعد دانه كوچک، سپیداری بلند و با شكوه بود كه هیچكس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد.      

         سپیداری كه به چشم همه میآمد

آینه چون نقش تو بنمود راست......


به لقمان گفتند:لبات كلفته‹عيب گرفتند›گفت لبام كلفته ولي 

حرفايلطيف ازش در مياد

مثل آينه:مگه آينه چه ويژگي هايي دارد؟۱-صداقت دارد.۲-هرگز بزرگ نمايي

 يا كوچك نمايي نمي كند.۳-عيب ها را مخفي نمي كند.۴-وقتي از مقابل آينه

 دور شويم تصوير مارا محو مي كند.۵-عيوب ما را به كسي نشان نمي دهد

۶-هرگز خيانت نمي كند.۷-تنها عيوب را نمي گويد بلكه جلوه گر زيبايي

 هاست.

آينه ،چون نقش تو بنمود راست

خود شكن آيينه شكست خطاست

اگر آينه حقيقت را به تو نشان داد ،آن را بپذير و در راه رفع عيب هايت تلاش كن و شكستن آينه حقيقت نما كار درستي نيستش.(اگر شخصي عيوبت را به تو گفت ،بپذير.)

شعر پروين ( رخشنده)  اعتصامي كه در ديوانش به اسم خار كن مي باشد و ۳۴ بيت است.اين شعر در قالب قطعه مي باشد.

جواني گه كار و شايستگي است              گه خودپسندي و پندار نيست

جواني هنگام كار و تلاش و خوب بودن است.و هنگام خودپسندي و خيال بافي نيست.

حضرت علي ع:وَ اَعْلَموُا أَنْ الاْءَمَلَ یُسْهِی الْعَقْلَ؛ بدانید که آرزوهای خام و منفی، عقل را دچار غفلت می سازد».

چو بفروختي از كه خواهي خريد؟             متاع جواني به بازار نيست

وقتي جواني را از دست بدهي ديگر قابل برگشت نيست. (متاع جواني -اضافه ي تشبيهي -تشبيه بليغ دارد)

غنيمت شمر جز حقيقت مجوي         كه باري است فرصت ،دگر بار نيست

دوره ي جواني را غنيمت بدان و به دنبال حقيقت و راستي برو.وقت و فرصت يك بار است و تكرار پذير نيست.آرايه ي تكرار دارد (بار)

همه انسان ها دوست دارند که مردم به آنان سخنان راست بگویند و خود نیز از دروغ و دروغگویی بیزارند. اگر دوست داریم که دیگران به حقیقت و راستی با ما سخن بگویند، ما هم باید تلاش کنیم تا به کسی دروغ نگوییم و همواره از روی صدق و درستی رفتار کنیم و با راستگویان هم کلام شویم. امام علی علیه السلام در سفارشی به مالک اشتر می فرماید: «وَ اَلْصِقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ؛ با پاکان و راستگویان هم نشین باش و با آنها معاشرت ودوستی کن».

در بخشی دیگر از نهج البلاغه، به زشتی و ضد ارزش بودن دروغ و دروغ پردازی اشاره کرده و فرموده است: «جانِبَا الْکِذْبَ فَاِّنَه مُجانِبٌ لِلایمان؛ از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ و دروغ گویی، با ایمان بیگانه است».

خداوند به انسان سخن گفتن آموخت و به او قدرت بیان داد و پس از یادآوری خلقت انسان، نعمت بیان و آموختن آن را یادآور شده است. این نعمت تا زمانی با ارزش است که صاحب آن با درایت و دقت آن را به کار گیرد و نیز به سود جامعه و آخرت انسان باشد. در غیر این صورت، آثار ناخوشایند آن متوجه انسان ها می شود.

با گزیدن مار و عقرب، انسانی از بین می رود، ولی چه بسا دروغ هایی که اجتماعی را از بیخ و بن نابود می سازد. با اشاره به این مضمون، حضرت علی علیه السلام می فرماید: «اَللِّسانُ سَبُعٌ إنْ خُلِّی عَنْهُ عَقَرَ؛ زبان درنده است. اگر او را رها کنی، می گزد».

مپيچ از ره راست بر راه كج               چو در هست حاجت به ديوار نيست

از راه راست در مسير راه كج و نادرست قرار مگير و حركت نكن.در جايي كه در وجود دارد نيازي نيستش كه از روي ديوار وارد مكاني بشوي.

مراعات نظير بين در و ديوار-ارايه تمثيل يا ضرب المثل جايي كه دره نياز به ديوار نيست.- آرايه تضاد بين راست و كج

زآزادگان بردباري و سعي                      بياموز، آموختن عار نيست

از انسان هاي آزاده صبر و بردباري و تلاش را ياد بگير.آموزش و يادگيري عيب و ننگ نيست.

 

عامل اصلی موفقیت و رستگاری، بردباری است. انسان باید در برابر ناملایمات شکیبا و صبور باشد و سختی محرومیت ها را تحمل کند و در نتیجه، مشکلات اقتصادی و اجتماعی را با تحمل و بردباری، به خوشی ها و موفقیت تبدیل سازد. در حقیقت، هرگونه شتابزدگی و بی صبری ما را به سقوط می کشاند. حضرت علی علیه السلام در اهمیت صبر می فرماید:

وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَأِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاْیمانِ کالرَّاْسِ مِنَ الْجَسَدِ.

بر شما باد که بردباری را در هر کاری پیشه کنید که صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به تن آدمی.

بی گمان، هر کسی در زندگی خود به مشکلات و ناراحتی هایی گرفتار می شود. اگر انسان در این مواقع بی تابی کند، تمرکز فکر و عمل خود را از دست می دهد و خود را به راحتی می بازد و مشکلات بزرگ تر گریبان او را می گیرد. هنگامی که حضرت یوسف علیه السلام در چاه بود، خداوند او را به خاطر صبرش نجات داد و به خانه عزیز مصر فرستاد، ولی آن گاه که از زندانی شدن که مقدمه ریاستش بود، اظهار ناراحتی کرد، خداوند وسایل آزادی اش را به تأخیر انداخت. حضرت علی علیه السلام در این باره فرموده است:

مَنْ عَظَّمَ صِغارَ الْمَصائِبِ اِبْتَلاهُ اللّهُ بِکِبارِها.

کسی که حوادث کوچک را بزرگ بشمارد، به مصیبت های بزرگ تر گرفتار می شود.

بردباری در برابر ناملایمات و تحمل مشکلات، نه تنها ثواب اخروی دارد، بلکه انسان را از نگرانی و ناراحتی دور می سازد. خداوند بندگان خویش را برای بخشیدن توفیق و امتیاز صبر می آزماید تا خود آنان نیز مقام خویش را درک کنند. در قرآن مجید آمده است: «ما شما را آزمایش می کنیم تا تلاش گران و بردباران شناخته شوند». (محمد: 31)

در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم:

الصَّبْرُ صَبْرانِ صَبْرٌ عَلی ما تَکْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمّا تُحِبُّ.

صبر دو نوع است: یک نوع در برابر ناملایمات و نوع دیگر صبر در برابر آنچه به آن تمایل داری.

دوام آوردن در برابر مریضی و فقر و بیچارگی، صبر است و پاداش دارد. صبر و تحمل در برابر شهرت، ثروت، ناموس مردم و خارج نشدن از مرز شرع، عفت است که سختی های این نوع صبر، بیشتراز نوع اول است و لغزش هایش نیز فراوان تر. پروردگار مهربان در قرآن می فرماید:

برای مردم، خوش گذارنی ها، زن، فرزند، پول های نقره وطلای فراوان، حیوانات زیبا و... جلوه داده می شود، اما اینها بازیچه دنیاست. (آل عمران: 14)

به چشم بصيرت به خود در نگر                 تو را تا در آيينه زنگار نيست

با چشم آگاهي به درون خودت نگاه كن تا زماني كه دلت رو آلودگي ها نگرفته است. اين بيت به شناخت دروني انسان و ويژگي هاي او پيش از آن كه دل او  به گناهان آلوده شود اشاره دارد.( زنگار:گرد و غبار-زنگ فلز و آينه-كنايه از آلودگي ها)   را در اين بيت به معني براي است و تومضاف الیه مي باشد.(تا در آیینه ی تو زنگار نباشد

چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .

همي دانه و خوشه خروار شد          زآغاز هر خوشه خروار نيست

دانه و خوشه پس از جمع شدن خروار مي شود. هيچ خوشه اي از ابتدا و آغاز خروار نيست.

هر چيزي كم كم جمع مي شود و زياد مي شود.قطره قطره جمع گردد...(بين دانه و خوشه و خروار ارايه مراعات نظير- آرايه تكرار كلمات خوشه و خروار-آرايه ي واج آرايي يا نغمه حروف در حرف خ )

خروار واحد وزن برابر با ۳۰۰ كيلو گرم.كه البته در هر شهري ممكنه تفاوت داشته باشد.                                                                                                                                      همه كار ايام درس است و پند         دريغا كه شاگرد هشيار نيست

گذر روزگار سراسر درس و پند است؛ صد حیف که  انسان برای درک و دریافت آن به اندازه­ی کافی هوشیار نيست.

   خداوند متعا ل همه درس هاي زندگي كه لازمه ي موفقيت بشر است ،را در همين محيط پيرامونمان قرار داده است. كافي است بخواهيم ببينيم و كمي هوشيار باشيم.

شاگرد:انسان

 مهم نيست كه در چه سطح و رتبه علمي و هوشي هستيم، درس هاي

 ايام طبيعت و حتي رفتار موجودات درس هايي است كه همه افراد بشر

 توانايي درك آن را دارند. درواقع يادگيري همين درس هاست كه يكي را در

 زندگي موفق و ديگري را شكست خورده مي دارد.

    پس بياييد هميشه از يك دريچه به زندگي نگاه نكنيم، دريچه هاي مختلف

 ذهنمان را به همه رخدادها و رويدادهاي اطرافمان بازكنيم و درمورد هر

 كدامشان فكر كنيم. زندگي فقط در كار و ازدواج و بچه داري خلاصه نمي

 شود. اصل زندگي رشد كردن بشر و تعالي سطح فكر، احساس و انديشه

 اوست. انسان در اين دنيا براي زندگي در دنياي ديگر بالغ مي شود. درواقع

 همه چيز به كمك بشر مي شتابد براي بلوغ و رشد و يادگيري. گاهي وقت

 ها لازمست به زندگي از بالانگاه كنيم تا همه جوانب و قسمت هاي آن را

 ببينيم. پس بياييد از همه چيز و همه كس و از هر وجودي كه در اين دنيا براي

 ما يك علامت راهنما آفريده شده ياد بگيريم.

 

 

عوارض دل شکستن


 علم پزشکی ثابت کرده است که شکستن دل واقعیت است. 

یعنی وقتی دل کسی میشکند در قلب اتفاقی می افتد مثل یک خون ریزی 

 کوچک یا یک جراحت که حتی می تواند منجر به سکته قلبی شود…! 

تو دوست ِ خوب ِ من، اگر نمیتوانی دلی را نشکنی و اگر طاقت نداری 

که دلت بشکند، واردهیچ رابطه ای نشو…و باز هم تو دوست ِ خوب ِ

من…هم مراقب ِ دل ِ خودت باش هم دل ِ دیگران…

چقدر پست اند کسانی که دیوار بلندت را می بینند، ولی به دنبال همان 

یک آجر لق میان دیوار بی نقصت هستند، که تو را فرو بریزند و از 

 رویت رد شوند!

در برابر کسانی که تک آجرها را بهانه میکنند، استوار باشید…

درد دل های خداوند


سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من

نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2)

 

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی

پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس30)

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87)

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان تَوّهم زده شدی که گمان بردی خودت بر

همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و

اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری)حج 73)

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند،

و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در

راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی

اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و

یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو

نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)

وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی،

 

تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی .

(انعام (63-64

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی

و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای.

(اسرا 83)

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

پس کجا می روی؟ (تکویر 26)

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟

 

(انفطار6 (

مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان

 

پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال

 

آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی،

 

و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود

 

)روم 48)

 

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و

 

در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و

 

روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی

 

به این کار ادامه می دهم. (انعام60)


رازداری

مثنوی معنوی( قران عجم ) از مولوی،  شاعر قرن ۷- ۲۶۰۰۰بیت دارد ودر شش دفتر نوشته شده و گنجینه ای از معارف اسلامی است.

 تا مي‌توانيد رازهاي خود را با هيچ كس در ميان نگذاريد و درِِ صندوق راز را بر هيچ كس

 مگشاييد؛ زیرا زماني‌كه سرّ و راز در دل پنهان باشد، مراد زودتر حاصل می‌شود؛ چنان‌که

 پيغمبر صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم، گفته است: هر كس رازش را نهان دارد، زودتر به مراد و مقصودش

 مي‌رسد. اشاره است به حديث: «استعينوا في الحوائج بالكتمان (رواه الترمذی:2518)؛ در

 برآوردن حوایج و نيازهايتان از كتمان و سرّپوشی کار بگیرید در تأييد اين مطلب مولانا دو

 مثال از محسوسات بيان مي‌كند: مثال اول، اگر دانه‌ها در دل خاك پنهان شوند، اين پنهان شدن

 سبب روییدن آنها و سرسبز شدن باغ و بستان مي‌شود. مثال دوم، اگر مواد سازندة طلا و نقره

 در دل زمين و در معادن پنهان نمی‌شدند، ممكن نبود طلا و نقره‌ای شکل بگیرد و سپس

 استخراج شود. [در علوم تجربي به اثبات رسيده كه طلا و نقره بر اثر فعل و انفعالات اجزاي

 خاک و تراکم گازها در دل زمين پديد مي‌آيد و اگر اين اجزا روي زمين قرار بگيرند، از آنها طلا

راز شکوفایی - فارسی هفتم-شعر خوانی صفحه 35

 اهمیت رازداری از دیدگاه قرآن و سنت

از قدیم الایام، همواره تجسس در زندگی دیگران امری نکوهیده و مذموم بوده که مردم از آن نهی می‌شدند. تو خود را به جای دیگران بگذار؛ کیست که دوست داشته باشد اسرار زندگی‌اش هویدا شود و همگان، حکایت تلخ و شیرین زندگی‌اش را بدانند؟ یک لحظه تجسم کن که حرف زندگی خصوصی‌ات را اطرافیان بدانند؛ شاکی می‌شوی؟

مفهوم راز در لغت و اصطلاح

راز به معنای سرّ، آن چه باید در دل نهفته باشد و چیزی که باید پنهان بماند یا به اشخاص مخصوصی گفته شود، است. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش‌تر و پیش‌تر از هر کس، از اعمال، حالات، رفتار، عیوب و گناهان بندگانش با خبر است، اما حلم، بردباری، پرده‌پوشی و رازداری او بیشتر از همه است.

گـــور خــانـه‌ی راز تــو تـا دل شـود            آن مـرادت زودتــــر کــامل شـود

گفـت پیغمبر که هر که سرّ نهفت            زود گــردد بـا مراد خـویش جفت

دانه‌ها، چون در زمین پنهان شود           سرّ آن، سرسبزی بستان شود

زر و نقــره، گـــر نبــودنـدی نهــان            پــرورش کـی یـافتنـدی زیـر کان

راز داری

اول: حفظ اسرار دیگران؛ خصوصا اگر کسی انسان را امین خود قرار داده و رازی را نزد او به امانت بگذارد. در حدیثی داریم: مجالس امانتند. امانت همیشه یک شیء مالی و مادی نیست، مطلبی که در یک مجلس بیان شود هم امانت است.

دوم: حفظ راز خویشتن؛ اگر امروز با کسی دوست هستید، حدّ را نگه دارید؛ آن‌چنان که بعد موجب گرفتاریتان نشود.

در روایات می‌خوانیم: حفظ آبروی مومن به اندازه‌ی خون او احترام دارد و ارزشمند است. به همین دلیل، ما هم باید حرمت دیگران را رعایت کنیم و هم باید حرمتی را که خداوند برای ما قرار داده ضایع نکنیم.

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

دیدگاه قرآن

«عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا: دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد» (جن/ 26)

خداوند متعال، از همه‌ی اسرار مطلع است و از تمام اتفاقات، آگاه؛ اما با این وجود، هیچ کس از اسرار غیب او آگاه نیست. خداوند متعال خود، رازهای بندگانش را می‌پوشاند و به همین دلیل بر رازداری تاکید دارد.

دیدگاه اهل بیت علیهم‌السلام

امام علی علیه السلام: «کسی که در نگهداشتن راز خود ناتوان باشد، در حفظ راز دیگران توانا نباشد.» و یا «راز تو در بند توست. اگر آن را فاش کنی تو در بندش خواهی شد.» و یا «صدرالعاقل صندوق السره: سینه‌ی خردمند، صندوق راز اوست.» و یا «نسبت به دوست خویش هر مهربانی و هر خیرخواهی را می‌توانی، انجام بده؛ اما در یک امر محتاط باش: در نهایت اطمینان و اعتماد، اسرارت را به او نگو.»

نگاه بزرگان

حکایت اول: غلامی طبق سرپوشیده‌ای بر سر داشت و خاموش و بی‌صدا در راهی می‌رفت. شخصی در راه به او برخورد و پرسید: «در این طبق چیست؟» غلام چیزی نگفت. آن شخص به اصرار پرسید تا بداند زیر آن سرپوش که روی طبق کشیده‌اند چیست. غلام گفت: «فلانی! اگر قرار بود که همه‌ی افراد بدانند در طبق چیست، دیگر سرپوش روی آن نمی‌کشیدند!»

حکایت دوم: امام علی علیه‌السلام وقتی برای مالک اشتر رهنمودهای حاکمیت بر مردم را بیان می‌کند، به لزوم رازداری تاکید می‌کند: «از مردم آنان که عیب‌جوترند از خود دور کن، زیرا مردم عیوبی دارند که رهبر امت در پنهان کردن آن از همه سزاوارتر است. پس مبادا آن چه بر تو پنهان است، آشکار گردانی و آن چه که هویداست بپوشانی که داوری در آن چه از تو پنهان است ،با خداوند جهان است. پس چندان که می‌توانی زشتی‌ها را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند.»

 
انس بن مالک -رضی الله عنه- خدمتکار رسول خدا صلى الله علیه و سلم بود. یکی ازروزها داشت با پسربچه های مدینه بازی می کرد، پیامبر صلى الله علیه و سلم نزد آنان آمده و به آنان سلام کرد و کاری را به انس سپرد. پس از آنکه انس وظیفه اش را به انجام رسانید پیش مادرش برگشت. مادرش از او علت دیرکردنش را پرسید. انس پاسخ داد: رسول الله صلى الله علیه و سلم کاری را از من خواسته بود. مادرش پرسید: چه کاری؟ انس پاسخ نداده و گفت: این یک راز است. مادر انس از این کار وی خوشنود شده و رازداریش او را شگفت زده نمود و به او گفت: کسی را از راز رسول خدا صلى الله علیه و سلم باخبر مساز!

1.        * رازداری چیست؟

رازداری همان حفظ اسرار، و پنهان داشتن مسائل خصوصیاست که مردم نباید از ان اطلاع حاصل نمایند.

انواع رازداری:

موراد بسیاری هست که یک مسلمان باید در آن رازداری خویش را حفظ نموده و موضوع را برای هیچ کس بازگو ننماید، از جمله: 

رازداری و حفظ اسرار: 

مسلمان درحفظ اسرار نهایت سعی خود را می کند، حال این اسرار مربوط به خوداو باشد یا آنکه مربوط به شخص دیگری باشد به او اعتماد نموده است. درصورت نگاهداشتن اسرار توسط تو، احساس امنیت و آرامش کرده و درغیر اینصورت درمعرض خطر و ضرر و زیان خواهد بود. 

حفاظت مسلمان از اسرار دیگران نشانگر امانت داری اوست و دلیل اعتماد مردمبه او و در راستی گفتارش شک نداشته باشند. اما درصورتیکه انسان رازدارینبوده و اسرار دیگران را فاش می کند، مورد تنفر مردم بوده و کسی به اواعتماد نمی کند. پیامبر صلى الله علیه و سلم فرموده است: (إذا حدَّثالرجلُ الحدیثَ ثم التفت فهی أمانة) [ترمذی] یعنی: "وقتی کسی سخنی گفت ورویش را برگرداند، (سخن او نزد شما) امانت است." زمانی که پیامبر صلى الله علیه و سلم قصد غزوه ای داشت، تا وقتی که لشگر تجهیز و آماده ی نبرد میشد، کسی را از زمان و مکان آن باخبر نمی ساخت. 

بزرگان در مورد رازداری و فاش نساختن سر گفته اند: کسی که رازش را فاش سازد کارهایش تباه گردد و آنکه رازش را نگاه داشت، کارهایش به سامان است. و نیز گفته اند: ضعیف ترین انسان کسی است از مخفی داشتن راز خویش ناتوان باشد. 

حضرت علی ع  می گوید: راز تو چون اسیری در دست توست و زمانیکه آن را برزبان راندی تو در دست آن اسیر می گردی.

شعری در این زمینه می گوید:

إذا المـرء أَفْـشَی سِـرَّهُ بلسانــه
ولام علیه غیرَهُ فَهـو أحـمـــقُ
إذا ضاق صدر المرء عن سر نفـسـه
فصـدر الذی یُسْتَوْدَعُ السِّرَّ أَضْیَـقُ

معنی: 
"آنکه راز خویش بر زبان راند و آنگاه
دیگران را به فاش کردنش ملامت کند نادان است.


مخفی داشتن اهداف:

وقتی که مسلمان قصد انجام کاری به بهترین نحو ممکن را داشته باشد، بهتراست که آن را تا هنگام به انجام رسیدن و پایان کار، آن را پنهان داشته وبا هرکس که برخورد می کند در مورد آن صحبت ننماید. پیامبر خدا صلى اللهعلیه و سلم برای دست یافتن به اهداف و نتایج مطلوب در کارها به رازداری ونهان داشتن آن موضوع توصیه نموده و می فرماید: 
(استعینوا على إنجاحالحوائج بالکتمان، فإن کل ذی نعمة محسود) [طبرانی و بیهقی] یعنی: "دربرآورد حاجات خویش رازداری پیشه کنید، چرا که هر صاحب نعمتی مورد حسادت دیگران است."

کتمان اسرار منزل:

چیزی که در خانه می گذرد را باید همچون رازی نهفته داشته و برای دیگران بازگو نکرد. روابط میان فرد و همسرش را کتمان نموده و برای سایرین چیزی ازآن را فاش نسازد، چرا که آن امانتی است در اختیار وی.

کتمان عیب دیگران:

انسان مسلمان درباره ی دیگران حرفی نمی زند که باعث آزار آنان گردد و چشم خویش از حرام فرومی پوشاند. خداوند متعال کسانی را که اقدام به بی آبرونمودن مسلمانان می ننمایند را به عذابی دردناک بیم داده و می فرماید: {إنالذین یحبون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیاوالآخرة والله یعلم وأنتم لا تعلمون} [نور: 19] یعنی: "کسانى که دوست دارند که زشتکارى در میان آنان که ایمان آورده‏اند شیوع پیدا کند براىآنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا[ست که] مى‏داند و شمانمى‏دانید."

وقتی فرد مسلمان مرتکب معصیتی شد ه یا گناهی از او سر می زند، آن را پیش خود پنهان می دارد و نزد مردم در مورد ان چیزی نمی گوید و البته به سوی توبه روی آورده و از خداوند طلب امرزش می کند. افرادی نیز هستند که به گناهان خویش افتخار نموده و آن را پیش دیگران بازگو می نمایند، کتمان و رازداری حرام:

گفتیم که رازداری کاری است پسندیده و پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم برآن تأکید فراوان داشته اند، اما مواردی هست که جایز نیست آن را کتمان نموده و بلکه لازم است آن را کاملاً بازگو کرده و در این حالت نه گناه است و نه ایرادی بر آن وارد است. از جمله ی موارد مذکور این ها هستند:

شـهادت و گواهی:

جایز نیست که انسان مسلمان شهادتی را کتمان ننماید. بلکه بر او واجب استکه آن را مطابق آنچه دیده است بیان نموده و چیزی را از قلم نیاندازد. خداوند متعال به کتمتان ننمودن شهادت فرمان داده و می فرماید: {ولا تکتمواالشهادة ومن یکتمها فإنه آثم قلبه} [بقرة: 283] یعنی: "و شهادت را کتمانمکنید، و هر که آن را کتمان کند قلبش گناهکار است‏، و خداوند به آنچهانجام مى‏دهید داناست "
همچنین پروردگار متعال می فرماید: {ومن أظلم ممن کتم شهادة عنده من اللهوما الله بغافل عما تعملون} [بقرة: 140] یعنی: "و کیست‏ستمکارتر از آن کسکه شهادتى از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد و خدا از آنچه مى‏کنید غافلنیست."

خرید و فروش:

فروشنده ی مسلمان وظیفه دارد که در مورد کالایی که می فروشد هرچه می داندبیان داشته و در معامله صداقت داشته باشد تا آنکه خداوند متعال در تجارت ومعاملاتش برکت و فزونی قراردهد. رسول خدا صلى الله علیه و سلم در اینزمینه فرموده است: (الْبَیِّعان بالخیار ما لم یتفرقا، فإن صدقا وبیَّنابُورِکَ لهما فی بیعهما، وإن کتما وکذبا مُحِقت برکة بیعهما) [بخاری] یعنی: "هردو معامله کننده (فروشنده و خریدار) اختیار دارند تا زمانی که ازهم جدا نشوند، و اگر راست گفتند و بیان نمودند در معامله شان برکت نهادهمی شود. اگر پوشیدند و دروغ گفتند، برکت معامله شان از میان می رود."

علم و دانش:

جایز نیست که فرد مسلمان علم را کتمان نماید. پنهان کردن علم گناهینابخشودنی و بزرگ است و مستوجب شدیدترین مجازات ها از جانب خداوند بوده ولعنت خداوند شامل حال وی خواهد بود.
پروردگار متعال در قرآن کریم می فرماید: { إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَمَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُلِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُاللَّاعِنُونَ} [بقرة: 159] یعنی
: " کسانى که نشانه‏هاى روشن و رهنمودى راکه فرو فرستاده‏ایم بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح داده‏ایم نهفته مى‏دارند آنان را خدا لعنت مى‏کند و لعنت‏کنندگان لعنتشان مى‏کنند."

همچنین می فرماید: {ولا تلبسوا الحق بالباطل وتکتموا الحق وأنتم تعلمون} [بقرة: 42] یعنی: " 
و حق را به باطل درنیامیزید و حقیقت را با آنکه خودمى‏دانید کتمان نکنید."

در روز قیامت پنهان دارنده ی علم چنان برمی خیزد که افساری از آتش بر دهاناوست، بخاطر کتمان علم و بخلی که داشته و بدلیل آنکه مردم را از علم خویشبی بهره ساخته است. پیامبر صلى الله علیه و سلم فرموده اند: (من سئل عنعلم فکتمه، ألجمه الله بلجام من نار یوم القیامة) [ابوداود و ترمذی و ابنماجه] یعنی: " کسی که از او در باره ی دانشی بپرسند و او آن را بپوشاند،در روز قیامت به لگامی از آتش لگام کرده می شود." 

بنابراین انسان مسلمان باید که علم و دانش خویش و نیز شهادت حق را هرگز پنهان ندارد.

 

 رازداری ،کلید ارتباط موفق


 «کنترل زبان» در زندگی جایگاه مهمی دارد و به موضوعاتی چون: دروغ، غیبت، افتراء، لغو و بهتان و در بخشی هم به «رازداری» مربوط می شود. این موضوع در زندگی روزمره نیز بسیار مهم بوده و توانایی رازداری یک مهارت محسوب می شود


با مردم بیگانه مگو راز دل خویش         بیگانه، دل راز نگهدار ندارد

راز فاش شده، مثل یک زندانیِ گریخته از محبس است که بازگرداندنش به بازداشتگاه بسیار دشوار است.

تیری که از کمان رها گشت و گلوله ای که از سلاح شلیک شد، دیگر به کمان و سلاح برنمی گردد.

«راز»، همان زندانی است، همان تیر و گلوله است و دهان، و سینه تو، همچون زندان. مانند چلّه کمان و مانند خشاب اسلحه، تا وقتی که رها نشده، مصون و پنهان است. همین که از چنگت گریخت و از تفنگت شلیک گشت، دیگر از اختیار تو بیرون رفته است. اگر تا آن لحظه، راز در گروگان تو بود، اینک تو در گرو آنی.

به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین(ع):

«سِرُّکَ اَسیرُکَ، فَاِنْ اَفْشَیْتَهُ صِرْتَ اسیرَهُ»

راز تو اسیر توست، اگر آشکارش ساختی، تو اسیر آن شده ای.

 

به قول سعدی:

خامشی به که ضمیر دل خویش     به کسی گویی و گویی که: مگوی

ای سلیم! آب ز سرچشمه ببند    که چو پرشد، نتوان بست به جوی 

راز فاش شده، مثل یک زندانی گریخته، یا گلوله رها شده است پس باید از فاش شدن راز، جلوگیری کرد. پس آنچه زمینه برخی کدورتها و گله ها میان افراد می شود، گاهی زمینه اش دست خودِ «صاحب سرّ» است که نمی تواند رازدار خویش باشد. راز را حتی به دوستان هم نباید گفت، اگر واقعا «راز» است و پنهان بودنش حتمی! چرا که همان دوستان صمیمی تو هم دوستان صمیمی دیگری دارند. همان افراد مورد اعتماد هم به کسان دیگری «اعتماد» دارند، آنان هم به «همه کس» نمی گویند، ولی به «بعضی» چطور؟ شاید!

باز هم به قول شاعر شیراز، سعدی حکیم:

«رازی که پنهان خواهی، با کسی در میان منه، اگر چه دوست مخلص باشد، که مر آن دوست را دوستانِ مخلص باشد!»

 «کلّ سرٍّ جاوَزَ الأثنینِ شاعَ». هر رازی که از دو نفر فراتر رفت پخش خواهد شد.

افشای اسرار، نشانه ضعف نفس و سستی اراده است. به عکس، «کتمان راز» دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیت شایسته و بایسته یک انسان را می رساند.

حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش و پیش از هر کس، از اعمال و حالات و رفتار و عیوب و گناهان بندگانش باخبر است، اما ... حلم و بردباری و پرده پوشی و رازداری او بیش از همه است. اگر خداوند، کارهای پشت پرده و پنهانی بندگانش را افشا کند، آیا کسی با کسی دوست می شود؟ اگر خداوند، «آن کارهای دیگرِ» مردم را رو کند، برای چه کسی آبرو و حیثیّتی باقی می ماند؟ خداوند، کریم است و آبروداری و خطاپوشی می کند و زشتکاریهای پنهانی مردم را فاش نمی سازد، و گرنه کیست که در برابر افشاگریهایش بتواند تاب آورد؟

این همان است که در دعای کمیل می خوانیم: «وَ لا تَفْضَحْنی بِخفیِّ مَآ اطّلَعْتَ علیه مِن سِرّی ...»

باری ... «امانت»، تنها در باز پس دادن فرش همسایه یا مراقبت از گلدانهای او نیست.

«آبرو» از هر سرمایه ای بالاتر است و با رازداری می توان «آبروداری» کرد. کسی که از عیب پنهان و راز مخفی کسی مطلع می شود و آن را در بوق و کرنا می کند، گناهکار است و مدیون حق مردم. تعجب است که گاهی رازهای خصوصی بعضی خانواده ها زبان به زبان نقل می شود و صغیر و کبیر از آن آگاهند!

حضرت رضا(ع) در حدیثی فرموده است: مؤمن، هرگز مؤمن راستین نخواهد بود مگر آنکه سه خصلت داشته باشد: سنتی از پروردگار، سنتی از پیامبر و سنتی از ولیّ خدا. آنگاه سنت و روشی را که مؤمن باید از خدا آموخته و به کار بندد، «رازداری» معرفی می کند: «وَ امّا السُنَّةُ مِنْ رَبّهِ کِتمانُ سِرِّهِ»

اگر حرفی را از کسی شنیدی که راضی به نقل آن برای دیگری نبود، نقل آن گناه است. اگر بیان یک راز، آبروی خانواده ای را به خطر اندازد، فردای قیامت مسؤولیت دارد و پاسخ گفتن به آن بسیار دشوار است.

مگر «خون»، عامل بقای انسان نیست؟ و اگر خون از بدن برود، جان هم پر می کشد. اسرار هم همین حکم را دارد.

انگیزه فاش ساختن راز در حکمتهای بلند بزرگان آمده است: «صدور الاحرار، قبور الاسرار». سینه های آزادمردان، گور رازهاست. باید دلی پاک و ایمانی محکم و اراده ای استوار داشت، تا به افشای راز این و آن نپرداخت. اگر انسان بتواند هر چه کمتر از اسرار مردم مطلع باشد، بهتر است و احتمال فاش کردن آن هم کمتر.

 

راهها و مسیرهایی که انسان را در جریان «اطلاعات» و «اسرار» قرار می دهد، اینهاست

«پرحرفی» از لابه لای پرحرفیهای انسان، بسیاری از «اسرار مگو» از زبان می پرد. درمانش نیز کم حرفی است.

 «خودنمایی» این خصیصه، بیشترین ضربه ها را می زند. یعنی وانمود کردن اینکه انسان در جریان است و با «بالا»ها ارتباط دارد و اخبار دست اول را می داند یا آدم مهمی است، سبب می شود خیلی از اسرار را (چه شخصی و چه مربوط به نظام) باز بگوید.

«دوستی»  آنان که روی رفاقت و صمیمیت، اسرار محرمانه را می گویند و به عواقب آن بی توجهند، گاهی دوستانه دشمنی می کنند!

«وسایل ارتباط جمعی» گاهی آنچه از طریق رسانه ها، بی سیم، تلفن، جراید، عکس و فیلم، نامه، حرفهای عادی مردم کوچه و بازار و در مجالس و محافل مطرح می شود، رازها را فاش می سازد. و ... برخی علتها و راههای دیگر.

چه ژرف و زیباست این کلام حضرت صادق(ع):

«سِرُّکَ مِنْ دَمِکَ فلا یَجرینَّ مِنْ غیرِ اَوداجِک»(6)

راز تو از خون تو است، پس نباید جز در رگهای خودت جاری شود!

و مگر «خون»، عامل بقای انسان نیست؟ و اگر خون از بدن برود، جان هم پر می کشد. اسرار هم همین حکم را دارد.

باری ... باید زبان را در حفظ راز، یاری کرد. راز، امانت است. در حفظ آن باید کوشید. چه بسا اختلافها و کدورتهایی که ریشه در افشای اسرار این و آن دارد.

 

 

رازداری

«راز»، به اقتضاى حرمتش باید پنهان و پوشیده بماند و گرنه رازنمى‏شد. در این هیچ تردیدى نیست.

رازهاى درونى افراد نیز همین گونه است. اگر آن را به این و آن‏بگویید، از «راز» بودن، مى‏افتد.

راز فاش شده، مثل یک زندانى گریخته از محبس است که‏بازگرداندنش به بازداشتگاه بسیار دشوار است.

تیرى که از کمان رها گشت و گلوله‏اى که از سلاح شلیک شد،دیگر به کمان و سلاح برنمى‏گردد. «راز»، همان زندانى است، همان تیرو گلوله است و دهان، و سینه تو، همچون زندان. مانند چله کمان و مانندخشاب اسلحه، تا وقتى که رها نشده، مصون و پنهان است. همین که ازچنگت گریخت و از تفنگت‏شلیک گشت، دیگر از اختیار تو بیرون‏رفته است. اگر تا آن لحظه، راز در گروگان تو بود، اینک تو در گرو آنى.

r رازدارى در روایات
به تعبیر زیباى امیرالمؤمنین(ع): «سرک اسیرک، فان افشیته صرت اسیره‏؛ [
۱] 

راز تو اسیر توست، اگر آشکارش ساختى، تو اسیر آن شده‏اى.

 


 

  راز خود را تنها خود نگهبانى کن
  پس آنچه زمینه برخى کدورتها و گله‏ها میان افراد مى‏شود، گاهى‏زمینه‏اش دست‏خود «صاحب سر» است که نمى‏تواند رازدار خویش‏باشد. راز را حتى به دوستان هم نباید گفت، اگر واقعا «راز» است و پنهان‏بودنش حتمى! چرا که همان دوستان صمیمى تو هم دوستان صمیمى‏دیگرى دارند. همان افراد مورد اعتماد هم به کسان دیگرى «اعتماد»دارند، آنان هم به «همه کس‏» نمى‏گویند، ولى به «بعضى‏» چطور؟ شاید!

نگهبانان راز، هر چه کمتر باشند، محفوظتر است. برخلاف‏نگهدارى از چیزهاى دیگر که زیادى نگهبانان، آن را سالمتر نگاه‏مى‏دارد. اسرار، هر چه صندوقهاى متعددتر داشته باشد، ناامن‏تر و درمعرض فاش شدن است. «کل سر جاوز الاثنین شاع‏»؛

هر رازى که از دو نفر فراتر رفت پخش خواهد شد.

r رازدارى نشانه شایستگى 
علاوه بر رازهاى خودتان، اسرار مردم نیز همان حکم را دارد.همان طور که باید ظرفیت نگهدارى از راز خودت را داشته باشى و آن‏را پیش دیگران نگویى، رازى را هم که کسى با تو در میان گذاشته، یا ازاسرارى به نحوى آگاه شده‏اى، باید نگهبان و امین باشى. قدرت‏رازدارى و ظرفیت‏حفظ اسرار را هم باید نسبت‏به آنچه به خود وزندگیت مربوط است داشته باشى، هم نسبت‏به دیگران و اسرارشان.

افشاى اسرار، نشانه ضعف نفس و سستى اراده است. به عکس،«کتمان راز» دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیت‏شایسته وبایسته یک انسان را مى‏رساند. نگهبانى از «راز مردم‏» و «راز نظام‏» هم ازتکالیف اجتماعى است.

«حفظ لسان‏» و «کنترل زبان‏» در مباحث اخلاقى و روایات، جایگاه ‏مهمى دارد و به موضوعاتى چون: دروغ، غیبت، افترا، لغو و بهتان ودر بخشى هم به «رازدارى‏» مربوط مى‏شود. کسى که نتواند رازدار مردم‏باشد، گرفتار یک رذیله اخلاقى و معاشرتى است و باید در رفع آن‏بکوشد. تقوا و تمرین مى‏تواند راهى مناسب به شمار آید.

.

اگر حرفى را از کسى شنیدى که راضى به نقل آن براى دیگرى‏نبود، نقل آن گناه است. اگر بیان یک راز، آبروى خانواده‏اى را به خطراندازد، فرداى قیامت مسؤولیت دارد و پاسخ گفتن به آن بسیار دشواراست.

r راز زشتى غیبت
چرا غیبت‏حرام است و زشت‏ترین معصیت؟ 
چون خمیرمایه‏اش‏همان افشاى اسرار و بدیها و معایب دیگران است. مگر آبروى رفته رامى‏توان دوباره بازگرداند و مگر آب ریخته را مى‏توان جمع کرد؟

اگر از اختلافات خانوادگى زن و مردى خبر دارى، چه نیازى ولزومى به طرح و افشاى آن؟

اگر در کسى نقطه ضعفى سراغ دارى، با کدام حجت‏شرعى ومستمسک دینى آن را فاش و پخش و بازگو مى‏کنى؟

مگر مى‏توان هر چه را دانست، گفت؟

مگر گفتن هر راستى واجب است؟

 اسرار نظام 
برخى از اسرار، به یک نظام و حکومت‏یا تشکیلات مربوط مى‏شود که باید محفوظ و مکتوم بماند. اسرارى که مهمتر و حیاتى‏تر ازرازهاى شخصى یک فرد است و فاش شدنش براى دشمن، ضررهاى‏جبران‏ناپذیرى براى خودى در پى دارد.

همان طور که خراب بودن قفل در خانه‏تان را نباید دیگران بدانند،و همان سان که نابسامانى اوضاع داخلى زندگى شما، نباید به ملا عام وبر سر زبان مردم کشیده شود، اوضاع درونى یک نظام نیز جنبه «رازمحرمانه‏» پیدا مى‏کند و برخى اطلاعات مربوط به امور نظامى و سیاسى‏و اقتصادى و حتى فرهنگى، جز اسرارى مى‏شود که از چشم و گوش‏دشمنان باید پوشیده بماند.

عملیات موفق در جبهه، مدیون رازدارى در حد اعلاست. رسول‏خدا(ص) در جنگها از این شیوه بهره مى‏گرفت و نقشه جنگ و برنامه‏عملیات و گاهى هدف حرکت نظامى و اعزام نیرو و نفرات را پنهان‏مى‏داشت. در تاریخ اسلام، چه ضربه‏هایى که به «جناح حق‏»، از طریق‏سهل‏انگارى حق‏پرستان خورده است! در نهضت مسلم بن‏عقیل درکوفه، مگر جاسوس ابن‏زیاد به نام «معقل‏» نبود که با شیوه‏اى مزورانه‏اعتماد «مسلم بن‏عوسجه‏» را جلب کرد و از مخفیگاه مسلم آگاه شد و کاربه دستگیرى و شهادت «هانى‏» و سپس «مسلم‏» انجامید؟ مگر مى‏توان به‏هر کس که چهره‏اى انقلابى و خودى از خود ارایه داد، به این زودى‏اعتماد کرد و سفره دل را پیش او گسترد؟ یا مگر از پشت تلفن رواست‏که انسان هر چه را بگوید؟ شنود دشمنان و مغرضان چه مى‏شود؟ وخویشتن‏دارى و «کف نفس‏» و حفظ زبان به کجا مى‏رود؟

چه حکیمانه است این سخن امام صادق(ع):

«لا تطلع صدیقک‏من سرک الا على ما لو اطلعت علیه عدوک لم یضرک فان‏الصدیق قد یکون عدوا یوما»؛[

دوست‏خود را از اسرار خود، به اندازه و حدى مطلع ساز که اگرآن اندازه را به دشمن بگویى نتواند به تو زیان برساند، چرا که گاهى‏دوست، ممکن است روزى دشمن شود!

این کلام امام معصوم، چه زیبا در کلام سعدى انعکاس یافته است‏که:

«... هر آن سرى که دارى، با دوست در میان منه، چه دانى؟ که وقتى دشمن‏گردد!»

انگیزه فاش ساختن راز 
در حکمت‌هاى بلند بزرگان آمده است: «صدور الاحرار، قبور الاسرار».
سینه‏هاى آزادمردان، گور رازهاست.

 باید دلى پاک و ایمانى محکم واراده‏اى استوار داشت، تا به افشاى راز این و آن نپرداخت. اگر انسان‏بتواند هر چه کمتر از اسرار مردم مطلع باشد، بهتر است و احتمال فاش‏کردن آن هم کمتر.

ولى باید توجه داشت که راز، همچون شریان حیاتى تو و جامعه وانقلاب تو است. پاسدارى از آن هم بر عهده تو است.

 چه ژرف وزیباست این کلام حضرت صادق(ع): «سرک من دمک فلا یجرین من غیر اوداجک‏؛

 

راز تو از خون تو است، پس نباید جز در رگهاى خودت جارى‏شود!

و مگر «خون‏»، عامل بقاى انسان نیست؟ و اگر خون از بدن برود،جان هم پر مى‏کشد. اسرار هم همین حکم را دارد.

گفتن هر سخنى در  هر  جا  نبود   شیوه   مردان    خدا

هر سخن، جا و مقامى دارد مرد حق، حفظ کلامى دارد

حاصل کار  دهد   باد   فنا    گفتن هر سخنى در هر  جا

بارى ... باید زبان را در حفظ راز، یارى کرد. راز، امانت است. درحفظ آن باید کوشید. چه بسا اختلافها و کدورت‌هایى که ریشه در افشاى‏اسرار این و آن دارد.  

 و نقره به دست نخواهد آمد.


ظلم و ستم


هرکجا بگردیم؛ چه در شرع، چه در عقل؛ هیچ کس پیدا نمی شود که موافق ستم کردن به مردم باشد. از رسول الله(ص) هشدار با اهمیت و بزرگی نسبت به ظلم در دو کلمه به یادگار مانده است: إیّاکُم وَالظُّلمَ(کنز العمال حدیث 7639): از ستمگری برحذر باشید. از علی علیه السلام: لا تَظلِم کَما لاتُحِبُّ أن تُظلَم(نهج البلاغه حکمت 298): ستم نکن، همان گونه که دوست نداری به تو ستم شود.

در ادب فارسی آمده است: "خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران شود" (صائب تبریزی) ؛ "خانه ی ظالم به آه مظلوم خراب است"؛ خانه ی ظلم خراب است تو هم می دانی / مثل کف، بر سر آب است تو هم می دانی (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری ص435، انتشارات آستان قدس رضوی مشهد ۱۳۸۰ و کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص383) یا باز در همین منابع آمده است: "چراغ آدم ستمکارتا صبح نمی سوزد"؛ "خانه ی ظالمان، نه دیر که زود / به فضیحت خراب خواهد بود(شعراوحدی) کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص384
 قرآن نیز به ویرانگری ستم مهر تأیید زده: وَ لَقَد أهلَکنَا القُرونَ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا(یونس/ 13): ما [مردم] قرن های پیش از شما را به کیفر ظلمی که کردند، نابود ساختیم.
پیامبر اسلام (ص) در باره ی تجاوز زورگویی که زودتر از هر خطای دیگری یقه ی انسان را خواهد گرفت، می فرماید: إنَّ أعجَلَ الشّرِّعُقوبَةً البَغیُ(کافی ج 2 ص 327):  زورگویی زودتر از هر کار بد دیگری دامنگیر انسان می شود.      
امام علی علیه السلام می فرماید: مَن جارَ، أهلَکَه ُ جَورَه (غرر الحکم حدیث 7835): هرکس ستم کندهمان ستمکاریش وی را نابود می سازد.(آیه و احادیث برگرفته ازکتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص383
جفا پیشه مردم، نه مردم بوَد / در این کالبد مار و کژدم بود (ادیب پیشاوری برگرفته از کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص 382 ذیل مثل: " از خدا بترس وبیداد مکن") 
سعدی، ستم به دیگران را نامردی می داند:
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی / گرت از دست برآید، دهنی، شیرین کن(همان ص 383)
سفارش سعدی به عنوان یک حکیم جهاندیده ی آگاه و خبره برفرادستان در باره ی ظلم و ستم و درمقابل، توان و قدرتمندی ستمدیدگان در فرو پاشاندن یک قدرت و کمک کاری و یاری خداوند یکتا به مظلومان فرودست شنیدنی و پند آموز است
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
مزن بر سر ناتوان دست زور/ که روزی در افتی به پایش چو مور
مکن بد که بد بینی ای یار نیک! / نروید زتخم بدی، بار نیک
چو با دوست دشخوار گیری و تنگ / نخواهد که بیند ترا نقش و رنگ(کلیات سعدی ص 264 تصحیح فروغی چاپ امیر کبیر1363)
دل زیر دستان نباید شکست / مبادا که روزی شوی زیر دست(همان ص 262
سعدی از انوشیروان عادل به هنگام مرگ در سفارشش به هرمز می گوید:
مکن تا توانی دل خلق ریش / وگر می کُنی، می کَنی بیخ خویش
گزند کسانش نیاید پسند / که ترسد که در ملکش آید گزند
فراخی در آن مرز و کشورمخواه / که دلتنگ بینی رعیت زشاه  
خرابیّ و بد نامی آید ز جور/ رسد پیشبین این سخن را به غور
رعیت نباید به بیداد کشت / که مر سلطنت را پناهند و پشت
گریزد رعیت ز بیدادگر / کند نام زشتش به گیتی سمر
چراغی که بیوه زنی برفروخت/ بسی دیده باشی که شهری بسوخت
بد اندیش توست آن و خونخوار خلق/ که نفع تو جوید در آزار خلق
ریاست به دست کسانی خطاست / که از دستشان دست ها بر خداست (همان ص 212-211)
سعدی باز در جای دیگری از حکایت های بوستانش در باره ی دادخواهی کسانی سخن می گوید که حریف قدرتمداران جامعه نمی شوند و از ظلم ستم پیشگان دست شان به درگاه خداوندی برای تظلم و دادخواهی بلند است و هشدار می دهد که خدا "یار بی چارگان است" و داد و فریادش،  برانداز حاکمان می شود:
اگر زیر دستی درآید  ز پای / حذر کن زنالیدنش برخدای
نخواهی که باشد دلت دردمند / دل دردمندان برآور ز بند
پریشانی خاطر دادخواه / بر اندازد از مملکت پادشاه
ستاننده ی داد آن کس خداست / که نتواند از پادشه دادخواست (همان ص 223- 222)
هشدار سعدی بلند است که زیر دستان و فرو دستان را دست کم نگیرید که اگر آنان از ستم به تنگ آیند همانند مورچگان که شیری را از پای در می آورند، دودمان ستم پیشگان فرا دست را بر باد خواهند داد:
مِها! زور مندی مکن با کِهان / که بر یک نمط می نماند جهان
سر پنجه ناتوان بر مپیچ / که گر دست یابد بر آیی به هیچ 
نبینی که چون با هم آیند مور/  ز شیران جنگی برآرند شور
نه موری که مویی از آن کمتر است / چو پر شد ز زنجیر محکم تر است
لب خشک مظلوم را گو بخند / که دندان ظالم بخواهند کند(همان ص228-227
 بی مناسبت نیست، بیتی هم از بیدل دهلوی بیاوریم که می گوید:
 از شکست شیشه ی صاحب دلان اندیشه کن / شیشه را گر بشکنی هر ذره ی آن، خنجر است 
سعدی در باب اول – سیرت پادشاهان – آورده است:
«پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد. گفت ای ملک! به موجب خشمی که ترا برمن است، آزار خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سرآید و بِزِه آن بر تو جاودان بماند.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت/ تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت 
پنداشت ستمگر که جفا برما کرد/ در گردن او بماند و بر ما بگذشت
ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او برخاست» (کلیات سعدی فروغی، چاپ امیر کبیر، ص 63 )
خدا پدر این ملک را بیامرزد که گوش شنوایی نیز داشته است. غالب فرادستان حاضر به شنیدن سخن زیر دستان نیستند. ظلم کردن کار دشواری نیست . جواب پس دادن آن، هنگامی که مردم عَلَم مخالفت برداشتند، کار آسانی نخواهد بود. به قول سعدی
توان به حلق فرو بردن استخوان درشت / ولی شکم بدَرَد چون بگیرد اندر ناف (همان، ص 56

بنا براین به قول مولوی جلال الدین بلخی
رو مراقب باش بر احوال خویش/ نوش بین در داد و بعد ظلم نیش  
هشدار ظلم و ستمگری در فرهنگ عامیانه 
آنچه فرهنگ عامیانه را می سازد، همان است که نخبه گان و برگزیدگان جامعه، آن را بر سر زبان ها می اندازند؛ این جمله ها و عبارت های کوتاه و ماندگار با تجربه های مردم آمیخته می گردد و در گفتار مردم ویرایش شده ؛ سینه به سینه در جامعه گسترده می شود؛ به یادگار نسلی به نسل پس از خود، این امانت ادبی اجتماعی را می سپارند و ارثی می گردد، پایدار و کارا؛ همان می شود که مردم گویند: "آنچه جوان درآینه بیند، پیر در خشت خام بیند."
نظامی می فرماید:
«آنچه در آینه جوان بیند/ پیر در خشت خام، آن ، بیند
جلال الدین بلخی نیز می فرماید
آنچه اندر آینه بیند جوان / پیر اندر خشت بیند پیش از آن» (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری ص49)       
اینک چند عبارت از ارث پیشینیان در این باره :
«ظالم پای دیوار خود می کند.
ظالم همیشه خانه خراب است.
ظلم ظالم بنیاد خودِ ظالم را می کَند.
خانه ی ظالم به آه مظلوم خراب است.
خانه ی ظالمان نه دیر که زود / به فضیحت خراب خواهد بود(اوحدی)
چراغ آدم ستمکار تا صبح نمی سوزد.
ظلم بر خود می کند؛ هرکس به کس ظلمی کند.
ظلم ظالم بر سر اولاد ظالم می رود.
ریشه بیداد بر خاکستر است.
ظلم ظالم و ماه تموز هیچ کدام پایدار نیست.
همه چیز از باریکی پاره می شود، ظلم از کلفتی.
کاخ بیداد همیشه بر سر بیدادگر فرو می ریزد
خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران شود(صائب)»  (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری واژه ی "ظلم")       
    
و آنان که با ستمگری به دنبال ایستادن در مقابل حق هستند، بدانند که نمی شود، ظلم کرد و ادعای ایمان به خدا و حق گرایی را با خود یدک کشید
با توجه به مطالب بالا روشن است که ستم تیشه بر ریشه ی خود زدن است.


محبت و مهربانی


لقمان حکيم در خانه فرد ثروتمندي خدمت مي کرد . لقمان مردي چالاک ، پاک و 
امين و درستکار بود . به همين دليل ، مرد ثروتمند براي او احترام بسياري قائل 
 بود و لقمان را از فرزندانش نيز بيشتر دوست مي داشت و احترام مي کرد . نقل 
 کرده اند که لقمان اگرچه غلام بود ، اما به سبب احترامي که آن مرد ثروتمند به 
او مي گذاشت ، درواقع مانند خواجه و بزرگ آن خانه بود . علت اين همه عزت و 
بزرگي آن بود که لقمان درحقيقت ، خواجه نفس خويش بود و از هواي نفس 
خويش آزاد بود . به سبب همين آزادي از هواي نفس و دوري از اميال و شهوات 
 ، عزيز بود و نزد مرد ثروتمند به دليل خدمت و وظيفه شناسي عزيزتر شده بود 
. هرآنچه را که لقمان مي گفت ، مرد ثروتمند مي پذيرفت و بدانها عمل مي کرد 
 و رأي او را مي پسنديد

مرد ثروتمند هيچگاه لقمان را به چشم يک غلام و بنده نمي ديد . اما لقمان به 
 سبب حق شناسي و وظيفه داني ، همواره مرد را بزرگ خويش مي دانست و 
از او فرمان مي برد و دستورات او را در ظاهر و باطن اجرا مي کرد
 
مرد ثروتمند شيفته صدق و صفا و درايت لقمان شده بود و مانند عاشقي که 
 معشوق خود را دوست دارد ، او را دوست مي داشت و با او نرد محبت مي 
 باخت . هر نوع خوراکي که براي مرد ثرتمند مي آوردند ، ابتدا کسي را به دنبال 
لقمان مي فرستاد و او را به سر سفره و يا خوردني دعوت مي کرد و تا لقمان 
 دست به آن غذا نمي برد ، مرد به آن غذا دست نمي زد و نمي خورد . وقتي كه 
 بر سفره غذا مي نشستند ، ابتدا لقمان غذا مي خورد ، سپس باقيمانده اش را 
 مرد با اشتها و لذت فراوان مي خورد . اگر لقمان غذايي را نمي خورد ، مرد نيز 
 آن غذا را نمي خورد و يا اگر به ضرورت و ناگزير مي خورد ، از روي بي اشتهايي 
 و بي ميلي مي خورد

يک روز براي مرد خربزه اي را به عنوان هديه آوردند . مرد به يکي از غلامانش 
گفت برو و فرزندم لقمان را خبر کن تا ببايد و قبل از من خربزه را نوش جان کند
 لقمان آمد و احترام بسيار کرد و نزديک مرد نشست . مرد کاردي به دست گرفت 
 و خربزه را بريد و برش اول را به لقمان داد . لقمان آن برش را انگار که عسل و 
شکر مي خورد ، با لذت فراوان خورد . مرد وقتي لذت او را ديد ، از شدت محبت ،‌ 
 برش دوم را نيز به او داد . مرد با توجه به لذتي که در خوردن لقمان مي ديد ، 
 اين کار را تا برش هفدهم تکرار کرد و لقمان هر هفده برش را با لذتي تمام 
خورد . تنها يک برش از خربزه باقي مانده بود . مرد گفت : " اين يک برش را خودم 
 مي خورم تا بدانم و ببينم چگونه خربزه شيريني است که لقمان هفده برش را با 
 آن همه لذت و حلاوت ، نوش جان کرده است " . 

وقتي که مرد برش خربزه را به دهان گذاشت و خورد ، از تلخي و تندي آن 
 برافروخت . خربزه آنقدر تند و تلخ بود که زبان و حلق او سوخت و تاول زد 
. مدتي از شدت تلخي و سوختگي ، از خود بيخود شد . وقتي آرام شد ، رو به 
 لقمان کرد و گفت : " اي جان جهان و اي دوست مهربان من ، تو چطور اين خربزه تلخ را خوردي ؟ اين چه شکيبايي و بردباري است ؟ مگر تو با خود و 
 سلامتي خودت دشمني داري ؟ يگو ببينم اين تلخي را چگونه تحمل کردي ؟ 
لقمان گفت : " من آنقدر از دست بخشاينده تو خورده ام و آنقدر شيريني لطف 
 هاي تو در کام جان من رفته است که شرمنده احسان تو هستم . اکنون اگر از 
يک تلخي و يک خربزه تلخ که از دست تو مي خورم ، روي در هم بکشم ، 
قدردان نعمتهاي تو نبوده ام . همه شادکامي من از تو است ، اکنون از يک برش 
 خربزه تلخ ، فرياد برآوردن ، خلاف اخلاق و جوانمردي است . شيريني محبتهاي 
 بسياري که در حق من کرده اي ، تلخي اين برش هاي خربزه را از بين برده 
است . آخر از محبت ، خارها گل و سرکه ها مل ( = مي شراب ) مي شود .


منبعمثنوي مولوي 

تابه حال فکر کردی چه چیزهایی باعث میشه رابطه دوستی و علاقه  بین دو نفر پر رنگ تر از قبل بشه؟ 
همه ما اطرافیانی داریم که برایمان مهم هستند. این اطرافیان می تونه پدر، مادر، خواهر، برادر و یا هرکس دیگری باشد. برای اینکه در کنار اطرافیانمان زندگی آرام و خوبی داشته باشیم باید از رفتارمان مراقبت کنیم و موقع برخورد با دیگران یک سری مسایل را رعایت کنیم
برای داشتن رابطه ی بهتر راه های زیادی وجود دارد که یکی از این راه ها محبت کردن است. محبت یعنی اینکه علاقه ی خودمان را به شکل های مختلف نسبت به دیگران نشان دهیم
حتما تا به حال محبت کردن پدر و مادر خود را دیده اید مثل وقتی که مادرتان با محبت شرایط خانه را فراهم می کند تا شما بهتر بتوانید درس بخوانید ویا اینکه پدرتان با محبت و به خاطر علاقه به شما در درسهایتان کمکتان می کند تا دانش آموز موفقی باشید
اگر یک روز خود را به دقت نگاه کنید متوجه می شوید که از صبح تا شب در برخوردهایی که با آدم های مختلف دارید چه اندازه رابطه محبت آمیز بین شما ودیگران اتفاق می افتد
ما می توانیم محبتمان را نسبت به دیگران هم با زبان و هم در عمل نشان دهیم. وقتی نسبت به کسی ابراز علاقه می کنیم و از روی علاقه حرفی را می زنیم یعنی با زبان خود محبتمان را نشان دادیم، یا وقتی شاخه گلی یا هدیه ای را برای کسی تهیه می کنیم و یا کاری را برای دیگری انجام می دهیم محبت خود را در عمل نشان دادیم.
امام صادق(ع) فرمودند:”‌ به یکدیگر هدیه بدهید که هدیه دادن کینه ها را از بین می برد.”‌ 
محبت کردن به یکدیگر باعث می شود تا رابطه صمیمی و ماندگارتری داشته باشیم.                        
اگر دوست دارید همیشه با اطرافیانتان رابطه ای خوب داشته باشید محبت کردن به دیگران را فراموش نکنید
  ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

هنگامی که کسی را گرم وصمیمانه در آغوش می گیریم

هموگلوبین خون او افزایش پیدا می کند هموگلوبین بخشی

از خون است که ذخایرحیاتی را به همه اندامهای بدن از جمله

مغز وقلب می رساند.

افزایش همو گلوبین اعضای بدن را کوک وبه پیشگیری

از بیماریها   کمک میکند .

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------


چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , 3نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70 سالشون بود.
ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد , البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم , بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ما ها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از 8 سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد روکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم ,,

به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده ,, خوب ما همگیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم, اما بلاخره با اصرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد , ,,,

خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود , اما اونجایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه 4-5 ساله ایستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میکنه ,,

دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم , دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش ,, به محض اینکه برگشت من رو شناخت , یه ذره رنگ و روش پرید ,, اول با هم سلام و علیک کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده ,, همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت ,, داداش او جریان یه دروغ بود , یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم,,

دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم ,, همینطور که داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن که دارن با خنده باهم صحبت میکنن , پیرزن گفت کاشکی می شد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم ,, الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم ,,, پیر مرده در جوابش گفت , ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه 18 هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده ,,

همینطور که داشتن با هم صحبت میکردن او کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین ,, پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار ,,

من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور اب باز بود و داشت هدر میرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم ,, رو کردم به اسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن ,, بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین ,,

ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماهاکه دیگه احتیاج نداشتیم ,, گفت داداشمی ,, پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی ابروی یه انسان رو تحقیر نکنم ,, این و گفت و رفت ,,

یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه , ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به درودیوار نگاه میکردم و مبهوت بودم ,,,, واقعا راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید.

-----------------------------------------------------------------------
  چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباس هایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذّت می برد.  مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می­کند.  مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد.  پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد . مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر به کودکش آن­قدر زیاد بود که نمی گذاشت او بچه را رها کند. کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آن­ها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت.  پسر را سریع به بیمارستان رساندند.  دو ماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد.  پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن های مادرش مانده بود.  خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد ازو خواست تا جای زخم هایش را به او نشان دهد.  پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد.  سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت:  این زخم ها را دوست دارم، این ها خراش های عشق مادرم هستند

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

در شهری دور افتاده، خانواده فقیری زندگی می کردند. پدر خانواده از اینکه دختر 5 ساله‏ شان مقداری پول برای خرید کاغذ کادوی طلایی رنگ مصرف کرده بود، ناراحت بود چون همان قدر پول هم به سختی به دست می‏آمد. دخترک با کاغذ کادو یک جعبه را بسته بندی کرده و آن را زیر درخت کریسمس گذاشته بود. صبح روز بعد، دخترک جعبه را نزد پدرش برد و گفت: بابا، این هدیه من است. پدر جعبه را از دختر خردسالش گرفت و آن را باز کرد. داخل جعبه خالی بود! پدر با عصبانیت فریاد زد: مگر نمی دانی وقتی به کسی هدیه می دهی باید داخل جعبه چیزی هم بگذاری؟ اشک از چشمان دخترک سرازیر شد و با اندوه گفت: بابا جان، من پول نداشتم ولی در عوض هزار بوسه برایت داخل جعبه گذاشتم. چهره پدر از شرمندگی سرخ شد، دختر خردسالش را بغل کرد و او را غرق بوسه کرد

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

                     درس بزرگ

       روزي مردي سعي داشت تا بره مورد علاقه اش را داخل خانه ببرد . او را از

       پشت هل مي داد ولي بره پاهايش را محكم به زمين فشار مي داد و از دست

       او فرارمي كرد .

      خدمتكار منزل وقتي اين وضع را ديد ،  نزديك رفت و انگشتش را داخل

      دهان بره گذاشت . بره شروع به مكيدن انگشتش كرد . خدمتكار داخل

       خانه رفت و بره هم به دنبالش راه افتاد !

       مرد از اين اتّفاق ساده ، درس بزرگي آموخت . فهميد كه براي تأثير

      گذاشتن برديگران بايد خواسته هاي آن ها رادرك كرد .

-----------------------------------------------------------------------------


دلم يک دوست مي خواهد که خيلي مهربان باشد

دلـــش اندازه ي دريــــــا ، به رنــگ آسمان باشد

کسـي باشد پر از شبنم ؛ پرازپروانه ؛ آهو ؛ آب

صدايش چکه اي آواز ؛ نگاهـش تکه اي مهتاب

دلــم مي خواهد او چيـــزي شبيه برف و مه باشد

و جنــس دسـت هايش از هـــــــواي پاک ده باشد

کســـي باشد که حــرفم را بفهمد با دل و جانـــــــش

پرستــــــــوي دلــم راحت ؛ بخوابد توي دستــــــانش

هميشـــــــه صبح تا شب من در اين روياي شيرينم

تمام صــــــــورتم چشم است ولــي او را نمي بينــم

----------------------------------------------------------------------

شاید.......

دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد


کسی را تحقیر نکن شاید محبوب خدا باشد


از هیچ عبادتی دریغ نکن شاید کلید رضایت الله باشد


سر نماز اول وقت حاضر شو شاید اخرین دیدارت با خدا باشد


هیچ گناهی را کوچک نشمار شاید خشم خدا در ان باشد


سخنان ناب


گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود



گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد



گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود



گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند



در زندگی مراقب بعضی یک ها باشیم



در حالی که ناچیزند ، همه چیزند

-----------------------------------------------------------------


از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت رامیدهد.


وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن.

وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند.

از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی .

وقتی دیر رسیده ای و میگوید خودش هم الان رسیده است.

وقتی کسی را میخندانی.


وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند.

عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند.

مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است.

فوت کردن قاصدک.

وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته.

نسیم خنک تو تابستون.

لحظه بیدار شدن از خوابی بد.

پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر.


وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد.


 


وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت.

وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید.

هوای توی گل فروشی.

بوی عطر گل نرگس.

کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی.


وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد.

آخر شب که همه خوابند ..آرامش و سکوت.

 

پدر


پدر، يعني آرامش.

پدر، يعني امنيت.
... 
پدر، يعني خانه ات، ستوني دارد که نمي داني،

ولي خانه ات بر آن ستون استوار است.

پدر، يعني ستاره اي که مي درخشد، اما پشت ابرهاي

روزها و روزهاي ابرها پنهان شده و تو، او را نمي بيني.

پدر، يعني مهري که کمي زمخت است،

کمي سخت است؛ اما سخت شيرين.

پدر، يعني آينده، يعني نگاه به آينده، يعني نگراني هايي

که در آينده جا مانده اند.

پدر، يعني دست هايي که پينه بسته اند، حتي اگر

پينه هايش ديده نشود.

پدر، يعني کيسه اي از خوراکي و ميوه و ... در دست

و جاده اي بي انتها در چشم، که هميشه متروک مي ماند،

که هميشه بي عابر.

پدر، يعني رفتن به ميان جامعه، خسته شدن در ميان

جامعه، بريدن در ميان جامعه، خم شدن در ميان جامعه،

اما ايستادن در ميان خانه، استوار، بي تکان، بي لرزه.

پدر، يعني سکوت.

پدر، يعني حرف هاي نگفته.

پدر، يعني همه نگراني هايي که هيچ گاه به لب نمي آيند،

اما به دل مي نشينند.

پدر، يعني نگاهي ملتمسانه و بي دفاع؛ آنگاه که او را

ترک مي کني، به مقصد جايي دور

پدر، يعني معدن رازهاي سر به مهر فراوان

پدر، يعني راه، وقتي که حس مي کني مسافري شده اي

و راه را بيشتر از او رفته اي.

پدر، يعني ديواري بزرگ، که خانه را پوشانده؛ که اگر نباشد،

خانه تعريف و تعبير و تفسير و تصويري ندارد، هيچ

----------------------------------------------------------------

مرد جوانی، از دانشگاه فارغ التحصیل شد. ماه ها بود كه ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه‏ های یك نمایشگاه به سختی توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو می كرد كه روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان، از پدرش خواسته بود كه برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست كه پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر كس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یك جعبه به دست او داد. پسر، كنجكاو ولی نا امید، جعبه را گشود و در آن یك انجیل زیبا، كه روی آن نام او طلاكوب شده بود، یافت. با عصبانیت فریادی بر سر پدر كشید و گفت: با تمام مال و دارایی كه داری، یك انجیل به من می دهی؟ كتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترك كرد.

سال ها گذشت و مرد جوان در كار و تجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده. یك روز به این فكر افتاد كه پدرش، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما قبل از اینكه اقدامی بكند، تلگرامی به دستش رسید كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكی از این بود كه پدر، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید. هنگامی كه به خانه پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی كرد. اوراق و كاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت. در حالیكه اشك می ریخت انجیل را باز كرد و صفحات آن را ورق زد و كلید یك ماشین را پشت جلد آن پیدا كرد. در كنار آن، یك برچسب با نام همان نمایشگاه كه ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است.

عمل همراه با علم و آگاهی . . . !


می­ گویند برای تعمیر دیگ بخار یک کشتی عظیم بخاری ، از یک متخصص دعوت کردند .

وی پس از آن که به توضیحات مهندس کشتی گوش داد و سؤالاتی از او پرسید ، به قسمت دیگ بخار رفت ، نگاهی به لوله های پیچ در پیچ کرد و چند دقیقه به صدای دیگ بخار گوش داد و چکش کوچکی را برداشت و با آن ضربه­ای به شیر قرمز رنگی زد . . .

ناگهان تمام موتور بخار کشتی به طور کامل به کار افتاد و عیب آن برطرف شد و آن متخصص هم در پی کار خود رفت !

   روز بعد که صاحب کشتی یک صورت حساب یک صد هزار تومانی دریافت کرد متعجّب شد و گفت که این متخصص بیش از پانزده دقیقه در موتورخانه کشتی صرف نکرده است .آن گاه ازاو ریزهزینه­ ها را خواست و متخصص این صورت حساب را برایش فرستاد :

بابت ضربه زدن چکش پانصد تومان !

بابت دانستن محلّ ضربه نهصدونودونه هزاروپانصد تومان !!!

افتخار ایرانیان


پبامبر اکرم:
روزی مردانی از سرزمین پارس به دور ترین نقطه ی علم خواهند رسید

ناپلئون بناپارت:
اگر نیمی از لشگریانم ایرانی بودندتمام دنیا را فتح میکردم...

آدولف هیتلر:
اگر مهندسان اسلحه ساز من ایرانی بودندصد سال قبل از تولدم نازی دارای بمب اتمی میشد

بن لادن:
اگر دنبال مردانی هستی که تا پای خونشان از عهدشان دفاع کننددر سرزمین پارس به کاوش بپرداز.

اسکندر :

اگر روزی دیدی که فردی بخاطر کشورش حاضر شده تمام فرزندانش

را قربانی کند...بدان که آن مرد اهل امپراطوری پارس است.

تمام کاینات تجلیگاه فروغ روی توست

و هر گلي و گلبرگي ، برگ سبزي ، سبزي چمني ، و هر سنگي و صخره اي ، و هر كوهي و تپه اي ،

و آسمان با تمام ستارگانش ، و خورشيد و ماه مهاجران كوي تواند .

كه هر ذره اي دلش به عشق تو گرفتار .

و حرم دل پر از كبوترهايي است كه هر صبح و شام به هواي كوي تو مي پرند .

و آوازشان تكرار نامكرر نام مقدس توست .

و مگر دريا با هر موجش ترا صدا نمي زند .

و زمزمه هاي رودهاي خروشان تكرار نام توست .

و آواز هر پرنده اي و سكوت هر دشتي و فرياد هر كوهي .

آواز باد در دل جنگل ، و رقص برگ ها روي شاخه ها ، و رقص ماهي ها در دل آبهاي خروشان درياها .

و طپش هر دلي ، و روشني هر چشمي ، و ضربان هر نبضي ، و رويش هر جوانه اي ، و ترنم هرجويباري .

 و آواز دسته جمعي گنجشكان هر صبح و شام كنار پنجره .

و فريادشان و سكوتشان و پروازشان .

و خورشيد كه عمري ست هر صبح در تمناي تو سر از مشرق برمي كند و هر شب در چاه مغرب فرومي رود .

و ماه كه سرگردان توست .

و خندۀ گل ، و گريۀ ابر ، و كوير در حسرت زلال ديدار تو .

و تمام كائنات تجلي گاه فروغ توست .

---------------------------------------------------------------------------------------

   نسیمی شدم پر کشیدم به دریا               به هر لاله و گل وزیدم تو بودی

زهره و شمس و قمر، آینه گردان تو اند      من در این آینه ها روی تو را می بینم

من به هر پرده ی گل نقش خدا می نگرم     آشکار است که او را همه جا می نگرم

بلبل از باغ کند نغمه ی توحید بلند               شاخه ها را همه چون دست دعا مینگرم

یار بی پرده از در و دیوار                              در تجلی است یا اولی الابصار

اشک در آبی چشمت چو ببینم گویی           که به دریاچه ی فیروزه نما می نگرم


 بلبلی بر شاخه خواند:

                  قل هو الله احد                                       

                      آسمان لبریز   شد                   

                               از صدای لم یلد

                                   با خودش تکرار کرد

                                           شاپرک این آیه را

                                                  رفت و آهسته نشست  

                                                         لابه لای غنچه ها

                                                                  معنی توحید را

                                                                       روی برگ گل نوشت

                                                                               باز جاری شد به دشت

                                                                                       عطر گل های بهشت



تدبیر   و  دور اندیشی


داستان موش و مار از كتاب مرزبان نامه    

     در باب چهارم در داستان موش و مار می خوانیم که ماری بزرگ و

مهیب لانه ی موشی را ـ در غیاب او ـ تصاحب کرد. موش توان مقابله با او را

ندارد و مادر نیز او را از رویارویی با مار برحذر می دارد موش تدبیری اندیشید.

باغبان خفته در آن نزدیکی را به سراغ مار فرستاد و مار با چوبدست باغبان

به هلاکت رسید. در این حکایت ، موش نمادی از آزادیخواهی است که در پی

 حفظ مالکیت خصوصی خویش است و برای رسیدن به این هدف مقدس،

 هراسی از رویارویی با دشمن(مار) ندارد و با طرح نقشه ای بر او غلبه می کند.

 شیرین کاری موش را در به دام انداختن مار از زبان وراوینی

میخوانیم:  « موش بر سینه ی باغبان جست ، از خواب درآمد موش پنهان

 شد. دیگرباره در خواب رفت. موش همان عمل کرد... آتش غضب در دل

 باغبان افتاد ..... گرزی گران وسرگرای زیر پهلو نهاد ... موش به قاعده ی

گذشته بر شکم باغبان وثبه بکرد... باغبان از جای بجست... در دنبال می

دوید تا به نزدیک مار رسید... موش ... همانجا به سوراخ فرو رفت . باغبان بر

 مار خفته ظفر یافت ، سرش بکوفت» .

  او در این مبارزه برای رهایی از چنگ دشمن، از دشمنی قویتر کمک

 می گیرد و چه گواراست پیروزی و فتحی که از درگیری دشمنان سرسخت

حاصل می شود. این ویژگی همه ی آزادیخواهان است که هوشیار و زیرک

 اند و از نقاط ضعف قدرتمندان به شکل مطلوب برای رسیدن به آزادی و دفع

ظلم بهره می برند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حكايت  « خر دردمند و گرگ نعلبند »

يک روز يک مرد روستايي يک کوله بار روي خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود . خر پير و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پاي خر به سوراخي رفت و به زمين غلتيد . بعد از اين که روستايي به زور خر را از زمين بلند کرد ، معلوم شد پاي خر شکسته و ديگر نمي تواند راه برود .

روستايي کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته را در بيابان رها کرد و رفت . خر بدبخت در صحرا مانده بود و با خود فکر مي کرد که « يک عمر براي اين بي انصاف ها بار کشيدم و حالا که پير و دردمند شده ام ، مرا به گرگ بيابان مي سپارند و مي روند ». خر با حسرت به هر طرف نگاه مي کرد و يکباره متوچجّه شد که راستي راستي از دور يک گرگ را مي بيند .

خر فکر کرد « اگر مي توانستم راه بروم ، دست و پايي مي کردم و کوششي به کار مي بردم و شايد زورم به گرگ مي رسيد ، ولي حالا هم نبايد نا اميد باشم و تسليم گرگ شوم . پاي شکسته مهم نيست . تا وقتي مغز کار مي کند ، براي هر گرفتاري چاره اي پيدا مي شود ».

نقشه اي را کشيد ، به زحمت از جاي خود برخاست و ايستاد ، امّا نمي توانست قدم از قدم بردارد . همين که گرگ به او نزديک شد ، خر گفت : « اي سالار درندگان ، سلام » . گرگ از رفتار خر تعجّب کرد و گفت : « سلام ، چرا اين جا خوابيده بودي ؟ » خر گفت : «ن خوابيده بودم بلکه افتاده بودم ، بيمارم و دردمندم و حالا هم نمي توانم از جايم تکان بخورم . اين را مي گويم که بداني هيچ کاري از دستم بر نمي آيد ، نه فرار ، نه دعوا ، درست و حسابي در اختيار تو هستم ، ولي پيش از مرگم يک خواهش از تو دارم » .

گرگ پرسيد : « چه خواهشي ؟ »

خر گفت : « ببين اي گرگ عزيز ، درست است که من خرم ، ولي خر هم تا جان دارد جانش شيرين است ، همان طور که جان آدم براي خودش شيرين است ، البتّه مرگ من خيلي نزديک است و گوشت من هم قسمت تو است ، مي بيني که در اين بيابان ديگر هيچ کس نيست . من هم راضي ام ، نوش جانت و حلالت باشد . ولي خواهشم اين است که کمي لطف و مرحمت داشته باشي و تا وقتي هوش و حواس من به جا هست و بي حال نشده ام ، در خوردن من عجله نکني و بي خود و بي جهت گناه کشتن مرا به گردن نگيري ، چرا که اکنون دست و پاي من دارد مي لرزد و زورکي خودم را نگاه داشته ام و تا چند لحظه ديگر خودم از دنيا مي روم . در عوض من هم يک خوبي به تو مي کنم و چيزي را که نمي داني و خبر نداري به تو مي دهم که با آن بتواني صد تا خر ديگر هم بخري . »

گرگ گفت : « خواهشت را قبول مي کنم ، ولي آن چيزي که مي گويي کجاست؟ خر را با پول مي خرند، نه با حرف».

خر گفت : « صحيح است من هم طلاي خالص به تو مي دهم . خوب گوش کن ، صاحب من يک شخص ثروتمند است و آن قدر طلا و نقره دارد که نپرس ، و چون من در نظرش خيلي عزيز بودم ، براي من بهترين زندگي را درست کرده بود . آخور مرا با سنگ مرمر ساخته بود ، طويله ام را با آجر کاشي فرش مي کرد ، تو بره ام را با ابريشم مي بافت و پالان مرا از مخمل و حرير مي دوخت و به جاي کاه و جو ، هميشه پسته و بادام به من مي داد . گوشت من هم خيلي شيرين است . حالا مي خوري و مي بيني . آن وقت چون خيلي خاطرم عزيز بود ، هميشه نعل هاي دست و پاي مرا هم از طلاي خالص مي ساخت و من امروز تنها و بي اجازه به گردش آمده بودم که حالم به هم خورد . حالا که گذشت ولي من خيلي خر ناز پرورده اي هستم و نعل هاي دست و پاي من از طلا است و تو که گرگ خوبي هستي ، مي تواني اين نعل ها را از دست و پايم بکني و با آن صد تا خر بخري . بيا نگاه کن ببين چه نعل هاي پر قيمتي دارم ! »

همان طور که ديگران به طمع مال و منال گرفتار مي شوند ، گرگ هم به طمع افتاد و رفت تا نعل خر را تماشا کند . امّا همين که به پاهاي خر نزديک شد ،خر وقت را غنيمت شمرد و با همه زوري که داشت لگد محکمي به پوزه گرگ زد و دندان هايش را در دهانش ريخت و دستش را شکست .

گرگ از ترس و از درد فرياد کشيد و گفت : « عجب خري هستي ! »

خر گفت : « عجب که ندارد ، ولي مي بيني که هر ديوانه اي در کار خودش هوشيار است . تا تو باشي و ديگر هوس گوشت خر نکني ! »

گرگ شکست خورده ناله کنان و لنگان لنگان از آن جا فرار کرد . در راه روباهي به او برخورد و با ديدن دست شل و پوزه خونين گرگ ، از او پرسيد : « اي سرور عزيز ، اين چه حال است و دست و صورتت چه شده ، شکارچي تيرانداز کجا بود ؟ »

گرگ گفت : « شکارچي تيرانداز نبود ، من اين بلا را خودم بر سر خودم آوردم . »

روباه گفت : « خودت ؟ چطور ؟ مگر چه کار کردي ؟ »

گرگ گفت : « هيچي ، آمدم شغلم را تغيير بدهم اين طور شد ، کار من سلاخي و قصابي بود ، زرگري و آهنگري بلد نبودم ، ولي امروز رفتم نعلبندي کنم ! »

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ملّانصرالدّین و انتخاب سکه ی ارزان تر

ملّا نصرالدّين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگي ٬  حماقت او را دست مي‌انداختند . دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان طلا بود و يكي نقره . امّا ملّا نصرالدّين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد . اين داستان در تمام منطقه پخش شد .
هر روز گروهي زن و مرد مي ‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملّا نصرالدّين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد  .تا اين كه مرد مهرباني از راه رسيد و از اين كه ملّا نصرالدّين را آن طور دست مي‌انداختند ٬ ناراحت شد . در گوشه ی ميدان به سراغش رفت و گفت هر وقت دو سكه به تو نشان دادند ٬ سكه طلا را بردار.اين طوري هم پول بيش تري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند .
ملّا نصرالدّين پاسخ داد ظاهراً حق با شماست ٬ امّا  اگر سكه ی طلا را بردارم ٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌ هايم .
شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام  !!

--------------------------------------------------------------------------------------------

آرامش


چهار راه برای رسیدن به آرامش:

1-نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا
2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا
3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا
4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

آرزوهای بزرگ


آرزوی بزرگ

    همه درصف ایستاده بودند و به نوبت آرزوهایشان را می گفتند. بعضی ها

آرزوهای خیلی بزرگی داشتند. بعضی ها هم آرزوهای بسیار کوچک و پست!

نوبت به او رسید. از او پرسیدند: چه آرزویی داری؟ گفت : می خواهم

همیشه به دیگران یاد بدهم، بی آنکه مدعی دانستن (دانایی) باشم. پذیرفته

 شد! گفتند چشمانت را ببند! چشمانش را بست.

وقتی چشمانش را باز کرد، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ در آمده

است! با خود اندیشید: حتما اشتباهی رخ داده، من که این را نخواسته بودم!

سالها گذشت. روزی داغی اره را بر روی کمر خود حس کرد. بازاندیشید: عمر

 به پایان رسید و من بهره خویش را از زندگی نگرفتم! با فریادی غمبار سقوط

 کرد. نفهمید چه مدت خواب بود یا بیهوش! با صدایی غریب؛ که از روی تنش

بلند می شد؛ به هوش آمد. تخته سیاهی بر دیوار کلاسی شده بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

گاهی باید آرزوهایت را مثل قاصدک بگذاری کف دستت و بسپاریشان به

دست باد تا بروند و سهم دیگران شوند...

ادامه نوشته

رازهای دانش


سالها پيش  شنيدم جناب انيشتين در واپسين لحظات حيات خود فرموده است :

 "وقتي انسان  سوالي را در ذهن خود مطرح ميکند همان لحظه پاسخ آن بسوي

 او حرکت ميکند ، جهان هستي جواب او را خواهد داد، حالا سوال کننده با چه

شدت علاقه اي جواب خود را از جهان پيرامون خود ميطلبد آن ديگر به خودش

 مربوط است وسرعت رسيدن به جواب سوال نيز درهمين نکته است. "

---------------------------------------------------------------------------------

 تاثیر علم و دانایی در زندگی فردی و اجتماعی .کلام امام علی - ع -درس پنجم فارسم سوم

علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

 علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

 برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

 مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.

  مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

 مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

 مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

 زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و

متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.

ادامه نوشته

از هر پدیده ای چیزی بیاموز

هفت راز موفقیت

سقف گفت : اهداف بلند داشته باش .

پنکه گفت : خونسرد باش .

ساعت گفت : هر دقیقه گرانبهاست .

آیینه گفت : به بازتاب کارت قبل از اقدام فکر کن .

پنجره گفت : جهان را بنگر .

تقویم گفت : به روز باش .

درب گفت : دستت را جلو ببر تا به اهدافت برسی .

توجه به جزییات

میخی گم شد.

به دلیل نبودن میخ٬نعل اسبی افتاد.

به دلیل نبودن این اسب٬جنگجویی نتوانست بجنگد.

به دلیل نبودن این مرد جنگی٬نتیجه ی جنگ٬شکست شد.

و به دلیل این شکست٬کشوری از دست رفت.

و همه ی این ها به خاطر یک میخ نعل اسب بود.

کسی که می خواهد کار های بزرگ انجام دهد٬باید عمیقا به جزئیات

فکر کند.

شناخت خود

مسافر رفت‌ و گفت: یك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او

هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد یافت. و نشنید كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌

 جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسی‌ نخواهددید؛ جز آن‌ كه

باید.مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگین‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم

و پیچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌

بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود.

به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ كه‌ روزی‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود. درختی‌ هزار

ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود. زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید.

مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت. درخت‌ گفت: سلام

مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ كن. مسافر گفت: بالا بلند

 تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.

گفت : هیچ‌ چیز ندارم.

درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری.اما آن‌ روز كه

می‌رفتی، در كوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور كمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو

 گرفت. حالا در كوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در كوله

مسافر ریخت. دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌

درخشید و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ وپیدا نكردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی!

درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم ، و پیمودن‌ خود، دشوارتر از

 پیمودن‌ جاده‌هاست .
 "من عرف نفسه فقد عرف ربه" آن کس که خود را شناخت به تحقیق که

خدا را شناخته است.

زندگی همین لحظه هاست......

امروز ما هدیه است 

زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند!

دیروز به تاریخ پیوست و فردا معما است.

امروز ما هدیه ای است که باید قدر آنرا بدانیم

-------------------------------------------------------------------

اسکندر مردی که هرگز زاده نشد

روزی از روزها، هنگامی که اسکندر مقدونی در یکی از شهرهای ایران از گورستانی عبور می کرد

 

 از دیدن نوشته های روی سنگ قبرها به شدت متعجب شد.

 

 

پیرمردی را که آنجا بود مخاطب قرار داد و پرسید: "چرا در شهر شما همه مردم در سنین کودکی یا

 

 

 

 نوجوانی می میرند؟" و در همان حال به سنگ قبرها اشاره کرد که روی آنها نام فرد درگذشته و

 

مدت زندگی او نقش بسته و همه عددها بین یک تا ده بود.

 

 

پیرمرد سری تکان داد و گفت: "رسم ما این است که به جای عمر طبیعی افراد، میزانی را که

 

شخص در عمرش گناه نکرده به عنوان عمر واقعی و ارزشمند او حساب می کنیم. هر کسی در

 

آخر عمرش، روزهایی را که مرتکب گناه نشده می شمرد و حساب می کند که چند سال می شود.

 

 

 

اگر بطور مثال جمع همه روزهای بدون گناه دو سال شود، ما روی سنگ قبر او می نویسیم مدت

 

زندگی دو سال."

 

اسکندر در اندیشه فرو رفت و از پیرمرد سئوال کرد: "اگر اسکندر در شهر شما بمیرد، روی سنگ

 

 قبر او چه خواهید نوشت؟"

 

 

آن مرد روشن ضمیر پاسخ داد روی سنگ قبر او می نویسیم: «اسکندر، مردی که هرگز زاده نشد

 

 

مورخان می‌نویسند: اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالا در حوالی خراسان) حمله می‌کند. ولی با کمال تعجب مشاهده می‌کند که دروازه آن شهر باز می‌باشد و با اینکه خبر آمدن او در شهر پیچیده بود مردم بدون هیچ هراسی مشغول زندگی عادی خود بودند.

باعث حیرت اسکندر شد زیرا در هر شهری که سم اسبان لشگر او به گوش می‌رسید عده‌ای از مردم آن شهر از وحشت بیهوش می‌شدند و بقیه به خانه‌ها و دکان‌ها پناه می‌بردند، ولی اینجا زندگی عادی جریان داشت.

اسکندر از فرط عصبانیت شمشیر خود را کشیده و زیر گردن یکی از مردان شهر می‌گذارد و می گوید: من اسکندر هستم. مرد با خونسردی جواب می‌دهد: من هم ابن عباس هستم.

اسکندر با خشم فریاد می‌زند: من اسکندر مقدونی هستم، کسیکه شهرها را به آتش کشیده، چرا از من نمی‌ترسی ؟!

مرد جواب می‌دهد: من فقط از یکی می‌ترسم و او هم خداوند است.

اسکندر به ناچار از مرد می‌پرسد: پادشاه شما کیست؟

مرد می‌گوید: ما پادشاه نداریم.

مرد می‌گوید: ما فقط یک ریش سفید داریم و او در آن طرف شهر زندگی می‌کند.

اسکندر با گروهی از سران لشکر خود به طرف جایی که مرد نشانی داده بود، حرکت می‌کنند در میانه راه با حیرت به چاله‌هایی می‌نگرد که مانند یک قبر در جلوی هر خانه کنده شده بود. لحظاتی بعد به قبرستان می‌رسند، اسکندر با تعجب نگاه می‌کند و می‌بیند روی هر سنگ قبر نوشته شده: ابن عباس یک ساعت زندگی کرد و مرد. ابن علی یک روز زندگی کرد و مرد ابن یوسف ده دقیقه زندگی کرد و مرد! اسکندر برای اولین بار عرق ترس بر بدنش می‌نشیند.
با خود فکر می‌کند این مردم حقیقی‌اند یا اشباح هستند؟ سپس به جایگاه ریش سفیده ده می‌رسد و می‌بیند پیر مردی موی سفید و لاغر اندام در چادری نشسته و عده‌ای به دور او جمع هستند.

اسکندر جلو می‌رود و می‌گوید: تو بزرگ و ریش سفید این مردمی؟

پیر مرد می‌گوید: آری، من خدمت‌گزار این مردم هستم!

اسکندر می‌گوید: اگر بخواهم تو را بکشم، چه می‌کنی؟

پیرمرد آرام و خونسرد به او نگاه کرده می‌گوید: خب بکش! خواست خداوند بر این است که به دست تو کشته شوم!
اسکندر می‌گوید: و اگر نکشم؟

پیرمرد می‌گوید: باز هم خواست خداست که بمانم و بار گناهم در این دنیا افزون گردد.

اسکندر سر در گم و متحیّر می‌گوید: ای پیرمرد من تو را نمی‌کشم، ولی شرط دارم.

پیرمرد می‌گوید: اگر می‌خواهی مرا بکش، ولی شرط تو را نمی‌پذیرم.

اسکندر ناچار و کلافه می‌گوید: خیلی خوب، دو سوال دارم، جواب مرا بده و من از اینجا می‌روم. 

پیرمرد می گوید: بپرس! 

اسکندر می‌پرسد: چرا جلوی هر خانه یک چاله شبیه قبر است؟ علت آن چیست؟

پیرمرد می‌گوید: علتش آن است که هر صبح وقتی هر یک از ما که از خانه بیرون می‌آییم، به خود می‌گوییم: فلانی! عاقبت جای تو در زیر خاک خواهد بود، مراقب باش! مال مردم را نخوری و به ناموس مردم تعدی نکنی و این درس بزرگی برای هر روز ما می‌باشد!

اسکندر می‌پرسد: چرا روی هر سنگ قبر نوشته ده دقیقه، فلانی یک ساعت، یک ماه، زندگی کرد و مرد؟!

پیرمرد جواب می‌دهد: وقتی زمان مرگ هر یک از اهالی فرا می‌رسد، به کنار بستر او می‌رویم و خوب می‌دانیم که در واپسین دم حیات، پرده‌هایی از جلوی چشم انسان برداشته می‌شود و او دیگر در شرایط دروغ گفتن و امثال آن نیست!
از او چند سوال می‌کنیم:
چه علمی آموختی؟ و چه قدر آموختن آن به طول انجامید؟
چه هنری آموختی؟ و چه قدر برای آن عمر صرف کردی؟
برای بهبود معاش و زندگی مردم چه قدر تلاش کردی؟ و چقدر وقت برای آن گذاشتی؟
او که در حال احتضار قرار گرفته است، مثلا" می‌گوید: در تمام عمرم به مدت یک ماه هر روز یک ساعت علم آموختم، یا برای یادگیری هنر یک هفته هر روز یک ساعت تلاش کردم. یا اگر خیر و خوبی کردم، همه در جمع مردم بود و از سر ریا و خودنمایی! ولی یک شبی مقداری نان خریدم و برای همسایه‌ام که می‌دانستم گرسنه است، پنهانی به در خانه‌اش رفتم و خورجین نان را پشت در نهادم و برگشتم!
بعد از آن که آن شخص می‌میرد، مدت زمانی را که به آموختن علم پرداخته، محاسبه کرده و روی سنگ قبرش حک می‌کنیم: ابن یوسف یک ساعت زندگی کرد و مرد!
یا مدت زمانی را که برای آموختن هنر صرف کرده محاسبه، و روی سنگ قبرش حک می‌کنیم: ابن علی هفت ساعت زندگی کرد و مرد و یا برای بهبود زندگی مردم تلاشی را که به انجام رسانده، زمان آن را حساب کرده و حک می‌کنیم: ابن یوسف یک ساعت زندگی کرد و مرد. یعنی، عمر مفید ابن یوسف یک ساعت بود!
بدین‌سان، زندگی ما زمانی نام حقیقی بر خود می‌گیرد که بر سه بستر، علم، هنر، مردم، مصرف شده باشد که باقی همه خسران و ضرر است و نام زندگی آن بر نتوان نهاد!

اسکندر با حیرت و شگفتی شمشیر در نیام می‌کند و به لشکر خود دستور می‌دهد: هیچ‌گونه تعدی به مردم نکنند و به پیرمرد احترام می‌گذارد و شرمناک و متحیر از آن شهر بیرون می‌رود!

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


زندگي پر از فرصت هاي دست يافتنيه مرد جواني در آرزوي

 ازدواج با دختر زيباروي کشاورزي بود.

به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگيره. کشاورز براندازش کرد و
 گفت: پسر جان، برو در آن قطعه

زمين بايست. من سه گاو نر رو يک به يک آزاد ميکنم، اگر

 تونستي دم هر کدوم از اين سه گاو رو

بگيري، ميتوني با دخترم ازدواج کني. مرد جوان در مرتع، به

 انتظار اولين گاو ايستاد. در طويله باز

شد و بزرگترين و خشمگين‌ترين گاوي که تو عمرش ديده بود به

 بيرون دويد. فکر کرد يکي از

گاوهاي بعدي، گزينه ي بهتري باشه، پس به کناري دويد و

 گذاشت گاو از مرتع بگذره و از در

پشتي خارج بشه. دوباره در طويله باز شد. باورنکردني بود! در

 تمام عمرش چيزي به اين بزرگي ودرندگي نديده بود.

 با سُم به زمين ميکوبيد، خرخر ميکرد و وقتياو رو ديد، آب دهانش جاري شد.

گاو بعدي هر چيزي هم که باشه، بايد از اين بهتر باشه. به سمتِ

 حصارها دويد و گذاشت گاو ازمرتع عبور کنه و از در پشتي خارج

بشه.براي بار سوم در طويله بار شد. لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر

شد.

 اين ضعيف ترين، کوچک ترين و لاغرترين گاوي بود که

 تو عمرش ديده بود. در جاي مناسب قرار گرفت و درست به موقع

 بر روي گاو پريد. دستش رودراز کرد... اما گاو دم نداشت!.

زندگي پر از فرصت هاي دست يافتنيه.

بهره گيري از بعضي
هاش ساده ست، بعضي هاش مشکل.

 اما زماني که بهشون اجازه مي ديم رد بشن و بگذرن

 (معمولاً در اميد فرصت هاي بهتر درآينده)،

 اين موقعيت ها شايد ديگه موجود نباشن. براي همين،

 هميشه شانس هایت رو درياب.
-------------------------------------------------------

چارلی چاپلین می گوید:

پس از سالها فقر به ثروت و شهرت رسیدم و در کهنسالی اموختم

با پول میشود خانه خرید ولی اشیانه نه!

رختخواب خرید ولی خواب نه!

ساعت خرید ولی زمان نه!

مقام خرید ولی احترام نه

کتاب خرید ولی دانش نه!

آدم میشه خرید ولی دل نه!

اما افسوس دیر فهمیدم!!!!!!

-----------------------------------------------------------------------------------


شما برنده هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار جایزه روزانه شده اید؟
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره.
یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ...

همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چرا یه دانش اموز نمی تونه درس بخونه؟!
واسه ی اینا :
سال 365 روزه در حالی كه:
1- در سال 52 تا جمعه داریم و می دونین كه جمعه ها فقط برای استراحته.
به این ترتیب 313 روز باقی می مونه

2- حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستونیه كه بخاطر گرمای هوا مطالعه ی
دقیق برای یه فرد نرمال مشكله
بنابراین۲۶۳ روز دیگه باقی می مونه
3- در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازمه كه جمعا 122 روز میشه.
بنابراین 141 روز باقی می مونه
4- اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح رو می طلبه كه جمعا 15 روز میشه .
پس 126 در روز باقی می مونه
5- طبیعتا 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازمه كه در كل 30 روز میشه.
پس 96 روز باقی می مونه

6- 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افكار به صورت تلفنی لازمه
چراكه انسان موجودی اجتماعیه این خودش 15 روزه.
پس 81 روز باقی می مونه
7- روزهای امتحان 35 روز از سالو به خودشون اختصاص میدن.
پس 46 روز باقی می مونه
8- تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف هم دست كم 30 روز در سال هستن دیگه .
پس 16 روز باقی می مونه
9- در سال شما 10 روزو به بازی میگذرونید نه ؟؟؟
پس 6 روز باقی می مونه
10- در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشه
3 روز دیگه باقی مونده هنو
11- سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روزو در بر می گیرن .
پس 1 روز باقی می مونه
12- يك روز باقی مونده که همون روز تولد شماس. چطوری می شه آخه آدم تو اون روز درس بخونه ؟ والاااااااااااااه

ادامه نوشته

4همسر

روزی ،روزگاری پادشاهی 4 همسر داشت . او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود . با دقت و ظرافت خاصی با او رفتار میکرد و او را با جامه های گرانقیمت و فاخر میآراست و به او از بهترینها هدیه میکرد.

همسر سومش را نیز بسیار دوست میداشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی میکرد. اما همیشه میترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود.همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه میشد، فقط به او اعتماد میکرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک میکرد. همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست میداشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع میشد .روزی پادشاه احساس بیماری کرد و خیلی زود دریافت که فرصت زیادی ندارد. او به زندگی پر تجملش میاندیشید و در عجب بود و با خود میگفت: "من 4 همسر دارم ، اما الان که در حال مرگ هستم ، تنها مانده ام." بنابراین به همسر چهارمش رجوع کرد و به او گفت: "من از همه بیشتر عاشق تو بودهام. تو را صاحب لباسهای فاخر کردهام و بیشترین توجه من نسبت به تو بوده است. اکنون من در حال مرگ هستم، آیا با من همراه میشوی؟" او جواب داد: "به هیچ وجه!" و در حالی که چیز دیگری میگفت از کنار او گذشت. جوابش همچون کاردی در قلب پادشاه فرو رفت. پادشاه غمگین، از همسر سوم سئوال کرد و به او گفت: "در تمام طول زندگی به تو عشق ورزیدهام، اما حالا در حال مرگ هستم. آیا تو با من همراه میشوی؟" او جواب داد: "نه، زندگی خیلی خوب است و من بعد از مرگ تو دوباره ازدواج خواهم کرد." قلب پادشاه فرو ریخت و بدنش سرد شد. بعد به سوی همسر دومش رفت و گفت: "من همیشه برای کمک نزد تو می آمدم و تو همیشه کنارم بودی. اکنون در حال مرگ هستم. آیا تو همراه من میآیی؟" او گفت: "متأ سفم، در این مورد نمیتوانم کمکی به تو بکنم، حداکثر کاری که بتوانم انجام دهم این است که تا سر مزار همراهت بیایم." جواب او همچون گلوله ای از آتش پادشاه را ویران کرد.ناگهان صدایی او را خواند، "من با تو خواهم آمد، همراهت هستم، فرقی نمیکند به کجا روی، با تو میآیم." پادشاه نگاهی انداخت، همسر اولش بود! او به علت عدم توجه پادشاه و سوء تغذیه، بسیار نحیف شده بود. پادشاه با اندوهی فراوان گفت: ای کاش زمانی که فرصت بود به تو بیشتر توجه میکردم.در حقیقت، همه ما در زندگی كاری خویش 4 همسر داریم: همسر چهارم ما،سازمان مااست. بدون توجه به اینکه تا چه حد برایش زمان و امکانات صرف کردهایم و به او پرداختهایم، هنگام ترك سازمان و یا محل خدمت، ما را تنها میگذارد. همسر سوم ما،موقعیت ما است که بعد از ما به دیگران انتقال مییابد. همسر دوم ما،همكاران هستند. فرقی نمیکند چقدر با هم بودهایم، بیشترین کاری که میتوانند انجام دهند این است که ما را تا محل بعدی همراهی کنند. همسر اول ما همان شریك زندگی ماست . گاهی به دنبال ثروت ، قدرت و خوشی از آن غفلت مینماییم. در صورتیکه تنها کسی است که همه جا همراهمان است.

توانستن



یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد

یک گل می تواند بهار را بیاورد

یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد

یک پرنده می تواند نویدبخش بهار باشد

یک لبخند می تواند سرآغاز یک دوستی باشد

یک دست دادن روح انسان را بزرگ می کند

یک ستاره می تواند کشتی را در دریا راهنمایی کند

یک سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص کند

یک پرتو کوچک آفتاب می تواند اتاقی را روشن کند

یک شمع می تواند تاریکی را از میان ببرد

یک خنده می تواند افسردگی را محو کند

یک امید روحیه را بالا می برد

یک دست دادن نگرانی شما را مشخص می کند

یک سخن می تواند دانش شما را افزایش دهد

یک قلب می تواند حقیقت را تشخیص دهد

یک زندگی می تواند متفاوت باشد

یک شبنم می تواند......................

یک دانه می تواند...............................

یک غنچه می تواند .............................

یک جوجه گنجشک یا پرستو  می تواند......................

یک جیرجیرک می تواند....................................................

کسب تجربه از زندگی


موضوع انشا ،کامل کردن این جمله  ،با تحقیق ومصاحبه وجمع آوری تجربه های خود ودیگران:

در زندگی فهمیده ام که..............................................................

فواید این انشا ،پرورش روحیه  تحقیق وجمع آوری تجربه های بزرگ ترها برای استفاده در آینده،

 وعادت کردن به این کار  وتمرین  انجام مصاحبه وبرطرف شدن خجالت وافزایش اعتماد به نفس و..............

قبل از آن ،نمونه هایی را برای بچه ها بخوانید تا خوب آشنا بشوند.

1-   فهمیده ام که آدم ها گاهی اوقات انسان را به شگفتی وا می دارند. برخی

وقت ها درست همان کسی به تو کمک کند تا سرپا بایستی که انتظار داشتی تو را به زمین بزند .  

 می

2-   فهمیده ام که آدم عصبانی هیچ کاری را درست انجام نمی دهد.

 

3-   فهمیده ام که هیچ جنس با کیفیتی را ارزان نمی فروشند.

 

4-   فهمیده ام که نباید به گذشته نظر کنی مگر به نیت عبرت گرفتن.

 

5-   فهمیده ام که باید به گونه ای زندگی کنم که اگر کسی سخن نادرستی در مورد من مطرح کرد

 هیچ کس حرف او را باور نکند.

 

6-   فهمیده ام که بیشتر چیزها که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند.

 

7-   فهمیده ام که بعضی اوقات کاری که انجامش یک لحظه

 وقت می گرفته ،یک عمر آدم را به درد سر می اندازد.

 

8-   فهمیده ام که ما در هر برخوردی هر چند کوتاه ، از خود تاثیری برجای می گذاریم.

 

9-   فهمیده ام که وقتی گرسنه ام نباید برای خرید به سوپر مارکت بروم.

         10-    فهمیده ام که مهم نیست که چه اتفاقی برایت می افتد . مهم این است که

در موردش چگونه برخورد می کنی وچه عکس العملی داری.

 

11-   فهمیده ام که موفقیت بیشتر حاصل تلاش است تا استعداد.

 

12-  فهمیده ام که هیچ تفریحی لذت بخش تر از داشتن شغلی که از انجامش لذت می بری نیست.

 

13-  فهمیده ام که بدترین رنج ها ، مشاهده ی رنج دیگران است.

 

14-  فهمیده ام که دنبال درد سر نرفتن ، آسانتر است از خلاص شدن از آن.

 

15- فهمیده ام اگر به معجزه ایمان واعتقاد داشته باشی ،نتیجه اش را خواهی دید.

 

16- فهمیده ام که بچه دار شدن مشکلات زناشویی هیچ کس را حل نمی کند.

 

17- فهمیده ام که تا وقتی کاری کامل نشده نباید بابت آن پولی پرداخت.

 

18-  فهمیده ام که هیچ کس نمی تواند راز دار باشد.

 

19- فهمیده ام که موفقیت کاری اگر به قیمت شکست در زندگی خانوادگی باشد ،ارزشی ندارد.

 

20- فهمیده ام که هیچ وقت نباید قراردادی را تا کاملا پر نشده امضا کرد.

 

21-   فهمیده ام که هر وقت می خواهی پول قرض بگیری باید پولدار به نظر برسی.

 

22-  فهمیده ام که اگر صبر کنی تا باز نشسته شوی وبعد زندگی را شروع کنی ، زیادی صبر کرده ای.

 

23-     فهمیده ام که انتخاب همسر مهم ترین تصمیم زندگی هر انسانی است.

 

24-    فهمیده ام که وقتی دهانم بسته باشد کمتر اشتباه می کنم.

 

25-  فهمیده ام که مشکلات بزرگ معمولا با مسایل کوچک شروع می شوند.

 

26-  فهمیده ام که در طول سفر بیشتر به آدم خوش می گذرد تا در مقصد.

 

27-  فهمیده ام که اکثر مردم در برابر تغیر مقاومت می کنند واین در حالی است که تنها راه پیشرفت ، تغییر است.

 

28- فهمیده ام که بچه دار شدن تمام اولویت های انسان را تغییر می دهد.

 

29-   فهمیده ام که بزرگترین نیاز هر انسان این است که احساس کند قدرش را می دانند.

 

30-  فهمیده ام که هر کس چیزی دارد که به تو یاد بدهد.

 

31- فهمیده ام که اگر بخواهی قدر چیزی را بدانی باید چند وقت خودت را از آن محروم کنی.

 

32- فهمیده ام که آدم ها درست وقتی که در آستانه ی موفقیت هستند ،دست از تلاش می کشند.

 

33-   فهمیده ام که خلاقانه ترین ایده ها معمولا به ذهن افراد تازه کار می رسد نه کارشناسان.

 

34-   فهمیده ام که بدن توان اعجاز آوری برای درمان خودش دارد.

 

35-  فهمیده ام که اگر واقعا مایل به انجام کاری باشی ،برای انجام آن وقت هم خواهی داشت.

 

36 - فهمیده ام که می شود یک نفر خیلی درس خوانده باشد ،ولی خیلی عاقل نباشد.

 

37  فهمیده ام که حتی مجرب ترین وخبره ترین پزشکان هم ممکن است تشخیص نادرستی بدهند.

 

38-  فهمیده ام که نباید در مورد موفقیت هایت با افرادی که از تو کامیابی های کمتری دارند صحبت کنی.

 

39-فهمیده ام که نباید دستور پخت غذاهای جدید را روی مهمانها امتحان کنم.

 

40-  فهمیده ام که هدف نقد کردن ،کمک به دیگران است نه تحقیر آدم ها.

 

احساس تعهد نسبت به دیگران


داستان جالبی در مورد 4 نفر : همه- یک نفر- هرکس  و هیچ کس ، برایتان تعریف می کنم .

4 نفر زندگی می کردند که نام آنها به ترتیب : همه- یک نفر- هر کس وهیچ کس بود.

کار مهمی باید انجام می شد و همه اطمینان داشت که یک نفر آن را انجام خواهد داد .

 هر کس می توانست انجامش دهد ،اما هیچ کس انجامش نداد .

 یک نفر از این موضوع عصبانی شد. چون انجام آن را وظیفه همه می دانست.

همه فکر می کرد که هر کس می تواند انجامش دهد .

اما هیچ کس نفهمید که همه انجامش نمی دهد.

قضیه به این شکل خاتمه پیدا کرد که همه ،یک نفر را سرزنش کرد که چرا کاری را که

 هر کس می توانست انجامش دهد ،هیچ کس انجام نداد!

پس شما وقتی از کسی می خواهید کاری را انجام دهد ، اطمینان حاصل کنید که کاری را که از او 

انتظار دارید ، به خوبی فهمیده است. تمام جزییات را با وضوح ودقت برایش شرح دهید.

تصور نکنید که او با استفاده از عقل سلیم خود ، همه را مو به مو جفت وجور خواهد کرد. 

پس می توان اینگونه خلاصه و جمع بندی نمود که در یک سازمان به چند دلیل امکان دارد که کارهای آن سازمان انجام نگرفته و به قول معروف روی زمین بماند که این عوامل (البته بنظر نگارنده) عبارتند از:1- عدم وجود برنامه ریزی درست، تخصصی و کارشناسانه.2- عدم مطابقت نقش با کار یا وظیفه.3- عدم داشتن تخصص و شایستگی افراد .4- عدم وجود نظارت و کنترل بر اجرای درست و بهنگام برنامه ها.5- نبود انگیزه کاری در افراد.6- عدم وجود امنیت و آرامش روانی در سازمان یا در زندگی خانوادگی افراد.7- عدم آگاهی افراد به وظیفه و نقش خود در سازمان.8- مواردی که نامشخص بوده و بنده از آنها بی اطلاع می باشم.که در قضیه مورد بحث به احتمال زیاد یکی از این عوامل باعث شده که کاری که بایستی انجام می شده انجام نگردد و برزمین بماند. اما علاوه بر آنکه کار انجام نگرفته هیچ کدام از افراد نیز خود را مسئول آن نمی ذانند و هریک دیگری را مسئول این کار می داند و همدیگر را سرزنش می نمایند که این عمل آنها را با توجه به نظریه اسناد می توان اینگونه تشریح کرد که این افراد دارای منبع بیرونی کنترل بوده، چرا که عدم موفقیت های خود را به عوامل بیرونی نسبت داده (به دیگران) و نه به عوامل درونی. در صورتی که هرکدام از این افراد میزان مسئولیت خود را در این امر نپذیرند و به طور کامل دیگران را در این عدم موفقیت مسئول بدانند نتنها کار مانده شده انجام نخواهد شد بلکه شاید زمینه ای ایجاد شود و در زمان ها و مکان های دیگر این برخورد ها بدبینی هایی را ایجاد نموده و به صورت پیش زمینه های فکری موجب سوء تفاهمات گردیده و از میزان همکاری ها و مشارکت های بعدی این افراد با همدیگر بکاهد. و باعث عدم موفقیت های بعدی در سازمان مربوط گردد.نیز به گونه ای دیگر اگر بخواهیم به این امر بنگریم شاید بتوان گفت که اگر همه کس را، مدیر عالی یا مدیر اصلی یک سازمان در نظر بگیریم . این مدیر یک کس را یعنی یک سرپرست یا یک مدیر میانی را بخاطر کاری که همه کس(همه افراد سازمان) می توانستند انجام دهند اما هیچ کدام از آنها انجام نداده بودند سرزنش می کنند که این شیوه شیوه درستی نبوده و یک نوع مدیریت استبدادی و اقتداری می باشد که بهترین راه شاید استفاده از مدیریت مشارکتی باشد بدین صورت که مدیر اصلی سازمان با شرکت دادن تمام کارکنان و افراد سازمان در تعیین و تدوین اهداف و کارهای لازم جهت رسیدن به هدف های سازمان (به صورت مستقیم و غیر مستقیم) خود به گونه ای غیر مستقیم آنها را یعنی هر کس را در این امر شرکت داده و باعث ایجاد یک تعهد و الزام در همه کس می گردید. و نیز همه کس با ایجاد یک نظام کنترل و نظارت می توانست زمینه ای ایجاد کند که کارهای هرکس قدم به قدم مورد بررسی قرار می گرفت و نواقص در مراحل مختلف رفع می گردید تا در نهایت به تعطیل کردن کار و انجام ندادن آن منتج نمی گردیدو در این صورت یعنی مشارکت هرکس در تهیه برنامه ها و هدف های اصلی دیگر فقط یک کس مسئول پاسخ گویی در زمان انجام یا عدم انجام کار نبود و هرکس خود را در برابر تحقق و تلاش برای تحقق هدف ها ملزم می دانست و نیز در صورت وجود یک نظام کامل کنترل و نظارت نیز باز هم این مسئله شانه خالی کردن و مسئولیت کار را به دوش دیگران انداختن، و دیگران را مسئول کار دانستن پیش نمی آمد. و به عبارت بهتر دیگر "هیچ کس" وجود نمی داشت و یا وجود داشت اما به این صورت که "هیچ کس"دیگری را مسئول نمی دانست و هر کس کار خود را به درستی انجام داده بود و در نهایت همه کس کارها را می پسندید و یک کس را مورد مواخذه و بازخواست قرار نمی داد

نصایح من


دو چیز را هیچ وقت ابراز نکن:


-1 آنچه که نیستی

2-تمام آنچه که هستی

---------------------------------------------------------

وين داير: اين شماييد که به مردم مي آموزيد که چگونه با شما رفتار کنند

ناپلئون: من در جهان يک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام

مارکز: هرگز وقتت را با کسي که حاضر نيست وقتش را با تو بگذراند نگذران

کانت: چنان باش که به هر کس بتواني بگويي مثل من رفتار کن

جرج آلن : اگر کسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با کلماتي که ناگفته مي‌مانند، مي‌شکنند       

ميکل آنژچه غصه هایی بخاطر اتفاقات بدی که هرگز در زندگی ام پیش نیامد خوردم

ویل کارنگی:راه نفوذ در دیگران، دانستن آرزوهایشان است

چارلی چاپلین: دنیا به قدری بزرگ است که برای همه جا هست به جای آنکه جای دیگران را بگیرید سعی کنید جای خود را بیابید.

اورپیدس: نیکوست، که ثروتمند باشی و پرتوان، اما نیکوتر است که دوستت بدارند

جیمز آلن شما به همان اندازه که بخواهید کوچک، و به همان اندازه که آرزو کنید بزرگ می شوید

دکتر علی شریعتی :بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید شاید هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن

----------------------------------------------------------------

 

تولد و زندگی

تولد انسان

مثل روشن شدن کبریتی است

ومرگش خاموشی آن

بنگر در این فاصله چه کردی

 

روزگارا

روزگارا : تو اگر سخت بمن میگیری ! باخبر باش ، که پژمردن من آسان نیست!

 

فلسفه زندگی

فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می شود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی

 

ادامه نوشته

نگاه مثبت


ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺳﺎﻧﺘﺎ ﮐﻼﺭﺍ
ﮐﺎﻟﯿﻔﺮﻧﯿﺎ، ﻭﺍﺭﺩ ﺍﻳﺎﻻﺕ ﻣﺘﺤﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ،
ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﺳﺎﻝ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ
ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﻱ ﭘﻨﺞ ﺷﺶ
ﻧﻔﺮﻱ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻣﺸﺨﺼﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺸﺪ.
ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻳﺎﺩﻣﻪ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﻮﻱ ﻧﻴﻤﻜﺖ ﺑﻐﻠﻴﻢ
ﻣﻴﻨﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﺳﻤﺶ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ
ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺗﺼﻤﻴﻤﺶ ﭼﻴﻪ؟
ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺭﻭ ﺑﺒﻴﻨﻪ، ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺩﺳﺖ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺑﻮﺩ.
ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ؟
ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﻠﻮﻧﺪ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺩﺍﺭﻩ
ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ!
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻲ!
ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﻭﺷﻦ
ﺷﻴﻜﻲ ﺗﻨﺶ ﻣﻴﻜﻨﻪ!
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﻛﻴﻪ؟
ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﻭﻛﻔﺸﺶ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﻫﻢ!
ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻛﻲ ﺑﻮﺩ!
ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺗﻮﻥ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻳﻜﻢ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺩﻳﮕﻪ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻭﻳﻠﭽﻴﺮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ...
ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻪ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﻭﺭﻱ
ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ،
ﺁﺩﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲ
ﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻪ...
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﻳﺪﻥ...
ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺟﺎﻱ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ، ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ
ﻓﻴﻠﻴﭗ ﻣﻴﭙﺮﺳﻴﺪﻥ ﻭ ﻓﻴﻠﻴﭙﻮ ﻣﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻢ، ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ؟
ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻳﻊ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ !!
ﻭﻗﺘﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺠﺎﻟﺖ
ﻛﺸﻴﺪﻡ...
ﺷﻤﺎ ﭼﻲ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ؟
ﭼﻘﺪ ﻋﺎﻟﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﺜﺒﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﻭ
ﺑﺘﻮﻧﻴﻢ ﺍﺯ ﻧﻘﺺ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ

سختی ها و مقاومت

روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد، شخصی نشست و ساعت‌ها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی‌تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص خواست به پروانه کمک کند و با یک قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد.

پروانه به راحتی از پیله خارج شد؛ اما جثه‌اش ضعیف و بال‌هایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز کند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعکس، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند.

آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر می‌کرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می‌شدیم؛ به اندازه کافی قوی نمی‌شدیم و هرگز نمی‌توانستیم پرواز کنیم.

درمقابل سختیها همچون جزیره اى باش که دریا هم با

تمام عظمت وقدرت نمى تواند سر او را زیر آب کند.

-------------------------------------------------------

داستان دو سنگ

در یك موزه معروف كه با سنگ های مرمر كف پوش شده بود، مجسمه ی بسیار زیبایی مرمرینی به نمایش گذاشته بود كه مردم از راه های دور و نزدیك برای دیدنش به آنجا می رفتند. كسی نبود كه مجسمه زیبا را ببیند و لب به تحسین باز نكند.

شبی سنگ مرمرینی كه كف پوش سالن بود با مجسمه شروع به حرف زدن كرد:« این منصفانه نیست، چرا همه پا روی من می گذارند تا تو را تحسین كنند؟ مگر یادت نیست، ما هر دو در یك معدن بودیم؟ این عادلانه نیست؟ من خیلی شاكیم! »

مجسمه لبخند زد و آرام گفت: «یادت هست، روزی كه مجسمه ساز خواست رویت كار كند، چقدر سر سختی و مقاومت كردی؟»

سنگ پاسخ داد: « آره، آخر ابزارش به من آسیب می رساند، گمان كردم می خواهد آزارم دهد، من تحمل این همه درد و رنج را نداشتم.»

و مجسمه با همان آرامش و لبخند ملیح ادامه داد: «ولی من فكر كردم كه به طور حتم می خواهد از من چیزی بی نظیر بسازد، بطور حتم قرار است به یك شاهكار تبدیل شوم. بطور حتم در پی این رنج ، گنجی نهفته هست. پس به او گفتم هرچه می خواهی ضربه بزن، بتراش و صیقل بده! لذا درد كارهایش و لطمه هایی را كه ابزارش به من می زدند را به جان خریدم و هرچه بیشتر می شدند، بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر شوم. امروز نمی توانی دیگران را سرزنش كنی كه چرا روی تو پا می گذارند و بی توجه عبور می كنند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

قانون دانه

همه چیز در زندگی به هم مربوط است. روش تفكر شما روی روحیة شما مؤثر است، روحیة شما بر نوع راه رفتنتان مؤثر است، راه رفتن شما روی نحوة گفتارتان اثر می‌گذارد،

نگاهی به درخت ســـیب بیندازید. شاید پانـــصد ســـیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است. خیلی دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسیم «چرا این همه دانه لازم است تا فقط چند درخت دیگر اضافه شود؟»

اینجا طبیعت به ما چیزی یاد می‌دهد. به ما می‌گوید:

«اکثر دانه‌ها هرگز رشد نمی کنند. پس اگر واقعاً می‌خواهید چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است بیش از یکبار تلاش کنید.»

از این مطلب می‌توان این نتایج را بدست آورد:

- باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل بدست بیاوری.

- باید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک فرد مناسب استخدام کنی.

- باید با پنجاه نفر صحبت کنی تا یک ماشین، خانه، جاروبرقی، بیمه و یا حتی ایده ات را بفروشی.

- باید با صد نفر آشنا شوی تا یک رفیق شفیق پیدا کنی.

وقتی که «قانون دانه» را درک کنیم دیگر ناامید نمی شویم و به راحتی احساس شکست نمی کنیم.

قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت.

در یک کلام:

افراد موفق هر چه بیشتر شکست می‌خورند، دانه‌های بیشتری می‌کارند.

همه امور به هم مربوطند

آیا دقت كرده اید كه هر وقت به طور منظم ورزش می‌كنید، میل به غذاهای سالم تر و بهتر دارید؟

آیا دقت كرده اید كه وقتی غذاهای سالم تر و بهتری می‌خورید انرژی بیشتری دارید و طبعاً دوست دارید كه ورزش كنید؟

همه چیز در زندگی به هم مربوط است. روش تفكر شما روی روحیة شما مؤثر است، روحیة شما بر نوع راه رفتنتان مؤثر است، راه رفتن شما روی نحوة گفتارتان اثر می‌گذارد، روش حرف زدنتان روی طرز فكرتان مؤثر است!

تلاش برای پیشرفت در یك بُعد زندگی بر سایر ابعاد زندگی اثر می‌گذارد.

وقتی در خانه خوشحال هستید، در محل كار نیز احساس شادی بیشتری خواهید كرد و وقتی سر كار شاد باشید در خانه نیز شاد خواهید بود.

اینها به چه معناست؟

- اینكه برای پیشرفت در زندگی می‌توانید از هر نقطه مثبتی شروع كنید. می‌توانید با برنامه ای برای پس انداز، نوشتن لیست اهدافتان، رژیم غذایی یا تعهد برای گذراندن وقت بیشتر با فرزندانتان شروع كنید. این كار مثبت منجر به نتایج مثبت دیگر هم می‌شود، چون که همه امور به هم مربوطند.

- مهم نیست كه تلاشی كه جهت «پیشرفت» می‌كنید كجا صرف می‌شود. مهم این است كه شروع كنید.

- عكس این قضیه هم صادق است. یعنی اگر یك بعد زندگی شما خراب شد، سایر ابعاد هم به زودی خراب می‌شود. باید به این مسأله دقت خاصی داشته باشید.

در یک کلام

هر كاری كه انجام می‌دهید به نوبه خود اهمیت دارد زیرا بر امور دیگر نیز مؤثر است.

چرا؟ (WHY)

دوست من «جان فوپ» وقتی متولد شد دست نداشت ولی هیچ وقت از خودش سوال نكرد چرامن دست ندارم؟» بلكه پرسید: «با پاهایم چه كاری می‌توانم انجام دهم؟»، و من هنگامی كه دیدم او با استفاده از پاهایش با چوبهای غذا خوری ژاپنی می‌تواند غذا بخورد، با خود گفتم: «او هر كاری را می‌تواند انجام دهد».

هنگامی كه بلایی به سرمان می‌آید، یا همه چیزمان را از دست می‌دهیم یا كسی كه عاشقمان بوده ما را ترك می‌كند، اغلب ما از خودمان می‌پرسیم:

«چرا؟» «چرا من؟» «چرا حالا؟» «چرا او مرا سرگشته و تنها رها كرد؟»

سؤالاتی كه با «چرا» شروع می‌شوند، ممكن است ما را به یك چرخة بی حاصل بیندازند.

اغلب جوابی برای این "چرا"‌ها وجود ندارد و یا اگر هم جوابی وجود داشته باشد،اهمیتی ندارد.

افراد موفق سؤالاتی از خود می‌پرسند كه با «چه» شروع می‌شوند:

«چه چیزی از این پیشامد آموختم؟»

«چه كاری باید در برخورد با این پیشامد بكنم؟»

و هنگامی كه پیشامد واقعاً فاجعه آمیز است، از خود می‌پرسند: «چه كاری طی 24ساعت آینده می‌توانم بكنم تا اوضاع كمی بهتر شود؟»

در یک کلام

افراد خوشبخت هیچوقت نگران نیستند كه آیا زندگی بر «وفق مراد» هست یا نه.

 اینها از آنچه كه دارند بیشترین استفاده را می‌كنند و آنچه كه از دستشان بر می‌آید انجام می‌دهند. و اگر زندگی بر وفق مراد نبود، خیلی مهم نیست كه «چرا؟» 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است 
عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند. 
ولی برای اینکه به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد. 
زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد: 
چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته را نگاه دارند. 
نوک بلندو تیزش خمیده و کند می شود 
شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به 
سینه اش می چسببند و پرواز برای عقابل دشوار می گردد. 
در این هنگام عقاب تنها دو گزینه در پیش روی دارد. 
یاباید بمیرد و یا آن که فراینددردناکی را که 150 روز به درازا می کشد پذیرا گردد. 
برای گذرانیدن این فرایند عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند. 
در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ می کوبد تا نوکش از جای کنده شود. 
پس از کنده شدن نوکش ٬ عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند ٬ سپس باید چنگال 4 پیش را از جای برکند. 
زمانی که به جای چنگال های کنده شده ٬ چنگال های تازه ای در آیند ٬ آن وقت عقابل شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند. 
سرانجام ٬ پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد آغاز کرده ... 
و 30 سال دیگر زندگی می کند.

چرا این دگرگونی ضروری است؟؟؟ 

بیشتر وقت ها برای بقا ٬ ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم. 

گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی ٬ عادتهای کهنه و سنتهای گذشته رها شویم. 

تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می توانیم از فرصتهای زمان حال بهره مند گردیم.

تک بیت های زیبا


در لباس آبی، از مـن بيشتر دل می بـری           آسمان وقتی كه ميپوشی، كبوتر ميشوم

************************************ 

                     طوفان نوح زنده شد از اشک چشم من                     با آنكــه در غمت به مـــدارا گريستم

فداکاری

ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند.

طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت.

باید یکنفر طناب را رها می کرد وگرنه همه سقوط می کردند.

زن گفت من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم.

من طناب را رها می کنم چون به فداکاری عادت دارم.

در این لحظه مردان سخت به هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند.

-----------------------------------------------------------------------------------------

 

 

رابطه ما انسانها با پدر و مادر !!!

تو ۳ سالگی " مامان ، بابا عاشقتونم"

تو ۱۰ سالگی " ولم کنین "

تو ۱۶ سالگی" مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم"

تو ۱۸ سالگی" باید از این خونه بزنم بیرون"

تو ۲۵ سالگی " حق با شما بود"

تو ۳۰ سالگی "میخوام برم خونه پدر و مادرم "

تو ۵۰ سالگی " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم"

تو ۷۰ هفتاد سالگی " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن

--------------------------------------------------------------------------------------------------------                                       عاشق پسرخاله کلاه قرمزیم!!!!

     

                                                               میدونی چرا؟؟؟؟

 

                                             وقتی بردنش دکتر و گفتند چی خوردی؟؟

 

                                           گفت کیک مسموم...گفتن چرا ننداختی دور؟؟

 

                                       گفت اونوقت مورچه ها میخوردن مریض میشدن....

 

                                      بعد به مورچه ها که نمیشه سرم وصل کرد............

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

داستان کوتاه- بی ریا ترین بیان عشق

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. اما راوی پرسید: آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."

قطره های بلورین اشک صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه ی زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه ی وحشتناک با فدا کردن جانش، پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریا ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

آرامشي به وسعت صحراست مادرم 


اصلاً گمان كنم خودِ درياست مادرم

‌ 
مثل ستاره در شب يلدا كه بي‌دريغ

‌ 
تا صبح مي‌درخشد و زيباست 
مادرم‌

 
يك سينه درد دارد و آهي نمي‌كشد

 
از بس كه مثل كوه شكيباست 
مادرم

‌ 
هر روز مهربان‌تر و هر روز تازه تر

 
مثل نگاه‌ِ ساكت باباست 
مادرم

‌ 
چشمش به غنچه‌هاي جوانش كه مي‌خورد

 
لبريزِ خنده‌هاي شكوفاست 
مادرم

‌ 
شب‌هاي بي‌كسي چه كسي مي‌نوازدم‌؟

 
هرجاست اشك‌هاي من‌، آنجاست 
مادرم‌

 
هر شب پس از نماز، دعا مي‌كند مرا

 
در فكر روزهاي مباداست 
مادرم‌

 
پهلوش مي‌نشينم و لبخند مي‌زند

 
تنهايي‌اش در آينه پيداست 
مادرم

‌ 
سيراب مي‌شوم به صدايش كه مي‌رسم‌


مانند آبهاي گواراست مادرم

‌ 
بازي‌ّ كودكانه زمينم اگر زند

 
باكيم نيست‌، گرم تماشاست 
مادرم‌

 
از ماجراي هاجر و سارا سؤال كن‌

 
در قصه‌هاي مريم و حواست
 مادرم‌

 
مادر حقيقتي است به افسانه‌ها شبيه

‌ 
مثل خداست‌، يكّه و يكتاست 
مادرم

‌ 
رازي است نانوشته الف لام ميم عشق‌

 
حرفي كه تا هميشه معمّاست 
مادرم

‌ 
«آهسته باز از بغل پلّه‌ها گذشت‌»

 
اما كسي نديد چه تنهاست 
مادرم

ادامه نوشته

حرص زدن

حضرت عيسى عليه السلام به همراهى مردى سياحت مى كرد پس از مدتى راه رفتن گرسنه شدند به دهكده اى رسيدند عيسى به آن مرد گفت : برو نانى تهيه كن و خود مشغول نماز شد آن مرد رفته سه گرده نان تهيه كرد و بازگشت مقدارى صبر كرد تا نماز عيسى پايان پذيرد چون كمى به طول انجاميد يك گرده را خورد. عيسى آمده پرسيد گرده سوم چه شد گفت : همين دو گرده بود. پس از آن مقدار ديگرى راه پيموده به دسته آهوئى برخوردند حضرت عيسى يكى از آنها را پيش خواند آن را ذبح كرده خوردند بعد از خوردن عيسى گفت : قم باذن الله به اجازه خدا حركت كن آهو حركت كرد و زنده گرديد آن مرد در شگفت شده زبان به كلمه سبحان الله جارى كرد عيسى گفت : ترا سوگند مى دهم به حق آن كسى كه اين نشانه قدرت را براى تو آشكار كرد بگو نان سوم چه شد باز جواب داد دو گرده بيشتر نبود.

دو مرتبه براه افتادند نزديك دهكده بزرگى رسيدند در آنجا سه خشت طلا افتاده بود رفيق عيسى گفت اينجا ثروت و مال زيادى است آن جناب فرمود: آرى يك خشت از تو يكى از من خشت سوم را اختصاص مى دهم به كسى كه نان سوم را برداشته مرد حريص گفت : من نان سومى را خوردم ، عيسى از او جدا گرديده گفت : هر سه خشت مال تو باشد.
آن مرد كنار خشتها نشسته به فكر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آنجا عبور نمودند او را با سه خشت طلا ديدند. همسفر عيسى را كشته و طلاها را برداشتند. چون گرسنه بودند قرار بر اين گذاشتند يكى از آن سه نفر از دهكده ى مجاور نانى تهيه كند تا بخورند شخصى كه براى نان آوردن رفت با خود گفت : نانها را مسموم كنم تا آن دو پس از خوردن بميرند، دو نفر ديگر نيز هم شدند كه رفيق خود را پس از برگشتن بكشند.
هنگاميكه نان را آورد آن دو نفر او را كشته و خود با خاطرى آسوده بخوردن نانها مشغول شدند چيزى نگذشت كه آنها هم به رفيق خود ملحق گشتند. حضرت عيسى در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت مرده ديد گفت :«هكذا تفعل الدنيا باهلها» اينست رفتار دنيا با دوستداران خود.

امید و امیدواری

بامبو و سرخسروزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگی ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا ‏صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا می‏ توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟ و جواب ‏او مرا شگفت زده کرد. او گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟ پاسخ دادم : بلی. فرمود: ‏هنگامی که درخت بامبو و سرخس راآفریدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها بیشتر ‏رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود.‏من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من ‏باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در ‏مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت ۶ ماه ارتفاع آن به بیش از ۱۰۰ فوت ‏رسید. ۵ سال طول کشیده بود تا ریشه ‏های بامبو به اندازه کافی قوی شوند.. ریشه هایی ‏که بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می ‏کرد. ‏خداوند در ادامه فرمود: آیا می‏ دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با ‏سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ‏ساختی. من در تمامی این مدت ‏تو را رها نکردم همانگونه که بامبوها را رها نکردم. ‏هرگز خودت را با دیگران ‏مقایسه نکن. بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنن. ‏زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می ‏ کنی و قد می کشی! ‏از او پرسیدم : من ‏چقدر قد می‏ کشم. ‏در پاسخ از من پرسید: بامبو چقدر رشد می کند؟ جواب دادم: هر ‏چقدر که بتواند. ‏گفت: تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که ‏بتوانی------------------------------------------------------------------------- درس 14 پرتو امید فارسی سوم راهنمایی   شعر پرتو امید در قالب غزل و سروده ی حافظ شیرازی ،شاعر قرن هشتم  می باشد.  موضوع شعر :امیدواری و تحمل دشواری ها در رسیدن به هدف. آیه ۸۷ سوره یوسف در مورد امید واری. پیامبر اکرم ص :اگر امید نمی بود ،هیچ مادری فرزند خود را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی نمی نشاند. نبی مکرم اسلام ص :امید و آرزو، رحمت خداوند است بر امت من. حضرت علی ع :آن چه پیش از مرگ آدمی را می کشد ،نا امیدی هستش. جملات زیبا در مورد امید: امید مانند جوانه دل سنگ را می شکافد. امید مانند خون در روح و روان آدمی حرکت می کند. امید مانند روغن است که چرخ های زنگ زده ی زندگی را روان تر می کند. بهترین وسیله برای فتح و پیروزی انسان امید واری هستش. امید در زندگی مانند بال است برای پرندگان. اسکندر همه ثروت هایش را بخشید. از او پرسیدند:« برای خودت چه نگه می داری ؟گفت:امیدرا.» ای یاس برآنم که تو را خاک کنم           از صفحه دل نام تو را پاک کنم ********************************************************************* پرتو امید اضافه ی تشبیهی ( تشبیه بلیغ)  رکن اول امید و رکن دوم پرتو *یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور                                                                «کلبه ی احزان شود روزی گلستان ،غم مخور» کنعان:نام قدیم فلسطین یا ارض موعود،یوسف پیامبر ع اهل کنعان بودش. احزان:جمع حزن،اندوه ها  ،غم ها            کلبه ی احزان :کلبه ای که حضرت یعقوب ع ساخته بود و در غم یوسف ع در ان می گریست. روزی می رسد که یوسف گم شده به زادگاه خود باز گردد.پس بهتر است غم نخوری.در ان روز غم ها و اندوه های تو همه به شادابی تبدیل می گردند.پس بهتر است غمگین نباشی. تلمیح به داستان حضرت یوسف ع و بی قراری پدرش ،حضرت یعقوب ع ،از دوری او. آرایه ی تضمین هم دارد.تضمین بیت خواجه شمس الدین محمد جوینی شاعر قرن هفتم.بیت شمس الدین جوینی: کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور      بشکفد گل های وصل از خار هجران ،غم مخور آرایه ی مراعات نظیر یا تناسب یا شبکه معنایی در کلمات یوسف-کنعان-کلبه ی احزان *ای دل غم دیده ،حالت به شود دل بد مکن                                                                 وین سر شوریده ،باز آید به سامان غم مخور   غم دیده :رنج کشیده    شوریده :آشفته ،پریشان            سامان :آرام وقرار،نظم و انضباط        دل بد مکن :ناراحتی به خود راه مده ای دل رنج کشیده ،بیهوده ناراحتی به خود راه مده.مطمئن باش حالت بهتر می شود.پس وضع خود را بدتر از این مکن.این پریشان حالی و آشفتگی تو بهبود می یابد وهمه چیز به ارام وقرار ونظم خود دست پیدا می کند. آرایه ی تشخیص-تضاد بین شوریده وسامان-تکرار کلمه ی دل- *دور گردون ،گر دو روزی بر مراد ما نرفت                                                                   دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور دور گردون:گردش آسمان ،گردش روزگار       گردون: گردنده ،چرخ،اسمان ،فلک            مراد:مقصود ،هدف ،خواسته ،آرزو اگر چرخش زمانه مدتی طبق خواسته ی ما به گردش در نیامد،ولی مطمئن باش که حال زمانه به یک شکل باقی نمی ماند پس ناراحت نباش و اندوه نخور. تلمیح دارد به ایه ان مع العسر یسرا-           واج آرایی حرف دال *هان ، مشو نومید،چون واقف نه ای از سر غیب                                                                 باشد اندر پرده ، بازی های پنهان غم مخور هان:آگاه باش ،مبادا  ،کلمه ی هشدار                   واقف :آگاه         بازی های پنهان :حکمت الهی        پرده :عالم غیب ای انسان!نا امید مشو.زیراتو از رازهای پنهانیخبر نداری،بدان که در عالم غیب و ملکوت سرنوشت ها و مقدرات پنهانی وجود دارد.پس ناراحت مباش و اندوه مخور.  سر-  پرده   -بازی آرایه  ی مراعات نظیر ،شبکه ی معنایی- *ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند                                                               چون تو را نوح است کشتیبان ،زتوفان غم مخور ار:مخفف اگر                               برکندن:ازبین بردن،نابود کردن   فنا :نیستی ،نابودی توفان :از مصدر توفیدن ،غران ودمان ،فریاد زنان. کلمه ی فارسی است.   توفان .  شور و غوغا و فریاد و صدا و غلغله ای که از ازدحام مردم و یا جانوران درافتد و غرش و خروش دریا وتندباد و باد شدید   -   طوفان :باد وباران شدید، انقلاب سخت هوا- باران سخت  ، عربی هستش . تلمیح به داستان حضرت نوح ع و آرایه ی ی مراعات نظیر در کلمات سیل -نوح-کشتی-طوفان و ارایه ی تشبیه هم دارد.سیل فنا تشبیه بلیغ( اضافه ی تشبیهی ). نقش چون تورا نوح است کشتیبان...تو- نقش مضاف الیه دارد. ای دل !اگر نیستی و نابودی همه جهان را از بین ببردتو نباید غمگین باشی و ادوه بخوری زیرا حضرت نوح  ع کشتیبان توست و تو به او تکیه کرده ای پس تو را سالم به سر منزل مقصود می رساند. *در بیابان گر به شوق کعبه  ،خواهی زد قدم                                                                سرزنش ها گر کند خار مغیلان ،غم مخور خار مغیلان :گیاه خاردار که در بیابان می رویدو میوه ای شبیه به باقلا دارد.خار شتری .این کلمه در اصل ام غیلان بوده به معنی مادر دیوها و غولان .چون در قدیم فکر می کردند که دیوهاو غول های بیابانی زیر این بوته ها پنهان می شوند و  مسافران  واهل کاروان را گمراه می کنند. اگر هدف تو از اینکه در بیابان به حرکت در آمده ای رسیدن به کعبه و خانه ی خداست پس از رنج و دردی که در راه به آن ها گرفتار می شوی (مانند خار مغیلان )ناراحت مشو.و اندوه مخور. آرایه ی مراعات نظیر در کلمات بیابان-سرزنش-خار مغیلان و آرایه ی تشخیص هم دارد. *گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید                                                                 هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور بعید :دور                                   منزل:جای فرود آمدن ، هر منزل ۳۶ کیلومتر  بوده. کان :مخفف که آن اگرچه راه بسیار نا امن وخطرناک است و مقصد بسیار دور است ولی هیچ راهی نیست که بی پایان و بی سرانجام باشد پس ناراحت نباش و اندوه نخور. آرایه تکرار در کلمات بس- نیست.و  واج آرایی حرف س-مراعات نظیر در کلمات منزل-مقصد-راهی-پایان. *حافظا ،در کنج فقر و خلوت شب های تار                                                                تا بود وردت دعا و درس قرآن ،غم مخور    ورد:ذکر و دعای زیر لب     کنج :گوشه                   خلوت :تنهایی گزیدن ،انزوا       ای         حافظ  !    تا زمانی که با تهی دستی و تنهایی و در شب های تاریک مشغول ذکر خداوند و دعا و قرائت قرآن هستی ،به دلت غم راه مده . اندوه نخور. آرایه ی مراعات نظیردر کلمات خلوت -شب-ورد-دعا-قرآن-آرایه ی تخلص در حافظا.     این بحث ازمهمترین مباحث قرآن است و ازیک نظر مهمترین هدف انبیای ال هی را تشکیل می‌دهد زیرا بدون اخلاق نه دین برای مردم مفهومی دارد ونه دنیای آنها سامان می‌یابد. همان گونه که گفته‌اند : اقوام روزگار به اخلاق زنده‌اند .  قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است! اصولا زمانی انسان شایسته نام انسان است که دارای اخلاق انسانی باشدو در غیر این صورت حیوان خطرناکی است که بااستفاده از هوش سرشار انسانی همه چیز را ویران می‌کند وبه آتش می‌کشد، برای رسیدن به منافع نامشروع مادی جنگ به پا می‌کند و برای فروش جنگ‌افزارهای ویرانگر تخم تفرقه ونفاق می‌پاشد وبی‌گناهان را به خاک وخون می‌کشد! آری! او ممکن است به ظاهر متمدن باشد ولی در این حال حیوان خوش علفی است که نه حلال را می‌شناسد و نه حرام را! نه فرقی میان ظلم وعدالت قائل است ونه تفاوتی درمیان ظالم ومظلوم! با این اشاره به سراغ قرآن می‌رویم واین حقیقت را از زبان قرآ‌ن می‌شنویم. در آیات زیر دقت کنید: ۱) هو الذی بعث فی‌الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین ( سوره جمعه ،‌آیه ۲) ۲) لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب و الحکمه وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین(سوره آل عمران، ۱۶۴) ۳) کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون( سوره بقره، آیه ۱۵۱) ۴) ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب والحکمه ویزکیهم انک انت العزیز الحکیم (سوره بقره، آیه ۱۲۹) ۵) قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها( سوره شمس، آیات ۹ و ۱۰) ۶) قد افلح من تزکی و ذکر اسم ربه فصلی( سوره اعلی، آیات ۱۴ و ۱۵) ۷) و لقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکرلله(سوره لقمان ،آیه ۱۲) ▪ ترجمه: ۱) او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را برآ‌نها می‌خواند و آنها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب و حکمت می‌آموزد هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند! ۲) خداوند برمومنان منت نهاد( و نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که درمیان آ‌نها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را برآنها بخواند و آنان را پاک کندو کتاب و حکمت به آنها بیاموزد هر چند پیش از آن درگمراهی آشکاری بودند. ۳) همان‌گونه( که با تغییر قبله نعمت خود را بر شما ارزانی داشتیم) رسولی ازخودتان در میانتان فرستادیم تا آیات ما را برشما بخواند وشما را پاک کند وکتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد دهد. ۴) پروردگارا! در میان آ‌نها پیامبری ازخودشان برانگیز! تا آیات تو را بر آ‌نان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند زیرا تو توانا و حکیمی (وبر این کار قادری!) ۵) هر کس نفس خود را پاک وتزکیه کرد رستگار شد- و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشت! ۶) به یقین کسی که پاکی جست( وخود را تزکیه کرد) رستگار شد- و (آن کس) نام پروردگارش را یاد کرد سپس نماز خواند ! ۷) ما به لقمان حکمت( ایمان واخلاق) آموختیم ( و به او گفتیم) شکر خدا را به جا آور! چهار آیه نخستین در واقع یک حقیقت را دنبال می‌کند و آ‌ن اینکه یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله تزکیه نفوس وتربیت انسان‌ها و پرورش اخلاق حسنه بوده است. حتی می‌توان گفت تلاوت آیات الهی وتعلیم کتاب و حکمت که در نخستین آیه آمده مقدمه‌ای است برای مسئله تزکیه نفوس و تربیت انسان‌ها همان چیزی که هدف اصلی علم اخلاق را تشکیل می‌دهد. شاید به همین دلیل« تزکیه» در این آیه بر « تعلیم »پیشی گرفته است چرا که هدف اصلی ونهایی «تزکیه» است هر چند در عمل « تعلیم » مقدم بر آن می‌باشد. و اگر در سه آیه دیگر( آیه دوم و سوم وچهارم از آیات مورد بحث‌) «تعلیم» بر«تزکیه اخلاق» پیشی گرفته ناظر به تربیت طبیعی وخارجی آ‌ن است که معمولا «تعلیم» مقدمه‌ای است برای «تربیت و تزکیه» بنابراین آیه اول و آیات سه گانه اخیر هر کدام به یکی از ابعاد این مسئله می‌نگرد.( دقت کنید) این احتمال درتفسیر آیات چهارگانه فوق نیز دور نیست که منظور از این تقدیم وتاخیر این است که این دو (تعلیم و تربیت) در یکدیگر تاثیر متقابل دارند یعنی همان‌گونه که آموزش‌های صحیح سبب بالا بردن سطح اخلاق تزکیه نفوس می‌شود وجود فضایل اخلاقی در انسان نیز سبب بالابردن سطح علم ودانش اوست چرا که انسان وقتی می‌تواند به حقیقت علم برسد که از «لجاجت»‌،«کبر»، « خودپرستی» و « تعصب کورکورانه» که سد راه پیشرفت‌های علمی است خالی باشد در غیراین صورت این ‌گونه مفاسد اخلاقی حجابی بر چشم و دل او می‌افکند که نتواند چهره حق را آن چنان که هست مشاهده کند و طبعا از قبول آن وا می‌ماند. این نکات نیز در آیات چهارگانه فوق قابل دقت است: اولین آیه قیام پیغمبری که معلم اخلاق است به‌عنوان یکی از نشانه‌های خداوند ذکر شده ونقطه مقابل«تعلیم وتربیت » را«ضلال مبین» وگمراهی آشکار شمرده است ( و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) و این نهایت اهتمام قرآن را به اخلاق نشان می‌دهد. دردومین آیه بعثت پیامبری که مربی اخلاقی و معلم کتاب و حکمت است به‌عنوان منتی بزرگ و نعمتی عظیم از ناحیه خداوند شمرده است این نیز دلیل دیگری بر اهمیت اخلاق است. در سومین آیه که بعد از آیات تغییر قبله( از بیت‌المقدس به کعبه) آمده واین تحول را یک نعمت بزرگ الهی می‌شمرد می‌فرماید: این نعمت همانند اصل نعمت قیام پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و‌آله است که با هدف تعلیم وتربیت وتهذیب نفوس و آموزش اموری که وصول انسان به آن از طرق عادی امکان‌پذیر نبود انجام گرفته است.(۱) نکته دیگری که در چهارمین آیه قابل دقت است این است که در اینجا با تقاضای ابراهیم و دعای او در پیشگاه خدا روبه‌رو می‌شویم او بعد از بنای کعبه و فراغت از این امر مهم الهی دعاهایی می‌کند که یکی از مهمترین آنها تقاضای به وجود آمدن امت مسلمانی از «ذریه» اوست و بعثت پیامبری که کاراو تعلیم کتاب و حکمت و تربیت و تزکیه نفوس باشد. این نکته نیز در پنجمین آیه جلب توجه می‌کندکه قرآن پس از ذکر طولانی‌ترین سوگندها که مجموعه‌ای از یازده سوگند مهم به خالق ومخلوق و زمین و آسمان و ماه وخورشید ونفوس انسانی است و می‌گوید:«آن کس که نفس خویش را تزکیه می‌کند رستگار شده و آن کس که آن را آلوده سازد مایوس و ناامید گشته است(!قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها) این تاکیدهای پی در پی و بی‌نظیر دلیل روشنی است بر اهمیتی که قرآن مجید برای پرورش اخلاق و تزکیه نفوس قائل است وگویی همه ارزش‌ها را در این ارزش بزرگ خلاصه می‌کند و فلاح و رستگاری ونجات را در آن می‌شمرد. همین معنی با مختصر تفاوتی در آیه ششم آمده و جالب اینکه «تزکیه اخلاق» در آن مقدم بر نماز و یاد خدا ذکر شده که اگر تزکیه نفس و پاکی دل و صفای روح در پرتو فضایل اخلاقی نباشد نه ذکر خدا به جا می‌رسد ونه نماز روحانیتی به بار می‌آورد. و بالاخره در آخرین آیه از معلم بزرگ اخلاق یعنی لقمان سخن می‌گوید و از علم اخلاق به « حکمت» تعبیر می‌کند و می‌گوید:« ما ( موهبت بزرگ) حکمت را به لقمان دادیم سپس به او دستور دادیم که شکر خدا را در برابر این نعمت بزرگ به جا آورد «! و لقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکرلله» با توجه به اینکه ویژگی «لقمان حکیم» آن چنان که از آیات سوره لقمان استفاده می‌شود تربیت نفوس و پرورش اخلاق بوده است به خوبی روشن می‌شود که منظور از « حکمت» در اینجا همان « حکمت عملی» و آموزش‌هایی است که منتهی به آ‌ن می‌شود یعنی« تعلیم» برای» تربیت»! باید توجه داشت که حکمت همان گونه که بارها گفته‌ایم در اصل به معنی« لجام» اسب و مانند آن است سپس به هر« امر بازدارنده» اطلاق شده است و از آنجا که علوم و دانش‌ها و همچنین فضایل اخلاقی انسان را از بدی‌ها و کژی‌ها باز می‌دارد این واژه بر آن اطلاق شده است. ● نتیجه آنچه از آیات بالا استفاده می‌شود اهتمام فوق‌العاده قرآن مجید به مسائل اخلاقی و تهذیب نفوس به‌عنوان یک مسئله اساسی و زیربنایی است که برنامه‌های دیگر از آ‌ن نشات می‌گیرد و به تعبیر دیگر بر تمام احکام وقوانین اسلامی سایه افکنده است. آری! تکامل اخلاقی در فرد و جامعه مهمترین هدفی است که ادیان آسمانی بر آن تکیه می‌کنند و ریشه همه اصلاحات اجتماعی و وسیله مبارزه با مفاسد و پدیده‌های ناهنجار می‌شمرند. اکنون به روایات اسلامی باز می‌گردیم واهمیت این مسئله را درروایات جستجو می‌کنیم. ● اهمیت اخلاق در روایات اسلامی این مسئله در احادیثی که از شخص پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وهمچنین از سایر پیشوایان معصوم علیهم السلام رسیده است با اهمیت فوق‌العاده‌ای تعقیب شده که به‌عنوان نمونه چند حدیث پرمعنای زیر را ازنظر می‌گذرانیم: ۱) در حدیث معروفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌خوانیم: « انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق »(من تنها برای تکمیل فضایل اخلاقی مبعوث شده‌ام.»(۲) و در تعبیر دیگری :« انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق»آمده است.(۳) و در تعبیر دیگری :« بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها»آمده است .(۴) تعبیر به « انما» که به اصطلاح برای حصر است نشان می‌دهد که تمام اهداف بعثت پیامبر صلی‌الله علیه‌و آله در همین امر یعنی تکامل اخلاقی انسان‌ها خلاصه می‌شود. ۲) در حدیث دیگری از امیرالمومنان علی علیه السلام می‌خوانیم که فرمود: «لو کنا لا نرجو جنه و لانخشی نارا و لا ثوابا و لا عقابا لکان ینبغی لنا ان نطالب بمکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح» (اگر ما امید وایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ وانتظار ثواب و عقابی نمی‌داشتیم شایسته بود به سراغ فضایل اخلاقی برویم چرا که آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند.()۵) این حدیث به خوبی نشان می‌دهد که فضایل اخلاقی نه تنها سبب نجات در قیامت است بلکه زندگی دنیا نیز بدون آن سامان نمی‌یابد(! در این باره در آینده به خواست خدا بحث‌های مشروح‌تری خواهیم داشت.) ۳) در حدیث دیگری از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و آله آمده است که فرمود:« جعل الله سبحانه مکارم‌الاخلاق صله بینه و بین عباده فحسب احدکم ان یتمسک بخلق متصل بالله »(خداوند سبحان فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد.()۶) به تعبیر دیگر خداوند بزرگترین معلم اخلاق و مربی نفوس انسانی و منبع تمام فضایل است و قرب و نزدیکی به خدا جز از طریق تخلق به اخلاق الهی امکان‌پذیر نیست! بنابراین هر فضیلت اخلاقی رابطه‌ای میان انسان و خدا ایجاد می‌کند و او را گام به گام به ذات مقدسش نزدیک‌تر می‌سازد. زندگی پیشوایان دینی نیز سرتاسر بیانگر همین مسئله است که آ‌نها در همه جا به فضایل اخلاقی دعوت می‌کردند و خود الگوی زنده و اسوه حسنه‌ای در این راه بودند و به خواست خدا در مباحث آینده در هر بحثی به نمونه‌های اخلاقی آنها آشنا خواهیم شد و همین بس که قرآن مجید به هنگام بیان مقام والای پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آ‌له می‌فرماید:« وانک لعلی خلق عظیم » ( تو اخلاق عظیم وبرجسته‌ای داری!»(۷)  
آثار امیدواری و نا امیدی در انسان از نظر آیات و روایات : تکلیف بچه ها 
------------------------------------------------------------------------------------------------------
آنگاه که غرور کسی را له میکنی؛
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی؛
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی؛
آنگه که بنده ای را نادیده میگیری؛
آنگاه که گوشت را میبندی تا صدای غرور خرد شده دیگران را نشنوی؛
میخواهم بدانم دستانت را به سوی کدام آسمان دراز میکنی؛
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟!
------------------------------------------------------------------------------

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد
صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس
نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش
 شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش
شد. » شمع دوم گفت: ...« من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد
 برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف
شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.
وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه کفت: « من عشق هستم
توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و
اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان
خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش
شد . کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت:
« شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی
سوزید؟» چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم،
به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »
چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن
کرد. بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید و ایمان و
صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم .
----------------------------------------------------------------------------------------------------

در داستان جالبى از امیر المومنین حضرت على(علیه السلام ) به این
مضمون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود: به نظر
 شما امید بخش ترین آیه قرآن كدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه "ان الله لا
یغفر ان یشرك به و یغفر ما دون ذلك لمن یشاء"(خداوند هرگز شرك را نمى
 بخشد و پائین تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد) سوره نساء آیه 48
امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه "و
 من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" (هر كس
 عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش
 بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110 امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست .
 بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا
من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم" (اى بندگان من
 كه دراثر گناه، بر خویشتن زیاده روی کرده اید، ازرحمت خدا مایوس نشوید در
 حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است) سوره
 زمرآیه53
امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه "و
 الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من
 یغفر الذنوب الا الله" (پرهیزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى
 انجام مى دهند یا به خود ستم مى كنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان
 خویش آمرزش مى طلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بیامرزد)
سوره آل عمران آیه135 باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از
 هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند فرمود: چه خبر است
 اى مسلمانان ؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه
 سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم كه فرمود:
امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است
"واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلك
 ذكرى للذاكرین"
سوره هود آیه 114 و فرمود: اى على! آن خدایى كه مرا به حق مبعوث كرده و بشیر و نذیرم قرار
 داده یكى از شما كه برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش
 مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش
 كنار نمى‏رود مگر آنكه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى كه متولد
 شده پاك مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بكند نماز بعدى پاكش
 می‏كند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد
بعد فرمود: یا على جز این نیست كه نمازهاى پنجگانه براى امت من حكم نهر
 جارى را دارد كه در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع كسى كه
 بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟
 نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حكم را دارد.
----------------------------------------------------------------------------------------
نامه ای به خدا در بحث امیدواری
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است
 که در زمان ناصرالدین شاه، طلبه ای در مدرسه ی مروی تهران بود  و بسیار بسیار آدم فقیری بود.  آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت  دوروبر حجره های طلبه ها می گشت  و از توی آشغال های آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد  که برای خدا نامه ای بنویسد. نامه ی او در موزه ی گلستان تهران  تحت عنوان “نامه ای به خدا” نگهداری می شود.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده اید :
“ومامن دابه فی الارض الا علی الله رزقها”
«هیچ موجودزنده ای نیست  الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :
“ان الله لا یخلف المیعاد”
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به جیزهای زیر نیاز دارم :
·         ۱ – همسری زیبا ومتدین
·         ۲ – خانه ای وسیع
·         ۳ – یک خادم
·         ۴ – یک کالسکه و سورچی
·         ۵ – یک باغ
·         ۶ – مقداری پول برای تجارت
·         ۷ – لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
نظرعلی بعد از نوشتن …..
نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟  می گوید،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد.  می رود به مسجد امام در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان)  نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه  و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!  او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره.  صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها  می خواسته به شکار بره.  کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،  از آن جا که به قول پروین اعتصامی
“نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست”
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه  نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.  ناصرالدین شاه نامه را می خواند  و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.  او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،  و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.  وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ، دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند  و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودند،ا یشان به ما حواله فرمودند . پس ما باید انجامش دهیم.  و دستور می دهد   همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. 

“نحوه پاسخ خداوند به دعا ها” خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد: او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد… او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد… او می گوید صبر كن و بهترین را به تو می دهد…  شخصی را به جهنم می‌بردند. در راه بر می‌گشت و به عقب خیره میشد. ناگهان خدا فرمود: او را به بهشت ببرید. فرشتگان پرسیدند چرا؟ پروردگار فرمود: او چند بار به عقب نگاه کرد …..  او امید به بخشش داشت.
---
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های
 پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت:
معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق
وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته
باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!" حضرت
سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به
خدمت موری در می آورد ... چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر
تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی است ...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
امیدواری خر به زندگی                                                                     
یک روز یک مرد روستایی یک کوله بار روی خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود. خر پیر و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پای خر به سوراخی رفت و به زمین غلتید. بعد از این که روستایی به زور خر را از زمین بلند کرد، معلوم شد پای خر شکسته و دیگر نمی تواند راه برود.
روستایی کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته را در بیابان ول کرد و رفت. خر بدبخت در صحرا مانده بود و با خود فکر می کرد که «یک عمر برای این بی انصاف ها بار کشیدم و حالا که پیر و دردمند شده ام، مرا به گرگ بیابان می سپارند و می روند». خر با حسرت به هر طرف نگاه می کرد و یک وقت دید که راستی راستی از دور یک گرگ را می بیند.
خر فکر کرد«اگر می توانستم راه بروم، دست و پایی می کردم و کوششی به کار می بردم و شاید زورم به گرگ می رسید ، ولی حالا هم نباید ناامید باشم و تسلیم گرگ شوم. پای شکسته مهم نیست. تا وقتی مغز کار می کند، برای هر گرفتاری چاره ای پیدا می شود».
نقشه ای را کشید، به زحمت از جای خود برخاست و ایستاد، اما نمی توانست قدم از قدم بردارد. همین که گرگ به او نزدیک شد، خر گفت:«ای سالار درندگان، سلام». گرگ از رفتار خر تعجب کرد و گفت:«سلام، چرا اینجا خوابیده بودی؟»
خر گفت: «نخوابیده بودم بلکه افتاده بودم، بیمارم و دردمندم و حالا هم نمی توانم از جایم تکان بخورم. این را می گویم که بدانی هیچ کاری از دستم بر نمی آید، نه فرار، نه دعوا، و درست و حسابی در اختیار تو هستم، ولی پیش از مرگم یک خواهش از تو دارم».
گرگ پرسید:« چه خواهشی؟»
خر گفت: «ببین ای گرگ عزیز، درست است که من خرم ، ولی خر هم تا جان دارد جانش شیرین است، همان طور که جان آدم برای خودش شیرین است، البته مرگ من خیلی نزدیک است و گوشت من هم قسمت تو است، می بینی که در این بیابان دیگر هیچ کس نیست. من هم راضی ام، نوش جانت و حلالت باشد. ولی خواهشم این است که کمی لطف و مرحمت داشته باشی و تا وقتی هوش و حواس من بجا هست و بی حال نشده ام، در خوردن من عجله نکنی و بی خود و بی جهت گناه کشتن مرا به گردن نگیری، چرا که اکنون دست و پای من دارد می لرزد و زورکی خودم را نگاه داشته ام و تا چند لحظه دیگر خودم از دنیا می روم. در عوض من هم یک خوبی به تو می کنم و چیزی را که نمی دانی و خبر نداری به تو می دهم که با آن بتوانی صد تا خر دیگر هم بخری.»
گرگ گفت: «خواهشت را قبول می کنم، ولی آن چیزی که می گویی کجاست؟ خر را با پول می خرند، نه با حرف».
خر گفت: «صحیح است من هم طلای خالص به تو می دهم. خوب گوش کن، صاحب من یک شخص ثروتمند است و آنقدر طلا و نقره دارد که نپرس، و چون من در نظرش خیلی عزیز بودم، برای من بهترین زندگی را درست کرده بود. آخور مرا با سنگ مرمر ساخته بود، طویله ام را با آجر کاشی فرش می کرد، توبره ام را با ابریشم می بافت و پالان مرا از مخمل و حریر می دوخت و به جای کاه و جو، همیشه پسته و بادام به من می داد. گوشت من هم خیلی شیرین است. حالا می خوری و می بینی. آن وقت چون خیلی خاطرم عزیز بود، همیشه نعل های دست و پای مرا هم از طلای خالص می ساخت و من امروز تنها و بی اجازه به گردش آمده بودم که حالم به هم خورد. حالا که گذشت ولی من خیلی خر ناز پرورده ای هستم و نعل های دست و پای من از طلا است و تو که گرگ خوبی هستی، می توانی این نعل ها را از دست و پایم بکنی و با آن صدتا خر بخری. بیا نگاه کن ببین چه نعل های پر قیمتی دارم!»
همان طور که دیگران به طمع مال و منال گرفتار می شوند، گرگ هم به طمع افتاد و رفت تا نعل خر را تماشا کند. اما همین که به پاهای خر نزدیک شد، خر وقت را غنیمت شمرد و با همه زوری که داشت لگد محکمی به پوزه گرگ زد و دندان هایش را در دهانش ریخت و دستش را شکست.
گرگ از ترس و از درد فریاد کشید و گفت: «عجب خری هستی!»
خر گفت: «عجب که ندارد، ولی می بینی که هر دیوانه ای در کار خودش هوشیار است. تا تو باشی و دیگر هوس گوشت خر نکنی!»
گرگ شکست خورده ناله کنان و لنگان لنگان از آنجا فرار کرد. در راه روباهی به او برخورد و با دیدن دست شل و پوزه خونین گرگ از او پرسید: «ای سرور عزیز،
این چه حال است و دست و صورتت چه شده، شکارچی تیرانداز کجا بود؟»
گرگ گفت: «شکارچی تیرانداز نبود، من این بلا را خودم بر سر خودم آوردم.»
روباه گفت: «خودت؟ چطور؟ مگر چه کار کردی؟» گرگ گفت: «هیچی، آمدم شغلم را تغییر بدهم و این طور شد، کار من سلاخی و قصابی بود، زرگری و آهنگری بلد نبودم، ولی امروز رفتم نعلبندی کنم که این بلا سرم آمد.----------------------------------------------------------------------------------
روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند.روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکرآن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می کردند،تا این که به مرشد خود قضیه را گفت.مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!".مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد....سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بجه هایش چه آمد.روزی از روزها مرید ومرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند.صاحب قصر زنی بود با لباس های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد، و دستور داد به آن ها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت فراهم کنند. پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند. زن نیز چون آن ها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود این گونه بیان نمود:سال های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می کردیم. یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم. ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم.ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هر کدام از فرزندانم موفقیت هایی در کارشان کسب کردند.فرزند بزرگ ترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد ودیگری با قبایل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی می کنیم.مرید که پی به راز مسئله برده بود از خوشحالی اشک در چشمانش حلقه زده بود....نتیجه:هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است،و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم. 
---------------------------------------------------------------------

درختان بزرگ از دانه ای کوچک می رویند و مردان و زنان بزرگ در
کلاس های کوچک پرورش می یابند.
--------------------------....
سختی ها باعث می شود که برخی بشکنند
و برخی رکورد بشکنند
---------------------------------------------------------------
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.
کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم
گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث
عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی
 بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد،
 سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم
 همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز
 و روستائیان از چاه بیرون آمد …
نتیجه ی اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما
همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور
کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
ای دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد
دولت اگر غلام تو شد شد نشد نشد
این دختر زمانه که هر دم به دامنی ست
یکدم اگر به کام تو شد شد نشد نشد
این سکه ی بزرگی و اقبال و سروری
یک روزهم به نام تو شد شد نشد نشد
چون کار روزگار به تقدیر یا قضاست
تقدیر بر مرام تو شد شد نشد نشد
روز ازل چو قسمت هر چیز کرده اند
عیشی اگر سهام تو شد شد نشد نشد
چون باید عاقبت بنهی خانه را به غیر
آباده کاخ و بام تو شد شد نشد نشد
زان می که تر کنند دماغی به روز غم
یک قطره گر به جام تو شد شد نشد نشد
دامی به شاهراه مرادی بگستران
این صید اگر به دام تو شد شد نشد نشد
یک دم غنیمت است بنوشان و می بنوش
صبح امید شام تو شد شد نشد نشد
در درگه ملک چو غلامان بزی حکیم
بر حضرتش مقام تو شد شد نشد نشد.

ادامه نوشته

ضرب المثلهای دروس فارسی پایه هفتم



ضرب المثل  درس ۱ : انسان به آرزو زنده است.   
    
در داستانهای اسلامی آمده است که: 
  
 حضرت مسیح علیه السلام در جایی پیرمردی را مشاهده می کرد که مشغول کار کشاورزی بود و 
  
زمین را با بیل شخم می زد. 
  
حضرت مسیح به خدا عرضه داشت: 
  
خدایا! امید و آرزو را از او بگیر! 
  
ناگهان پیرمرد بیل را کنار انداخت و روی زمین خوابید و به استراحت پرداخت! 

دوباره حضرت مسیح به خدا عرضه داشت: 
  
خدایا! امید و آرزو را به او برگردان! 
  
بعد از این دعا؛ پیرمرد از استراحت دست برداشت و بلند شد و دوباره شروع به کار کردن در زمین و 
  
 زراعتش کرد! 

حضرت مسیح پیش پیرمرد رفت و از او پرسید: 
حالات گوناگونی از تو دیدم! داشتی کار میکردی که به یکباره بیل را به کنار انداختی و خوابیدی! 
  
 دوباره به یکباره از زمین بلند شدی و شروع به کشت و زرع کردی؟! 

پیرمرد گفت: 
وقتی بیل را کنار انداختم این فکر به ذهنم آمد که من پیرم و آفتاب لب بامم! همین امروز فرداست 
  
 که غزل خداحافظی را بخوانم! پس چرا خودم را به زحمت کار و تلاش بیافکنم؟! 

اما چیزی نگذشت که این فکر از ذهنم  پاک شد و این آرزو در دلم شکل گرفت که: 
  
هر چند پیرم! اما از کجا معلوم که من عمر بسیار طولانی از  جانب خدا نداشته باشم! و از طرف 
  
 دیگر خانواده ام؛ چشم انتظار کار و محصول  تلاش من هستند و زندگی آبرومندی می خواهند! 
  
 پس دوباره بلند شدم و کار و تلاش و بیل زدن را شروع کردم! 
------------------------- -------------------------------------------------------------------------------------------------------------


انسان به آرزوهایش که در ذهن و فکرش شکل میگیرد زنده است. 
  
و این خداست که می تواند آرزو های قشنگ در فکر و ذهن ما قرار دهد. 
  
از خدا بخواهیم که آرزوهای قشنگی درروح و اندیشه مان شکل دهد. 
  
مثلا آرزو کنیم تا توفیق پیدا کنیم: 


ناتوانی را دستگیری کنیم. 
داغدیده ای را تسلیت گوییم. 
شاخه گلی را آب دهیم. 
به کودک گریانی؛ لبخند بزنیم و او را شاد کنیم.رانده شده ای را پناه دهیم. 
برای مریضی،  آرزوی سلامتی کنیم. 
  
خوشا به حال آنانکه این روزها را در منی که سرزمین آرزو 
  
هاست بسر برده اند.

و یا از خدا بخواهیم آرزوهایمان برای همه باشد: 
مثلا: 
همه نیکوکار باشند. 
  
همه ثروتمند باشند. 
  
همه نسبت به هم مهربان باشند. 
  
همه سلامتی و عاقبت به خیری داشته باشند. 
  
ظلم و تبعیض در دنیا رخت ببندد و عدل و کرامت بر جهان حکمفرما شود. 
.... 

همه چیز های خوب را می توان برای همه آرزو کرد و از خدا خواست! 
در آن صبح جمعه که در همه اعصار بشر وعده  داده شده است- با بشارت آن صیحه آسمانی- همه 
  
 به آرزوهایشان خواهند رسید. ان شاء الله.  


به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری 
  بَسا کسی که به روز تو آرزومند ‏است 

........................................................
جــوان آرزوهــــا فــراوان کـنـــد 
  همی هر چه خواهد به وهم آن کند 

    نکات همه دعوت انبیاء این بوده است که مردم را از سرگردانی که در آن هستند، نجات ‏بدهند. راه  مستقیم، راه انبیاء، و در رأس آن‌ها التزام به نور اسلام است. غیر از آن ‏هرچه هست دنیاست و مربوط به نفسانیت انسان و شهوات و آمال و آرزوهای انسان. ‏آرزوهای طول و 
 دراز، دنیاست. 
 همان دنیایی که تکذیب شده است. همان ‏دلبستگی‌هایی که انسان را بیچاره  می کند.
 
  انسان به آرزو زنده است و اگر روزی آرزو از انسان گرفته شود از کار و تلاش دست ‏برمی‌دارد.‏ 
  آرزویی که در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته است، مربوط به موارد ذیل است: ‏ 
‏1- آرزوی طولانی. 
‏ 
‏2- آرزوی بیش از عمل. 
‏ 
‏3- آرزوی بدون عمل. 
 ‏ 
‏4- آرزویی که انسان را سرگرم کند 
. ‏ 
‏5- آرزوی خیر داشتن از کار و افراد بد.‏ 
  
  کیفر و پاداش بر اساس آرزو نیست، بلکه بر اساس عمل است.‏ 
  ملاک بهشت، ایمان و عمل است، نه خیال و آرزو.‏ 
  ریشه حرام خواری طمع، آرزو و رقابت است.‏ 
  به خصلت‌ها جهت صحیح بدهیم. آرزو در انسان هست، اما جهت این آرزو را در ‏خواست  نعمت از خدا قرار دهیم، نه سلب نعمت از دیگران.‏ 
  آرزو اگر انسان را غافل کند، نابجاست. ولی اگر انسان را به کار و تلاش وادار کند ‏خوب است زیرا در قرآن می‌خوانیم: «و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیرٌ ‏اَملاً»‏ 
  هر گونه لغو در کلام و عمل و آرزو، ممنوع است. بندگان خدا، هدف معقول و مفیدی ‏دارند و  عمر خود را صرف امور بیهوده نمی‌کنند)‏ 
  آرزوهای طولانی از القائات شیطان است. 
  

1-    امید در زندگی همان قدر اهمیت دارد كه بال برای پرنده . 
  
2-  امید و آرزو آخرین چیزی است كه دست از گریبان انسان برمی دارد. دوست داشتنی ترین 
  
شخص كسی است كه روی خودِ برترش تمركز كند. 
  
3-    آرزو سرابی است كه اگر نابود شود همه از تشنگی خواهند مرد . 
  
4-    امید دارویی است كه شفا نمی دهد ولی درد را قابل تحمل می كند. 
  
5-    امید در زندگانی بشر همان قدراهمیت دارد كه بال برای پرنده . 
  
6-    بشر وقتی از ادامه ی امیدها و آرزوها باز ماند مرده ای بیش نیست . 
  
7-    حیات بدون امید، همدوش و همسر مَمات است. 
8-    آرزو ریشه ی حیات ماست. اگرچه این ریشه ، حیات ما را به تدریج می سوزاند ، ولی همین 
  
 ریشه مایه ی زندگی است . 
9-    آرزو كردن چقدر شعف انگیز است . اما وقتی به آرزو رسیدیم شعف از درون ما رخت بر می 
بندد.

10-افكار خوب معمار و آفریننده هستند و آرزو قلابی است كه هرچیز را به جانب ما می تواند بكشد. 
11-امید مادر ایمان است. 
12-امید نان روزانه ی آدمی است . 
13-امید رفیق تیره بختانی است كه از دست ساقی دهر جرعه ی بی مهری نوشیده اند. 
14-انسان در عین نومیدی ، امیدوار است. 
15- دنیا با امید برپاست و آدمی با امید زنده است . 
16-امید، نیمی از خوشبختی است. 

********************************************************************* 
  
 درس ۲ : همه عالم کتاب حق تعالی است.  (مصراعی از شیخ محمود شبستری)


سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم 

 ****************************************************************** 

 درس ۳ : به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید. ( حافظ غزل شماره ۲۳۹) 
در تمام دنیا هر کسی در هر فن و رشته ای به جایی رسیده بدون شک از پشتکار و همت والایی

 
استفاده کرده و در راه با مشکلات زیادی مواجه شده و مقابله کرده تا در  کار خود متبحر شده 

است. 
ضرب المثل های متناسب با آن : 
نابرده رنج گنج میسر نمی شود. 
تا رنج نبری، گنج بر نداری. 
بی دود زین تنور به کس نان نمی دهد. 
‏قرآن می‌فرماید: «فان مع العسر یسراً؛ مسلماً با سختی آسانی است» این آیه به همة انسان‌های 
  
 تلاشگر نوید می‌دهد همیشه در کنار سختی‌ها آسانی‌ها است و از درون سختی‌ها آسانی به 
 دست می‌آید. این نوید و وعدة الهی، دل را نور و صفا می‌بخشد و به پیروزی‌ها امیدوار می‌کند، و 
 گرد و غبار یأس و نومیدی را از صفحة روح انسان می‌زداید.

پیامبر (ص) فرمود: «بدان که با سختی‌ها آسانی است و با پیروزی و با غم و اندوه خوش‌حالی و 
 گشایش است»(1): پس از نظر قرآن و حدیث و مسلم است که با هر سختی آسانی است. به دیگر
 سخن: آسانی‌ها از دل سختی‌ها بیرون می‌آیند . واقعیت زندگی این مطلب را تأیید می‌کند.


سختی‌های دوران تحصیل تبدیل به دانش می شود. سختی‌های کار و کوشش اقتصادی تبدیل به

 ثروت می‌گردد. سختی‌های مبارزات ملت‌ها تبدیل به آزادی و استقلال می شود. تحمل زحمات

دوران بارداری ثمرة شیرین فرزند را تحویل مادر می‌دهد. 

بستری شدن در بیمارستان و تحمل درد و رنج ناشی از عمل جراحی، بهبودی و خوب شدن را به

 دنبال دارد. بنابراین جای تردید نیست که سختی‌ها زایندة آسانی‌ها هست ،‌همان گونه که در 
 ادبیات فارسی آمده: 

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

باید توجه داشت این امر در مو اردی است که سختی قابل تبدیل شدن به آسانی باشد، مثلاً آدمی

 که استعداد خواندن دارد، اگر زحمت بکشد و درس بخواند، با سواد می شود، ولی فردی که 

 دیوانه است یا اصلاً قدرت یادگیری ندارد، قابلیت درس خواندن ندارد و هر چه به کلاس برود، فایده

 ندارد. شخصی که فلج مادرزاد است و از نظر پزشکی قابل معالجه نیست، این سختی قابلیت

 تبدیل شدن به آسانی را ندارد (البته شفای الهی ممکن است).

نیز باید توجه داشت که هر سختی، متناسب با خودش آسانی را به ارمغان می‌آورد، نه هر آسانی 
 را ، مثلاً کسی که از استعداد معمولی برخوردار است و پول کمی دارد و وارد بازار تجارت می 
 شود و شب و روز می‌دود، به اندازه تلاش و کوشش و آشنایی با رمز و رموز تجارت و بازار و به 
 مقدار پولش سود می‌برد، نه این که یکشبه بتواند یک آدم پولدار شود .

هم چنین گاهی آسایش و آرامش در عمق و باطن سختی‌ها وجود دارد و انسان در این عالم ، آن

 عمق و باطن را مشاهده نکرده و به آن دست نخواهد یافت، بلکه پس از سپری شدن عمل و رفتن

از این جهان، در جهان دیگر نتیجة سختی‌ها و صبر در مقابل آنها را مشاهده کرده و به آنها دست 

 خواهد یافت. بلکه اگر زندگی منحصر در این عالم بود، برخی از موارد شاید بدون پاسخ می‌ماند

،‌مانند همین فرض که انسان، تمام عمر خود را در سختی‌ها گذرانده باشد و با صبر در مقابل

 سختی‌ها و مشکلات به پاداش الهی و آرامش و راحتی در جهان دیگر دست یابد. خداوند فرموده:

 و بشر الصابرین. اما باید متوجه باشیم فرض این که انسانی در تمام عمر فقط سختی داشته و 

هیچ گونه راحتی و آسایش نداشته باشد یا بالعکس ، فرض صحیحی نیست.

اگـر سختی درجایی جاسازی شد، در برابر آن آسانی می آید و آن را از مکان خود بیرون می کشد.

  پیامبر اکــرم صلی الله علیه و آله و سلــم علی (ع) فرموده اند:

هر کس  به کوبیدن دری ادامه دهد و اصرار ورزد عاقبت از آن در واردخواهد شد


منبع : غررالحکم، ص 718 و 644 و نیز فرموده اند : 

هر آنکس که خود را در اصلاح نفس خویش به مشقّت و زحمت وادارد و سعی بلیغ نماید به سعادت و خوشبختی نائل می گردد. 

منبع : غررالحکم، ص 718 و 644  

علی (ع) فرموده اند: کسیکه عقل خود را بر هوای نفس خویش مقدّم بدارد اعمال و  

   کوشش های او همواره نیکو و پسندیده خواهد بود. 

منبع : غررالحکم ، ص645 

علی (ع) فرموده اند: از کمال سعادت اینست که آدمی در راه اصلاح جامعه  سعی و مجاهده نماید. 

منبع : غررالحکم ،ص732 علی (ع) فرموده اند: هرگز از مجاهده و کوشش در اصلاح نفس خویش باز نایست زیرا چیزی سعی و کوشش تو را در این کار یاری نخواهد کرد. 
منبع : غررالحکم ،ص818 علی (ع) فرموده اند: هر قدر دانش آدمی افزایش یابد توجه انسان به روان خود بیشتر میشود و سعی و کوشش خویش را در راه تهذیب اخلاق و اصلاح نفس خود به کار می بندد. 
منبع : مستدرک ،جلد2، ص310 علی (ع) فرموده اند: اگر طالب نجات و رستگاری هستید بی خبری و غفلت را ترک گویید و پیوسته ملازم کوشش و مجاهده کنید. 
منبع : غررالحکم ، ص277 امام صادق (ع) فرموده اند : نفس خود را از آن چه برایش مضر است  باز دار قبل از آن که بمیری  و در آزادی جانت کوشش کن همانطور که در طلب روزیت کوشش می کنی زیرا که جانت در گرو اعمال تو است و جز با کوشش تو آزاد نخواهد شد.
منبع : وسائل 4 ، ص40 
**************************************** 


درس ۴ : خودرا بشناس تا خدا را بشناسی.   

خداوند در قرآن کریم می فرماید:«و فی الارض آیات للموقنین ، و فی انفسکم ا فلا تبصرون 

  
»ترجمه: و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است‏ و در وجود خود شما (نیز آیاتى است) آیا

 
 نمى‏بینید؟! (سوره الذاریات ، آیات 20 و . 21 ) یکی از قدیمترین دستورهای حکیمانه جهان که

 
هم به وسیله انبیاء عظام به‏ بشر ابلاغ شده است و هم حکیمان بزرگ جهان آن را به زبان آورده


اند و اعتبار خودش را همیشه حفظ کرده و بلکه تدریجا ارزش آن بیشتر کشف شده‏ است این

 
 جمله معروف است که : ای انسان خودت را بشناس " . در اخبار و احادیث ما این تعبیر مکرر

 
آمده است ، هم از رسول اکرم روایت‏ شده و هم به تعبیرات مختلف در کلمات امام علی علیه


السلام آمده‏ است که : « من عرف نفسه عرف ربه » (غرر الحکم و در رالکلم ، فصل 77 حدیث


301 )با عبارت : من عرف‏ نفسه فقد عرف ربه » . نیز ذکر شده( تحف العقول ص . 316) 
 
هر کس خود را بشناسد پروردگار خود را شناخته است 
  -------------------------------------------------------------------------------------------------------------


درس ۵ : از هیچ دلی نیست که راهی به خدا نیست.

 
 زنهار میازار ز خود هیچ دلی را     کز هیچ دلی نیست که راهی به خدا نیست (وصال شیرازی).


(وَ الّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا)[4]؛ «و آن

 
هایی که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بی آنکه جرمی مرتکب شده باشند می آزارند، حقاً که متحمل

 
 بهتان و گناهی آشکار شده اند». 
********************************************************************   
 درس ۶ : آزموده را آزمودن خطاست. 
کسي که امتحان خود را پس داده و شناخته شده و رو سفيد است،دگر احتياجي نيست دوباره

آزموده شود . 

  /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

 درس ۷ : مردگان دانند قدر عمر و بس.

 گاه برخی از اشعار عطار به دلیل شهرت و رواج در حکم مثلی درآمده که قبل از وی رواج نداشته است.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------  
 
 درس ۸ : قیمت هر کس به قدر علم اوست.   
 درس ۹ :ندارد. 
  
 درس ۱۰ : پشیمان نگردد کس از کار نیک. 

پشیمان نگردد کس از کار نیک 
نکوتر ز نیکی چه چیزست و یک 
(اسدی توسی گرشاسپ‌نامه) 
---------------------------------------------------------------------------------------------------------

   درس ۱۱ : در اول هر کار بگو بسم الله      تا جمله گناهان تو بخشد الله


هر كار كه می كنی بگو بسم الله تا جمله گناهان تو بخشد الله 

تا جان به تنت هست همین را برگو:  لا حول ولا قُوه الا بالله 
سنگ گیرنده در بالای گود در جایی از زمین که لنگ انداخته‌اند به پشت می‌خوابد و سه بالش، یکی 
 را زیر سر و دوتای دیگر را زیر بازوی راست و چپ می‌گذارد و دو سنگ با دو دست خود چنان 
 می‌گیرد که سرهای هلالی آن دو به سوی سرش باشد و پی در پی به پهلوی چپ و راست 
می‌غلطد. هنگامی که بر پهلوی چپ است سنگی را که در دست دارد مستقیم چنان بالا می‌برد که 
بازوی خمیده‌اش راست شود و به همان شیوه هنگامی بر پهلوی راست است سنگی را که در 
 دست چپ دارد مستقیم به بالا می‌برد. این گونه سنگ گرفتن را غلطان می‌گویند. گونه دیگر سنگ 
 گرفتن آن است که ورزشکار به پشت می‌خوابد و پاهایش را دراز می‌کند و دو سنگ را باهم پی در 
 پی روی سینه بالا و پایین می‌برد، این سنگ گرفتن را جُفتی می‌نامند. مرشد، سنگ گرفتن 
ورزشکاران را تا (۱۱۷) یا (۱۱۴) بار می‌شمارد و اگر سرگرم ضرب گرفتن برای ورزشکاران درون گود
 باشد، یکی از دوستان سنگ گیرنده سنگهای او را می‌شمارد. شماره (۱۱۷) و (۱۱۴) مسان 
باستانی کاران مقدس است و مرشد یا دیگران از این دو شماره بیشتر نمی‌شمارند. (۱۱۷) اشاره به 
 صد و هفده تن کمربسته مولا است و (۱۱۴) اشاره به یکصد و چهارده سوره قرآن است. سنگ 
 شمار یا مرشد پیش از سنگ گرفتن برای شور بخشیدن به سنگ گیرنده (سرنوازی) می‌خواند 


هر کار که می‌کنی بگو بسم الله 
تا جمله گناهان تو بخشد الله 
دستت که رسد به حلقه سنگ بگو  
 لاحول ولا قُوه الا بالله 


خدای متعال برای اینکه به انسان‌ها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده است و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیز در حدیثی فرمود «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است». 

کتاب مقدس قرآن مجموعه ای از سخن الهی است که در مدت 23 سال به وسیله امین وحی جبرائیل بر قلب نازنین پیشوای گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) نازل گردید که در طول حیات مبارک پیامبر (صلی الله علیه وآله) و زندگی ائمه اطهار (علیهم‌السلام) تفسیر برخی از آیات قرآن از زبان مبارک این بزرگواران بیان شد، اما بسیاری از آیات قرآن توسط مفسران و علمای اسلام بر اساس روایات اسلامی تفسیر شد که نتیجه این تلاش‌ها تاکنون نگارش صدها کتاب تفسیری بوده است. 
  بسم الله الرحمن الرحیم 
جمله بسم الله الرحمن الرحیم 114 بار بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل شده است؛ در 113 سوره به عنوان سرفصل آمده و از آنجا که اول سوره برائت بسم الله نازل نشده و در سوره نمل علاوه بر ابتدای سوره، در آیه «إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم» نیز این جمله مبارکه آمده است مجموعاً 114 آیه می‌شود. 
«بسم الله الرحمن الرحیم» جزء سوره حمد و دیگر سوره های قرآن به شمار می‌رود -الا سوره توبه- و اگر کسی سوره حمد را در نماز یا غیر نماز، واجب شد که بخواند، اگر این آیهء بسم الله را نخواند سوره را ناقص خوانده، چرا که این آیه جزء سوره ی فاتحة الکتاب است. 
بنابر روایتی، احتمالاً برای اولین بار، سلمان فارسی به درخواست ایرانیان ترجمه سوره حمد و «بسم الله الرحمن الرحیم» را انجام داد که در آن ترجمه «بسم الله ...» «به نام یزدان بخشاونده» آمده و در ترجمه تفسیر طبری که مترجم آن ناشناس است، به صورت «به نام خدای مهربان بخشاینده» ذکر شده و تا زمان حاضر با اندک تفاوتی به صورت «به نام خداوند بخشنده مهربان» باقی مانده است. 
عبارت «بسم اللّه الرحمن الرحیم» نخستین عبارت قرآن است که در اول سوره علق (اقرا) بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد و در احادیث شیعی این عبارت سرآغاز قرآن معرفی شده است. 
از روایتی که کلینی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند، آغاز همه کتب آسمانی «بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است. این عبارت در ابتدای تمام سوره های قرآن، جز سوره برائت (توبه) آمده است. همچنین سوگند دادن خدا به «بسم الله الرحمن الرحیم»، در برخی ادعیه، حاکی از ارزش این آیه است. ذکر بسمله برای مسلمانان به صورت شعار و نشانه دین اسلام درآمده است و بلند گفتن آن از نشانه های ایمان شمرده می‌شود، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هنگام تلاوت قرآن، بسمله را به صدای بلند می‌گفت و مشرکان از او روی بر می‌گرداندند که آیه 46 سوره اسراء به همین نکته اشاره دارد ارتباط محتوای «بسم الله» با مضمون هر سوره 
بر اساس نظر اکثر مفسران هر باری که «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل می‌شد معنای جدید و مصداق تازه‌ای را در برداشت به این معنی که محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. چون مضمون سور فرق می‌کند، مضمون این بسم الله‌ها هم فرق خواهد کرد و پایان هر سوره با نازل شدن بسم الله مشخص می‌شد. 
  ادب الهی در شروع کار/ نافرجام بودن هر کاری که با نام خدا آغاز نشود 
خدای متعال برای اینکه به انسان‌ها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده و علمای فریقین (شیعه و سنی) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرده‌اند «کل امر ذی بال لم یبدأ فیه به بسم الله فهو ابتر» ؛ «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است». 
بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند، هرگز به مقصد نمی‌رسد. 
  عبادتی که با نام خدا شروع نشود هم ابتر است 
خدای سبحان با آغاز سوره فاتحة الکتاب به بسم الله به ما آموخت که این حمد و عبادت خدا را نیز به نام خدا آغاز کنید تا به مقصد برسید. 
معلوم می‌شود اگر عبادت هم به نام خدا نباشد ابتر است چون حسن فعلی دارد ولی ارتباط را انسان حفظ نکرده است. هر چه به نام خدا نباشد، او هالک است زیرا چیزی که به نام خدا نباشد لا شیء است به صورت شیء. 
بقاء فقط از آن خداست و کاری که برای وجه الله نباشد پایدار نیست. عبارت «بسم اللّه الرحمن الرحیم» نخستین عبارت قرآن است که در اول سوره علق (اقرا) بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد و در احادیث شیعی این عبارت سرآغاز قرآن معرفی شده است 
امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی از بسم الله به عنوان کلید درهای طاعت یاد کرده و می‌فرماید: درهای گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببندید و درهای طاعت را با بسم اللّه گفتن بگشایید. 

همچنین امام صادق (علیه‌السلام) در حدیثی فرمودند: هرگاه یکی از شما وضو بگیرد و بسم اللّه الرحمن الرحیم نگوید، شیطان در آن شریک است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد یا لباس بپوشد و هر کاری که باید نام خدا را بر آن جاری سازد، انجام دهد و چنین نکند، شیطان در آن شریک است. 

قداست و برکت نام خدا 
«بسم الله الرحمن الرحیم» آنچنان از قداست برخوردار است که انسان‌ها موظفند این نام را تسبیح و تکریم کرده و آن را فراموش نکنند. نه این نام را در جای باطل به کار برند و نه در کار حق از این نام غفلت کنند و نه در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران را ببرند؛ لذا خدای سبحان هم این اسم را مظهر برکت قرار داد، هم مظهر تسبیح، هم اوصاف تشبیهیه را در این اسم ظاهر کرد و هم برکات تنزیهیه را، هم فرمود «تبارک اسم ربک» هم فرمود «سبّح اسم ربک». 
خداوند فرمود: «فسبّح باسم ربک العظیم» و «سبح اسم ربک الاعلی» (این نام را تنزیه بکن). این طور نباشد که در کنار این نام شریکی برای او قائل باشی و بگویی به نام خدا و به نام خلق قهرمان خدا. این تنزیه نام خدا نیست. این توهین نام است که در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران باشد؛ و مبادا بگویی اول به نام خدا، دوم به نام فلان شخص. خدا نامش اولی است که ثانی برنمی‌دارد. نه در کنار او نامی است، نه او اول است و دیگری یا دیگران ثانی. این نام را تنزیه بکن. 
وقتی آیه «سبح اسم ربک الاعلی» نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «اجعلوها فی سجودکم» آن را در سجده قرار بدهید، که در سجده می‌گوییم: سبحان ربی الاعلی و بحمده. وقتی آیه «سبح اسم ربک العظیم» نازل شد پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «اجعلوها فی رکوعکم» لذا در رکوع می‌گوییم: سبحان ربی العظیم و بحمده. اینکه خدای سبحان فرمود نام مرا گرامی بدارید «تبارک اسم ربک ذی‌الجلال و الاکرام» برای اینکه این نام منشأ برکت است. این نام نشانه و علامت آن هستی محض است که همهء خیرات از ناحیه اوست. علمای فریقین (شیعه و سنی) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرده‌اند «کل امر ذی بال لم یبدأ فیه به بسم الله فهو ابتر» یعنی «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است». بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند، هرگز به مقصد نمی‌رسد 


بسم الله نشانه دین اسلام 
پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) علاوه بر توصیه های عام نسبت به ذکر بسمله، در مواردی خاص، مانند اوقات خوردن غذا، نوشتن نامه، رفتن به بستر برای خواب و برخاستن از بستر تأکید بیشتری بر بیان بسم الله داشتند. 
با این اوصاف، ذکر بسمله برای مسلمانان به صورت شعار و نشانه دین اسلام درآمده است و بلند گفتن آن از نشانه های ایمان شمرده می‌شود، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هنگام تلاوت قرآن، بسمله را به صدای بلند می‌گفت و مشرکان از او روی بر می‌گرداندند که آیه 46 سوره اسراء به همین نکته اشاره دارد. 
************************************************************************* 
 درس ۱۲ : از محبت خار ها گل می شود. ( مولوی )
  

 
لقمان حکيم در خانه فرد ثروتمندي خدمت مي کرد . لقمان مردي چالاک ، پاک و 
امين و درستکار بود . به همين دليل ، مرد ثروتمند براي او احترام بسياري قائل 
 بود و لقمان را از فرزندانش نيز بيشتر دوست مي داشت و احترام مي کرد . نقل 
 کرده اند که لقمان اگرچه غلام بود ، اما به سبب احترامي که آن مرد ثروتمند به 
او مي گذاشت ، درواقع مانند خواجه و بزرگ آن خانه بود . علت اين همه عزت و 
بزرگي آن بود که لقمان درحقيقت ، خواجه نفس خويش بود و از هواي نفس 
خويش آزاد بود . به سبب همين آزادي از هواي نفس و دوري از اميال و شهوات 
 ، عزيز بود و نزد مرد ثروتمند به دليل خدمت و وظيفه شناسي عزيزتر شده بود 
. هرآنچه را که لقمان مي گفت ، مرد ثروتمند مي پذيرفت و بدانها عمل مي کرد 
 و رأي او را مي پسنديد . 

مرد ثروتمند هيچگاه لقمان را به چشم يک غلام و بنده نمي ديد . اما لقمان به 
 سبب حق شناسي و وظيفه داني ، همواره مرد را بزرگ خويش مي دانست و 
از او فرمان مي برد و دستورات او را در ظاهر و باطن اجرا مي کرد . 
 
مرد ثروتمند شيفته صدق و صفا و درايت لقمان شده بود و مانند عاشقي که 
 معشوق خود را دوست دارد ، او را دوست مي داشت و با او نرد محبت مي 
 باخت . هر نوع خوراکي که براي مرد ثرتمند مي آوردند ، ابتدا کسي را به دنبال 
لقمان مي فرستاد و او را به سر سفره و يا خوردني دعوت مي کرد و تا لقمان 
 دست به آن غذا نمي برد ، مرد به آن غذا دست نمي زد و نمي خورد . وقتي كه 
 بر سفره غذا مي نشستند ، ابتدا لقمان غذا مي خورد ، سپس باقيمانده اش را 
 مرد با اشتها و لذت فراوان مي خورد . اگر لقمان غذايي را نمي خورد ، مرد نيز 
 آن غذا را نمي خورد و يا اگر به ضرورت و ناگزير مي خورد ، از روي بي اشتهايي 
 و بي ميلي مي خورد . 

يک روز براي مرد خربزه اي را به عنوان هديه آوردند . مرد به يکي از غلامانش 
گفت برو و فرزندم لقمان را خبر کن تا ببايد و قبل از من خربزه را نوش جان کند . 
 لقمان آمد و احترام بسيار کرد و نزديک مرد نشست . مرد کاردي به دست گرفت 
 و خربزه را بريد و برش اول را به لقمان داد . لقمان آن برش را انگار که عسل و 
شکر مي خورد ، با لذت فراوان خورد . مرد وقتي لذت او را ديد ، از شدت محبت ،‌ 
 برش دوم را نيز به او داد . مرد با توجه به لذتي که در خوردن لقمان مي ديد ، 
 اين کار را تا برش هفدهم تکرار کرد و لقمان هر هفده برش را با لذتي تمام 
خورد . تنها يک برش از خربزه باقي مانده بود . مرد گفت : " اين يک برش را خودم 
 مي خورم تا بدانم و ببينم چگونه خربزه شيريني است که لقمان هفده برش را با 
 آن همه لذت و حلاوت ، نوش جان کرده است " . 

وقتي که مرد برش خربزه را به دهان گذاشت و خورد ، از تلخي و تندي آن 
 برافروخت . خربزه آنقدر تند و تلخ بود که زبان و حلق او سوخت و تاول زد 
. مدتي از شدت تلخي و سوختگي ، از خود بيخود شد . وقتي آرام شد ، رو به 
 لقمان کرد و گفت : " اي جان جهان و اي دوست مهربان من ، تو چطور اين خربزه تلخ را خوردي ؟ اين چه شکيبايي و بردباري است ؟ مگر تو با خود و 
 سلامتي خودت دشمني داري ؟ يگو ببينم اين تلخي را چگونه تحمل کردي ؟ 
لقمان گفت : " من آنقدر از دست بخشاينده تو خورده ام و آنقدر شيريني لطف 
 هاي تو در کام جان من رفته است که شرمنده احسان تو هستم . اکنون اگر از 
يک تلخي و يک خربزه تلخ که از دست تو مي خورم ، روي در هم بکشم ، 
قدردان نعمتهاي تو نبوده ام . همه شادکامي من از تو است ، اکنون از يک برش 
 خربزه تلخ ، فرياد برآوردن ، خلاف اخلاق و جوانمردي است . شيريني محبتهاي 
 بسياري که در حق من کرده اي ، تلخي اين برش هاي خربزه را از بين برده 
است . آخر از محبت ، خارها گل و سرکه ها مل ( = مي شراب ) مي شود .


منبع: مثنوي مولوي
 

تابه حال فکر کردی چه چیزهایی باعث میشه رابطه دوستی و علاقه  بین دو نفر پر رنگ تر از قبل بشه؟ 
همه ما اطرافیانی داریم که برایمان مهم هستند. این اطرافیان می تونه پدر، مادر، خواهر، برادر و یا هرکس دیگری باشد. برای اینکه در کنار اطرافیانمان زندگی آرام و خوبی داشته باشیم باید از رفتارمان مراقبت کنیم و موقع برخورد با دیگران یک سری مسایل را رعایت کنیم. 
برای داشتن رابطه ی بهتر راه های زیادی وجود دارد که یکی از این راه ها محبت کردن است. محبت یعنی اینکه علاقه ی خودمان را به شکل های مختلف نسبت به دیگران نشان دهیم. 
حتما تا به حال محبت کردن پدر و مادر خود را دیده اید مثل وقتی که مادرتان با محبت شرایط خانه را فراهم می کند تا شما بهتر بتوانید درس بخوانید ویا اینکه پدرتان با محبت و به خاطر علاقه به شما در درسهایتان کمکتان می کند تا دانش آموز موفقی باشید. 
اگر یک روز خود را به دقت نگاه کنید متوجه می شوید که از صبح تا شب در برخوردهایی که با آدم های مختلف دارید چه اندازه رابطه محبت آمیز بین شما ودیگران اتفاق می افتد. 
ما می توانیم محبتمان را نسبت به دیگران هم با زبان و هم در عمل نشان دهیم. وقتی نسبت به کسی ابراز علاقه می کنیم و از روی علاقه حرفی را می زنیم یعنی با زبان خود محبتمان را نشان دادیم، یا وقتی شاخه گلی یا هدیه ای را برای کسی تهیه می کنیم و یا کاری را برای دیگری انجام می دهیم محبت خود را در عمل نشان دادیم. 
امام صادق(ع) فرمودند:”‌ به یکدیگر هدیه بدهید که هدیه دادن کینه ها را از بین می برد.”‌ 
محبت کردن به یکدیگر باعث می شود تا رابطه صمیمی و ماندگارتری داشته باشیم.                        
اگر دوست دارید همیشه با اطرافیانتان رابطه ای خوب داشته باشید محبت کردن به دیگران را فراموش نکنید. 
  
****************************************************************************** 
********************************************************************************** 
 درس ۱۳ : خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران شود. صائب تبریزی 
هشدار به ظلم و بیدادگری

هرکجا بگردیم؛ چه در شرع، چه در عقل؛ هیچ کس پیدا نمی شود که موافق ستم کردن به مردم باشد. از رسول الله(ص) هشدار با اهمیت و بزرگی نسبت به ظلم در دو کلمه به یادگار مانده است: إیّاکُم وَالظُّلمَ(کنز العمال حدیث 7639): از ستمگری برحذر باشید. از علی علیه السلام: لا تَظلِم کَما لاتُحِبُّ أن تُظلَم(نهج البلاغه حکمت 298): ستم نکن، همان گونه که دوست نداری به تو ستم شود.
در ادب فارسی آمده است: "خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران شود" (صائب تبریزی) ؛ "خانه ی ظالم به آه مظلوم خراب است"؛ خانه ی ظلم خراب است تو هم می دانی / مثل کف، بر سر آب است تو هم می دانی (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری ص435، انتشارات آستان قدس رضوی مشهد ۱۳۸۰ و کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص383) یا باز در همین منابع آمده است: "چراغ آدم ستمکارتا صبح نمی سوزد"؛ "خانه ی ظالمان، نه دیر که زود / به فضیحت خراب خواهد بود(شعراوحدی) کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص384) 
 قرآن نیز به ویرانگری ستم مهر تأیید زده: وَ لَقَد أهلَکنَا القُرونَ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا(یونس/ 13): ما [مردم] قرن های پیش از شما را به کیفر ظلمی که کردند، نابود ساختیم.
پیامبر اسلام (ص) در باره ی تجاوز زورگویی که زودتر از هر خطای دیگری یقه ی انسان را خواهد گرفت، می فرماید: إنَّ أعجَلَ الشّرِّعُقوبَةً البَغیُ(کافی ج 2 ص 327):  زورگویی زودتر از هر کار بد دیگری دامنگیر انسان می شود.      
امام علی علیه السلام می فرماید: مَن جارَ، أهلَکَه ُ جَورَه (غرر الحکم حدیث 7835): هرکس ستم کندهمان ستمکاریش وی را نابود می سازد.(آیه و احادیث برگرفته ازکتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص383) 
جفا پیشه مردم، نه مردم بوَد / در این کالبد مار و کژدم بود (ادیب پیشاوری برگرفته از کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص 382 ذیل مثل: " از خدا بترس وبیداد مکن") 
سعدی، ستم به دیگران را نامردی می داند:
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی / گرت از دست برآید، دهنی، شیرین کن(همان ص 383)
سفارش سعدی به عنوان یک حکیم جهاندیده ی آگاه و خبره برفرادستان در باره ی ظلم و ستم و درمقابل، توان و قدرتمندی ستمدیدگان در فرو پاشاندن یک قدرت و کمک کاری و یاری خداوند یکتا به مظلومان فرودست شنیدنی و پند آموز است: 
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
مزن بر سر ناتوان دست زور/ که روزی در افتی به پایش چو مور
مکن بد که بد بینی ای یار نیک! / نروید زتخم بدی، بار نیک
چو با دوست دشخوار گیری و تنگ / نخواهد که بیند ترا نقش و رنگ(کلیات سعدی ص 264 تصحیح فروغی چاپ امیر کبیر1363)
دل زیر دستان نباید شکست / مبادا که روزی شوی زیر دست(همان ص 262) 
سعدی از انوشیروان عادل به هنگام مرگ در سفارشش به هرمز می گوید:
مکن تا توانی دل خلق ریش / وگر می کُنی، می کَنی بیخ خویش
گزند کسانش نیاید پسند / که ترسد که در ملکش آید گزند
فراخی در آن مرز و کشورمخواه / که دلتنگ بینی رعیت زشاه  
خرابیّ و بد نامی آید ز جور/ رسد پیشبین این سخن را به غور
رعیت نباید به بیداد کشت / که مر سلطنت را پناهند و پشت
گریزد رعیت ز بیدادگر / کند نام زشتش به گیتی سمر
چراغی که بیوه زنی برفروخت/ بسی دیده باشی که شهری بسوخت
بد اندیش توست آن و خونخوار خلق/ که نفع تو جوید در آزار خلق
ریاست به دست کسانی خطاست / که از دستشان دست ها بر خداست (همان ص 212-211)
سعدی باز در جای دیگری از حکایت های بوستانش در باره ی دادخواهی کسانی سخن می گوید که حریف قدرتمداران جامعه نمی شوند و از ظلم ستم پیشگان دست شان به درگاه خداوندی برای تظلم و دادخواهی بلند است و هشدار می دهد که خدا "یار بی چارگان است" و داد و فریادش،  برانداز حاکمان می شود:
اگر زیر دستی درآید  ز پای / حذر کن زنالیدنش برخدای
نخواهی که باشد دلت دردمند / دل دردمندان برآور ز بند
پریشانی خاطر دادخواه / بر اندازد از مملکت پادشاه
ستاننده ی داد آن کس خداست / که نتواند از پادشه دادخواست (همان ص 223- 222)
هشدار سعدی بلند است که زیر دستان و فرو دستان را دست کم نگیرید که اگر آنان از ستم به تنگ آیند همانند مورچگان که شیری را از پای در می آورند، دودمان ستم پیشگان فرا دست را بر باد خواهند داد:
مِها! زور مندی مکن با کِهان / که بر یک نمط می نماند جهان
سر پنجه ناتوان بر مپیچ / که گر دست یابد بر آیی به هیچ 
نبینی که چون با هم آیند مور/  ز شیران جنگی برآرند شور
نه موری که مویی از آن کمتر است / چو پر شد ز زنجیر محکم تر است
لب خشک مظلوم را گو بخند / که دندان ظالم بخواهند کند(همان ص228-227) 
 بی مناسبت نیست، بیتی هم از بیدل دهلوی بیاوریم که می گوید:
 از شکست شیشه ی صاحب دلان اندیشه کن / شیشه را گر بشکنی هر ذره ی آن، خنجر است 
سعدی در باب اول – سیرت پادشاهان – آورده است:
«پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد. گفت ای ملک! به موجب خشمی که ترا برمن است، آزار خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سرآید و بِزِه آن بر تو جاودان بماند.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت/ تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت 
پنداشت ستمگر که جفا برما کرد/ در گردن او بماند و بر ما بگذشت
ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او برخاست» (کلیات سعدی فروغی، چاپ امیر کبیر، ص 63 )
خدا پدر این ملک را بیامرزد که گوش شنوایی نیز داشته است. غالب فرادستان حاضر به شنیدن سخن زیر دستان نیستند. ظلم کردن کار دشواری نیست . جواب پس دادن آن، هنگامی که مردم عَلَم مخالفت برداشتند، کار آسانی نخواهد بود. به قول سعدی: 
توان به حلق فرو بردن استخوان درشت / ولی شکم بدَرَد چون بگیرد اندر ناف (همان، ص 56) 

بنا براین به قول مولوی جلال الدین بلخی: 
رو مراقب باش بر احوال خویش/ نوش بین در داد و بعد ظلم نیش  
هشدار ظلم و ستمگری در فرهنگ عامیانه 
آنچه فرهنگ عامیانه را می سازد، همان است که نخبه گان و برگزیدگان جامعه، آن را بر سر زبان ها می اندازند؛ این جمله ها و عبارت های کوتاه و ماندگار با تجربه های مردم آمیخته می گردد و در گفتار مردم ویرایش شده ؛ سینه به سینه در جامعه گسترده می شود؛ به یادگار نسلی به نسل پس از خود، این امانت ادبی اجتماعی را می سپارند و ارثی می گردد، پایدار و کارا؛ همان می شود که مردم گویند: "آنچه جوان درآینه بیند، پیر در خشت خام بیند."
نظامی می فرماید:
«آنچه در آینه جوان بیند/ پیر در خشت خام، آن ، بیند
جلال الدین بلخی نیز می فرماید: 
آنچه اندر آینه بیند جوان / پیر اندر خشت بیند پیش از آن» (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری ص49)       
اینک چند عبارت از ارث پیشینیان در این باره :
«ظالم پای دیوار خود می کند.
ظالم همیشه خانه خراب است.
ظلم ظالم بنیاد خودِ ظالم را می کَند.
خانه ی ظالم به آه مظلوم خراب است.
خانه ی ظالمان نه دیر که زود / به فضیحت خراب خواهد بود(اوحدی)
چراغ آدم ستمکار تا صبح نمی سوزد.
ظلم بر خود می کند؛ هرکس به کس ظلمی کند.
ظلم ظالم بر سر اولاد ظالم می رود.
ریشه بیداد بر خاکستر است.
ظلم ظالم و ماه تموز هیچ کدام پایدار نیست.
همه چیز از باریکی پاره می شود، ظلم از کلفتی.
کاخ بیداد همیشه بر سر بیدادگر فرو می ریزد
خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران شود(صائب)»  (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری واژه ی "ظلم")       
    
و آنان که با ستمگری به دنبال ایستادن در مقابل حق هستند، بدانند که نمی شود، ظلم کرد و ادعای ایمان به خدا و حق گرایی را با خود یدک کشید. 
با توجه به مطالب بالا روشن است که ستم تیشه بر ریشه ی خود زدن است.
***********************************************************************  
درس ۱۴ : آزاد

 
 درس ۱۵ : آزاد 

درس ۱۶ : دوستی با مردم دانا نکوست.  ( مولوی )

یکی بود، یکی نبود. مرد دانایی بود که سوار بر اسب خود شده بود و از جایی به جای دیگر می 
 رفت. توی راه، درختزاری را دید. با خود گفت: «بهتر است به آنجا بروم، آبی به سر و صورتم بزنم، 
 زیر سایه ی آن درخت ها استراحتی کنم و بعد به راه خودم ادامه بدهم.» 
  
مرد دانا سر اسبش را کج کرد و به طرف درختزار رفت. داشت از اسبش پیاده می شد که اتفاق 
 عجیبی افتاد: باغبان باغ، خسته از کار روزانه، بیلش را روی زمین انداخته بود و با دهان باز زیر 
درخت سیبی خوابیده بود. 
مرد دانا از دیدن مردی که با دهان باز خوابیده بود، خنده اش گرفت. با خود گفت: «بهتر است سر و 
 صدا نکنم تا باغبان خسته از خواب بیدار نشود.» 
همان طور که مرد دانا به باغبان نگاه می کرد، ناگهان متوجه شد که عقربی از روی درخت پایین 
افتاد و یک راست رفت توی دهان باز مردی که زیر درخت خوابیده  بود. باغبان آن قدر خسته بود که 
 متوجه این ماجرا نشد. فقط دهانش را بست و عقرب را قورت داد. مرد دانا که متوجه خطرناک 
بودن وضع باغبان شده بود، فریادی زد و از خواب بیدارش کرد. 
بی مقدمه شلاق اسبش را برداشت و به جان باغبان بیچاره افتاد. باغبان که با صدای فریاد او از 
 خواب پریده بود، تا بخواهد چشم هایش را باز کند، اولین ضربه ی شلاق را نوش جان کرد. فریاد 
زد: «تو کیستی؟ توی باغ میوه ی من چه می کنی؟ چرا فریاد می زنی؟ چرا مرا می زنی؟» 
مرد دانا به اعتراض های باغبان گوش نداد. چند ضربه ی دیگر به او زد و گفت: «زود باش! بلند شو! 
 باید از میوه های گندیده ای که زیر درخت افتاده بخوری.» 
باغبان که نمی فهمید چه بلایی به سرش آمده است گفت: « اگر بخواهم، از میوه های رسیده و 
 خوشمزه می چینم و می خورم. چرا باید میوه های گندیده ی زیر درخت را بخورم؟» 
مرد دانا دوباره با شلاق به جان باغبان افتاد و گفت: «یا شلاق می خوری، یا میوه های گندیده.» 
  
هر چه باغبان اعتراض کرد، مرد دانا گوشش بدهکار نبود. زور او زیاد بود. شلاق هم داشت و باغبان 
 از پس او بر نمی آمد. باغبان برای اینکه شلاق کمتری بخورد، ناچار شد با ناراحتی چند تا از میوه 
 های گندیده ی زیر درخت ها را بردارد و بخورد اما مرد دانا دست بردار نبود و می گفت: «باز هم بخور.» 
باغبان که دیگر خواب و تنبلی را فراموش کرده بود، بلند شد تا به هر ترتیبی شده از دست آن رهگذر زورگو فرار کند. دلش می خواست جانش را بردارد و برود، اما رهگذر زورگو دست بردار نبود. هرجا که می رفت، دنبالش می کرد و با ضربه های شلاق وادارش می کرد که میوه ی گندیده بخورد. 
باغبان دیگر قدرت مقاومت و فرار  نداشت. التماس می کرد، اما فایده نداشت. گریه و زاری می 
 کرد، اما در دل سنگ رهگذر زورگو اثر نمی کرد. چاره ای نداشت جز این که به حرفش گوش کند و 
 همچنان به خوردن میوه های گندیده ادامه بدهد. او آن قدر میوه ی گندیده خورد که دیگر معده اش 
 جا نداشت. 
با بیچارگی و ناله رو کرد به مرد دانا و گفت: «تو را به خدا دست از سرم بردار. لااقل بگو من چه 
گناهی کرده ام که هم باید شلاق بخورم و هم میوه ی گندیده به خدا دیگر معده ام جا ندارد. حالم 
 از آن همه میوه ی گندیده ای که خورده ام به هم می خورد.» 
مرد دانا سوار بر اسبش شد و گفت: «دست از سرت بر نمی دارم. حالا باید زیر همان درخت های خودت بدوی.» 
مدتی هم به دویدن باغبان و شلاق خوردنش گذشت. باغبان به هر طرفی می دوید، رهگذر دنبالش 
بود. تا می خواست کمی بایستد، او از راه می رسید و با شلاق زدن وادارش می کرد که باز هم 
بدود. حال باغبان لحظه به لحظه بدتر می شد. دل و روده اش به هم ریخته بود و کارش به آنجا 
رسید که یک گوشه افتاد و آنچه را به زور خورده بود، بالا آورد. او از ترس رهگذر زورگو به خودش 
 می پیچید و می ترسید باز هم شلاق بخورد. وقتی آنچه را خورده بود بالا آورد، نگاهی از سر 
التماس و درماندگی به رهگذر شلاق به دست کرد، اما متوجه شد که در چهره ی او دیگر اثری از 
 خشم نیست و دارد لبخند می زند. دلیل تغییر چهره و رفتار رهگذر را اصلاً نمی فهمید. رهگذر به او 
 نزدیک شد، شلاقش را به گوشه ای پرت کرد و با مهربانی گفت: «مرا ببخش! مرا حلال کن. چاره 
ای جز این نداشتم که با ضرب و زور تو را وادار کنم که میوه های گندیده بخوری و بعد هم مدتی 
بدوی. این کارهای من باعث شد که حال تو به هم بخورد، دل و روده ات به هم بریزد و آنچه را که 
 خورده بودی بالا بیاوری.» 
باغبان با تعجب به حرف های او گوش می کرد، اما هنوز نمی 
فهمید چه شده است. 
مرد دانا به او گفت: «به آنچه بالا آورده ای نگاه کن! آیا آن عقرب 
مرده را تو میوه های گندیده نمی بینی؟» 
باغبان، نگاهی کرد و عقرب را دید. به خود لرزید و گفت: «عقرب! 
عقرب توی دل من چه کار می کرده؟» 
مرد دانا ماجرای خوابیدن او با دهان باز و افتادن عقرب از شاخه 
 ی درخت را برایش تعریف کرد و گفت: «اگر به تو می گفتم که عقرب خورده ای، از ترس می مردی 
 و جان به جان آفرین تسلیم می کردی. باید کاری می کردم که پیش از آنکه زهر عقرب تو را از پا در 
 آورد، از معده ی تو بیرون آید. خوردن میوه های گندیده و دویدن، علاج درد تو بود. چاره ای جز آن 
 رفتار خشونت بار نداشتم. مرا ببخش. حلالم کن.» 
  
باغبان که فهمید رهگذر نه تنها زور گو نبوده، بلکه مرد دانایی بوده که جان او را نجات داده است، از 
 جا بلند شد و به دست و پای او افتاد درد شلاق هایی را که خورده بود فراموش کرد و پشت سر 
هم از مرد دانا تشکر کرد. 
مرد دانا خندید و گفت: «به طرف درختزار و باغ میوه ی تو آمدم که استراحتی بکنم. اما قسمت من 
 این بود که به جای استراحت، با خشونت ساختگی، تو را آزار بدهم. خدا هم تو را دوست داشت 
که مرا به این طرف کشاند تا از مرگ نجات پیدا کنی.» 
از آن به بعد، وقتی بخواهند از خوبی دوستی کردن با مردم دانا حرف بزنند، این مثل را می گویند تا 
 به دیگران بگویند که اگر در دوستی با مردم دانا رنج و زحمتی هم باشد، سودش بیشتر است. 
  


  
     

     چه زیبا شاعر گرانقدر در این باره سروده اند!  آری سرچشمه بسیاری از خوبی ها ، نیکی ها و کارهای شایسته ای که از انسان سر می زند نتیجه یک راهنمای خوب و دوست شایسته در زندگی است دوستان نادان از جهتی حکم شیطان را در زندگی دارند شیطان به ظاهر خود را دوست و خیرخواه جلوه می دهد و همه رذائل اخلاقی را با وسوسه هایش زیبا جلوه می دهد.  شخصی که دوستی با شیطان را برگزیده است هیچ خیری در زندگی نخواهد دید و زندگی او سراسر شر و تیرگی خواهد بود و سرانجام سقوط خواهد نمود زیرا بالاخره صبر خداوند که والاترین و برترین دوست انسان در زندگی است به سر آمده و نابودی او فراهم خواهد شد. 
     اگر در هر کدام از حوزه های حساس مثل : پزشکی ،  صنعت  ، سیاست ،  امنیت ، حقوق و... افرادی نادان و احمق تعیین کننده یا مسئول باشند ، فرق چندانی با اینکه فرد خائنی هر یک ازاین مسئولیت ها را داشته باشد ، نخواهد داشت. 
      دوستی با مردمان دانا جلوه ای از دوستی با خداست.  دانائی مطلق مختص ذات خداوند است و همه دانائی های بشر جلوه ای از دانائی اوست . زندگی آنقدر کوتاه است که یک انسان متعهد و آگاه و هشیار با تمامی جهد و کوششی که دارد هرگز نمی تواند گوشه ای از ماموریت های اصلی خود را به انجام برساند ، بنابرین شایسته نیست که یک انسان پیروی  شیطان را  که نمادی از جهل مطلق است ، بنماید. !  اگر شیطان دانا بود که از درگاه خداوند رانده نمی شد و او نیز همچون سایر فرشتگان الهی دارای مقام و منزلت بود! مردم جاهل نیز نمادی از جهل شیطان هستند و هر چه که انسان جاهل تر باشد به شیطان نزدیک تر است پس باید مراقب بود که جاهلین در سر راه زندگی ما قرار نگیرند و ما را گرفتار نکنند البته اینها همواره همچون علفی هرز در سر راه ما قرار می گیرند و این ما هستیم که با توکل بر خداوند و تکیه بر دانائی باید اینها را از سر راه خود کنار زده و مسیر زندگی را برای پیمودن راه راست هموار نمائیم دوستان دانا در زندگی ما تسهیل کننده راه راست خواهند بود . هر چقدر از این افراد بیشتر در کنار ما و همراه ما باشند  پیمودن راه را بر ما آسانتر و هموار تر خواهد شد. 
 دوستي با  مردم  دانا نكوست
 دشمن  دانا به از نادان دوست
 دشمن  دانا   بلندت    مي كند
 بر زمينت مي زند نادان دوست 
چرا شاعر فرموده است : دشمن دانا بلندت می کند /  بر زمینت می زند نادان دوست ؟ 
     به اعتقاد بنده دشمن همواره قصد ضربه زدن و نابودی ما را دارد و چون ما این را متوجه هستیم ، کاملا مراقب او بوده در حال خنثی نمودن  توطئه های دشمن هستیم بنابرین همه توان و امکانات خود را برای شکست نخوردن و غلبه نمودن بر دشمن بکار می بندیم و دائما مراقب تک و پاتک های او خواهیم بود و در این راه با تکیه بر خداوند و تفکر صحیح ، قوی و قدرتمند شده ، در مسیر زندگی اوج خواهیم گرفت.  اما چون از دوست خیالمان راحت است ، اگر این دوست از دانائی لازم برخوردار نباشد و ما متوجه این خصلت او نباشیم ممکن است با تکیه بر او از مسیر اصلی زندگی دور شویم و خسارات جبران ناپذیری به ما وارد گردد ، بنابری  مفهوم این شعر مصداق پیدا می نماید . 
ریشه این شعر زیبا در کلام امام علی (ع) نهفته است حضرت در این باره فرموده اند: 

     هم نشيني با دوست خردمند، زندگي بخش جان و روح است. دشمن با خرد براي تواز دوست

نادان مطمئنتر است.   
********************************************************************* 
درس ۱۷ : این جهان کوه است و فعل ما ندا ( مولوی ) 
  
از هر دستی بدهی از همان دست پس خواهی گرفت. در این جهان هر عملی انجام شود بازتاب آن عمل به صاحبش باز میگردد. آدمی هر کار خلافی  را مرتکب شود، به ضرر خودش است و آتش عواقب آن دامان خودش را می گیرد. حضرت حق تعالی می فرمایند: «کسی که گناهی را مرتکب می شود، در واقع به زیان خود کار کرده است[1] » و نیز در جایی دیگر متذکّر می شود که«ای مردم! بدانید هر گونه ظلم و ستمی مرتکب شوید، و هر انحرافی از حق پیدا کنید، ضررش متوجه خود شماست[2]». 
  
قانون طبیعت همین است «گندم از گندم بروید، جو ز جو». گاهی انسان ها از مکافات عمل خویش غافل می شوند و فراموش می کنند که اگر بدی را در دنیا بکارند، جز بدی به آنها چیزی نمی رسد. 
حضرت رسول(ص) می فرمایند: 
ای کسی که بدی را کشت می کنی، خوار و تیغ آن را خودت درو خواهی کرد.


مردی در یکی از دره های کوه های پیرنه قدم میزد،که به چوپان پیری برخورد.چوپان او را در غذایش شریک کرد و مدت درازی کنار هم نشستند و از زندگی صحبت کردند. 
مرد میگفت:اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد،باید بپذیرد که آزاد نیست،چون خداوند هر گام او را هدایت میکند. 
در پاسخ؛چوپان او را به دره تنگ  عمیقی برد که در ان،پژواک هر صدایی به وضوح شنیده میشد. گفت:زندگی این دیوار هاست و سرنوشت فریادی ست که هر یک از ما میکشد.انچه انجام میدهیم تا قلب خداوند بالا میرود،و به همان شکل به طرف ما برمیگردد. 
اعمال خدا به سان پژواک کردار ماست. 
                                                                                               « پائولو کوئلیو» 
                              ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: 
این جهان کوه است و فعل ما ندا   سوی ما اید نداها را صدا (مولوی)


:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: 
بیگانه ای به صومعه اسکتا رفت،سراغ کشیش را گرفت و گفت:میخواهم زندگی ام را بهتر کنم،اما نمیتوانم خودم را از افکار گناه آلود رها کنم. 
پدر روحانی متوجه شد که در بیرون باد تندی میوزد و گفت:میتوانی از بیرون کمی باد بگیری و بیاوری تا اتاق را خنک کند؟ 
بیگانه گفت:غیر ممکن است. 
راهب گفت:همین طور بازداشتن خودت از آزاد اندیشیدن به انچه خداوند را می ازارد غیرممکن است.اما اگر بدانی چگونه باید به وسوسه ها پاسخ "نه"  بدهی هیچ آسیبی به تو نمیرسد. 
                                                                                                 « پائولو کوئلیو» 
********************************************************************* 
  
گاهی یک داستان ساده، نکات عمیقی را به ما یاد می‌دهد. مثل داستانی که در ادامه می‌خوانیم. . 
*** 
پسر و پدری داشتند در کوه قدم می‌زدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد. به زمین افتاد و داد کشید: آآآی‌ی‌ی!

 
صدایی از دور دست آمد: آآآی‌ی‌ی!

 
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟ 

 
پاسخ شنید: کی هستی؟ 

 
پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو! 


باز پاسخ شنید: ترسو! 

 
پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟ 


پدر لبخندی زد و گفت: پسرم توجه کن؛ 
و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی! 


صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی! 

 
پسرک باز بیشتر تعجب کرد. 
پدرش توضیح داد: مردم می‌گویند که این انعکاس کوه است، ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی زندگی عینا به تو جواب می‌دهد. اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود می‌آید و اگر به دنبال موفقیت باشی آن را حتما به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی، زندگی‌‌ همان را به تو خواهد داد. 
  إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا
ترجمه آیه به نثر:
اگر نیکی کنید به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کنید پس به خودتان بدی می کنید.
ترجمه آیه به نظم:
اگر کار نیکو کنید و جمیل به خود کرده اید ای بنی اسرائیل
اگر هم نمایید اعمال بد سزای عمل بر شما می رسد
هر چه کنی به خود کنی گر چه که نیک و بد کنی
آنچه تو بر خود روا داری همان می بکن از نیک و از بد با کسان
و آنچه نپسندی بخود از نفع و ضرر بر کسی مپسند هم ای بی هنر
«مولوی»
این جهان کوه است و فعل ما ندا باز گردد این نداها را صدا
«مولوی»
به جز کشته خویش ندوری. (سعدی)
هر کس آن درود عاقبت کار که کشت.
وآن که می بافی همه روزه بپوش زآن که می کاری همه ساله بنوش 
نظیرش: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها. 
أحْسِنْ کما أحْسَن اللّه الیک
کما تُدِینُ تُدان
مَنْ عَزْبَلَ النّاس نخلوهُ اَی مَنْ انتقدوه انتقاداً اشدَّ و اَمرَّ 

آموزش تشبیه با رویکرد تربیتی


عجب تشبیهات جالبی

   کتری مثل مادر شوهره مدام در حال جوشیدنه !

 

   عروس مثل قوریه که با جوشیدن کتری اونم کم کم داغ میشه !

 

   پسـر مثل اسـتکانه ، نصـفشو کتری و نصفشو قــوری پر میکنه !

 

   خواهر شوهر هم مثل قاشق چای خوریه ، میاد به هم میزنه و میره !

تضمین

ابیاتی برگزیده از شاعران مشهور را بدهید تا دانش آموزان آنها را تضمی کنند و در شعر هایشان به کار ببرند و عملی از این آرایه استفاده کنند. 

تضمین آن است که کسی سخنی از قرآن مجید، حدیث یا شعر شاعر دیگری را در نظم یا نثر خود بیاورد. مانند این سخن از سعدی که می­گوید: «گفتم گل بستان را چنان­که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته­اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید»؛ و در جای دیگر می­گوید: «درویش بی­معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد، کاد الفقر أن یکون کفراً».

به­ بیانی دیگر، صنعت تضمین آن است که در پاره­ای از کلام، مصراعی، بیتی یا چند بیت از شاعر دیگری را به وام می­گیرند و معمولا برای آن­که گمان سرقت ادبی به حساب نیاید، نام کسی را که از او مطلبی به قرض گرفته­اند ذکر می­کنند.

 به­ طور مثال کمال­الدین اسماعیل بدین­ گونه بیتی از ابوشکور بلخی را در شعر خود تضمین کرده است:

ز گفته­ی قدما ،بیتی از رهی بشنو

                                           که هست تضمین، بر آستین شعر، تراز:

«ادب مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر

                                              نه من غریبم و شاه جهان غریب نواز؟»

 

مثالی دیگر از سعدی:

      گفت عالم به گوش جان بشنو    

                                                      ور نماند به گفتنش کردار

      باطل است آن­که مدعی گوید    

                                              «خفته را خفته کی کند بیدار»؟

      مرد باید که گیرد اندر گوش          

                                                    ور نبشته است پند بر دیوار 

 

در مثال بالا از سعدی، در بیت دوم آرایه­  تضمین به­کار برده است زیرا مصراع دوم، بیتی است از حکیم سنائی که در قصیده معروف خود می­گوید:

    طلب ای عاشقان خوش­ رفتار    

                                                    طرب ای نیکوان شیرین کار...

    عالمت خفته است و تو خفته    

                                                   خفته را خفته کی کند بیدار؟

 

 

حافظ هم بیتی را که مطلع غزلی از سعدی است، در غزلی از خود تضمین کرده و گفته است:

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم        

                                                      ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

«من از آن روز که در بند توام آزادم

                                          پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم»

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی   

                                                من از آن روز که در بند توام آزادم  

 

 

او هم­چنین بیتی از کمال­الدین اسماعیل را در غزلی تضمین کرده و گفته است:

    ور باورت نمی­کند از بنده این حدیث

                                                          از گفته­ی کمال دلیلی بیاورم  

    گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر

                                                   آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم

 

 

فرخی سیستانی هم بیتی از رودکی را در شعر خود تضمین کرده و گفته است:

یک بیت شعر یاد کنم من، که رودکی

                                                    گرچه تو را نگفت سزاوار آن تویی

جز برتری ندانی گویی که آتشی

                                                       جز راستی نجویی مانا ترازویی

 

 

تضمین­ کننده می­تواند آن­چه­ را که به­عنوان تضمین می­آورد اندکی تغییر دهد. سعدی در تضمین زیر چنین کرده است:

        زن بد در سرای مرد نکو      

                                               هم در این عالم است دوزخ او

        زینهار از قرین بد زنهار       

                                                            و قنا ربٌنا عذاب النٌار  

 

 

حافظ نیز در این­گونه تضمین چنین کرده است:

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

                                            شیوه­ی جنات تجری تحتها الأنهار داشت

 

آیةالله غروی اصفهانی در مدح امیرالمؤمنین(ع) می­گوید:

گوهری را از صدف آورده طبعم در کنار

                                                  یا که از خاک نجف تابنده دری آبدار

صورت زیبای او یا طلعت الله نور

                                               معنی والای او یا سر لم تمسسه نار  

برد تا حد عدم تا قاب قوسین وجود

                                             رفرف طبع مرا یک غمزه زان دلدل سوار

شاهباز اوج أو أدنی به هنگام عروج

                                                   یکه تاز عرصه­ی ایجاد گاه گیر و دار

گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار

                                                  لافتی إلاٌ علی لا سیف إلا ذو الفقار

 

فرق تضمین و اقتباس، در این است که در تضمین مصراع و یا بیتی از شاعری را در شعر خویش جای می­دهند به­­صورتی که واضح و آشکار باشد و بوی سرقت از آن نیاید ولی در صنعت اقتباس، شاعر و نویسنده در ضمن کلام و شعر خویش حدیث، آیه، مثل و یا گفته مشهوری را بیاورد و به­گونه­ای نشان دهد که مأخذ گفتارش کجاست.

تضمین در نهج­البلاغه و احادیث دیگر فراوان است. امیرالمؤمنین(ع) می­فرماید: «هیهات (وای بر من) که هوای نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وا­دارد که طعام­های لذیذ برگزینم، در حالی­که در حجاز یا یمامه کسی باشد که به قرص نانی نرسد، و یا هرگز شکمی سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم­هایی که از گرسنگی به پشت چسبیده، و جگرهای سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم که شاعر گفت: «این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابی و در اطراف تو شکم­هایی گرسنه و به پشت چسبیده باشند.»

 

مثالی دیگر از صنعت تضمین در شعر انوری:

 در این مقابله یک بیت ازرقی بشنو

                                                       نه از طریق تنحل به وجه استدلال:

«زمرٌد و کیه سبز هر دو هم رنگ­اند

                                               ولیکن آن به نگین­دان برند و این به جوال»

 

 

و در جای دیگر چند بیت از شعر خویش را تضمین کرده است :

از گفته­های خویش سه بیت از قصیده­یی

                                                      کانجا نه معتبر بود، اینجا نه مستعار

آورده­ام به صورت تضمین در این مدیح

                                                      نز بهر آن­که بر سخنم نیست اقتدار

لیکن چو سنٌتیست قدیمی روا بود

                                                              احیای سنٌت شعرای بزرگوار:

«ای فکرت تو مشکل امروز دیده دی

                                                       وی همٌت تو حاصل امسال داده پار

قادر به حکم بر همه ­کس آسمان صفت

                                                      فایض به جود بر همه­ کس آفتاب وار

در ابر اگر ز دست تو یک خاصیٌت نهند

                                                  دست تهی برون ندمد هرگز از چنار»

                                              نمونه هایی دیگر از ابیات دارای تضمین   

سعدیا  چون  تو کجا  نادره  گفتاری  هست ؟            یا چو شیرین سخنت  نخل شکر باری  هست؟

یا چو«بستان»و «گلستان»  توگلزاری هست            هیچم  ار  نیست   تمنّای  توام  باری   هست

«مشنوای دوست که غیرازتومرا یاری هست             یا شب و روز به  جز فکر  توام   کاری  هست»

                                                              «ملک الشعرای بهار- تضمین از شعرسعدی»

 

بفرمود   آن    سیّد   بحر    و    بر                      حدیثی  به   حجّت   به   نوع   بشر

«که من شهر علمم علیّم در است                    درست این سخن گفت پیغمبر است»

                                                     «علیرضا محمودی زاده ـ تضمین بیتی از فردوسی»     

 

عشق  مطلق  ، کمال  مطلق  او                            « وحده   لا   اله    الّا  هو »

                                                             «علیرضا محمودی زاده ـ تضمین از قرآن»

 

چه  زنم چو نای هر دم  ز نوای  شوق او  دم               که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را

«همه شب دراین امیدم که نسیم صبحگاهی             به    پیام    آشنایی   بنوازد   آشنا   را »

                                                                  «شهریار ـ تضمین بیتی از حافظ » 

                                                                                                 

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم                 کز نسیمش «بوی جوی مولیان آید همی»

                                                        «حافظ ـ تضمین از شعر بوی جوی مولیان »

 

ای که از کلک  هنر نقش  دل انگیز  خدایی

حیف باشد مه  من کاین همه  از مهر جدایی

گفته بودم  جگرم خون  نکنی ، باز  کجایی؟

«من ندانستم از اوّل که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن  از آن  به  که ببندی  و نپایی»

                                                                  «شهریار ـ تضمین غزلی ا ز سعدی»

ادامه نوشته

سجع ومسجع نویسی

 در لغت ، به معنی آواز کبوتر است ودر اصطلاح، یعنی نویسنده کلماتی را به کار برد ، که

در وزن وحروف پایانی  مشابه باشند.یا آوردن کلماتی شبیه قافیه که آهنگ وحروف آخرشان

 شبیه به هم است.

مثال کوتاه ومشهور سجع، نام کتاب استاد مطهری است: " داستان راستان" .

مثالهای دیگر:

1- الهی یکی نان دارد و دندان ندارد ویکی جان دارد و جانان ندارد.

 شکرت که من هم این دارم و هم آن دارم.

2- الهی ! عاجز وسرگردانم . نه آنچه دارم دانم ونه آنچه دانم دارم.

اگر مستم اگر دیوانه ام ، از مقیمان این آستانه ام. آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام .

الهی آن کس تاج عزت برسر دارد ، که حلقه ی ارادت را برگوش دارد وطوق عبودیت را برگردن.

3- مرغ غزلخوان با صوت دل انگیز گوید برخیز . وقت نماز است و راز ونیاز است.

گوش می سپارم به تکبیر این تعبیر دل پذیر.

4- صحبت با تو شیرین است و دردها را تسکین.

5- توانگری به هنر است نه به مال . به قناعت است نه به بضاعت.

6- عروس بی جهاز مثل روزه ی بی نماز ، دعای بی نیاز، قورمه ی بی پیاز.

7- حج کردن تماشای جهان است. نان ده که نان دادن کار مردان است.

تکلیف: با این واژه ها نثر مسجع بنویسید.

قافله سالار- در انتظار- دیار- چشمان اشکبار- پروردگار- روزگار- کوله بار- محرم اسرار

- یار وفادار- خسته وبیمار- طالب دیدار.

ابتدا چند کلمه هم قافیه را به آنها می دهم وسپس از ایشان می خواهم که این کلمه ها را در یک متن به کار

ببرند . وکلمات هم وزن را در اخر جمله ها بیاورند وآهنگین کنند واین متن یکی از بچه ها :

ای فلسطین  ،بی بال وپری ودرخون غوطه وری  . بی خانمانی وچون فصل خزانی .  آماجگه تیری  ودرغل

وزنجیر دشمنان اسیری .میهنت همچون دیار کربلاست وپرچمت مشعل عاشورا  وطفلانت شکوفه های

خونین کربلا . تو ماتم سرایی وحماسه سرخ کربلایی.خاطراتت سرشار از جوروجفاست لعنت بردشمن

ستمگروبرقوم دغا .دلهایمان غمگساراست وبلکه سوگوار. داغداریم ودیده هامان گهربار . فلسطین عرصه

کارزار شد وصهیونیست شمر خونخوار .دردهاتان نامحدوداست وتن هاتان خون آلود .دمادم گهواره ها

گلگون است وشهر فواره خون.

فلسطین !ای قربانگاه کودکان دردتان استخوان سوز است وگلوسوز .

دیده هاتان  تر است وکلبه هاتان خون وخاکستر .صداها سوگناله است  ونواها هق هق گریه .ای دریغ   

 ودرد که نتوانم کاری کنم وباشما یاری کنم .صبر وقرار رفته از دلم ،چگونه سوگنامه پردازی کنم ؟؟؟

 و اما ، نثر مسجع معلم که دانش آموزان نوشته اند.

 معلم ....تو سحاب رحمتی و خدمتگزار ملت .

بیعتت طریق سلامت است و هجرتت، رنگ ظلمت .

حرکتت برکت است و محنتت در نهایت.

درس تو حلاوت است و رفع کسالت .

قضاوتت بر عدالت است و سخنت صداقت .

تو کوکب هدایتی و کارت رسالت.

کلامت با سلام است و مقامت با احترام .

از سلاله ی میکائیلی و از سلسله ی جبرائیل .

قافله سالاری و شمع شب تاری .

از جهل بیزار و از عقل سرشاری .

مرغ غزلخوانی و معنی درمانی .

سفیر حکمتی و سریر معرفت.

تعبیر مهری و تفسیر محبت.

دریای نوری و نفخه ی اهل قبوری .

صاحب عزمی پرشور و دارای چشمی صبور .

همیشه در سجاده و آسمان در نوردیده .

رنج و بلا کشیده و مجاهد تفتیده .

نغمه ات داوود است و دانشت نامحدود.

دلت  پر فروغ  و سرت پر نبوغ.

سخنت آب زمزم است و رویت گل مریم .

بهترین بنی  آدمی و یگانه در عالم .

ساقی فکرتی و اقاقی طبیعت.

قاموس کرامتی و اقیانوس ابهت .

پاسخ هر آنچه معمایی و آفتاب روشن فردا .

آیت خدایی و ماه تماشایی .

طلوع رویایی و شروع  شکوفایی .

من بی خبرم و پرسشگر. تو اختری و دانشور

تو نیلوفری معطر، کنی عطرت مکرر.

روح منوری و نور بصر.

دانش من ناچیز است و یاد تو خاطره انگیز .

روح من عطش خیز است و ذهن تو  لبریز.

بی تو تنگدلم و با تو خوشدل.

بی تو غافلم و با تو در محفل .

بی تاب تر از موجی و در قله ی اوجی .

برای مردم تاجی و در راه، سراجی .

مشتاق وصالم و بی پر و بال .

باشک وسوالم و در احتمال .

با تو با کمالم و در اقبال .

ببین دیده ی بارانی ام و شرح  پریشانی ام.

بیا توای طلوع روحانی بده مژدگانی ام.

جسارتت موجب خسارت است و اجابتت، مزید ولایت .

شکایتت موجب شقاوت است و به شکر اندرت مزید سعادت .

شفاعتت موجب عنایت است و حمایتت مزید رضایت.

روزت خجسته باد و پیروزی ات پیوسته .

چهره ات پر گلاب باد و دعایت مستجاب باد و

دشمنت خراب باد و روزت مبارک باد و

چشم شور از تو دور باد.

نامه مسجع:

مخلصان را امشب بزمی نهاده واسباب عیشی ترتیب داده.

                                      دلم پیاله- مطربم ناله - اشکم شراب - جگرم کباب -

                         اگر شما را هوس چنین بزمی وبه یاد تماشای بیدلان عزمی است،

                         بی تکلفانه به کلبه ام گذری وبه چشم یاری به شهیدان کویت نظری. 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

الهی سوگند به بلندی درخت چنار و به ترشی رب انار ترحمی بنما بر این

بنده بی بخار بی کارو بی عار که دمارش را بر آورده روزگار. ای خالق

مدرسه وای به وجود آورنده فرمول های حساب و هندسه ای خدای عزیزم

بیزارم از این نیمکت و میزم دانش آموزی سحر خیزم که هر روز صبح زود

ساعت 10 از خواب برمیخیزم وروز های شنبه تا پنجشنبه اغلب از مدرسه

می گریزم که من انسانی نحیفم و در کلاس درس بسیار ضعیفم اگر چه

نزد معلم و دانش آموزان خیلی خوار و خفیفم ولی خارج از مدرسه به

هرکاری حریفم ای خالق شهرستان های کرمان ویزد ورشت نمره انضباط

مرا داده اند هشت دیگر به چه امیدی می توان سر کلاس درس نشست؟

آن جا که معلم هم نمیکند گذشت چه کنم اگر سر نگذارم به کوه و به

دشت؟ الهی می دانی که من کیستم هر چند که دانش آموزی فعال

ودرس خوان نیستم ولی چه قدر عاشق نمره بیستم. پروردگارا سال

گذشته هنگام امتحان خواستم تقلب کنم معلم از راه رسید رنگ از رخسارم

پرید برگه امتحانی ام را گرفت وکشید وآن را از هم درید وچنان کشیده ای به

صورتم کشید که برق سه فاز از چشمم پرید وصدایش را مادرم در خانه

شنید. ای خالق آموزگار و ای سازنده مداد و خط کش و پرگار آن چنان

هدایتم کن تا این معنی را بدانم که اگر معلم خودش درس را میداند پس چرا

از من میپرسد و اگر نمیداند چرا از دیگران و آن ها میدانند نمیپرسد؟ ای

آفریدگار خودکار بیک سوگند به کتاب های شیمی و فیزیک و فرمول اسید

اتانوئیک که مشتاقم به یک دست لباس شیک و از خوراکی ها آرزومندم به

خوردن قیمه با ته دیگ ولی اگر نبود راضی ام به یکی دو سیخ شیشلیک.

الهی از مدرسه بسیار دلتنگ ام و در کلاس درس همیشه منگم و با دو ابر

قدرت شرق و غرب یعنی بابا و معلم همیشه در جنگ ام ولی در ساعت

تفریح بسیار زرنگ ام دروغ چرا؟

حقیقت آن است که در یک کلام برای خانه و مدرسه بسیار مایه ننگم.

مراعات نظیر – تناسب- شبکه ی معنایی

در اصطلاح شعری ،آن است که شاعر یا نویسنده ،در نظم ونثر ،  مجموعه ای از کلمات را که به نوعی با هم تناسب وارتباط دارند یا نظیر ومناسب هم  هستند، بیاورند وچیزهایی را که با هم متناسب باشند جمع کنند .

شبکه ی معنایی، یکی از زیبایی های ادبی است و آن ،آوردن کلماتی از یک مجموعه است که از جهت هایی مانند مکان – نوع- موضوع- جنس- همراهی  و.... با یکدیگر ارتباط داشته باشند.

مثال  : برای کلمات رنگی ، شبکه ی معنایی نوشته شده است.

الف) نامه : نامه رسان- تمبر- صندوق پست- بسته  پستی –  نشانی- اداره ی پست – تلگراف و...

ب) سفر : مرز- گذرنامه- مسافر-      پ) رفتگر : جارو- برگ ها- خیابان- لباس نارنجی

ت)معلم: مدرسه- کلاس- دانش آموز- قلم- دفتر- کیف- تخته سیاه

ث)فوتبال :دروازه بان- توپ- فوتبالیست-زمین بازی و...

تکلیف : برای کلمه های بهار- زمستان و حجاب ، شبکه  معنایی بنویسید.

مثال های شعری دیگر:

1-     بهار آمد گل ونسرین نیاورد           نسیمی بوی فروردین نیاورد

پرستوآمد و از گل خبر نیست       چرا گل با پرستو هم سفر نیست

در اینجا واژه های بهار – گل- نسرین- نسیم- فروردین وپرستو در یک گروه قرار می گیرند.

 ..............................................................................................................

2-      از علم معلم و کمالات دبیر                   از ناظم و نظم او  وتدبیر مدیر

واز زحمت فراش که بوده است کثیر        داریم بسی عرض سپاس و تقدیر 

 .................................................................................................................

3-     -ردیف شعرهایم   تیر باشد             قلم در دست من شمشیر باشد 

 میان آتش و خاکستر ودود             دلم از زندگانی        سیر باشد

 ......................................................................................................................

4-     مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو        یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو

میان مزرعه- داس- کشته  ودرو  از یک سو و کلمات فلک وماه از سوی دیگر تناسب وجود دارد.

 .......................................................................................................................

5-     صد هزاران دام و دانه است ای خدا        ما چو مرغان حریص بینوا 

کنایه   -  حس آمیزی

کنایه ،به معنی پوشیده سخن گفتن وترک صراحت است . مثلا وقتی کسی در بحث با دیگری می گوید: من چندین پیراهن بیشتر از تو پاره کرده ام، به کنایه می گوید که : من بیشتر از تو عمر کرده ام  وتجربه بیشتری دارم. چون لازمه پاره کردن پیراهن های بیشتر ، داشتن سن وسال بیشتر است. هم چنین وقتی می گویند : او را به دنبال نخود سیاه فرستادم ، یعنی او را به دنبال چیزی نایاب فرستاده اند وبسیار خواهد گشت ونخواهد یافت.

کنایه هم در گفتار ومثل های مردم رواج دارد وهم در شعر ونثر به فراوانی به کار می رود. ونمونه هایی از این کنایات که در ادبیات فارسی ودر زبان مردم متداول است، به قرار زیر می باشد:

گندم نمای جو فروش: حیله گر وفریب کار

با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود: با سخن گفتن مشکلی حل نمی شود وعمل لازم است.

تا تنور گرم است باید نان را پخت : کار را باید به موقعش انجام داد.

چشم وگوش بسته : بی اطلاع.

پایت را به اندازه گلیمت دراز کن : حد خودت را بشناس.

کمر بستن: آماده شدن.

تا خرخره خوردن ،روی کسی را زمین انداختن ، شکم را صابون زدن  هم کنایه است.

 اغلب مثل های معروف نوعی کنایه هستند.

1-تکلیف دانش آموز : چند نمونه کنایه که در اینجا ذکر نشده پیدا کرده وبنویسید. 

2-با استفاده ازبرخی کنایات زیر،متن یا شعری بنویسید.

آب به دهنم خشک شد- رویش را زمین نزدم- شستم خبردارشد- قالب تنم بود- شش دانگ حواسم

پیش اوبود- شکمم را صابون زدم- بی دست وپا وپخمه- کاسه وکوزه مان یکی شده بود- کش رفتم- مثل

مرغ سربریده- چانه اش گرم شد- پشت دستم را داغ کردم- نو نوار شدم- تا خرخره خوردم- خم به ابرو

نیاورد- دماغ سوخته- شاخ در آوردم- سردماغ شدم- چند مرد حلاجی???

حس آمیزی

در اصطلاح ،از رهگذر آمیختن دو حس با یکدیگر ،ایجاد می شود . 

مثلا ، دیدن رنگ یا اندازه یاشکل ظاهری هر چیزی ،کار حقیقی حس

 بینایی است .اما "دیدن عطر" یا" شنیدن رنگ" ،" آواز روشن "و

" جیغ بنفش " کاربردی است مجازی ،از حواس بینایی وشنوایی،

 برای ادراک پدیده هایی"که در حوزه های آن حواس واقع نیستند .

 مثال :

 1- کسی نیست   بیا زندگی را بدزدیم   میان دو دیدار تقسیم کنیم

2- خبر تلخ    3- بوی بهبود     4- نگاه سرد        5 بهانه های رنگین

6- ترانه های (قصه های )شیرین                    7- بوی قیامت     

8 جواب تلخ  (بغض تلخ)  9- بوی نمناک علف    10-گفتار رنگین 

 11-سلام خشک  12-مرگ تلخ  13- بوی بهار     14- قیافه با نمک            

 15- از صدای سخن عشق ،ندیدم خوشتر.

آرایه ی تکرار


در گفت وگو ها ،معمولا برای تاکید ، کلمه ای را تکرار می کنیم.

 تکرار در شعر ،بر موسیقی درونی، می افزاید وتاثیر سخن را ،بیشتر می کند. در بیت های زیر دقت کنید.

1-اشتیاقی که به دیدار تو دارد ،دل من                      دل من داند ودل داندو من دانم و دل

2-دل به دلداران سپردن ،کار هر دلدار نیست               من به تو جان می سپارم ،جان که قابل دار نیست

3-زچشمت چشم آن دارم که از چشمت نیندازد          به چشمانت قسم که چشمانم به چشمان تو می نازد.

4-مرا یک دم دل از خوبان جدا نیست                       ولی صد حیف که خوبان را وفا نیست

5-به خوبان دل سپردن ،کار سهل است                   زخوبان دل بریدن کار من نیست

6-گفته بودی که چرا محو تماشای منی                    آن چنان مات که حتی مژه برهم نزنی

7-مژه برهم نزنم تا که زدستم نرود                          ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی

8-یکی پس از دیگری می رود از پیش ما                   می رود از پیش ما یکی پس از دیگری

9-رفتن بی باز گشت سراسر سرگذشت                 سراسر سرگذشت ، مرگ و فریب و شکست

10-ای کشته که را کشتی که چنین کشته شدی زار؟!

11-به خاطر خاطره هایت ، خاطرت در خاطرم ، خاطره انگیز ترین خاطره هاست.

12-انسان های کوچک با بلوغ به تکلیف می رسند وانسان های بزرگ ، با انجام تکلیف به بلوغ می رسند.

سلام بر تو اى وارث آدم برگزيده خدا ، سلام بر تو اى وارث نوح پيامبر خدا ، سلام بر تو اى وارث ابراهيم دوست خدا ، سلام بر تو اى وارث موسى همسخن‏ خدا ، سلام بر تو اى وارث عيسى روح خدا ، سلام بر تو اى وارث محمّد حبيب خدا ، سلام بر تو اى وارث امير مؤمنان ولىّ خدا ، سلام بر تو اى‏ فرزند محمّد مصطفى ، سلام بر تو اى فرزند على مرتضى ، سلام بر تو اى فرزند فاطمه‏ زهرا ، سلام بر تو اى فرزند خديجه كبرى ، سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون‏ خدا 

...............................................................................................................

قسم به پرستو

آن گاه که جفتش می میرد

و تنها به آشیانه باز می گردد

چه غروب غریبی! 

قسم به کرم شب تاب

آن گاه که از پیله بیرون می آید

و با نسیم هم آغوش می شود

چه پروازی! 

قسم به خورشید

آن گاه که تو بر آن می تابی

چه تلالویی! 

قسم به همه دانه ها

آن گاه که در خاک می میرند

و در نور متولد می شوند

چه رستاخیزی! 

قسم به ساقه ای که در باد می شکند

آن گاه که از ایشان جز خاکستری برجای نمی ماند 

قسم به تمامی آیینه ها

آن گاه که در برابر آب قرار می گیرند 

قسم به لطافت قسم

می دانم

که می دانی

دوستت دارم. ای خدا 

.................................................................................

   و شایسته این نیست

   که باران ببارد

    و در پیشوازش دل من نباشد

    و شایسته این نیست

     که در کرت های محبت

      دلم را به دامن نریزم

               دلم را نپاشم

        چرا خواب باشم

    ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر

   تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم

   ببخشای بر من اگر زخم بال کبوتر

                               به کتفم نرویید

کجا بودم ای عشق؟

چرا چتر بر سر گرفتم؟

چرا ریشه های عطشناک احساس خود را

                                              به باران نگفتم؟

چرا آسمان را ننوشیدم و تشنه ماندم؟

ببخشای ای عشق

ببخشای بر من اگر ارغوان را ندانسته چیدم

اگر روی لبخند یک بوته

                 آتش گشودم

اگر ماشه را دیدم اما

هراس نگاه نفس گیر آهو

                             به چشمم نیامد 

ببخشای بر من که هرگز ندیدم

نگاه نسیمی مرا بشکفاند

و شعر شگرف شهابی به اوجم کشاند

 و هرگز نرفتم که خود را به دریا بگویم

و از باور ریشه ی مهربانی برویم

 کجا بودم ای عشق؟

چرا روشنی را ندیدم؟

چرا روشنی بود و من لال بودم؟

چرا تاول دست یک کودک روستایی

                    دلم را نلرزاند؟

چرا کوچه ی رنج سرشار یک شهر

                           در شعر من بی طرف ماند؟

 چرا در شب یک جضور و حماسه

که مردی به اندازه ی آسمان گسترش یافت

دل کودکی را ندیدم که از شاخه افتاد؟

و چشم زنی را که در حجله ی هق هقی تلخ

                                   جوشید و پیوست با خون خورشید؟

................................................................................................................

قسم به ساحت صبح!!

قسم به شوکت شب!

به چشم سرخ غروب٬به گرگ ومیش سحر!

قسم به طاقت طوفان!به دست نرم نسیم !به جای بنجه باران به روی بنجره ها...۱

قسم به نقش گلیم!قسم به چشم غزال!

قسم به هق هق قمری!قسم به حق حق مرغ!

قسم به تلخی صبر!به التیام تسلی٬به التهاب شکست!

قسم به صبح ظهور٬به آرزو٬به خیال!

قسم به نوش تمنا!به خط خاطره ها!

که باز برسر دلدادگی ات هم عهدیم٬٬٬٬

قسم به عشق............کزین راه برنمی گردیم!!!

ای امام حسین !

واج آرایی

آرایه واج آرایی :

تکرار حروف "س" و"ک"    خاطراتم ترک ترک شده بود         سیب عشق تو ،پر ز  لک شده بود

                                  زرد می گشت ،برگ احساسم       حس سبزم پر از کپک شده بود

 

تکرار حرف "پ"        پیر پیمانه کش ما،که روانش خوش باد      گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

 

تکرار حرف"ف"             در لحاف فلک افتاده شکاف               پنبه می بارد از این کهنه لحاف

 

تکرار حروف "ک" و"گ"                در این درگه، که گه گه، که که و که که  ، شود ناگه

                                             مشو  غافل  از  امروزت ، که  از  فردا   نئی     آگه


تکرار حرف "س" و "گ"               سنگ در دست و مار برسنگ          نکند مرد هوشیار  ، درنگ

                                      راستی کن ،که راستان رستند          در جهان ،راستان قوی دستند

 

تکرار حرف "س" در نثر ادبی:   روزی در هوای سرد وسنگین زمستانی در دوردست های بی کسی ،بغضی بی

صدا به سراغمان می آید.روزی که به بن بست رسیده ایم.روزی که التماس می کنیم. روزی خاکستری ، پرستوی

قلبمان در قفس سیاه سرنوشت و با دلواپسی می میرد.   از دانش آموز پایه دوم- ایزی

ساقی آسمان مسافر خسته را سیراب کرد.

در بن بست سرنوشت و در سراب قصه ام ،پاسخی سرد ،هم صدای دلم شد.

تلمیح


آرایه ی تلمیح :

به استفاده از آیات و احادیث ، حکایات،داستان ها ،قصه ها ومثل ها و وقایع تاریخی ،در ضمن شعر یا

نوشته می گویند.ودر لغت به معنی به گوشهچشم اشاره کردن است.

1-   یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور      کلبه احزان شود، روزی گلستان غم مخور

شاعر به داستان حضرت یوسف(ع) وحضرت یعقوب(ع) اشاره دارد.

2-   قرص خورشید، در سیاهی رفت          یونس اندر دهان ماهی رفت

شاعر به داستان حضرت یونس(ع) اشاره دارد.

3-   چنین گفت پیغمبر راستگوی         زگهواره تا گور ،دانش بجوی

         اشاره به حدیث "اطلبوالعلم من المهد الی اللحد" دارد.

تضاد (طباق)

تضاد : هرگاه شاعر یا نویسنده ،دو کلمه ی متضاد را به گونه ای هنری به کار برد،به آن آرایه تضاد(طباق)

می گویند.

 مانند آب وآتش- شب وروز- خنده وگریه و...

شاه وگدا به دیده دریادلان یکیست   پوشیده است ،پست وبلند زمین درآب

در نومیدی ،بسی امیداست        پایان شب سیه ،سپید است

چه جای شکر وشکایت زنقش بیش وکم است.

هم انسان های خوب می میرند ،هم انسان های بد.

نوجوانی ،دوره ای پرفراز وفرود ،بین وابستگی و استقلال است.

ما ز آغاز و ز انجام جهان ،بی خبریم       اول و آخر این کهنه کتاب ،افتاده است

روزها فکر من این است ،همه شب ها سخنم     که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

حالا شما دانش آموز عزیز چند نمونه دیگر پیدا کرده وبنویسید

التفات


آرایه  التفات ،یا خطاب شاعرانه آن است که گوینده در اثنای کلام ، از غایب به مخاطب یا متکلم توجه کند ویا بالعکس.

1-مه است این یا ملک یا آدمیزاد      تویی یا آفتاب عالم افروز             سعدی

که در این جا شاعر از غایب به مخاطب متوجه شده است.

2-گر  دنیا و    آخرت    بیارند           کاین هر دو بگیر و دوست  بگذار

ما یوسف خود نمی فروشیم           تو  سیم  سپید   خود  ، نگهدار       سعدی

تعبیر مناسب


تعبیر مناسب : گاهی شاعران ونویسندگان ، برای زیبایی نوشته ی خود وتاثیر آن در خواننده به جای نام

اشخاص ،حیوانات ،اشیا ومکان ها و... از ترکیب ها وعباراتی استفاده می کنند که این ترکیب ها با توجه

به ویژگی های خاص اسم ها انتخاب می شوندومعمولا در میان مردم شناخته شده ورایج می باشند.

تذکر: دکتر سیروس شمیسا به جای اصطلاح تعبیر از "کنایه" استفاده کرده است.

مثال شخص امیرالمومنین به جای حضرت علی(ع) – ساطان جنگل به جای شیر – عروس آسمان به

جای ماه- سرزمین آبشارها به جای لرستان-

تکلیف: برای هریک از کلمه های زیر تعابیر مناسب بنویسید.

خورشید- پادشاه- مشهد-حضرت زهرا(س)

ایهام


ایهام : در لغت به معنی به گمان افکندن دیگران است ولی در اصطلاح ادبا ،آن است که لفظی

را که دارای دو معنی نزدیک ودور باشد،چنان به کار برند که ذهن شنونده از معنی نزدیک به

معنی دور آن برسد . تفاوت ایهام با کنایه در این است که در کنایه معمولا معنی دور مراد است

،اما در ایهام ،به ترتیب هر دو معنی نزدیک ودور. به این نوع کاربرد دو یا چند گانه کلمات در

شعر ونثر "ایهام" می گویند.

کاربرد درست وهنرمندانه ایهام ،موجب زیبایی سخن وتاثیر بیشتر کلام می شود.

1-     به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید    زناب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها   

کلمه  "بوی" دو معنی دارد: 1-عطر2-هوس وآرزو    ومقصود شاعر معنی دوم است.

2-     به مهلتی که سپهرت دهد زراه مرو     تورا که گفت که این زال ترک دستان کرد 

در این بیت هم کلمه ی "زال" ایهام دارد وهم کلمه ی "دستان"

کلمه زال دومعنی دارد: 1-نام پدر رستم 2- پیر وپیرزن    ومقصود شاعر معنی دوم است. 

ودستان هم دو معنی دارد:1- لقب زال رستم 2-مکر ونیرنگ   که مقصود شاعر معنی دوم

است.

3-زگریه مردم چشمم ،نشسته در خون است       ببین که در طلبت حال مردمان چون است

"مردمان" دو معنی دارد یکی آدمیزادگان ودیگری مردمک های چشم.

تکلیف: در این بیت ایهام را پیدا کنید.

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید     هیهات که رنج تو زقانون شفا رفت            

مبالغه کردن


آرایه  ( اغراق-مبالغه- غلو ): آن است که در توصیف ،مدح یا ذم یک شخص یا یک صحنه زیاده روی

کنیم. زیاده روی در میان حالت وصفتی است به گونه ای که بسیار بزرگتر یا بسیار کوچکتر از آن چه که

هست نشان داده شود وپذیرفتن آن از نظر عقل وعادت، محال یا بسیار بعید باشد

1-زسم ستوران درآن پهن دشت            زمین شد شش و آسمان گشت هشت

مقصود شاعر این است که از شدت سم کوفتن اسبان وکثرت سوارکاران یک طبقه از هفت طبقه

زمین،به صورت گرد به آسمان رفت ودرنتیجه زمین شش طبقه شد و آسمان هشت طبقه شد.

2- شودکوه آهن چو دریای آب     اگر بشنود نام افراسیاب

3- آه سعدی اثر کند درسنگ      نکند در تو سنگدل تاثیر 

4- به مرگ سیاوش سیه پوشد آب         کند زار نفرین بر افراسیاب

5- هر وقت باران می بارد با خود می گویم ، لابد دل آسمان برایت تنگ شده است. تو ای زیباترین تابلوی

آفرینش! شانه هایت تکیه گاه همیشگی من است. چشمانت چراغ شب هایم. بهترین موسیقی زندگیم

تپش قلب توست.

 شما هم یک مبالغه  شعر یا نثر بنویسید.

آرایه ی تشخیص  یا انسان نمایی (جان بخشی)

نوشتن گفت و گوهای خیالی بین پدیده های طبیعت و اشیا.

1-  باد به جان درختان افتاده بود وبرگهای زرد را یکی پس از دیگری

 از شاخه های خشک جدا وبرزمین می انداخت.

2-  تکه یخ ها ،به گریه افتادند.

3-  ابرمی گرید ومی خندد از آن گریه چمن.

4- قلمم به دفترم زبان درازی کرد.

حالا شما برای واژه های زیر،آرایه تشخیص به کار ببرید. مثال:

شاخه ها : کمر شاخه ها ،زیر بارش برف ،خم شده بود.

زمین : زمین در بهار ،نفس گرمی می کشد.

کفش: از بس به کفشم با توپ ضربه زدم ،دهانش تا بناگوش باز شد.

برای این که در کنار یادگیری این آرایه ،به اطلاعاتشان هم افزوده شود،می توانید

 نمونه ای از این موارد هم برایشان بخوانید.

کشمش :  من کشمش هستم .7خاصیت دارم. صفرا می برم. بلغم می برم. اعصاب را محکم می کنم .رفع خستگی می کنم. خوش خلقی می آورم. نفس را خوشبو می کنم واندوه وغصه را از دل بیرون می کنم.

بادمجان : من بادمجان هستم. شفای هر دردی . درد را با خود می برم. شفای پیسی و فروغ چهره ونرم کردن رگ ها و مناسب برای پیر وجوان . 

پیاز :من تب را از بین می برم. خستگی را می برم. بوی دهان را خوش می کنم. بلغم را می برم. چشم را جلا می دهم. موها را تمیز وپر رشد می کنم. لثه ها را محکم می کنم وپوست را نرم می کنم.

خربزه :من میوه ای بهشتی ام. هزار برکت وهزار رحمت دارم. خوردن من شفای هر دردی است. هم آبم وهم غذا .شست وشو دهنده مثانه ومعده ام خوش بو کننده . سردی مزاج را از بین می برم. پوست را تمیز می کنم. نوزاد را خوش چهره می کنم. سنگ را در مثانه ذوب می کنم. فقط مرا ناشتا نخورید.

سیب : من سیب هستم. تمیز کننده معده ام عمر را طولانی می کنم. مخصوصا سحرگاهان مرا بخورید. تب را ازبین می برم. هر دردی را از تن بیرون می کنم. مرا بو کن وبخور.

آرایه  تشخیص یا انسان نمایی یا جان بخشی نسبت دادن حالات ورفتار آدمی به دیگر پدیده های خلقت است.

وحالا چند جمله که دارای این آرایه باشد ،درمورد منظره ستارگان یا مزرعه ای تشنه

بنویسید.

 به نظر شما، کدام یک از ترکیبات زیر، آرایه  تشخیص یا جان بخشی دارد ؟

ابتدا مشخص کرده وسپس با آنها یک متن ادبی یا داستانک بنویسید.     

خشم شب –دست باران –چتر آفتاب –گیسوی باران –بغض دریا-قایق زمان –چشم خورشید-

بازی زندگی–درخت تشنه –قلب دریا-دزدزمان-لبخند غروب-رقص آفتاب –طعم خوش بختی –

بغض پاییز-تازیانه های غم –تولد اطلسی-شعله خورشید-دشت تشنه –آیینه خیال 

–تبسم گل –نردبان صبح –ترنم باران –پیچک احساس-خشم آتشفشان-کوله بار خاطرات –

خداحافظی بهار –پل دنیا –لباس چمن –قناری د ل-گریه ابر-فریاد باد –فرش شکوفه 

–ساحل خواب آلود –پرهای سبز دعا –پیکرگل –شمع شادی –دامان پر مهر طبیعت –

چشم پنجره –برف پیری –دست نوازشگر نسیم –سبد عاطفه –ایستگاه خاطره 

–کوچه باغ شعر –شیار اشک –و........

معمولا بچه ها تشبیه وتشخیص واستعاره را با هم اشتباه می کنند

شما می توانید با ذکر مثالهای زیاد و تو ضیحات کافی اشکالات آنها را برطرف کنید .


ادامه نوشته

آرایه های ادبی به زبان ساده


(واج آرایی با تکرار صامت /س/)
  • مثال

خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است

 

باد خنك از جانب خوارزم وزان است

(واج آرايي با تكرار صامتهاي /خ/ و /ز/)

اين دو حرف به زيبايي بيانگر خزان مي باشند.

قابل ذکر است که واج تکرار شونده می‌تواند صامت یا مصوت باشد. برای مثال:

  • مثال

خوابِ نوشینِ بامدادِ رحیل

 

بازدارد پیاده را ز سبیل

که همان طور که مشاهده می کنید تکرار مصوت کوتاه «اِ» در این مصراع تکامل بخش موسیقی درونی است.

  • مثال

خیال خال تو با خود به خواب خواهم برد

 

که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز

  • مثال

قيامت قامت و قامت قيامت

 

قيامت مي كند اين قد و قامت

  • مثال

ب

 

ر او راست خم كرد و چپ كرد راست                  خروش از خم چرخ چاچي بخواست

 

•ای چشم تو چشم چشم هرچشم همه
• بی چشم تو نور نیست بر چشم همه
•چشم همه را نظر به سوی تو بود
•از چشم تو چشمه ها ست درچشم همه

سجع

سجع در لغت به معنای آواز کبوتر است. در ادبیات هر گاه واژه‌های پایانی دو قرینه کلام در واج یا واج های آخر مشترک باشند آرایه سجع پدید می‌آید و آن دو جمله را مسجع می‌خوانند. معمولا هر قرینه از یک جمله تشکیل می‌شود. اما گاهی نیز یک قرینه از دو یا چند جمله کوتاه پدید آمده است. همچنین در اغلب نمونه‌های نثر مسجع واژه‌های پایانی دو جمله در بیش از یک حرف مشترکند و در واقع هم قافیه می‌باشند.

در گلستان سعدی نمونه‌های فراوانی از ارایه سجع به وضوح دیده می‌شود.

  • مثال

هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون بر می‌آید مفرح ذات

(سجع در بین حیات و ذات است)

ترصیع

هر گاه اجرای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر، هم وزن و در حرف آخر مشترک باشند.

ای منور به تو نجوم جلال

 

وی مقرر به تو رسوم کمال

آرایه جناس را باید به دو نوع اصلی تقسیم کرد

جناس

جناس تام

هر گاه واژه‌ای دو بار در یک بیت یا عبارت به کار رود و هر بار معنایی متفاوت از آن برداشت شود.

خرامان بشد سوی آب روان

 

چنان چون شده باز یابد روان

(روان در مصراع نخست به معنی جاری و درمصراع دوم به معنی جان و روح است)

جناس غیر تام(ناقص)

هر گاه دو واژه در یکی از موارد آوایی زیر با هم اختلافی جزیی داشته باشند و در یک بیت یا عبارت به کار روند. كه انواع آن جناس ناقص، جناس زايد، جناس مذيّل، جناس مركّب، جناس مفروق، جناس مقرون، جناس متشابه، جناس مطرّف، جناس خط، جناس لفظ و جناس مكرّر هستند كه در مرور زمان به دليل تقسيم بندي زياد در حال كنار گذاشته شدن هستند.

اختلاف دو واژه در صداهایی کوتاه

کند (به کسر م ِ، به ضم م ُ)

که به آن جناس ناقص به حرکت یا جناس محرف نیز می‌گویند فتاده اهلِ مِنی در پی مُنی و آرزو (تفاوت کسره در کلمهٔ اولی با ضمه در کلمه دومی.)

جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف

هر گاه دو رکن جناس در یکی از حروف با هم اختلاف داشته باشند به آن جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف می‌گویند.. کمند/سمند..آزاد/آزار..زحمت/رحمت..

یک واژه،یک حرف، بیش از دیگری دارد.

خاص و خلاص کام کامل

یک واژه از ترکیب دو واژه دیگر به دست می‌آید.

دل خلوت خاص دلبر آمد

 

دلبر ز کرم به دل بر آمد

دو واژه از نظر آوایی یکسان اما از نظر املایی متفاوت اند

هر گاه دو رکن جناس در تلفظ و خواندن با یکدیگر یکسان باشند اما در نوشتار با هم متفاوت باشند به آن جناس لفظی می‌گویند.. صبا/سبا..خوان/خان..حیاط/حیات..خیش/خویش...

اختلاف دو واژه در جابه جایی حروف است

بنات، نبات

به وجودآوردن هماهنگی وموسیقی کلام در جملات را جناس یا تجنیس می گویند.

1-        جناس تام یا کامل: شانه وشانه-گوی وگوی-گشت وگشت-شیر،شیر وشیر –بادیه

وبادیه-خویش وخویش-ریش وریش-چین وچین-فرق وفرق-گور وگور- کوفته وکوفته-صفا وصفا-دوش

ودوش-بار وبار وبار-داد وداد- زاد وزاد -..............................

به مثال های زیر توجه کنید:

ریش را تا ناف آوردن زهد نیست                  زهدآن باشد که بر ریش کسان ،مرهم نهی

گر زچین آشوب برخیزد عجب نبود که باز        برسر زلف افتاده است چین دیگری

      ندانم از سروپایت کدام خوب تر است             چه جای فرق که زیبا زفرق تا قدمی

نشسته است برگور بهرام گور                       که دست کرم به ز بازوی زور

چون سری به آستانش زسر صفا نهادی          به صفا ومروه ای دل دگرت چه کار باشد

     بارها بار به دربار تو دارند رقیبان                      من که بارت کشم ای یار چرا بار ندارم   

چون از او گشتی همه چیز از تو گشت            چون از او گشتی همه چیز از تو گشت   

 برادر که در بند خویش است نه برادر نه خویش است

کوفته در سفره ی ما گو مباش .کوفته را نان تهی ،کوفته است


2-  جناس مرکب:

هرکدام از ابیات زیر را می توان به 4مدل(معنی) خواند.

              گفتمش باید بری نامم زیاد             گفت آری می برم نامت زیاد

 

  خواجه در ابریشم وما در گلیم           عاقبت ای دل همه یک سر گلیم


  قوم گفتندش که ای خرگوش دار        گوش سوی قصه ی خرگوش دار 


                                                                                                                         3-جناس ناقص(محرف): خلق   وخلق  - مقام  ومقام

 مکن تا توانی دل خلق ریش     وگر می کنی،می کنی بیخ خویش

                                                                               

4-جناس خط (مصحف):در رسم الخط ونوشتن یکسان

    مانند تیمار و بیمار   -حالی وخالی – بانک و تانک و........

 

5- جناس زاید :یک دو هجا بیشتر از دیگری دارد. مثل دام ومدام- رمیده وآرمیده

  شرف مردبه جود است وکرامت به سجود  

   هر که این هر دو ندارد،عدمش به زوجود

6-جناس لفظی : تلفظ یکی ونوشتن مختلف است.

 مثل خار وخوار- خاستند وخواستند- حیات وحیاط و....


آرایه‌های معنوی

به ان دسته از آرایه‌هایی که بر پایه تناسب های معنایی واژه‌ها شکل می‌گیرند آرایه معنوی گویند

مراعات نظیر

آوردن دو یا چند واژه در یک بیت یا عبارت که در خارج از آن بیت یا عبارت نیز رابطه‌ای آشنا و خاص میان آنها برقرار باشد

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

 

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

(ابر و باد و مه و خورشید و فلک همگی جز عناصر و پدیده‌های طبیعت هستند.)

تضاد

هر گاه دو واژه با معنای متضاد در یک بیت یا عبارت به کار رود آرایه تضاد پدید می‌آید در نومیدی بسی امید است

متناقض‌نما ([۱]Paradox)

هر گاه دو مفهوم متضاد رابه هم نسبت دهیم یا آن دو را در یک چیز جمع کنیم آرایه متناقض‌نما شکل می‌گیردو معمولاً معنایی عمیق و پر مغز در پس آن نهفته است

جامه‌اش شولای عریانی است

(عریانی به شولا نسبت داده شده اما شولا نوعی جامه است و ضد عریانی)

هر گاه در یک بیت یا عبارت بین دو مورد (مثل «الف» و «ب»)رابطه‌ای برقرار کنیم و مثلاً بگوییم«الف»، «ب» است یا «الف»، «ب» را آورد و آن را در بخش دیگری از همان بیت یا عبارت بین آن در مورد همان رابطه را برقرار کرده اما جای ان دو را با هم عوض کنیم آرایه عکس شکل می‌گیرد.

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر

 

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

لف و نشر

هر گاه دو یا چند جزء از کلام بدون توضیحی در پی هم بیایند (لف) و آن گاه توضیحات مربوط به هر یک در پی هم آورده شوند (نشر)آرایه لف و نشر شکل می‌گیرند.

افروختن و سوختن و جامه دریدن

 

پروانه زمن، شمع زمن، گل زمن آموخت

(پروانه از من سوختن را، شمع از من افروختن را و گل از من جامه دریدن را آموخت.)

تلمیح (اشاره)

هر گاه با شنیدن بیت یه عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است.

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

 

ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم

(اشاره به داستان حضرت آدم و رانده شدن او به خاطر خوردن گندم.)

تضمین

هر گاه شاعر یا نویسنده‌ای، بخشی از نوشته فردی دیگر را در میان اثر خود جای دهد، آن شعر یا نوشته راتضمین نموده است.

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد

 

که رحمت برآن تربت پاک باد

میازار موری که دانه کش است

 

که جان داردو جان شیرین خوش است

این دو بیت بخشی از بوستان سعدی است و سعدی بیتی معروف از فردوسی را در میان شعر خود عیناً نقل کرده است.

اغراق

هنگامی که شاعر یا نویسنده، صفتی را در فرد یا پدیده‌ای آنچنان برجسته نشان دهد که در عالم واقع امکان دستیابی به آن صفت در آن حد و اندازه وجود نداشته باشد، آرایه اغراق آفریده می‌شود. البته این ادعای غیر ممکن باید به گونه‌ای بیان شده باشد که باعث افزایش گیرایی سخن گردد وشعار گونه وغیر واقعی جلوه نکند.

بخواهد هم از تو پدر کین من

 

چو بیند که خشت است بالین من

غراق در ممکن نبودن رهایی از انتقام پدر)

حسن تعلیل

هر گاه شاعر و نویسنده برای موضوعی، دلیلی غیر واقعی وتخیلی، اما دلپذیر و قانع کننده ارایه دهد به حسن تعلیل دست می‌یابد.

تا چشم بشر نبیندت روی

 

بنهفته به ابر چهر دلبند

(شاعر علت ابر پوش بودن قله دماوند را برای ندیدن او بیان کرده است.)

مثل

هر گاه شاعر یا نویسنده درسخن خود از «ضرب المثلی» استفاده کند و یا بخشی از سخن او آنقدر معروف باشد که به عنوان ضرب المثل به کار رود، آن بخش از کلام دارای آرایه مثل است.

بی گمان دیوار طبع پست خاک‌آلود ماست

 

گر بود کوتاهتر دیواری از دیوار بود

تمثیل و اسلوب معادله

هر گاه برای تاًیید یا روشن شدن مطلبی (معمولاً پیچیده) آن را به موضوعی ساده تر تشبیه کنیم یا برای اثبات موضوعی نمونه‌ای بیاوریم آرایه تمثیل را به کار گرفته اییم

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش

 

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

(حافظ خطاب به زاهدان و واعظان می‌گوید که من اگر خوب یا بد هستم ربطی به شما ندارد و شما همان بهتر که مراقب اعمال خود باشید، همچنان که هر کسی هنگام درو آنچه را که خود کاشته است برداشت می‌کند. شاعر برای درستی گفته خود در مصراع نخست، در مصراع دوم موضوعی ساده را که درستی ان بر همه آشکار است به عنوان نمونه‌ای برای ان ذکر می‌کند.)

ایهام

هر گاه واژه یا ترکیبی که دارای دو معنی است به گونه‌ای در کلام به کار رود که هر دو معنا از ان قابل برداشت باشد آرایه ایهام شکل می‌گیرد.گاهی منظور اصلی تنها یکی از ان دو معنا است و گاهی هیچ یک بر دیگری برتری ندارد.

غرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد

 

گفتم افسانه شیرین و به خوابش کردم

شیرین: زیبا و دلنشین، معشوقه فرهاد

ای دمت عیسی دم از دوری مزن من غلام آن که دوراندیش نیست(دوراندیش:عاقبت نگر/آنکه به دوری وجدایی بیندیشد.)

ایهام تناسب

گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد در این نمونه از واژه هوا تنها یک معنا برداشت می‌شود که آن هم آرزو است.

تشبیه

در تشبیه دو مورد پر پایه اشتراکی که در صفتی دارند به هم مانند می‌شوند مورد اصلی را مشبه و موردی که مشبه به ان تشبیه می‌شود مشبه به می نامند.صفت مشترک میان مشبه و مشبه به دلیل شباهت یا وجه شبه نامیده می‌شود.یا گاهی از واژه‌های از قبیل «مثل»،«مانند»...استفاده می‌شود.که به آنها ادات تشبیه گویند.

مجاز

به کار رفتن واژه‌ای به جای واژه دیگر مجاز نام دارد.هیچ گاه چنین امری ممکن نیست مگرآنکه میان آن دو واژه در خارج از کلام رابطه‌ای بر قرار باشد.

آن قدر گرسنه ام که می‌توانم تمام ظرف را بخورم. رابطه‌ای میان دو واژه‌ای ظرف و غذا در این عبارت است.

استعاره

هر گاه واژه‌ای به دلیل شباهتی که با واژه دیگر دارد به جای آن به کار رود استعاره پدید می‌آید.(همچنین بیان امری نا شناخته بر حسب امر شناخته شده.)

بر کشته‌های ما جز باران رحمت خود مبار.(کشته‌ها به کسر«ک»)

در این عبارت رحمت خدا به باران مانند شده است.روشن است که در این عبارت،منظور از کشته‌ها معنایی لفظی آن نیست بلکه مقصود اعمال بندگان است.

کنایه

جملات و عباراتی که منظور نویسنده یا گوینده از بیان آنها،چیزی غیر از معنای ظاهری و لفظی آن عبارات یا جملات است.که به آنها کنایه گوییم.

آب از دستهایش نمی چکد.

معنایی لفظی:نمی گذارد قطره‌ای آب از دستهاییش به روی زمین بچکد. معنایی کنایی:هیچ چیزی از او به دیگران نمی‌رسد،خیلی خسیس است.

تشخیص(انسان نمایی)

هر گاه با نسبت دادن عمل،حالت یا صفتی انسانی به یک غیر انسان،به آن جلوه انسانی ببخشیم،آدم نمایی شکل می‌گیرد.

طعنه بر طوفان مزن،ایراد بر دریا مگیر بوسه بگرفتن ز ساحل موج را دیوانه کرد

دیوانگی و بوسه گرفتن به موج نسبت داده شده است و طبیعتاً بوسه گرفتن موج،بوسه دادن ساحل را به همراه دارد.پس در مصراع دوم به ساحل و موج حالت و رفتاری انسانی نسبت داده شده است.

حس آمیزی

هر گاه موضوعی را که مربوط به یکی از حواس است.به چیزی نسبت دهیم که با ان حس قابل احساس نباشد،آرایه حس آمیزی آفریده می‌شود که در زبان روزمره نیز کم کاربرد نیست.

مزه پیروزی را چشید.

در این عبارت «مزه» که مربوط به حس چشایی است به پیروزی نسبت داده شده است.اما پیروزی با حس چشایی قابل احساس نیست.

ادامه نوشته

موضوعات متنوع انشا(207 مورد)

ما به تعداد  لغاتی  که در لغتنامه  معین  یا دهخدا  آمده است موضوع  انشاداریم که  باید  در خور  اطّلاعات ، فهم  و نیز  علاقه ی دانش آموز  باشد و به  گونه ای  باشد  که انگیزه  را برای  نوشتن تقویت  کند . موضوعات  انشا  همیشه  مکتوب  و نوشتنی  نیستند ،  بلکه گاهی  دیدنی  و احساس  کردنی می باشند . از آن جا  که دغدغه ها ، احساسات ، اندیشه ها ، سطح سواد ، نحوه ی زندگی  و ...  در دانش آموزان یکسان نیست ، بهتر است  به سمتی  پیش برویم  که دامنه ی  موضوعات  انشا  گسترش  یابد  و هرگز  فراگیران  را در حصار  یک موضوع  زندانی  نکنیم  . موضوع پیشنهادی  انشا در ابتدا  باید ساده  و ملموس  باشد  چیزی  که دانش آموز نتواند  بهانه ی عدم  اطّلاع  را بیاورد . در مرحله  های بعدی ، موضوع ها می توانند  انتزاعی  و معقول باشند .

معلّم  می تواند  تعداد  موضوعات  انشای  بیشتری  در اختیار  دانش آموز  قرار دهد  تا از بین آنها انتخاب  کرده  بنویسد . می تواند  در همان  ابتدای سال  تحصیلی  صد  موضوع انشا  را که آماده  کرده است و تکثیر کرده  ، در اختیار آن ها  قرار  دهد  تا از بین آن ها  سی مورد  را انتخاب  کنند  و در صفحه  ی فهرست  و ابتدای  دفترشان بنویسند و هر جلسه هر کدام  را که دوست  داشتند  بخوانند . به این صورت  هر کدام  از دانش آموزان  در مورد  یک موضوع  جدید انشا  خواهند  داشت  و کلاس  انشا  دارای  تنوّع و جذابیّت  خواهد بود  .

 دانش آموزان موضوعات  تخیّلی  راهم  راحت  می نویسند امّا گاهی  هم باید موضوعاتی 

 داده  شود  تا دانش آموز  موظّف شود  با تحقیق  و مطالعه   نوشتن خود را  بهبود  بخشد .به دانش آموزان بگویید  صفحه ای  از دفترشان  رابه بهترین   جملات انشای دوستان خود اختصاص  دهند در این صورت  مجبور هستند  به همه ی  انشا ها  خوب  گوش دهند  و بهترین  جمله ها را  انتخاب کرده  با ذکر  نام دوستانشان  در صفحه ی مورد نظر  بنویسند  . صفحه ای را نیز  به بهترین  ستایش ها  و به نام خداهای شعری  زیبا اختصاص بدهند  تا برای  هر متن  یک  به نام خدای جدید  داشته باشند .

1-    توصیف یک  صحنه ی تصادف ، جنگ ، زلزله ، سیل، توفان، آتش سوزی ، دزدی   2-    توصیف  تصاویر متنوّع  کتاب درسی   3-   برای توصیف زیبایی های  بهار از چه واژه هایی استفاده می کنید ؟ (فقط یک صفحه واژه )   4-   باغبان با نگرانی وارد باغ شد......     5-   یکی شدن با طبیعت   6-   برای شهرم چه خدمتی کنم ؟    7-ترافیک در شهر   8-خانه ای با بچّه های شلوغ   9-چهره ی شهر  در هنگام صبح   10-در اتوبوس   11-خنده دار ترین  صحنه ای  که تا به حال دیده اید .   12- مترسکی در مزرعه   13-  بیست جمله ی  زیبا  در مورد  کتاب همراه  با تصویر   14- کوچ عشایر   15- تصاویری از دوزخ   16  توصیف  پرواز  دسته جمعی شاپرک ها   17- توصیف یک صحنه ی فوتبال ویا گزارش  هیجانی از یک صحنه ی ورزشی در مدرسه یا تلویزیون   18-   توصیف یک کلبه  ی فقیرانه  یا یک  کاخ پادشاهی و قصر با شکوه   19 - برای یکی  از حکایت های  کتاب ، تصویری بکشید .   20- توصیف  ساحل  دریا در غروب  یک روز پائیزی   21-اگر رودکی یا فردوسی  نبودند ، اگر  ناصر خسرو  و سنایی  حضور نمی داشتند .........................................   22 - اگر دبیر ادبیّات  بودم ................   23- آرزو هایی که برای کشورم ایران و مردم عزیز آن  دارم .   24 - بهترین هدیه ی مدرسه  چیست ؟   25- از زبان جوجه ای در قفس   26- نظر شما در باره ی خودتان چیست ؟   27- نتیجه ی  مشورت با انسان های  نیک اندیش  و کاردان چیست ؟   28-  تلخ ترین و شیرین ترین  حادثه ی  زندگی تان  چیست ؟   29- بزرگ ترین  ترس شما از  چیست ؟   30-  شما  سعادت  و خوش بختی  را در چه می دانید ؟   31- چگونه  می توان  یک دانش آموز  خوب بود ؟   32-  سفر نامه ی من   33- تأثیر  ورزش  در زندگی   34- خلاصه ی بهترین  کتابی که خوانده اید .   35- به نظر شما  راز پیروزی  انقلاب اسلامی  ما در چه بود ؟   36- به نظر شما  ارزش واقعی  یک انسان در چیست ؟   37- تنبیه  پدرم باعث شد که ...   38- اگر  همه به قرآن عمل می کردند ...   39- هم نشین  خوب چه تأثیری  در رفتار انسان دارد ؟   40- یکی از متون قدیمی را به زبان خود بازنویسی کنید ( انتخاب  متن  به عهده ی دبیر )   41-  کتاب فارسی را چگونه ارزیابی می کنید ؟   42- ساده زیستی  چه تأثیری  در زندگی دارد .   43- یکی از چهره های  موفّقی را که می شناسید  توصیف کنید .   44- دیدن برنامه  های تلویزیون چه تأثیری  در زندگی دارد ؟   45- دوست دارید برای مو فّقیّت های کلاسی چگونه  تشویقتان  کنند ؟   46-  پیشرفت های امروز در علوم و صنعت چه تأثیری در زندگی انسان داشته است؟(شفاهی،کتبی یا  رسم نقّاشی )   47-درس اخلاق نیکان را به صورت یک داستان بازآفرینی کنید.   48- به نظر شما  جهت جذّابیّت  کلاس انشا  چه فعّالیّت هایی لازم است ؟   49- برای تقویت و تنوّع  درس املا چه راه کارهایی پیشنهاد می کنید ؟   50-  صادقانه بگویید ، رفتار شما  با خانواده  یا دوستانتان چگونه است ؟   51- ریشه ی یکی از ضرب المثل  هایی را که به کار می برید بنویسید .   52- بزرگ ترین بلاهای دوران ما .   53-  چگونه می توان از تاریخ عبرت گرفت ؟   54- زندگی یک روز پدر   55- چراباید قدر فرصت ها را دانست ؟   56- من و آغاز سال تحصیلی   57- خاطرات جبهه از زبان پدر   58- مشکلات  نوجوانان و جوانان   59- «مُد » آری یا نه ؟   60-  شانس   61- سرزمین من ایران   62- صرفه جویی در وقت چگونه ؟   63- نقد و بررسی  یک  فیلم   64-  مصاحبه ی خیالی با یک شاعر یا نویسنده   65- شکست و پیروزی   66- قدس قبله ی نخست   67- اجاره نشین ها   68- یک ضرب المثل  نوشته و سپس برای آن داستانی  بسازید .   69- دانایی= توانایی   70- چه برنامه  ریزی  برای آینده دارید ؟   71-  مضّرات  دخانیات  برای فرد و جامعه   72- چند  نکته و تجربه ی خانه داری   73- درخت کاری و حفاظت از محیط زیست   74- زندگی یک جانور   75-  بزرگ ترین درسی که در زندگی خود فرا گرفتم .   76- شب یلدا   77-  چهارشنبه سوری   78- رمضان   79- آیا می دانید ؟   80- مصاحبه با یک ریش سفید   81- چه شغل هایی در  گذشته رواج داشته است ؟   82-فکرمی کنید درآینده ی دور یانزدیک چه چیزهایی اختراع خواهدشد؟   83- کار دستی با دور ریختنی ها و....   84- وقتی چشم هایم به ضریح  مطهّر امام رضا(ع)می افتد ...   85- فردا دیر است !   86- می خواهم خودم باشم   87- به شیوه ی انسان نمایی  در باره ی «آب» انشایی بنویسید .   88-اگر..... و ای کاش ....   89-  سرگذشت تک درختی را که در طول زمان ، سایه گسترمسافران خسته وتشنه بوده است به شیوه ی انسان نمایی  بنویسید .   90- بیان احساسات  طبیعت  در یک آتش سوزی (تخیّلی )   91- دوست دارید  به جای کدام  شخصیّت ادبی یا تاریخی  باشید  وچرا؟     92- اگر کفش های بالدار  می داشتید، به کجا ها  سفر می کردید ؟   93- سفر به گذشته ، سفر به آینده   94- جادّه های پر پیچ و خم  زندگی  را در آیینه  ی فردا چگونه می بینید ؟   95- سفر خیالی  به اعماق  زمین  یا به اوج آسمان ها   96- زمین سخاوتمند ، انسان بی تفاوت   97- دست هایم  را دوست دارم زیرا ...   98-دلی پر درد ، امّا زبانی خاموش   99- و آن گاه که ...   100- پشت درهای بسته   101- مزرعه ای در انتظار باران   102-اگر آرزو هایم  بر آورده  شود ...   103- احساس شما نسبت به خانواده.   104- آن جا که بچّه ها  گرسنه و آواره اند !   105- تصوّر شما  از زندگی ، در آیینه ی فردا.   106- در انتظار عدالت.   107- چه موقع یخ های کینه آب می شود  ؟   108- زندگی زیباست اگر ...   109- اگر من ... بودم .   110- مصرع را در ده سطر  کامل کنید. (نرم نرمک می رسد اینک بهار ...)   111- زنگ انشا زنگ دل ها   112- وقتی بر بال خیال می نشینم.....   113- یک خاطره ی سبز.   114- از زبان یک آهو در حال فرار......   115- مسئله ای  که مرا همواره نگران  می کند  ...   116- بچّه های خیابانی.   117- صد واژه ی  زیبا در مورد مادر   118-  لحظه ای که با تمام وجود  نیاز هایم  را با معبود خویش  در میان  می گذارم   119- آن شب  که مادر بیمار بود....   120- چند پیامک ادبی بنویسید.   121- شرح  یکی از خواب ها.   122- چرا زنده ام؟   123- چند لطیفه از خودتان بسازید .   124- اگر فقط یکبار ببینمش ...   125- شعر ها و جمله هایی  که پشت کامیون ها است ، جمع آوری کرده و بنویسید .   126- یادمون بمونه که .... یادمون باشه که ....   127- سفر خیالی به بهشت.   128- نجوای  سحر گاهان.   129- گفت و گو های تنهایی من.     130- براساس ترجمه ی دعاهای مفاتیح. (کمیل ، ندبه ، توسّل، ابوحمزه ، جوشن کبیر و...) یک نیایش ادبی بنویس .     131- گفت و گوی ....... و......   132- دل نوشته ای برای امام زمانم.   133- با قایق شیشه ای در اقیانوس بیکران.   134- گل آفرینش.   135- دار قالی .   136- یک نامه ی سر گشاده به شهیدان انقلاب اسلامی.   137- نامه ای به پدر بزرگ یا مادر بزرگم .   138- نامه ای به خدا .   139- وقتی ابر ها  می گریند . - 140- حرف ها ی دلم ، زیر قطرات باران .   141- زندگی یعنی ......   142- لحظه ی سبز نیایش .   143- هرچه می خواهد دل تنگت بگو .   144- غروب  جمعه و لحظات انتظار .   145- تشنه ی چه هستی ؟   146- زندگی زیباست ای زیبا پسند .   147- جملات نغز و لطیف .   148- ارزشمند ترین لحظه ی زندگی .   149- درد دل های یک جفت کفش .   150- اگر کشش زمین نبود چه می شد ؟!   151- یک فرصت تازه ...   152- دوست دارید  در کدام شهر  زندگی کنید ؟چرا ؟   153- اززبان یک آدم برفی .   154- گفت و گو با یک گل پژمرده .   155- همسفر با یک قطره  ی آب شو  و سفر نامه ی او را بنویس.   156- یک متن ادبی  با استفاده  از این  کلمه ها و عبارات بنویسید: ( چشمک ستاره ها – رقص باد – پیچ کوچه های  آسمان – پلّه های چوبی -  نجوای  جیرجیرک ها – تپّه ماهورها – گل های شیپوری باغ – ضربان  قلب گیاهان - شکوفه های  گل نسترن  و سوسن – افق – مرغابی – دریاچه – سنگ های ریزرودخانه- طلوع خورشید – ماهی – بادکنک -  قارچ – خزه ها –گل های آفتاب گردان – بوته های تمشک )   157-سوتی های جالب .   158-من می گویم......پدر ومادرم می گویند......   159-اهل درسم روزگارم بد نیست......................................  160- همه چی آرومه من چقدر خوشحالم ..........   161- این روزا تو شهر چه خبره؟! 162- بی صدا فریاد کن .     163- نامه به نویسندگان کتاب فارسی   164- قایقی پرگل روی آبی دریا  . 165- یک روز در بازار طرقبه .  166- توپ فوتبال با ما سخن می گوید .   167 -چگونه صبور وباآرامش باشم؟ 168-سفری به درون .   169- با استفاده از پیام بازرگانی های تلویزیون ،انشایی بنویسید.   170- یک روز در روستا .   171 - قانون زندگی .   172- تقلب (طنز یا واقعی )   173- دغدغه های من .................   174- راز بزرگ .   175- لطافت های زندگی .   176- لحظات آشنایی .   177- تلفن همراه .   178- خانم ها را توصیف کنید .   179- دوستی هایی از نوع خاله خرسه .   180- وقتی که می روم با مادرم حرم      احساس می کنم من هم کبوترم . ..   181- زنده ماندن یا زندگی182-چوپان دروغگو به روایت.....183- آن سوی پنجره.....184- فاصله 185- دوروز مانده به پایان جهان......

186- این دیوانگی است که...........187- مناظره ی حیوانات188- پیرزن تنها 189- نامه های خط خطی 190- دردهای نیمه شب 191- گوشه ی اتاق 192- آخرین اشکها 193- گلهای رز 194- در امتداد جاده 195-  با توجه به درس موش وگربه ، نقش تدبیر و دور اندیشی در زندگی با استفاده از کلمات زیر:

چشم انداز- افق - بحران- نگران - آینده-پیشرفت - دوراندیشی - ریسک - شکست - موفق - جایگاه - برنامه ریزی - روشن - تلاش - دست یابی 

196--همسایه های ما...

197- گفت وگوهایی بین مردم در زمان های مختلف 

198- فهرست کتاب های منزل ما 

199- چگونه بدون زیبایی جذاب باشیم؟

200- موضوع آزاد

201- نام مادر را به زر باید نوشت          روی دیوار دل و باغ بهشت 

202- مسافران قایقی که در دریا دچار توفان شده اند . 

203- خاطرات یک درخت کهنسال 

204- گربه های کوچه و محله ی ما 

205- زبان حال گنجشکی که مادرش را با تیر و کمان زده اند.

206- نوجوان دیروز--- نوجوان امروز 

207-- پیام زمین به ساکنان فضا

انشانویسی قدم به قدم 2


1- نمایشنامه نویسی در کلاس

در گام اوّل درباره انتخاب موضوع "‌ -ایده و طرح اولیه نمایشنامه با هم گفتگو می کنیم. برای شروع چه موضوعی را باید انتخاب کنیم؟ ایده و طرح اولیه نمایشنامه چیست؟ چرا طرح اولیه اهمیت دارد؟ و...

این ها پرسش هایی است که در گام اول، نمایشنامه نویس باید درباره آن ها فکر کند و پاسخ های مناسبی برای آن داشته باشد.

 نمایشنامه، نیمی از کار نمایشی است و اگر موضوع خوب و جذابی را برای آن انتخاب کرده باشیم،‌ و طرح اولیه ما از استحکام کافی برخودار باشد، قطعاْ نمایش خوبی برای دیدن ،می توانیم فراهم کنیم. تمام هدف ما از اجرای یک برنامه نمایشی یا " نمایش عروسکی "،‌ اثر گذار بودن آن بر مخاطبان نمایش ،یا حداقل خوانندگان نمایشنامه است. بدین لحاظ ضرورت دارد تا در انتخاب موضوع و ارائه ایده و طرح اولیه دقت نظر بیشتری داشته باشیم. اغلب نمایش های آماتوری (تجربی) و حتی گاه حرفه ای، ‌که جاذبه ای برای مخاطبان ندارند،‌ از ضعف متن و نارسایی های نمایشنامه رنج می برند!

 در حالی که یک نمایشنامه قوی و جذاب را اگر یک گروه متوسط هم به صحنه ببرد، از جاذبه کافی برای بیننده برخودار است. یک متن ضعیف نمایشنامه را یک گروه قوی هم نمی تواند برای تماشاگر قابل تحمل بسازد. بدین ترتیب تا حدودی پاسخ پرسش های ما درباره اهمیت "‌انتخاب موضوع" و " طرح اولیه " نمایشنامه داده می شود. حال باید در جستجوی " موضوع "،‌ " ایده" و "طرح" برای نمایشنامه باشیم. ایده و طرح اولیه نمایشنامه را که طبعاْ در برگیرنده یک موضوع (محتوا) است، ‌از کجا باید به دست بیاوریم؟ برای کسی که اهل کتاب و مطالعه باشد، یافتن ایده و فکر اولیه از بین داستانها، ‌حکایتها، اشعار و سروده ها،‌ زندگی نامه ها، ‌مجلات و منابع مکتوب مرتبط با ادبیات کودک و نوجوان بسیار آسان است.

 علاوه بر منابع مکتوب ادبیات کودکان و نوجوانان، منابع ادبیات شفاهی مثل: " قصه هاو حکایت های عامیانه "،‌ "‌ ضرب المثل "‌،‌ " ترانه ها و چیستان ها" و هر آنچه که در گفتار شفاهی مردمان این سرزمین شنیده و دیده می شود،‌ می تواند ایده و موضوع مناسبی برای طراحی یک نمایشنامه باشد. البته باید توجه کنیم که هر قصه و حکایت یا موضوعی ممکن است "‌قابلیت های نمایشی"‌ یا دراماتیک نداشته باشد.

 شاید موضوع برای شنیدن خوب باشد،‌ امّا مناسب تبدیل شدن به نمایشنامه و دیدن نباشد. به هنگام جستجوی طرح اولیه برای نمایشنامه ها باید سراغ موضوعات و قصه هایی برویم که جذاب،‌ بکر و حتی الامکان دست اوّل باشند و قابلیت های نمایشی داشته باشند. گاهی نیز ممکن است ایده اولیه بر اساس یک موضوع یا قصه، توسط نویسنده  ی نمایشنامه تغییر پیدا کند و در جریان تبدیل شدن به نمایشنامه مورد " اقتباس "، " الهام" یا "‌باز آفرینی"‌ قرار گیرد و یا از تلفیق و ترکیب دو یا چند موضوع و حکایت،‌ یک اثر هنری جدید و خلاق آفریده شود. در هر صورت نویسنده نمایشنامه ،می تواند در جریان آفرینش های هنری یا ادبی کار خود از منابع مکتوب یا شفاهی الهام گرفته و بر اساس تخیلات و خلاقیت شخص خود،‌ به آفرینش هنری و ادبی تازه و بدیع در حوزه نمایش با حفظ امانت و قید منابع مورد استفاده بپردازد. علاوه بر منابع ادبی، ‌بعضی "‌مشاهدات"‌ و "‌وقایع و حوادث" روزمره زندگی نیز می تواند منبع ایده و انگاره برای نگارش نمایشنامه باشد.

 یک نویسنده می تواند با دقت کردن و مطالعه پیرامون حوادث و وقایع زندگی خود و اطرافیانش و محیط،‌ یا با مراجعه به "‌خاطرات" و "‌مشاهدات" دیگران وبازنگری در آنها به طراحی یک داستان برای نمایشنامه بپردازد. اتفاقاْ وقتی موضوع یا ایده برای نمایشنامه یا هر نوع اثر ادبی از منابعی اقتباس می شود که ما نسبت به آن شناخت بیشتری داریم،‌ طبعاْ از دقت نظر و موشکافی بیشتری برخوردار شده و همه  ی جوانب آن مورد توجه قرار می گیرد. در حال حاضر چون عمده‌ فعالیت نمایشی در مراکز فرهنگی هنری پیرامون " نمایش عروسکی"  چرخ می زند و نمایشنامه ها باید در خدمت فعالیت های عروسکی باشند، طبعاْ نمایشنامه های نگاشته شده نیز باید از قدم اول و انتخاب موضوع و ارائه طرح با " نمایش عروسکی " همراه و هماهنگ باشند. بدین لحاظ در اینجا این سؤال مطرح می شود که طرح نمایشنامه عروسکی چه تفاوت هایی با نمایشنامه های معمولی دارد و دارای چه ویژگی هایی است؟

به طور خلاصه می توان گفت: در نمایشنامه عروسکی امکانات و قابلیت‏های ویژه ای برای طرح حوادث غیر واقعی و غیرمعمول در صحنه وجود دارد که با نمایشنامه های دیگر متفاوت است. این ویژگی ها شامل ابزار و عناصر خاصی است که قابلیت های نمایش عروسکی را متناسب با نیاز مخاطبان توسعه می دهد. از جمله این ویژگی‏ها " تخیل و فانتزی" (غیرواقعی بودن حوادث و وقایع)، " اغراق و بزرگ نمایی"، " طنز و شوخی"، " نماد گرایی و ریزپردازی"، " خلاصه گویی و آهنگین بودن کلام" و... در جوهره طرح و متن است.

الف) پرورش موضوع در نمایشنامه

موضوع "  یا " مضمون " یک نمایشنامه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است . موضوعات پیش پا افتاده و مضامین دم دست نمی توانند جوهره اصلی یک متن نمایشی را به خود اختصاص دهند. موضوع نمایشنامه باید یکی از مسایل مهم زندگی انسانی و مشکلات اساسی سر راه رشد و کمال انسان را مد نظر قرار دهد تا از ماندگاری و تأثیر گذاری عمیق تر برخوردار باشد. بدیهی است که در حوزه هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان نیز موضوعات و مسایل مطرح در داستان ، شعر یا نمایشنامه علی رغم ساده بودن ، ملموس بودن و قابل تجربه شدن، نباید کم ارزش باشند، زیرا ادبیات به ویژه نوع نمایشی و دشوار آن باید در خدمت فرهنگ سازی، تعلیم و تربیت و پرورش فکری مخاطبان قرار گیرد.  بنابراین موضوع نمایشنامه مهم است و علاوه بر انتخاب یک موضوع با ارزش ، می بایست تدبیر هنری و ادبی لازم را برای پرورش موضوع و تقویت پایه های اصلی متن نمایشی صورت پذیرد.

" پرورش موضوع "  به عبارت ساده و روشن به معنی پر و بال دادن و رشد منطقی و معقول محتوی نهفته در اثر ادبی- نمایشی ( نمایشنامه) است، به طریقی که ارزش و اعتبار آن موضوع یا مضمون بیشتر و برتر شود. به طور مثال ممکن است ما موضوع " حسد  " یا "  طمع کاری " انسان را در نمایشنامه با هدف نکوهش و سرزنش این صفت زشت و ناپسند انسانی مد نظر قرار داشته باشیم و هدف اصلی ما از پرداختن به این موضوع در نمایشنامه انتقال این پیام به خوانندگان یا بینندگان باشد که : " حسادت بد است و انسان حسود خود را نابود می کند " یا طمع کاری انسان را به فساد و تباهی می کشد. " و.... برای انتقال صحیح و زیبای این اندیشه و پیام به مخاطبان و موضوعات با ارزش دیگری در کلام بزرگان ، احادیث و روایات منسوب به ائمه اطهار یا پیامبران و کتب مقدس آمده لازم است موضوع درست " پرورده " شود و " در جان کلام " جای گیرد و " جان مایه "  محکم و قوی پیدا کند.اگر موضوع به صورت سطحی و خام در اثر ادبی – نمایشی مطرح شود و مراقبت لازم برای پرورش آن انجام نگردد، طبعاً میزان اثر گذاری و ماندگاری آن کم شده و ارزش محتوایی اثر کاهش پیدا می کند.

بنابر این می بایست از جنبه های مختلف به موضوع نمایشنامه قبل از شروع بپردازیم و نگاه عمیق و همه جانبه به ماجرا داشته باشیم تا موضوع و مطلب اصلی متن با شکل منطقی و مستدل همراه با ظرافت و زیبایی های خاص اثر هنری و ادبی به مخاطبان منتقل شود. برخی نکات قابل توجه و جوانب مورد نظر در پرورش موضوع نمایشنامه عبارت است از:

1- با ارزش بودن موضوع ( مهم بودن - اثر گذاری و تعیین کنند گی آن (

2- فراگیر بودن موضوع ( گستردگی و دامنه دار بودن موضوع (

3-منطقی بودن موضوع ( با عقل و منطق انسان جور در آمدن)

 4- تناسب موضوع برای مخاطبان ( قابل درک و یافت شدن)

5- پشتوانه داشتن موضوع( در زندگی انسان – در کلام بزرگان و فرهنگ)

6- بکر بودن نوع نگاه به موضوع ( از زاویه خاصی به موضوع نگریستن که نو باشد) ( خلاقیت در موضوع)

7- قابلیت های نمایشی در موضوع ( امکان دیده شدن و به نمایش در آمدن موضوع(

8- جاذبه داشتن موضوع ( جلب توجه مخاطبان  نسبت به موضوع و ماجرا (

9- لذت بردن از درک یا کشف موضوع( به واسطه اثر هنری و درک آن)

10- اثر گذار بودن موضوع ( ایجاد زمینه تغییر و تحول در مخاطبان)

ب) تقویت طرح در نمایشنامه

چنانچه قبلاً نیز اشاره کردیم ، طرح نمایشنامه ، چهارچوب اصلی و اسکلت اساسی پیکره متن است و بار اصلی اثر نمایشی را به دوش می کشد . هر چه طرح نمایشنامه قوی تر، مستحکم تر و حساب شده طراحی و تدبیر شده باشد ، به همان میزان موفقیت متن در خواندن و اجرا تضمین می شود.

به بیان ساده تر " طرح " نقشه مهندسی ساختمان نمایشنامه است و اگر این طرح و نقشه ، حساب شده و دقیق باشد ما با بنای مستحکم و زیبایی روبرو می شویم که دیدنی و جذاب است.

جهت تقویت طرح نمایشنامه ، می بایست به چند نکته توجه کنیم:

1- طرح کلی داستان نمایشنامه ( روابط علت و معلولی در طرح)

2- ساختار فنی طرح و عناصر موجود درآن ( عناصر ملودرام)

3- ترکیب بندی صحنه ها و حوادث ( حادثه پردازی(

4- توجه به اشخاص بازی و شخصیت پردازی در طرح

5- تعیین زبان نمایشی در طرح

و....

چنانچه قبلاً نیز گفتیم ایده و فکر اولیه طرح نمایشی ما معمولاً دارای یک منبع و مأخذ داستانی و یا ماجرایی واقعی و قابل مشاهده است. وقایع و حوادث موجود در داستان اصلی مورد اقتباس یا انتخاب ما ، باید دارای روابط علت و معلولی منطقی و قابل قبول باشد تا تصنع در آن به وجود نیاید. یعنی آنکه خواننده نمایشنامه یا بیننده به راحتی روابط علت و معلولی حوادث و  وقایع مطرح شده را بپذیرد.

 " ساختار فنی " یا تکنیکی موفق در طرح نمایشنامه نیز با پیروی از اصول و عناصر ساختار " ملودرام " که رایج ترین روش پرداخت داستان ، نمایشنامه فیلمنامه است ، شکل می گیرد. در طرح می بایست عناصر ساختار ملودرام و جایگاه آن ها دیده شود. این عناصر عبارت است از : مقدمه – حادثه یا بحران- گره افکنی- اوج گیری و نقطه اوج ، گره گشایی ، فرود و نتیجه گیری و پایان.

 حادثه پردازی در طرح اصلی نمایشنامه ( چکیده ماجرا و حوادث) باید ترکیب صحیح و منطقی داشته باشد و در پیشبرد متن تأثیر بسزا داشته باشد. ترکیب حوادث به مفهوم تقدم یا تأخر قایل شدن برای سیر حوادث یا زنجیر وقایع در نمایشنامه است و چینش صحیح و کنار هم قرار دادن این حوادث بر اساس ساختار منطقی که قبلاً اشاره شد به تقویت طرح نمایشی شما کمک می رساند. توجه به اشخاص اصلی بازی در طرح یا شخصیت ها و پرسناژهای نمایش و پرداخت مناسب به تقویت اساسی طرح نمایشی می انجامد. 

قهرمانان و اشخاص تعیین شده در متن نمایشی که عامل حوادث و وقایع هستند یا حوادث و وقایع بر آنها استوار می شود، نیز می بایست با دقت بیشتری در طرح اصلی قرار گیرند و نقش هر یک با محاسبه ای مشخص تعیین شود. بدین ترتیب شخصیت های نمایش واقعی ، ملموس و منطقی به نظر می رسندو آخرین مطلب در تقویت طرح ، تعیین زبان نمایشی جذاب در طرح است . اگر متن شما برای کودکان تنظیم می شود ، ممکن است زبان شخصیت ها به صورت آهنگین ، شعر و نظم یا نثر در نظر گرفته شود و یا ترکیبی از نثر و نظم ، و یا ممکن است اصلاً دیالوگ و گفتگو یا تک گویی ها ( مونولوگ ) در طرح شما نقش کمرنگ تری پیدا کند ، در هر صورت استفاده از زبان مناسب نمایشی در طرح و پیش بینی نحوه ی  استفاده از زبان گفتاری و نوشتاری نیز به تقویت طرح مدد می رساند

ادامه نوشته

شعرها و مطالبی برای مجری گری


برخی اوقات که جلساتی در مدرسه یا... برگزار می گردد وقراراست که مهمانانی هم برای سخنرانی ،تشریف فرما شوند، چنانچه بخواهیم متن خیرمقدمی بنویسیم  معمولا چون کارها ی زیادی هم داریم همان لحظه ،متنی به خاطرمان نمی رسد بهتر است چیزهایی را آماده داشته باشیم. واین هم نمونه هایی: 

با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد           

 با سلامی که درآن نور ببارد لبخند

دست یکدیگر را بفشاریم به مهر

جام دلهامان را    مالامال از یاری ،غمخواری

بسپاریم به هم        بسراییم به آواز بلند       

شادی روی تو    ای دیده به دیدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه    عطرافشان     گل باران باد.

...........................................................................

حضورمجلس انس است ودوستان جمعند      وان یکاد بخوانید ودر فراز کنید

.......................................................................................

مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام          خیرمقدم  ،چه خبر ؟ یارکجا  ؟دوست کدام

.....................................................................................

همای برج سعادت به دام ما افتد       اگر تورا گذری برمقام ما افتد

.......................................................................................

قدم بردیده ام بگذار ،تاعمرابد یابی                 بود چون ساق گل در آب، گل بسیارمی ماند

.....................................................................................................

مژده دادند که برما گذری خواهی کرد            نیت خیرمگردان که مبارک فالی است

..................................................................................................

رواق منظر چشم من آشیانه ی توست           کرم نما وفرودآ که خانه خانه ی توست.

.................................................................................................

خوشا دمی که درآیی و گویمت به سلامت         قدمت خیر قدوم نزلت خیرمقامی

...................................................................................................

رسیدن گل ونسرین به خیروخوبی باد          بنفشه شاد وخوش آمد ، سمن صفاآورد

....................................................................................................

زدر ،درآ وشبستان ما منور کن                دماغ مجلس روحانیان ،معطرکن

........................................................................................................

سر ارادت ما وآستان حضرت دوست             که هر چه برسر ما می رود ،ارادت اوست

..............................................................................................

سلامی چو بوی خوش آشنایی             برآن مردم دیده ی روشنایی

...........................................................................................

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید        که ز انفاس خوشش ،بوی کسی می آید

.............................................................................................

از هر چه بگذری ،سخن دوست خوشتر است          پیغام آشنا ، نفس روح پرور است

..................................................................................................

یا رب از ابرهدایت ،برسان بارانی              پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم

.....................................................................................................

نسیم صبح سعادت ،به آن نشان که تودانی        گذر به کوی فلان کن ، درآن زمان که تو دانی

....................................................................................................

صباح الخیر زد بلبل ،کجایی ساقیا برخیز        که غوغا می کند در سر ،خروش چنگ دوشینم

.....................................................................................................

خوش دولتی است خرم و خوش خسروی کریم         یارب زچشم زخم زمانش نگاه دار

.....................................................................................................

آمد بهار و سبزه وروز جدید عید           بلبل سرود ، نغمه ی ایامکم سعید 

.....................................................................................................

غرض ز انجمن و اجتماع جمع قواست         چرا که قطره ،چو شد متصل به هم ،دریاست

.....................................................................................................

قطره گر متصل به دریاشد           تو دگر قطره اش مخوان ،دریاست

.......................................................................................................

تلخی عمر بشر ،حاصل بی تجربگی است        مرد را جز ثمر تجربه دانا نکند

.....................................................................................................

سرت سبز و دلت خوش باد ،جاوید

............................................

ساقیا آمدن عید مبارک بادا

زنگ سخنرانی دانش آموزان


از روزی که انسان به نیروی اعجاب انگیز کلام پی برد ،همیشه مایل بوده بتواند در میان جمع به خوبی صحبت کند و با قدرت و جادوی کلام ،دیگران را تحت تاثیر قراردهد .اما موانع زیادی هم وجود دارد که خیلی ها را از اشتهای صحبت کردن برای دیگران می اندازد. سخنرانی ،از دیر باز در بین حکام و مردمان نقش بسزایی داشته است و هر کسی که به زبان و قدرت بیان و فنون سخنوری ،آشنایی و مهارت داشته ،موفق تر بوده  است .در این جا قصد دارم که به آموزش آن بپردازم.

دانش  آموزان عزیز ،سخنرانی مهارتی است که همه می‌توانند با تمرین، آن را بیاموزند. با استفاده از ابزار ارتباطی زیر، یاد بگیرید که چطور با اعتماد به نفس صحبت کنید و اجرایی جالب توجه داشته باشید.

به دانش آموزان بگویید،موضوع سخنرانی وبحث وگفت وگوی خودوتاریخ اجراومکان(کلاس یا سر صف) را انتخاب کرده واعلام بفرمایند تا در دفتر نمره ثبت کنید.قبل از آن در مورد سخنرانی کردن برای آنها صحبت کرده و آنها را راهنمایی کنید.

 ارتباط چشم

یک ارتباط چشمی خوب ،کمک می‌کند ،تا مخاطب ،احساس آرامش بیشتری نماید و در

توانایی‌هایی کلامی شما نیز اعتماد به وجود می‌آورد. ارتباط چشمی خود را (پیوسته) حفظ

کنید؛ برای اینکار باید آنقدر بر متن سخنرانی خود ،تسلط داشته باشید که فقط گاهی نیاز به

نگاه کردن به متن خود پیدا کنید.

چند چهره صمیمی را ـ که به مضمون سخنان شما واکنش نشان می‌دهند ـ در بین حضار پیدا کنید و سخنرانی خود را با تمرکز بر روی آنان انجام دهید. در هر نوبت، ارتباط چشمی خود را چهار تا پنج ثانیه حفظ کنید و سپس به سراغ نفر بعدی بروید.

طرز ایستادن و حرکات بدن

  صحیح ایستادن،نشان دهنده اعتماد به نفس است. محکم بایستید. حرکات بیش از حد ممکن است حواس شنوندگان را پرت کند..

به عاداتی که ممکن است داشته باشید، توجه کنید؛ عاداتی مثل دست روی دست انداختن، تکیه دادن به دیوار یا با خودکار به جایی زدن. این کارها نیز می‌تواند حواس مخاطبان شما را پرت کند یا به آنها بگوید که شما (نسبت به موضوع) بی‌علاقه و یا اینکه دستپاچه‌اید.

سخنرانی خود را در مقابل آینه تمرین کنید تا نحوه اجرا و حرکات بدن خود را بررسی کرده و در صورت لزوم آنها را تغییر دهید. شیوه‌های متفاوتی را مورد آزمایش قرار دهید تا در مجموعه حرکات و ژست‌های خود به آن هماهنگی که با آن احساس راحتی می‌کنید، برسید و همان را در برابر حضار به کار ببرید.

حالت چهره

 وجود صمیمیت در حالت و حرکات چهره‌ ،کمک می‌کند تا رابطه‌ای گرم و مثبت ،با مخاطبان خود به وجود آورید. خنده‌ای که شما به چهره دارید به مخاطب می‌فهماند که شما هم یک انسان و (در نتیجه) قابل اعتمادید، و بدین ترتیب به آنان این فرصت را می‌دهد که نظرات شما را بپذیرند.حالت چهره شما (در حقیقت) بیانگر حال و هوای سخنان شماست و مخاطبتان را (در سخنرانی) درگیر می‌کند.

لباس مناسب

   انتخاب خوب لباس ،کمک می‌کند تا برای مخاطب خود احترام قایل شوید. قبل از حضور در محل سخنرانی، نظر دیگران را در رابطه با نحوه انتخاب لباس و نیز تناسب آن با مناسبت مربوطه ،جویا شوید.

 رسا بودن صدا

گاهی آهنگ و لحن کلام ،اثری به مراتب قوی تر از محتوای آن دارد. با تمرین کردن، احساس و انرژی را به صدای خود بیفزایید. شما می‌توانید با رعایت موارد زیر، گفتار خود را تنوع ببخشید.

  بالا بردن و پایین آوردن صدا

  تغییر دادن سرعت کلام به منظور تهییج مخاطب

  استفاده از مکث و سکوت بجای گفتن «آه»، «اووم»، «راستش»

 کم و زیاد کردن دانگ صدا برای تاکید بر روی نکات مهم و درگیر نمودن مخاطب ،انرژی بخشیدن به صدا به این منظور که صدا خسته‌کننده و بی‌روح نباشد.تمرین روزانه و ضبط صدا برای پی بردن به نکات نیازمند تغییراست.

  درگیر کردن مخاطب

 با پرسیدن سوال، صحبت مستقیم و علاقه‌مند کردن مخاطبان، آنان را در سخنرانی خود درگیر کنید. این کار باعث می‌شود با مخاطب خود یک ارتباط راحت برقرار کنید. با استفاده از جملاتی جذاب در ابتدای کار، عکس، نقشه یا بخش‌هایی از یک فیلم، و یا درخواست کمک از خود حضار، آنها را در بحث خود درگیر کنید (شرکت بدهید).

شوخ طبع

 غرض از شوخی ،این نیست که نقش یک کمدین را بازی کنید بلکه به این وسیله باید فضایی آرام را به وجود بیاورید و با مخاطب خود مزاح کنید. شوخی می‌تواند وجه تمایز یک سخنرانی معمولی و یک سخنرانی عالی به حساب آید. اگر در گفتار خود کمی شوخی به خرج دهید، مخاطب پی می‌برد که شما نیز انسانید و در عمل نیز یادگیری انسان هنگام انبساط خاطر بیشتر است. سعی کنید در سخنان خود داستان‌های شخصی و وقایع جاری را بگنجانید تا سخنرانی‌تان خشک نباشد.

کنترل اضطراب

اکثر افراد، از سخنرانی در جمع هراس دارند . همه هنگام صحبت در برابر جمع به میزان معینی به  اضطراب دچار می‌شوند، اما نکته اینجاست که نباید به این اضطراب پایان داد بلکه باید آن را کنترل کرد.

 درست قبل از ایراد سخنرانی چند نرمش تنفسی عمقی انجام بدهید تا کمی آرامش پیدا کنید. از اضطراب خود برای هیجان بخشیدن به سخنرانی خود استفاده نمایید.

به خاطر داشته باشید که از شما برای ایراد سخنرانی دعوت شده است چرا که شما حرف مهمی برای زدن داشته‌اید. صحبت کردن در جمع مهارتی است که شما می‌توانید آن را با تمرین و ممارست بیاموزید. مهار کردن اضطراب و نیز تمرین و تکرار فنون فوق در سخنرانی‌ می‌تواند برایتان موفقیت به همراه آورد.

راه علاقه مند کردن شنوندگان به سخنرانی

همه ما در بعضی مراحل زندگی مجبور به سخنرانی کردن می شویم. مصاحبه ای برای کار جدیدتان است؟ سخنرانی برای ناظر یا هیئت مدیره شرکت محل کارتان است؟ بله، همه ی این ها سخنرانی های بسیار مهمی هستند و می توانند آینده ی شما را رقم بزنند. پس نگذارید که این فرصت ها از دست بروند بدون اینکه شانس موفقیتتان را بالا ببرید.در اینجا به نکاتی اشاره می کنیم که هنگام سخنرانی کردن برای شنوندگانی حرفه ای و متخصص باید به خاطر داشته باشید
                                                                                               شنوندگان را هم درگیرکنید
شنوندگان هم دوست دارند که وارد ماجرا شوند، نه اینکه فقط گوش کنند و حوصله شان سر برود. شما باید به آنها برای نشستن و گوش دادن به حرفهایتان دلیل بدهید. 30 تا 90 دقیقه زمان دارید تا بتوانید توجه آنها را جلب کنید. می توانید همان تکنیک قدیمی شروع کردن سخنرانی با یک جوک را به کار گیرید. اما...شاید زیاد هم ایده ی جالبی نباشد.                                                                                                                                      
اشتباه نکنید...مطمئناً دادن یک جنبه ی شوخی به سخنرانیتان قابل قبول است. اما اگر این جنبه را به صورت کلی وارد سخنرانی کنید با اینکه سخنرانی را با یک که ثبتو فعال شده اند می توانند لینکها را ببینند[برای ثبت نام اینجا را کلیک کنید] شروع کنید بسیار متفاوت است. پس بهتر است که آن را با یک سوال آغاز کنید. این تکنیک بسیار جواب می دهد. چون شنوندگان را هم وارد بحث می کند. تکنیک دیگری که گه گاه توسط بعضی سخنرانان به کار گرفته می شود بردن نام بعضی از اشخاص بین حضار است.
                             سرزنده و با روح باشید.             
بهترین سخنرانان کسانی هستند که چه در حرکاتشان و چه در سخن گفتنشان با روح و سرزنده هستند. خوب نیست که خود را پشت سکو پنهان کنید یا فقط در گوشه ای بایستید. دفعه ی بعد این کار را امتحان کنید: وقتی برای یک گروه 20 نفره یا بیشتر سخنرانی می کنید، حین صحبت کردن بین شنوندگانتان راه بروید. هر از چند گاهی ایستاده و دستتان را روی شانه ی یکی از شنوندگان قرار دهید. با این کار باعث خواهید شد که توجه آنها به شما بیشتر جلب شده و به حرفهایتان دقیق تر گوش کنند.
                                                                                          صدایی تاثیرگذار داشته باشید
روی چیزی که می خواهید تحویل دهید، زمان بگذارید. کسی توقع ندارد که مثل یک گوینده تلویزیون بیایید وبروید. باید بتوانید صدایی خوشایندوسرگرم کننده تحویل دهید. هنگام سخنرانی به این چهار نکته توجه داشته باشید: تن صدایتان را هر از گاهی تغییر دهید، درجه صدا را بالا و پایین ببرید، سرعت صحبت کردنتان را تغییر دهید. وحتی گاهی هم سکوت کنید.                     

از کارهایی که  باعث پرت کردن حواس شنوندگان می شود دوری کنید.                   

  هیچ چیز به اندازه ی این کار نمی تواند یک سخنرانی را خراب کند. چند وقت پیش مدیری را دیدم

که سخنرانی اش را فقط به خاطر اینکه با پول خردهای توی جیبش بازی می کرد از دست داد.

بعد از سخنرانی کسی درمورد محتویات سخنرانی او حرفی نمی زد، همه فقط می گفتند که چقدر

از صدای جرینگ جرینگ پول خردها اعصابشان خرد شده است. کنار گذاشتن این عادت ها کار

سختی نیست. گه گاه هنگام تمرینات سخنرانیتان فیلمبرداری کنید و بعد آنرا مرور کرده و پی به

عادت های آزاردهنده تان ببرید تا بتوانید آن ها را کنار بگذارید .                                           

روزی با یکی از مدیر عاملان صحبت می کردم که می گفت اولین چیزی که در برخورد با یک فرد به آن توجه می کند لباس هایش است. باید بتوانید طوری لباس بپوشید که حداقل یک پله از حضار بالاتر باشید. متوجه باشید که کفش های ارزان، شلوار جین و بلوزهای رنگی مناسب انجام یک سخنرانی نیست. به لباس پوشیدنتان خیلی دقت کنید.                                           
حرف های تازه بزنید  .                                                               
از تکرار کردن داستان ها و خاطرات همیشگی پرهیز کنید. حرف های تازه بزنید. سعی کنید در سخنرانیتان جایی هم برای وقایع روز باز کنید. حتماً آن روز یا آن هفته اتفاق جدیدی افتاده است که در موردش صحبت کنید. حرف ها و مطالب تکراری شنوندگان را خسته و بی حوصله خواهد کرد. حرف های جدید برعکس آنها را راغب به گوش کردن و توجه بیشتر می  کند.                                                                  
                                                                                                         تمرین داشته باشید.
چندین مرتبه تمرین کردن سخنرانیتان می تواند باعث موفقیتتان شود. چون معمولاً رقبایتان این کار را نخواهند کرد. معمولاً افراد فقط چند دقیقه قبل از سخنرانیشان نگاهی به نوشته هایشان می اندازند، اما سخنرانان موفق همیشه برای تمرین آن هم وقت می گذارند. یک سخنران واقعی از قبل برنامه ریزی می کند که چطور سخنرانی خود را شروع کند و چطور به پایان برساند. می دانند که چه موقع بین حضار راه بروند و دست روی شانه ی چه کسی بگذارند. می دانند که چه زمانی سکوت کرده و چه زمانی تن صدایشان را تغییر دهند. می دانند که به کجا نگاه کنند. با تمرین کردن مطمئناً سخنرانی بهتری ارائه خواهید داد .                                                                                                                           

جهت مطالعه بیشتر به سایت زیر مراجعه بفرمایید

http://www.fann-e-bayan.blogfa.com

منابع

http://www.iran-eng.com/

کتاب سخن و سخنوران دکتر زرین کوب

کتاب اصول سخنرانی

چگونگی مطالعه ی یک دانش آموز درس خوان

وقتی از یکی از دانش آموزان ممتاز درسی، خواستم چگونگی مطالعه ودرس خواندنش را برای بچه ها توضیح دهد وراهنمایی شان کند،این گونه توضیح داد.

1-    1- اول از همه اعتقاد به توانایی ام پیدا می کنم.بعد مسئله ی تغذیه ،ورزش ،خواب واستراحت،پیاده روی سریع قبل از امتحان و اکسیژن دهی به مغز را هم مد نظر دارم.      

2-   2-قبل از تدریس معلم، متن را می خوانم ویاد داشت برداری می کنم

      (درصفحه ی سمت راست)و سمت چپ را برای یادداشت های کلاس می گذارم.

3 -هنگام مطالعه ،نکات اصلی را در یک طرف صفحه ونکات فرعی را در یک طرف ونمودارها ونقشه ها وتصاویر وفرمول ها وسوالات و...را در صفحه ی دیگری می نویسم.

4-ابتدا یک دور فقط روخوانی سریع انجام می دهم. وفقط جاهای مورد نظر را با مداد یک تیک می زنم. نه

ماژیک کشی و...واگر مهم تر بود دوتا تیک وسعی می کنم دروس را برای دیگران یا خودم بازگو کنم.

پیدا کردن وثبت جملات کلیدی ومهم هم  مفیداست.

5-مقدمه های هر کتابی را می خوانم ،چون برایم مهم است.

6- برای فهمیدن می خوانم نه برای حفظ کردن وخودم را عادت به دقیق بودن می دهم. مثلا رنگ

دیوارهای...شماره پلاک ماشین....پرده های ....که این به تقویت حافظه ام کمک می کند.  

7-در حین خواندن هم کمی می نویسم (نه دوباره نویسی بلکه چکیده واستنتاج)

می توانیم روی کارت بنویسیم(فلش کارت 13/8)وخواندن فلش کارت در فواصل بین دو کلاس یا سر

ایستگاه اتوبوس و...که بهتر است همیشه همراهمان باشد .

8- برای بهبود بخشیدن درک وفهم وسرعت بهتر ،با مداد یا...خط بردن مفید است.

9- در نظر گرفتن وقت برای امتحان وتقسیم وقت وبا فاصله ،چند بار خواندن درسها مفید است.

به مرور ،عادت هم می کنیم.

10-اطلاعات را طبقه بندی می کنم ،تا بهتر مسیر حوادث را تعقیب کنم.

11-مطالب درسی را در خیالم، تصویری می کنم. مثلابرای درسهای تاریخ ،جغرافیا وعلوم و... منظره

ها،صداها،حتی طعم وبوها را در خیالم حس می کنم وهمه را به صورت داستانی از نظر می گذرانم.

چون معمولا ذهن، تصاویر واشکال را ثبت می کند نه کلمات را. ساخت تصویر ذهنی، حتی اگر مضحک تر

باشد بهتر است.  

12-من سعی می کنم به جای 6ساعت پشت سرهم درس خواندن ،6جلسه ی یک ساعته درس

بخوانم. تا با تکرار وتمرین ویاد آوری در حافظه یلند مدتم ،باقی بماند،نه کوتاه مدت باشد.می توانیم

 نمونه سوالات سالهای قبل را هم بررسی کنیم.

13-وقتی در سوالات تستی گفته می شود ..........صحیح نمی باشد ویا ..............بجز ...........صحیح

است.خوب دقت می کنم که گیج نشوم.

14-سوالاتی که بیشترین نمره را دارند یا آسان تر هستند اول پاسخ می دهم.

15- به سوالات دقت می کنم که چه خواسته است؟

 (تعریف کنید-مثال بزنید-مقایسه کنید-نشان دهید-علامت بزنید-وصل کنیدو...)

16-برگه تصحیح شده معلم را باز هم بررسی می کنم به هر حال معلم هم ممکن الخطاست.

17-پس از تصحیح وبررسی معلم،اگر سوالی را اشتباه پاسخ داده بودم ،جواب صحیح را برای خودم

می نویسم ویاد آوری می کنم تا تکرار نشود. وسعی می کنم در پاسخگویی عجله نکنم .

تکالیفم را همیشه انجام دهم وغیبت نداشته باشم وبی نظم نباشم.

کارهای عملی سر کلاس انشا (هوش حرکتی)


یک روز، تمام4جلد امثال وحکم دهخدا را گشتم ودنبال ضرب المثل هایی

بودم که  بتوانم به دانش آموزان بدهم که آنها بتوانند تصویری کنند.ضرب المثل ها

را سر کلاس  می خواندم وبچه ها نفری 4مورد انتخاب می کردندومن 

علامت می زدم. بعضی  برایش نقاشی کشیده بودند وبرخی هم تصاویری از 

مجلات را برش زده وآورده بودند. حالا با  جمع آوری همه ی آنها در کنار هم،

یک آلبوم ضرب المثل های تصویری دارند،که تعدادش هم هر سال بیشتر  

شده و در نمایشگاه های دهه ی فجر ، به نمایش می گذارند وبسیار کار 

 عملی زیبا وآبرومندی شده است. ابتدای هر سال هم ،به دانش آموزان

 جدید آن را نشان می دهم و سعی می کنم کار های تکراری داخلش نگذارم ، 

مگر این که ، فرد دیگری زیباتر کشیده باشد که عکس ها را جابه جا می کنم.

می توانید ضرب المثل ها را برای هیجانی تر شدن ،داخل یک جعبه بگذارید 

تا با  چشمان بسته نفری 3-4 مورد بردارند ودرکلاس یا منزل ، تصویرش 

را آماده کنند وشما هم پس از جمع آوری وبررسی، 5 نمره فعالیت عملی را 

برایشان ثبت کنید. 

توصیه می کنم شما هم یک کلربوک بخرید وتصاویر ونقاشی ها را به ترتیب 

خاصی  داخلش بچینید . یا نقاشی ها را داخل کاور بگذارید وبا گیره داخل

پوشه ای زیبا ،جا بدهید. 

 یکی از فواید مهمش ،جا افتادن ضرب المثل ها از طریق چشمو به صورت

دیداری است. 

  ونیز یادگاری خوبی از کارهای ماندگار بچه ها  که باز هم تلفیق هنروادبیات ،

  شگفتی می آفریند. 

-آب آبادانی است.  2-آب از دستش نمی چکد.  3- آب به سوراخ مورچه ریخته اند.  4-آب را گل آلود می کند ماهی بگیرد.  5-آخر پیری معرکه گیری . 6-آدم پول را پیدا می کند، پول آدم را پیدا نمی کند.  7-کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد.   8-آدم گدا واین همه ادا .  9- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد.  10- آستین نو بخور پلو.  11-آسیا به نوبت.  12- آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک. 13- آش نخورده ودهن سوخته.   14- فلانی ،آفتاب لب بام است. 15-آفتابه لگن شش دست ،شام وناهار هیچی. 16- آفرین به شیری که تو را خورد. 17- آن قدر خر هست ،پس چرا ما پیاده راه می رویم؟ 18- آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخت نزنه . 19- سوغات مورچه پای ملخ است. 20-تا تنور داغ است نان را بچسبان. 21- از تو حرکت از خدا برکت.  22- از خر شیطان پیاده شو.  23- از دماغ فیل افتاده. 24- از دیوار راست بالا می رود.  25- از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری.  26- با یک گل ، بهار نمی شود.  27- دندان های اسب پیشکشی را نمی شمرند.  28- اگر بابا بیل زنی باغچه ی خودت را بیل بزن.  29 -  اگر خاله ام ریش داشت ،آقا دایی ام بود.  30- فلانی ریگی به کفش دارد. 31- اگر علی ساربان است ، می داند شتر را کجا بخواباند.  32- اگر لالایی بلدی ،چرا خوابت نمی برد؟ 33- امان از خانه داری یکی می خری دو تا نداری.34- گر صبر کنی،زغوره حلواسازی. 35-خواب ،برادر مرگ است.  36- انگشت به دهان ماندن. 37- بادمجان دور قاب چین. 38- بازی اشکنک دارد ،سر شکستنک دارد.39- بالاتر از سیاهی ،رنگی نیست. 40- بامی از بام ما کوتاه تر، پیدا نکرده است. 41- با همه چیز بازی ،با ریش بابا هم بازی . 42- با یک دست دو هندوانه نمی توان برداشت. 43- بایست، تا زیر پایت علف سبز شود. 44- با پای خود به گور رفتن. 45- بخشش از بزرگتر ،گناه از کوچکتر . 46- پایش به دریا برسد،آبش خشک می شود. 47- بادم شیر بازی کردن. 48- روی دم مار خفته ،پا مگذار. 49- به در می گویم ،تا دیوار بشنود. 50- در دروازه را می شود بست ،در دهان مردم را نمی توان بست. 51- به روباه گفتند: شاهدت کیست ؟گفت: دمم. 52- بزک نمیر بهار میاد ،خربزه وخیار میاد. 53- بسیار سفر باید،تا پخته شود خامی. 54- بشنو وباور مکن. 55- بعد از سیری لقمه ی پنج سیری. 56- نوش دارو پس از مرگ سهراب. 57- به قاطر گفتند :پدرت کیست؟ گفت:اسب ،آقادایی ام است. 58- به گوش خر، یاسین خواندن است. 59- بمیروبدم. 60- به مال مفت رسیدی ،هلاک کن خودرا         که گهگاه چنین اتفاق می افتد.  61- بنشین برلب جوی و گذر عمر ببین      کاین اشارت،زجهان گذران، مارا بس. 62-فلانی ،بوی حلوایش می آید. 63- فیلش یاد هندوستان کرده است. 64- پارا به اندازه ی گلیمت دراز کن.  65- بیا که نوبت صلح است و آشتی وعنایت    به شرط آن که نگوییم از گذشته حکایت  66- بیماری ،به از بیکاری. 67- پارا در یک کفش کردن. 68- پای خروست را ببند،از مرغ همسایه گله نکن.  69- پایش روی پوست خربزه است. 70- پایش لب گور است. 71- پای ملخی پیش سلیمان بردن. 72- پای ما لنگ است ومنزل بس دراز     دست ما کوتاه وخرما برنخیل  73- پرسان پرسان ،به کعبه توان رفتن 74- جیب خالی ، پز عالی. 75- پشت دست را داغ کردن. 76- پشه لگدش زده است. 77- پنج انگشت برادرند ، برابر نیستند. 78- پنبه در گوش نهاده. 79- پولش از پارو بالا می رود. 80- پولدارها به کباب ، بی پول ها به بوی کباب. 81- پول غول است وما بسم الله .  82- پیاز هم خود را داخل میوه ها کرده است83- پیامیست از مرگ ،موی سفید. 84- پیری است وهزار عیب. 85- پیش از اجل رفت نتوان به گور.  86- پیش از روضه خوان ،گریه می کند. 87- تا به آب نزنی شناگر نمی شوی. 88- تخم دو زرده می کند. 89- تعارف شاه عبد العظیمی. 90- تف سربالا ،به ریش برمی گردد. 91- تنبل نرو به سایه ،سایه خودش می آیه . 92- از تو بخیر واز ما به سلامت. 93- توبه ی گرگ مرگ است. 94- تو پا می بینی ومن پر طاووس. 95- تو نیکی می کن ودر دجله انداز     که ایزد در بیابانت دهد باز   96- توی دعوا،حلوا که پخش نمی کنند. 97- تیمم باطل است ،آنجا که آب است. 98- ثمر از درخت بید نباید جست. 99- جان به عزراییل نمی دهد. 100- جای سوزن انداختن نیست. 101- گنج در ویرانه است. 102- جزای گران فروش ،نخریدن است. 103-جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد. 104- جواب ابلهان خاموشی است. 105- جوانی کجایی ،که یادت بخیر. 106- جوجه ها را آخر پاییز می شمرند. 107- جوجه همیشه زیر سبد نمی ماند. 108- جوینده ،یابنده است. 109- جیبش را تار عنکبوت گرفته است. 110- چار دیواری اختیاری. 111-چاه کن ،همیشه ته چاه است. 112- چراغ از بهر تاریکی نگهدار. 113- چاه مکن بهر کسی ،اول خودت دوم کسی. 114- شتر دیدی ،ندیدی. 115- چشمهایش آلبالو گیلاس می چیند. 116- چوب به لانه ی زنبور کردن. 117- کلوخ انداز را ،پاداش سنگ است. 118- چه سربه کلاه ،چه کلاه به سر. 119- چیزی بخور ،چیزی بده ،چیزی بنه. 120 حرف حرف میاره ،باد برف میاره. 121- مثل غلام حلقه به گوش. 122- حوض را که ساختی ،قورباغه خودش پیدایش می شود. 123- خانه ای را که دو کدبانوست ،خاک تا زانوست. 124- خدا میان دانه ی گندم ،خط گذاشته است. 125- خاله سوسکه به بچه اش می گوید : قربان دست وپای بلوریت . 126- خربزه ی شیرین ،نصیب کفتار می شود. 127- خر بیار وباقالی بارکن. 128- اگر نخوردیم نان گندم ،دیدیم دست مردم. 129- خر همان خر است ،پالانش عوض شده. 130- خفته را خفته کی کند بیدار. 131- خمیازه ،خمیازه می آورد. 132- خواب خرگوشی . 133- خود را به آب وآتش زدن. 134- خود را به موش مردگی زدن . 135- خیابان ها را قدم می کند. 136- دایه ی مهربان تر از مادر. 137- لنگه کفشی در بیابان ، نعمت است. 138- در خانه اگر کس است ، یک حرف بس است. 139- در دیزی بازه ،حیای گربه کجا رفته؟ 140- درویش را توشه از بوسه به . 141- دزدی که از دزد بزند، شاه دزد است. 142- دست از پا دراز تر آمده . 143- دسته گل به آب دادن. 144- دست به عصا راه رفتن. 145- دندان طمع تیز کردن. 146- شاخ در آوردن. 147- دو پاداشت ،دو پای دیگر هم قرض گرفت. 148- دودش به چشم خودت می رود. 149- دیگران کاشتند وما خوردیم ،ما می کاریم تا دیگران بخورند. 150- دیوار موش دارد وموش هم گوش دارد. 151- راه باریک است وشب تاریک. 152- روز پیری ، پادشاهی هم ندارد لذتی. 153- روده بزرگه ،روده ی کوچک را می خوره. 154- کلاغ می خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد. 155- روی گدا سیاه ،ولی کیسه اش پر است. 156- ریش وقیچی هر دو در دست شماست. 157- با زبان خوش ،مار را از سوراخش بیرون می کند. 158- زبان سرخ ، سر سبز را می دهد برباد. 159- زبانم مو در آورد. 160- زنگوله پای تابوت. 161-کاسه ای زیر نیم کاسه است. 162- سراپا گوش بودن. 163- سرباشد، کلاه بسیار است. 164- سر کسی به سنگ خوردن. 165- سر به هوا بودن. 166- دل دادن وقلوه گرفتن. 167- سر گاو در خمره مانده. 168- سری را که درد نمی کند ،دستمال نمی بندند. 169- سگ در خانه ی صاحبش پارس می کند. 170- سگ زرد ، برادر شغال است. 171- سلام روستایی ، بی طمع نیست. 172- سواره ،از پیاده خبر ندارد. 173- شاخ به شاخ شدن. 174- شاه را هم از اسب پیاده می کند. 175- شتر سواری ،دولا دولا نمیشه. 176- صد چاقو بسازد یکی دسته ندارد. 177- صد موش را یک گربه بسنده است. 178- علف باید به دهن بزی شیرین بیاید. 179- غول بی شاخ ودم. 180- فکر نان کن ، که خربزه آب است. 181- فیل وفنجان. 182- قوز بالا قوز. 183- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری. 184- قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. 185- کار حضرت فیل است. 186- کار ، کارفرما  می خواهد. 187- کاسه ی داغ تر از آش. 188- کبوتر با کبوتر، باز با باز    کند هم جنس با هم جنس ،پرواز. 189- کرم درخت ،از خود درخت است. 190- کس نخارد پشت من ،جز ناخن انگشت من. 191- کف دستم را بو نکرده بودم. 192- کلاهت را قاضی کن. 193- کلاه کسی را برداشتن. 194- سیبی را به هوا بیندازی ، هزار چرخ می خورد تا به زمین برسد. 195- کوزه گر از کوزه شکسته ، آب می خورد. 196- گاو پیشانی سفید. 197- گاو خوش علف. 198- گاومان زاییده است. 199- گاو نه من شیر است. 200- گدا بهر طمع، فرزند خود را کور می خواهد. 201- گدا گدا را نمی تواند ببیند. 202- گریه اش در آستینش است. 203- گریه زن ،مکر زن است. 204- گل بود، به سبزه نیز آراسته شد. 205- گوش باشد ،گوشواره بسیار است. 206- لقمه را به اندازه ی دهانت بردار. 207- مار خوش خط وخالی است. 208- مار که پیر شد ، قور باغه سوارش می شود. 209- مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید هم می ترسد. 210- ماه همیشه زیر ابر نمی ماند. 211- ماهی ماهی را می خورد، ماهی خوار هر دو را. 212- ماهی را هر وقت از آب بگیری، تازه است. 213- مثل سگ وگربه اند. 214- کینه ی شتری دارد. 215- مثل عقرب کاشان. 216- مثل مرغ سر کنده . 217- مثل مور وملخ. 218- مثل موش آب کشیده. 219- مرد که تنبانش دو تاشد ، فکر زن نو می افتد. 220- مرغ یک پادارد221.- مرگ پیر وجوان نمی شناسد. 222- مرگ شتری است که در هر خانه ای می خوابد. 223- مژدگانی ،که گربه عابد شد. 224- مهمان منی به آب ، آن هم لب جو. 225- نانش توی روغنه. 226- نمک بر زخم پاشیدن. 227- نهد شاخ پرمیوه ، سربرزمین. 228- هر جا سر است ،سخن هم هست. 229- وصله ی نا هم رنگ، از سوراخ باز بهتر است. 230- هر جا سنگ است ، به پای لنگ است. 231- هر چه در قرآن کاف است ، در جامه اش شکاف است. 232- مار از پونه بدش میاد ،در لونش سبز میشه. 233- هر سرازیری ،سربالایی دارد. 234- هر کجا مار هست ،گنج هم هست. 235- هر کسی خربزه می خورد ،پای لرزش هم می نشیند. 236- هر گلی رنگی وهر مرغ نوایی دارد. 237- هزار کلاغ را ،یک کلوخ بس است. 238- هندوانه زیر بغل کسی دادن. 239- هیچ گربه ای ،محض رضای خدا موش نمی گیرد. 240- یا مرغ باش بپر یا شتر باش ببر. 241- هیچ گرانی بی حکمت وهیچ ارزانی بی علت نیست. 242- یار غار. 243-یک دست ،بی صداست. 244- یک روده ی راست ، در شکم ندارد. 245- هر که بامش بیش ، برفش بیشتر. 246- یک دستم تفنگ است ، یک دستم شمشیر ، پس با دندان هایم بجنگم. 247- یک ستاره در آسمان نداشتن. 248- یک شعله بس است  خرمنی را. 249- یک کلاغ را چهل کلاغ کردن. 250- یک نان بخور، یک نان هم خیرات کن. 251- یکی می برد ویکی می دوزد. 252- آبکش به آفتابه میگه : دوسوراخه. 253- روغن ریخته را نذر امامزاده می کند. 254- کنگر خورده ولنگر انداخته. 255- سیب سرخ ،برای دست چلاق خوبه؟
------------------------------------------------------------------------------------
2- به کارگیری روش های تلفیقی در کلاس خوب جواب می دهد.مثلا ترکیب انشاودستور ----ترکیب املاوانشا---ترکیب فارسی وانشا ---ترکیب تاریخ یا جغرافی وانشاو........

جهت صرفه جویی در وقت نیز مناسب است.

وسایل لازم :کاغذ رنگی – چسب – رو بان

به دانش آموزان می گویم خیلی وقت ها پیش آمده که دلتان می خواسته است به دوست هم کلاسی خود یا......پیام تبریکی بنویسید،اما نمی دانستید ،چگونه این کار را عملی کنید؟با این روش ساده شما هم می توانید با چند تکه کاغذ رنگی اضافه در خانه صاحب یک کارت زیبا شوید و پیام تبریک وسخن دوستانه ی خود را بر روی آن بنویسید.برای این کار لازم است ابتدا دو کاغذ رنگی را به هم با استفاده از چسب بچسبانید.سپس آن را از دو طرف صاف تا بزنید ویک رو بان  یا پاپیون را به روی آن برای تزیین بچسبانید.

حالا اگر از خودتان شعری سروده اید یا متن ادبی زیبایی انتخاب کرده اید،داخلش بنویسید وبعد تقدیم کنید.

معلم گرامی می تواند با کارت تبریک های ابتکاری دانش آموزان ،نمایشگاهی ایجاد کند.یا روی تابلوی کلاس ،نصب کند. این کار را درپایان اسفند ماه وبرای والدین هم جهت ایجاد ارتباطات صمیمانه ترمی توانید انجام دهید.

به مناسبت های گوناگون می توان مسابقه ای ترتیب داد و از همه ی دانش آموزان خواست که کارت تبریکی به سلیقه ی خودشان درست کرده و از بهترین و مناسب ترین واژه ها و کلمات زبان فارسی در نوشتن زیباترین عبارت استفاده نمایند .

در مرحله ی بعد پس از جمع آوری این کارت ها ، نوشته های دانش آموزان توسّط خودشان خوانده شود و در کلاس با قضاوت خود دانش آموزان زیباترین و قشنگ ترین کارت ها هم از نظر ظاهر و شکل کارت و هم محتوا و زیبایی جملات ، انتخاب شده و نمره ی ویژه ی فعّالیّت فردی نیز در نظر گرفته می شود . این نمره شامل همه ی دانش آموزان می شود .

امّا کار معلّم هنوز تمام نشده است او می تواند در این مرحله کارت ها را به صاحبانشان برگرداند تا آن ها را به یکدیگر هدیه دهند .

--------------------------------------------------------------------------------------------------

در ابتدای هرسال ،به دانش آموزان می گویم که گروهی، نشریه درست کنند واین طور توضیح می دهم.

الف) در صفحه اول ،شناسنامه نشریه را بنویسید. به این صورت:

صاحب امتیاز : مثلا نام آموزشگاه     مدیر مسئول: ..............           طراح گرافیک:(امور هنری)........

سردبیر:.....................                عکاس ونقاش:.................        گزارشگر وخبرنگار:..............

مشاور تصویرگر:.............              صفحه آرا:........................       ویراستار:................

هیئت تحریریه یا گروه نگارش...................

وسپس کار هر یک را توضیح می دهم.

مثلا کار صفحه آرا 1- انتخاب حاشیه برای نشریه 2- فهرست مناسب وخلاقانه با شماره صفحات

3- قراردادن عکس ها و نقاشی ها ،در بین مطالب مربوطه 4- چگونگی واندازه کادرها ونوع خط 5- طرح

زمینه وزیر نوشته های آن که در هر صفحه کم رنگ ودرشت تکرار می شود. 6- رنگ صفحات وشماره

صفحات – ثبت زیر نویس های هر صفحه 7- طرح رو و پشت نشریه و یک به نام خدای زیبا برای صفحه اول

در پایین نشانی دفتر نشریه به همراه تلفن ها ودورنگار وصندوق پستی ونیز شمارگان نشریه.

ب)حالا وقت آن رسیده است که نامی برای آن انتخاب کنید.

بله یک نام مناسب برای این ماهنامه یا هفته نامه . مثلا : کیمیا- اندیشه های سبز- دخترانه-

نسیم بهشت- روزگار مدرسه- کبوترانه و....

پ)تایپ شده یا خوش خط باشد.    ت)فهرست آن به همراه شماره صفحات بخورد. ث)مقدمه یا سرمقاله داشته باشد.    ج)بخشی را با عنوان تلاشگران ماه همراه با عکس بچه ها در نظر بگیرند. در مورد شرکت در نمازهای جماعت، درسی یا شرکت در مسابقات وکسب رتبه های برتر   چ) بخش جدول که می توانند با ابتکار خود یا بسته به مناسبت های ماه ، خودشان طراحی کرده وسوال هم طرح کنند.    ح) بخش معرفی تازه ها که می تواند به معرفی شخصیت های جدیدیا مهم ،یا سایت های مختلف یا معرفی کتاب های خوب یا اختراعات واکتشافات نو بپردازد.   خ) بخش کاریکاتور یا کاریکلماتور.   د) بخش ورزشی که می تواند به معرفی ورزشهای جدید یا محلی  یا ابتکاری بپردازد.   ذ) بخش سرگرمی   ر) بخش سخنان سبز  یا  احادیث جالب   ز)بخش تغذیه وآشپزی   س) بخش دخترانه   ش) بخش مذهبی ،مثلا به معرفی بیشتر امام زمان ونشانه های ظهور یا روایات جالب می پر دازد.   ص) بخش مصاحبه وگفت وگو  که می تواند خیالی یا واقعی باشد. مثلا مصاحبه با یک دبیر یا کسی که شغل خاصی هم دارد. یا مصاحبه ی طنز وهر چیزی.  ض) بخش مهارت های زندگی. ط) بخش نکات خانه داری  ظ) بخش متون آزاد (هرچه می خواهد دل تنگت بگو)      ع) بخش حکایات که می تواند حکایت های کوتاه تاریخی یا ادبی و... باشد.      غ) بخش معماهای قرآنی یا معماهای ریاضی.   ف) بخش اشعار زیبا.    ق) بخش مسائل روز    ک) بخش آیا می دانید؟

گ) می تواند این نشریه ، یک نشریه موضوعی باشد. مثلا با توجه به مناسبت های هرماه یا فصل ،مطالب جمع آوری شود.یا این که مطالب متنوع وخارج از درس باشد ویا فقط ،مربوط به یک درس خاص ،مثلا جغرافی ،زبان و... باشد.

ل) هر بخش ،نصف صفحه یا یک صفحه را بیشتر نگیردویک حداقل وحد اکثری ،درنظر گرفته شود.

م) قبل ازدریافت پرینت کامل ، یک چک پرینت گرفته شده وویرایش صورت گیرد. می توان پرینت رنگی یا فتوکپی رنگی هم گرفت اما هزینه اش کمی بیشتر است.

ن) کل کلاس می توانند یک نشریه داشته باشند یا به گروه های کوچک تر تقسیم شوند. مدیر مسئول ،تمام مطالب جمع آوری شده از بچه ها را گرفته ودر پوشه ای نگهداری می کند تا به موقع از آن استفاده کند. در پایان، مهلت قطعی ارائه  نشریه، به دبیر اعلام می گردد.   

و) حالا این نشریه زیبا را می توانند ،در مدرسه خود واطراف ، به معرض فروش بگذارند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------


می توانید به دانش آموزان  بگویید یک به یک بیایند و از روی نوشته های شما که یک ضرب المثل
را انتخاب کرده اید پانتومیمش  را برای دیگران اجرا کنند و هر کدام بهتر اجرا کرده و نیز کسانی

که زودتر حدس بزنند نمره ای دریافت کنند یا تشویق شوند.



ادامه نوشته

آموزش شعر قدم به قدم

بهار است ووقت شعر گفتن .چه بسا اگر از فواید شعر گفتن آگاه شویم ،انگیزه بیشتری پیدا کنیم.

پیامبر اکرم (ص)همان گونه که مردم را به فرا گرفتن قرآن امر می فرمود،شعرا را نیز ،به سرودن انواع شعر

 حماسی و مدح وهجو،تشویق می کرد. وبا راهنمایی آنان ،راه مبارزه با دشمن را به آنها می آموخت.

 می فرمود:گفتار دشمن را بگیرید،اصل ونسب وتاریخ پیدایش آنان را بررسی کنیدوبا هجو گفتن

 وسرزنش آنها ،دین خدا را یاری کنیدوچنین عملی را ،نوعی جهاد بدون شمشیر می دانست.

این کلام پیامبر (ص)مورد اتفاق شیعه وسنی است که فرمود:پاره ای از شعرها ،حکمت وبرخی بیان ها

 ،همانند جادو موثر است.

پیامبراکرم (ص)به شعر شاعر ،به عنوان کلام شاعر نگاه نمی کرد. بلکه از این زاویه ،اشعار را مورد توجه

 قرار می داد که در واقع این جبرییل است که از طریق زبان شاعر دینی ،حرف می زند.

ائمه ی اطهار ،در حفظ ونگهداری آثار شعرا ویاد گیری ویاد دادن آنها به فرزندان نیز،کمال اهتمام را داشتند.

امام صادق (ع) می فرمایند:هیچ گوینده ای در مورد ما شعری نمی گوید ،مگر این که مورد تایید جبرییل

 قرار می گیردوبه همین علت شعرای اهل بیت (ع)مصائب زیادی را در این راه متحمل شدندودائما در حال

 ترس وگریز به سر می بردند. تعداد زیادی از آنها به دار آویخته ،کشته شدند. عده ای زبانشان قطع

 شدوگروهی هم زندانی شدندوشکنجه دیدند ویا تبعید شدند.

حسن بن جهم گوید:از امام رضا (ع) شنیدم فرمود:هیچ مومنی در مدح ما اهل بیت (ع) شعری نگوید ،الا

 این که خداوند ،شهری در بهشت ،به وسعت هفت برابر دنیا ،برایش بسازد وهمیشه ملائک مقرب الهی

 وهمه ی انبیای مرسل ،به دیدنش بیایند.

بحار الانوار جلد 26 صفحه ی 231

ادامه نوشته

داستان نویسی قدم به قدم


يكي از جلسات انشا ، به توصيف چهره پرداختيم .به دانش آموزان گفتم: براي توصيف چهره وظاهر يك فرد، بايد به دقت به خصوصيات او توجه كنيم .اين ويژگي ها عبارتند از :

هيكل: چهارشانه – مردانه – ضعيف – مردني – خپل -  گنده – ميانه بالا –

قد: كشيده وموزون – بلند ولاغر – كوتاه وخپله – بلند ودرشت – خميده وقوز كرده – رعنا – صنوبري – چاق – ورزشكاري – تپل – باريك اندام – موزون – فربه -

چهره : گرد- بيضي – دراز – سياه چهره – مهتابي- سبزه – سفيد – سرخ – زرد – آفتاب سوخته – كشيده مثل اسب – تيره رنگ – رنگ پريده – مربع – مثلثي – با خال گوشتي – كك مكي – آبله رو – جوش دار- بشاش – عبوس – شاداب – تكيده ولاغر – شل و وارفته – نه قشنگ ونه زشت -

مو: سياه – سفيد – مجعد وفرفري – براق – قهوه اي – خرمايي – مشكي – بلوطي رنگ – صاف – بلند – پرپشت – كوتاه – وز كرده – لخت – خشك – نرم مثل ابريشم – سيخ – ژوليده – دراز – فر – پر چين – چند تار مو بيرون زده از روسري – تا پايين گردن كه معمولا مي بندد – تيره – روشن – خاكستري – وزوزي – كم مو – جو گندمي -

لب: كلفت – نازك – قهوه اي – قيطاني – شكري – غنچه اي – خوش تراش – گلگون – ياقوتي – سرخ فام – نمكينه – پرگوشت – كمي جلو آمده انگار بغض دارد – باريك – كلفت وآويزان وتيره رنگ – لب بالايي خيلي صاف ولب پاييني برجسته  و......

دندان : مرواريد ی – صدفی– سفيد – سياه – كرم خورده – چركين – نا مرتب – يكي در ميان – بلند – خرگوشي – طلا-پر كرده – تيز -مصنوعی -چرکین-

بيني : كشيده – عقابي – باريك – پهن – سربالا – كوفته اي –خوش فرم – متوسط كه در انتها كمي به طرف پايين منحرف شده - فندقی-قلمی مثل خیار و.............

چشم: درشت – ريز – بادامي – شهلا – پر فروغ –به سياهی شب – به سياهي شب – آبي چون دریا – عسلي – آهويي – درخشان – شفاف – خمارآلوده – مست – رنگي – از حدقه در رفته – افسونگر – برافروخته – قهوه اي جذاب  - خاكستري – نخودي – سرخ – خسته – دوست داشتني – با مژه هايي بور وفردار يا مشكي وبرگشته -عسلی

ابرو: كماني –پيوسته – شمشيري – هلالي – پرپشت – كم مو – نازك – تاتو كرده – باريك – در هم كشيده –كم پشت -شیطونی-هشتی..........  

پوست : لطيف – خوش رنگ – صاف – پر چين وچروك – نرم – گندمي – زبر – خشن –

گونه : برجسته – استخواني – برآمده – گلگون – پرگوشت (گوشت آلود )- تو رفته – پر – توپي -

دهان : كوچك – بزرگ – گشاد – تنگ – كج –

سينه : ستبر- فراخ – برآمده – گشاده – برجسته –

كمر : فرو رفته – پهن – باريك –

شكم : برآمده – برجسته – فرورفته – گنده –توپی-چسبیده به کمر-

دست : كشيده – خوش تر كيب – سفيد – نرم خشن – كارگري – پينه بسته – سفيد وظريف –

 با انگشتان كشيده وقلمي -چلاق-قطع شده-فلج-

ريش : توپي – حنايي – جوگندمي – پروفسوري – بلند – كوتاه –

سبيل : چخماقي – از بنا گوش در رفته – هيتلري – چارلي چاپليني –

چانه : باريك  - شکسته -پرمو -و... 

لباس : با چادر رنگ ورورفته – كت وصله شده – مشكي – كفش پاشنه دار – شلوار كردي – كلاه شاپو –

 مقنعه چروكيده –

حالت كلي : نگاه معصومانه – خيره – نگاه زل وچپ چپ – غضبناك – صداي گرم ودلنشين – صداي زنگ دار – سرد وبي روح – آرامش بخش – صداي زير يا بم – خوش برخورد – زود جوش – مهربان – اخمو – حسود – صبور –

تكيه كلام ها –حالت صورت مثلا هنگام خجالت سرخ سرخ مي شود ونفس نفس مي زند وعرق از گوشه هاي صورتش راه مي افتد وروي گردنش مي چكد – يا از شدت عصبانيت داد مي كشد وكلماتش را نصفه نصفه ادا مي كند –مدام به ساعتش نگاه مي كند – به موبايلش ور مي رود – مدام خود كارش را لاي موهاي ژوليده اش فرو مي برد – خودكارش را مي جود – ابرو بالا مي اندازد – پر سر وصداست ودوستان زيادي دارد – از نحوه ي راه رفتن و نحوه ي حرف زدن – نحوه ي نگه داشتن سر – اينكه وقتي مي خندد يا مي گريد چه شكلي مي شود – وچيزهاي ديگر مثلا دستانش را هنگاه صحبت تكان مي داد يا هر دو دستش كه بند بود گوشه ي چادر را با دندانش نگه داشته بود .

وقتي آنها توصيف چهره وحالات ورفتار را ياد گرفتند  توصيف مكا ن ها را ياد بدهيد وسپس همين ها را در يك داستان پياده كنند .

حالا می توانید برای سر نخ ،  یکی از این متن ها را بدهید تا  ادامه دهند.

الف - بیابان بود و گرد و غباری غلیظ .صدای وحشیانه باد در بین بوته ها غوغا کرده بود . و ترس ملایمی در وجودم رخنه .مسیرم را گم کرده بودم .و آرام می رفتم . نمی دانم چند ساعتی رفتم .تا باد از هیاهو ایستاد .و گرد و خاک کم شد . تا چشم کار می کرد .بیابان بود و شن زار .و بوته هایی که از بی آبی خشک و خشن شده بودند..................................................................

ب - صدای سوت کشیدن قطاررامیشنوم.وقتش رسیده است با کوله باری که حمل میکنم به سوی دیاردیگری بروم.به روی نیمکتی می نشینم نمیدانم میان این همه مسافر چه کسی می رود و چه کسی می آید؟کدامشان استقبال میکند؟کدامشان بدرقه میکند؟برای همیشه میروند؟یابرای همیشه میمانند؟و من گوشه ای دور از همه کز کرده ام....................................
پ - مادر بزرگ همیشه کنار بخاری می نشست و می بافت. یک بار این قدر بافت که 
عمویم از زنش طلاق گرفت وکلاه پشمی که بافت برسر خودش رفت. .................

نمونه خوانی در آموزش  فضا سازی برای داستان ،بسیار مهم است و این هم چند نمونه :

ادامه نوشته

انشا نویسی قدم به قدم1

اگر نویسنده برپایه مشاهدات ، مطلبی بنویسد، می شود گزارش نویسی 

اگر برپایه تخیلات بنویسد،می شود نوشته های تخیلی 

اگر بر پایه اندیشه هایش بنویسد،می شود نوشته استدلالی ومقاله 

اگر بر پایه شوخی وخنده باشد ، می شود طنز 

اگر بر پایه .......باشد می شود ...............   لطفا شما ،  ادامه دهید. 

1-در جلسات ابتدایی کلاس ادبیات فارسی ،بهتر است معلم ترکیب سازی را با بچه ها سر کلاس

کارکند به این صورت که یک کلمه را پای تخته می نویسد واز دانش آموزان 

می خواهد که کلمه هایی را با آن ترکیب کرده ونام ببرند . (هرچه بیشتر بهتر )

واگر نیاز به فرصت  بیشتری هست، به عنوان تکلیف شب مشخص شود . 

بهتر است بگویید ،برای هر کلمه  ،حد اقل 3خط  ،دردفترشان جا بگذارند. 

مثال :

آب =آب بقا – آب بند – آب بها – آبپاش – آبریز-- آبخوری –آبدارچی – آبخیزداری

آب  انبار- آب درمانی – آب دزدک- آبدست – آبدوغ- آب دهان- آبراهه –آبرو-

 آبزی – آبسال- آب سنج – آبشار- آبشخور – آبشش – آبغوره – آب فشان -

 آبکش – آبگیر- آبکی – آبگرم- آبگردان – آبگون – آبگینه – آب لمبو – آبله – 

آب مروارید – آب نگاری – آبنوس- آب نما – آبیاری -آبرفت-آبکار و.........................

آتش =آتش افروز –آتشبار-آتشبازی –آتشبان –آتش بس – آتشپاره – 

آتش خو – آتشدان – آتش زا – آتش زدن – آتش زنه – آتش سوزی – 

آتش نشان – آتش فشان – آتش زبان – آتش کار –آتش گردان – آتش نفس –

آتش  نهاد – آتشکده – آتشفام – آتشگون – آتش رنگ – آتش گیره ––

 آتشناک –آتشین – آتشگاه –آتشی -آتش پرست-آتش فام-آتش  مزاج-..........

کلمات بعدی که کاملا هم فارسی هستند ومی توانند ترکیب سازی کنند ،عبارتنداز:

آدم –آزاد – آسمان –آفتاب – آهو – آیینه – اشک – اندوه – انگشت – باد – بت

 – پاک – پیچ- پیش – تاب – تراش – تلخ – تنگ – جادو- جان – جفا – جنگ – جوان

 – چاره – چرب – چرخ – چشم – چهار – خاک – خرد – خشک – خشم – خواب –

 خود – خوش – خون – خیال – خیز – دادار – دانش – دریا – دست – دل – دندان –

 ده – دیر- راست – راه – رزم – رنگ – روان – روز – روشن – زاد – زبان – زر – زمین

 – زنجیر- زود – زهر – سال – سبز – سپید – سخن – سر – سگ – سنگ – سیاه

 – شاد – شاه – شب – شتاب – شرم – شکار – شکر – شهر – شیر – غم –

 فرمان – فرهنگ – کار – کاش – کشت – کوه – کیمیا – کین – گاو – گذر – گران –

 گرم – گزار – گسترش – گل – گل  - گلو – گله – گنج – گور – گوشت – گوش –

 گوهر – لب – لرز – لشکر – لنگ – ماتم – مار – ماه – مردم – مشت – مو – میان

 – میخ – نان – می – مینا – ناخن – ناز – نام – ناو – نشیمن – نکوهش – نگار –

 نماز – نمایش – نمک – نو- نی – نیک – نیم – هزار – هوش – هفت – هنر – هوا –

 یاد – یار – یخ – یک  و......................

اهداف وفواید این طرح =

1-آشنایی با فرهنگ لغت برای یافتن ترکیبات تازه 

2-افزایش خلاقیت                                         

3-افزایش وگسترش دامنه ی لغات فارسی         

4- آماده سازی  مقدماتی برای نگارش های پیچیده  

5-آشنایی با هم خانواده های کلمات               

6-فکرکردن در مورد واژه های نو                      

7- کمک ویاری گرفتن از اعضای خانواده وتعامل بیشتر باآنها    

ادامه نوشته

زنگ انشا زنگ گفت و گو

به گزارش جهان، سیدحسین حسینی‌نژاد، دبیر کانون معلمان انشاء سراسر کشور در گفتگو با مهر، از تشکیل کارگروهی به ریاست سرپرست وزارت آموزش و پرورش برای احیاء درس انشاء خبر داد و از این اتفاق ابراز خشنودی کرد.

به گفته وی این کارگروه متشکل از علی‌اصغر فانی (سرپرست وزارت آموزش و پرورش)، بهرام محمدیان (رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی درسی)، حسین هژبری (معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش)، عطایی (مشاور وزیر آموزش و پرورش)، حمیدرضا کفاش (مدیرکل روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش)، نعمت‌الله فاضلی (عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی) و سیدحسین حسینی‌نژاد (دبیر کانون معلمان انشاء سراسر کشور و مدیرمسئول نشریه «انشاء و نویسندگی») است.

دبیر کانون معلمان انشاء سراسر کشور با بیان اینکه کارگروه مذکور به دنبال پیشنهاد رئیس جمهور برای احیاء زنگ‌های انشا، کتابخوانی و گفتگو در مدارس، ایجاد شده است، افزود: کارگروه اخیر تاکنون
۳ بار تشکیل جلسه داده که جلسه سوم آن پنجشنبه هفته گذشته برگزار شده است. این کارگروه به هر سه موضوع زنگ انشا، زنگ کتابخوانی و زنگ گفتگو در مدارس می‌پردازد، ولی فکر می‌کنم موضوع زنگ مطالعه زودتر عملیاتی و ابلاغ شود.

حسینی‌نژاد در عین حال گفت: بر اساس یکی از تصمیمات این کارگروه، از استان‌های کشور هم برای ایجاد این سه زنگ در مدارس نظرخواهی می‌شود و با توجه به تکاپویی که وزارت آموزش و پرورش در این زمینه آغاز کرده و اگر این مسئله در چم و خمِ اداری نیفتد، من امیدوارم زنگ انشا به جایگاه اصلی خود در مدارس و در میان معلمان و دانش‌آموزان بازگردد.


بر اساس این گزارش، حجت‌الاسلام والمسلمین، حسن روحانی رئیس جمهور در سخنرانی خود در مراسم آغاز سال تحصیلی، خواهان ایجاد زنگ کتاب، زنگ گفتگو و زنگ انشاء در مدارس کشور شده بود. وی گفته بود: من از آموزش و پرورش و فرهنگیان درخواست دارم که زنگ کتاب را ایجاد کنند و ساعتی را در طول هفته و یا ماه به کتابخوانی دانش‌آموزان و توضیح خلاصه آنچه که دانش آموز خوانده، اختصاص دهند. جامعه ما از کتاب و کتابخوانی فاصله گرفته است. خواندن کتاب باید از کلاس اول شروع شود، در کشورهای پیشرفته، دانش‌آموزان ابتدایی هر هفته چند کتاب می‌خوانند و خلاصه اش را برای همکلاسی‌ها بیان می‌کنند.


درخواست دیگر روحانی از فرهنگیان، تبدیل شدن فرهنگ شفاهی به فرهنگ کتبی بود. او در این زمینه هم تاکید کرده بود: در این مدت مردم بارها حرف‌های خود را به صورت شفاهی می‌زنند، اما نمی‌توانند حق و حقوق خودشان را به صورت کتبی بیان کنند. بنابراین درخواست من از فرهنگیان و آموزش و پرورش آن است که زنگ انشاء را البته نه به معنای سنتی‌اش احیا کنند و به دانش‌آموز اجازه دهند در انشاء خود از رئیس جمهور انتقاد کند و به او پیشنهاد دهد. نواقص و کاستی‌های رئیس جمهور را در کار اداره کشور بنویسند و آموزش و پرورش انشاء‌ها را برای ریاست جمهوری ارسال کند تا پیوند رئیس جمهور با دانش آموز بیشتر و بیشتر شود.


رئیس جمهور همچنین پیشنهاد ایجاد زنگ گفتگو را داده و گفته بود: زنگ گفتگو به ویژه باید در مقطع متوسطه ایجاد شود؛ چرا که دانش‌آموزان باید از مدرسه گفتگو کردن با یکدیگر، نقد مودبانه و انتقاد از یکدیگر را یاد بگیرند. درخواست من آن است که با ایجاد زنگ گفتگو، کرسی‌های آزاداندیشی که مورد توجه مقام معظم رهبری است نیز محقق شود. بنابراین به وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و ارشاد پیشنهاد دارم که این زنگ را در ساعتی از هفته یا ماه در مدارس بگنجانند و سپس این زنگ به عنوان ماده درسی که دانش آموز به ازایش نمره می‌گیرد، تبدیل شود. قطعا با این اقدام دانش‌آموزان با بحث و مباحثه و تضارب آراء آشنا و آشناتر می‌شوند

فهمیدن.فهمیدن آن چه دیگران نفهمیده اند.یعنی کشف کردن.

در آن جا با یک مقنی زبردست و ورزیده یزدی وهمراهانش به داخل کاریز می روند.در تاریکی عمیق و سنگین صد وشصت هفتاد متری زمین.این مقنی را معلمی بزرگ و توانا وروحی بزرگ و اسرار آمیز برای بیدار کردنش می نامد.کلاسی نه با تخته و گچ (زنگ آفرینش) .کلاسی با نمایش ساده اما سمبلیک .آموزش با رمز و اشاره نه با جزوه و گچ و تخته ی سیاه


1-      تعریف داستان وفیلم ولطیفه وخاطره یا بحث های گروهی در کلاس
2-      بیان پیام های محوری ونیز غیر مستقیم بعد از روخوانی درس
3-      تدریس دانش آموز
4-      تعریف کردن یک مطلب جالب برای شروع کلاس یا قصه گویی وشعر خوانی در کلاس درس
5-      داوری ونقد وانتقاد انشاها واظهار نظرات بچه ها
6-      ادای مجری را در کلاس در آوردن ومثلا دکلمه خوانی و...
7-      اجرای برنامه های مراسم صبحگاهی توسط دانش  آموزان یا برگزاری بزرگداشت برای شخصیت های ادبی و...
8-      انجام مصاحبه با دبیران وثبت در نشریه آموزشگاهی
9-      فرصت مشورت وگفت وگو در کلاس برای موضوعات مختلف
10-   نمایش شخصیت های ادبی ومعرفی خود (شرح حال وبیوگرافی )
11-   خواندن شعرها با آهنگ
12-   گسترش واژگان به صورت شفاهی مثلا معلم روی تخته می نویسد کوه وهر یک از دانش آموزان یک صفت به آن اضافه می کنند. (کوه بلند زیبای استوار پربرف دماوند )
13-   انجام فعالیت خود ارزیابی کتاب
14-   پرسش وپاسخ شفاهی  دانش آموزان از یکدیگر در کلاس ودوبه دو
15-   بیان مشاهدات ومحسوسات در طبیعت  در یک انشای شفاهی

16-   حدس زدن پایان داستان وفیلم یا تغییر آنها به صورت شفاهی   1- تند تند تکرار کنید.
یار دستنبو به دستم داد و دستم بو گرفت 
وه چه دستنبو که دستم بوی دست او گرفت
---------------------------------------------------------------------------------
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ در هیچ مپیچ
دانی به جهان چه ماند اندر پس مرگ؟
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
---------------------------------------------
کِی باشد کِی باشد و کِی باشد و کِیمن باشم و نِی باشد و مِی باشد و وِیمن گه لبِ وِی بوسم و وِی گه لبِ نِی
من مست ز وِی باشم و وِی مست ز مِی
سه دزد بزدزد رفتن بزدزدی ،یه دزد بز دزد دو بز دزدید. دو دزد بزدزد یه بز دزدیدن.یه دزد بزدزد به دو دزد بزدزد گفت:من که یه دزد بزم دو بز دزدیدم، اونوقت شما دو دزد بزدزد یه بز دزدیدین؟!
تکرار کردن جملات این چنینی برای دانش آموزان جهت تقویت گفتار وتمرکز فکر و..... سر کلاس مفید است. 2- مصاحبه
دانش آموزان عزیز ،یک نفر از دبیران یا اولیا یا... را انتخاب کرده وبا توجه به نکات زیر ،با ایشان
 مصاحبه کرده وگفت وگوها را سر کلاس بخوانید. 
1-آماده کردن سوالات
2-گرفتن وقت قبلی
3-روشن کردن اهداف مصاحبه
4- گوش دادن با احترام ورعایت ادب واخلاق
5- نوشتن در برگه پیش نویس وپس از اصلاح در پاک نویس
 6- پرهیز از طرح سوالات بی اهمیت وجزئی
7- طرح مباحث مورد علاقه
8-به جا آوردن مراتب تقدیر وتشکر
 9- ذکر نام مصاحبه گر ونام مصاحبه شونده با ثبت هدف مصاحبه ،موضوع وزمان آن .
10-در نوشتن امانت دار باشید ومطالب را تغییر ندهید وفقط به اصلاح و ویرایش اکتفا کنید. 3- -بحث گروهی کلاس اندر فایده های قصه وحکایت در کلاس انشا
درباره ی اهمیت قصه وقصه نویسی وقصه گویی  و باهدف ایجاد علاقه وانگیزه برای داستان نویسی  وداستان خوانی ، مطالبی را سرکلاس به بچه هاگفتم والبته چون بحث وگفت وگوی گروهی وتعاملی بود،آنها هم نظرشان راگفتند که مجموعه ی آنها رادر اینجا ثبت می کنم : 
1-تجربه نشان داده است که داستان های شنیده شده در دوران کودکی ،بیشترین وباثبات ترین تاثیر را برذهن ،اندیشه وشخصیت انسان دارد واین نکته ای است که بسیاری از نویسندگان ،هنرمندان ،مخترعان ،دانشمندان ودولتمردان درزندگی نامه های خود به آن اشاره کرده اند .
2- درواقع نوعی تخیل برای هنرمندان ودانشمندان لازم است .به عنوان مثال ساخت زیردریایی درسالهای اخیر،براساس داستان های علمی تخیلی ژول ورن ،به نام بیست هزار فرسنگ زیردریا ،انجام شده است سفر به ماه بعد از نوشتن داستان سفربه ماه ژول ورن ،اتفاق افتاده است . پس نوشتن داستان هایی از این قبیل ،می تواند منجر به اختراعات وکشفیات زیادی گردد.ما در قصه ها ،عقاید آرزوها وامیدهایمان را بیان می کنیم.
 3-نقل قصه برای بچه ها وحتی بزرگترها ،از ارزش های تربیتی وعاطفی بسیاری برخوردار است .به طوری که قابل مقایسه باسایر سرگرمی ها مثل تماشای فیلم نیست. وگاهی در شرایط بحرانی اعجاز می کند.
روشی برای آموزش ارزش های اخلاقی و اجتماعی در نظر گرفته شده و تاکید افلاطون و ارسطو هم
بر قصه گویی برای کودکان ،از همین جتبه است و اکثر پیام های تربیتی و دستورات اخلاقی قرآن کریم در قالب قصه ارایه شده که جنبه ی واقعی و تاریخی دارد.
 4-پژوهش ها نشان می دهند که کودکانی که برای آنها از سنین پایین کتاب خوانده می شودوآنهایی که ارتباطی لذت بخش باکتاب داشته اند ،به احتمال زیاد برای همه عمر ،کتاب خوان خواهند شد وعلاقه مند به مطالعه .بچه ها وادار به بهتر خواندن می شوند و میل به خواندن و نوشتن و ایفای نقش و نقاشی کردن و...در آنها ایجاد می شود.
 5-آشنا کردن کودکان ونوجوانان ،باهنر قصه گویی برای لذت خودشان وبرای سرگرم کردن دیگران ونشاط ،شادی وخنده دارای اهمیت است.
 6- برانگیختن بچه ها به خواندن منابع موجود در کتاب خانه ها واستفاده از آنها وایجاد شوق وعلاقه به مطالعه درکودک وافزودن برجلوه کتابخانه وبرنامه قصه گویی آن برای بچه ها .
 7-پرورش تخیل خلاق کودک ،که او خود را جایگزین یکی از شخصیت های قصه می کند وبادنبال کردن ناکامی ها وپیروزی های او به تلطیف عواطف واحساسات خویش می پردازد ویا شادمانی ولذت رانصیب خود می سازد.در واقع زندگی آینده ی خود را در این قصه ها وبازی ها تمرین می کنند وذوق وابتکار آنان رازیاد می کند .همانند سازی (قهرمان سازی )درصورت استفاده مناسب از الگوها ی مناسب ،کمک موثری در تشکیل ورشد شخصیت کودک ،محسوب می شود .هر قصه پنجره ای است به جهانی ناشناخته ومحیطی نا آشنا که بچه ها کنار آن نشسته ودنیای بزرگی را تماشا می کنند.می توانیم قصه ای بگوییم که بچه ها در آن شرکت کنند و به این وسیله هم چنان هشیار بمانند و خود را بخشی از فرآیند قصه احساس کنند .
 8-افزایش مهارت های ارتباطی :شنیدن ،صحبت کردن ،خواندن ونوشتن .افزایش مهارت های کلامی وفن بیان وتکلم ،حساب کردن وحتی درست فکر کردن وگسترش دامنه ی مفاهیم علمی واجتماعی وفنی مورد لزوم.
 9- افزایش وگسترش عزت نفس—رشد کردن مهارت های شناختی ،چون باطرح قصه کلنجار می روند.
 10-از آن جا که قصه ،حوزه ای بسیار وسیع دارد وهرنوع مطلب وپیامی را در قالب آن می توان مطرح ساخت ،کاربردهای متنوع ومتعددی پیدا می کند. از آن جمله اهمیت وکاربرد قصه در تعلیم وتربیت کودکان ونوجوانان است .به وسیله داستان می توان اصول اخلاقی وانسانی را به کودکان تفهیم کردوبه آنان درس زندگی داد.در قصه می توان راه ورسم مواجهه درست با مسائل ودشواری های زندگی را به بچه ها آموخت وریشه  بسیاری از انحرافات را در کودکان ونوجوانان خشکاند .
 11-در هر قصه ،ماجرایی پی گیری می شود که نقاط مجهولی داردومی تواند حس کنجکاوی بچه ها را برانگیزد وروح نوجویی وجنبه های استقلال طلبی بچه ها را ،به بهترین وجه ارضا می کنند.
 12-پشت سر هم بودن وپیوستگی منطقی صحنه های قصه ،کودک را سرگرم می کند وبه ذهن او نظم منطقی می دهد.
 13-کاربرد هنر قصه گویی ،در پیشرفت وگسترش قوه ی خلاقیت وابتکار بچه ها بسیار مهم وقابل توجه است . بچه هایی که با گوش دادن به قصه های گفته شده توسط بزرگتر هایشان تشویق شده اند ،اغلب در خردسالی قصه های فوق العاده زیبا با نکاتی ظریف وعمیق خلق خواهند کرد.
 14-غنی شدن گنجینه لغات واطلاعات وی .طراوت بخشیدن به محفوظات وذهنیات بچه ها .
 15-در رفع نیاز زیبایی شناختی آدمی ، پیشبرد برنامه آموزشی مدرسه وغنای آموزش زیبایی شناسی نقشی موثر دارد.
16-رفع نیازهای مذهبی – ذاتی انسان به بزرگداشت یا تکریم نیروهای ماورای طبیعت . تبلیغ دین ومذهب نیز از دیگر فایده های آن است . کشیشان وراهبان در واقع نخستین قصه گوهای ماهری بودند که با بیان صادقانه وهنرمندانه ی خود توانستند در شنوندگان آن قدر تاثیر بگذارند که اروپاییان با شنیدن قصه ها وپیام های آن ها به آیین مسیح گرویدند.
 17-درمان ناراحتی های عصبی – روانی به وسیله قصه وتامین آرامش وبهداشت روانی – عاطفی بچه ها .
 18-مطالعه وشنیدن داستان های تاریخی نیز برای بچه ها از چند جهت مهم وپرفایده است .تاریخ ،داستان پیشرفت وتکامل انسان است وبچه ها با مطالعه ی آن ،به اهمیت تلاش های انسانی برای به دست آوردن آنچه امروز موجود است ،پی می برند ونسبت به میراث فرهنگ وتمدن اجدادخود ،احساس دلبستگی وفخر ومباهات می کنند .
 19-باشنیدن داستان های تاریخی ،ملاک پر ارزشی برای مقایسه زندگی کنونی وگذشته خود پیدا می کنند وبه کمک آن بچه ها می توانند ،زندگی خود را در مقایسه با گذشته توجیه کرده ونسبت به آینده ،خوشبین وامید وار گردند.
 20- کودکان ونوجوانان ،باخواندن وشنیدن داستان های تاریخی ،نسبت به مواریث فرهنگی وآداب وسنن خود وسایرملل جهان ،علاقه وهمبستگی پیدا می کنند وحس انسان دوستی در آنان رشد می کند.
 21-قصه های تاریخی ،پاسخ های مناسب برای سوالات ذهنی بچه ها در مورد انسان های گذشته ونحوه  زندگی آنان ،به شمار می آیدوتوجه آنان را نسبت به مسائل انسانی ،افزایش می دهد.
 22-افسانه ها به کودک ونوجوان کمک می کند که بجز والدین وبزرگترها که تکیه گاه های قابل اعتماد ولی ناپایداری به شمار می آیند ،برروی قابلیت هاوظرفیت های درونی خود حساب بکند . به هرحال بچه ها هم در لحظاتی نیاز دارند از دنیای واقعی کناره بگیرند.
 23-باتوجه به این که دوران ارائه مفاهیم ارزشی ،به صورت غلط وخطابه ،تقریبا به سر آمده است ،مربیان ،معلمان وپدر ومادرها ،باید برای طرح همان مفاهیم وجهت دادن به دانش آموزان وکودکان خود ،از قالب های جدید استفاده کنند وبهترین راه ارائه این مفاهیم در پوشش آثار هنری (قصه وتمثیل )است.
 24-قصه گویی بهترین راه بیان آرزوهای بشر وانتقال ارزش های اخلاقی ،معنوی وتجربیات نسل های گذشته وسنت ها وآداب ورسوم اقوام مختلف ،به شمار می آید.
 25-عوامل ایجاد تفاهم میان افراد وجوامع گوناگون بشری وایجاد اعتماد متقابل و روابط صمیمانه واحترام واتکای به نفس می باشد وباعث تقویت روحیه تعاون وحس همکاری در بچه هاست ومنجر به ابراز محبت متقابل آنها می شود.
 26-باخلق داستان از روی نقاشی ،یا تصویرسازی براساس داستان ،ذوق هنری کودک ونوجوان ،شکوفا می گردد.
 27-از طریق قصه با مشکلات ومسائل زندگی ،آشنا می شوند وشناخت اجتماعی بیشتری به دست می آورند.
 28-قصه وداستان از مهم ترین وسایل شرح وتوضیح دانستنی های علمی است که می تواند ،به یاد گیری بیشتر وبهتر مطالب درسی وجذابیت آن ها کمک کند. شنیدن قصه های گفته شده ،برای بچه ها ،امکان تمرین تصویرسازی را فراهم می کند. هم چنان که کودک ،قصه را می شنود،صحنه ها ،عمل داستان وشخصیت های آن را خلق می کند. توانایی تجسم وخیال بافی ،مبنای تصور خلاق است .به نظر می رسد این توانایی ،بررشد شناختی واجتماعی کودک ،تاثیری مثبت داشته باشد.معلم می تواند هر نوع برنامه درسی را بر اساس الگوی قصه گویی طرح ریزی کند و به این طریق آموزش ها را هم هیجان انگیز تر و با نیازهای بچه ها متناسب تر کند.
 29-در هر قصه ای ،شخصیت ها یا با خویش درگیرند یا تصمیم دارند برطبیعت چیره شوند یا می خواهند برمردم بد غلبه کنند ویا انسان های خوب را یاری دهند وبچه ها از روی گفتار وکردار شخصیت ها به خوبی خواهند توانست ،درست بودن یا نادرست بودن سخنان واعمال آن ها را درک کرده ،نکته های مهمی بیاموزند.
 30-قصه های کودکان ونوجوانان ،ابزار سود مندی در جهت رساندن آنها به مرحله رشد است . زیرا تنوع موضوع در قصه های کودکان ، سبب می شود که از طریق شنیدن یا خواندن این داستان ها ،هر چه بیشتر وبهتر وکامل تر به شناخت خدا ،خلقت ،خلق وخود دست یابند وبه سوی سعادت وکمال قدم بردارند.
 31-از طریق پرورش عقلانی کودک وقدرت استدلال وانتقاد وافزایش آگاهی او می توان به پرورش قدرت تشخیص وانتخاب او کمک های موثری کرد وبه تغییر وهدایت نگرش وگرایش دانش آموزان ،از طریق شعر وقصه پرداخت.
 32-استفاذه ازشیوه قصه گویی خصوصا همراه با بازیگران ،به خصوص در مورد بچه های کمرو وخجالتی می تواند بسیار مفید باشد .زیرا ترس وکمرویی که سرچشمه ی آن نداشتن اعتماد به نفس است ،یکی از مهم ترین عوامل شکست بسیاری از مردم در زندگی است وچنان چه مربی بتواند این کودکان کمرو ،ضعیف عاطفه وعاجز از تخیل خلاق را در بازی های نمایشی کلاس وقصه گویی شرکت دهد ،ضمن یاد دادن بسیاری نکنه ها به آنان ابزار موثری برای مبارزه با ترس وکمرویی آن ها در اختیار خواهند داشت وفرصت خوبی برای رشد وتکامل وتعبیر عواطف به شمار می رود.
 33-قصه گویی خصوصا در تدریس علوم اجتماعی ، بهتر است مورد استفاده قرار گیرد . مثلا در مورد مسائل خانه وخانواده ،شناخت جامعه ی ایران ومردم سرزمین های دیگر ،می توان داستان هایی نقل کرد وبه این طریق درک وتفهیم مطالب این درس را آسان تر ودل پذیرتر می کند .شنیدن داستان هایی ،مثل قصه های سرخ پوستان آمریکا ،قصه های قومی آفریقا ،افسانه های ترکی ،قصه های ژاپنی ،یا داستانهایی مربوط به سایرممالک خاورمیانه وخاور دور ،مارا به این مقصود خواهد رسانید. زیرا چنان که می دانیم ،یکی از بهترین راه های بررسی وشناخت یک جامعه وفرهنگ آن ،استفاده از ادبیات قومی آن است.
 34-یکی دیگر از موارد کاربرد قصه ،تاثیرات اجتماعی آن است . زیرا هر قصه وداستانی چه خوب وچه بد در روحیه وذهن واندیشه ی خواننده تاثیر می گذارد وراه تازه ای را به او نشان می دهد. مثلا در دهه های اخیر ،سیاه پوستان آمریکایی توانسته اند با به کار گیری قصه های عامیانه ی بومی خودشان (آفریقایی)وخلق قصه های تمثیلی (حیوانات سخن گو )دنیای تازه ای برای خود بیافرینندودر مقابل دشواری ها ،ناملایمات وستم سفید پوستان ،مقاومت کنند .قصه گویی یکی از راه های ایجاد و تقویت شعور اجتماعی است که جای آن را در مدارس خالی می بینیم.
 35-آشنا کردن بچه ها با ادبیات قومی وقصه های تخیلی نو .تخیل قواعد گرامری دارد که همه بچه ها باید آن را بیاموزند تا بتوانند با موفقیت با آن بازی کنند و زندگی بدیع خود را خلق کنند . این کار به بچه ها اعتماد به نفس می دهد و آنان به راحتی ابزارها و مهارت های لازم را برای تعیین سرنوشت خود به دست می آورند.
 36- راهنمایی بچه ها در انتخاب قصه های مناسب برای گرداندن کلاس های بی معلم.
 37- به وجود آمدن احساس احترام نسبت به شباهت ها وتفاوت های فرهنگی .
 38- گاه اثر بخشی یک داستان وحکایت ،درتعیین مسیر زندگی افرادوالقای خط مشی خاص ،آن چنان چشمگیر وملموس است که شخصیت اجتماعی را کاملا دگرگون وتکرار عملی واقعه داستان را می توان با مشاهده زندگی آن فرد یا افراداحساس کرد. این امر اگر چه ظاهرا اغراق آمیز می نمایاند ،لیکن توفیق در ساختار زندگی اقوام ومطالعه شرح زندگانی وشخصیت های مختلف ،تحقیقا این واقعیت ،یعنی تاثیر پذیری آنان از سرگذشت اسلاف وپیشینیان خود را ،ثابت وروشن می سازد. چرا که حکایات ،داستان ها وطنز ولطیفه ها در هر جامعه ،اجتماع وسرزمینی ،آینه وار بیانگر نوع رفتار،اخلاق وسنن حاکم برمردم آن قوم و اجتماع در گذشته می باشد. وبه همین دلیل ،بیشتر مورد توجه افراد است واز این میان مجموعه هایی که تحت عنوان "کشکول" جمع آوری می شوند،جایگاه خاصی از نظر میزان علاقه مندی اقشار مختلف مردم دارند.
 39-استفاده از قصه وشعر به عنوان سکوی پرشی به نگارش خلاق ورشد ذهنی وروانی بچه ها .
 40-تاریخ سرزمین ما ،گویای کاربردهای متنوع قصه است . از جمله نوشته اند در بیمارستان جندی شاپور اهواز ،پرستاران ،برای مداوای بی خوابی ،اضطراب وناراحتی های عصبی بیماران ،برایشان قصه می گفته اند. در برخی کتاب های طبی قدیم نیز ،از تاثیر افسانه گویی برای ایجاد آرامش وداشتن اوقاتی خوش وخوابی راحت ،سخن رفته است ونیز روایت شده که در روزگاران گذشته ،قصه توانسته است دختری را از مرگ حتمی برهاند واو همان شهرزاد ،قهرمان ایرانی داستان های هزارویکشب است. زمان برای کودک بستری در بیمارستان ویاکودکی که مبتلا به بیماری مزمنی است ،به کندی می گذردو این گروه از کودکان ،ممکن است مبتلا به آسم ،رماتیسم ،بیماری قلبی،سرطان وبیماری های طولانی مدت دیگر باشند. قصه گوی مجهز به انواع قصه ها ،کتاب های تصویری ،قصه های قومی ساده ویاادبی کوتاه ویکی دو عروسک خیمه شب بازی و.....می تواند از نگرانی های کودک کاسته وشادی را برای او به ارمغان آورد.
 41-از آن جایی که کلمات ، مستقیما از گوش به مغز می رسند ،قصه شنیدن برای خوانندگان مبتدی ،بی علاقه ویا کودکانی که در درک آن چه می خوانند دشواری دارند،تجربه ای با ارزش است. از طریق گوش سپردن به قصه ،کودک دایره لغات خود را غنی تر می سازد. قصه گویی هنر گوش سپردن راتقویت می کند . مطالعه روی کودکانی که خواندن را زودتر آغاز کرده اند ، نشان می دهد که شنیدن قصه های خوانده شده یا گفته شده در اوایل کودکی ،عامل مشترک برای همه  آنان بوده است. 
 42-هدف از قصه گویی ،پرورش همدردی  وانسان دوستی در کودک ، به هر قیمتی است . یعنی پرورش توانایی اعجاب آور انسان،در آشفته شدن از بدبختی دیگری ودرخوشحال شدن از شادی دیگری وتجربه کردن سرنوشت شخص دیگر ،به عنوان سرنوشت خود.
 43-قصه راهی برای زنده نگاه داشتن میراث فرهنگی مردم است .
 44-قصه، همچون رقص ها وآوازهای عامیانه از سنت های یک کشور برای کودکانی که در خارج به دنیا می آیند،پاسداری می کند ویابرسنت های دیگر فرهنگ ها برای کودکانی که در داخل کشور به دنیا می آیند،ارج می نهد.
 45-گفتن قصه های شفاهی ،کودکان را برمی انگیزد که درباره آنها بنویسند .از قصه ها تقلید کنند ونیز از آنها ،همچون آغاز گری برای خلق آثار خود استفاده برند. نویسندگان زیاد صاحب نامی ،براهمیت شنیدن قصه طی دوران کودکی شان ،گواهی داده اند.
 46-قرآن کریم وبه طور کلی همه کتاب های آسمانی ،سرشار از قصه ها وسرگذشت های پند آموز پیامبران واقوام گذشته است تا مگر تجربه های تلخ وشیرین آنها مایه هوشیاری وعبرت انسان گردد. " لقد کان فی قصصهم عبرت لاولی الابصار " (111یوسف)
 47-همین قصه ها ،آثار مهمی را به وجود آورده است .نظیر: شاهنامه فردوسی،خمسه نظامی ،گلستان وبوستان سعدی ،هفت اورنگ جامی ،کلیله ودمنه ،مرزبان نامه  و...
 48-بچه ها از شنیدن قصه هایی که مربوط به تولد ونخستین سال زندگیشان است ،خیلی لذت می برندووقتی جزئیات حوادث را از زبان پدر ومادر خود می شنوند ،تصور می کنند که از نخستین لحظه تولد ،فرد جالب ومهمی بوده اند. این قصه ها هم می تواند به صورت سوم شخص بیان شود.
 49- ایجاد عادت به مطالعه ونیز گسترش خزانه لغات کودک وبرخوردار شدن از رشد گویایی سالم وافزایش علاقه ی سیری ناپذیر کودک به آموختن کلمات تازه ومتنوع .در ضمن چگونه خواندن را می آموزدوبرتعدادوتنوع تجارب کودک افزوده می شود. گاهی اوقات بچه ها می توانند خودشان برای ما قصه بگویندکه معمولا این مهارت از 4سالگی در آنها پیدا می شود.
 50- بدون تصورات شگفت انگیز افسانه ها ،علم فیزیک وشیمی ،هردو به حال رکود در می امدند.       " کورنئی چوکوفسکی"
 51-معانی عمیق بیشتری در قصه های پریان دوران کودکی ام ،نهفته است تا حقایقی که از زندگی آموخته ام . " شیللرشاعر ونویسنده آلمانی"
 52-من در جریان تحقیقات دریافته ام که نوجوانان یا بزرگسالانی که در سن کودکی از آشنایی با قصه ها وافسانه ها محروم بوده اند،به گونه ای رفتار می کنند که گویی براثر عدم اعتقاد به جادو ،در دورانی از حیات خویش ،قادر به مقابله با نا ملایمات زندگی بزرگسالی نمی باشند.  "دکتر برونوتبلهایم روانکاو آلمانی "
 53-قدمت قصه به قدمت سخن گویی انسان است . بی قصه انسان هلاک میشد ،هم چنان که بی آب    "ایساک  داینسن "
 54-باید پرستاران ومادران را وادارکنیم تا فقط حکایاتی را که پذیرفته ایم برای کودکان نقل کنندومتوجه باشند که پرورشی که روح اطفال ،به وسیله ی حکایات حاصل می کند ،به مراتب بیش از تربیتی است که جسم آنها به وسیله ی ورزش پیدا می کند.      "افلاطون "
55-در تحول هر ملتی ،دورانی وجود داردکه طی آن می کوشد ،هویت خویش را به یاری فرهنگ قومی ،ابراز دارد.         "  ایزابل یان "
 56-قصه به منزله ی پلی است که دنیای افسانه ای – تخیلی کودک رابه دنیای واقعی بزرگسالان ،ربط می دهدوکودک را به ارزش های اخلاقی رهنمون می شود.
 57-هنگامی که نوجوان احساس می کند مورد هجوم تغییرات درونی ،انتظارات زندگی اجتماعی ومحدودیت ها قرارگرفته ،گرد هم آمدن گوینده وشنونده قصه ورابطه ای صمیمانه که به گونه ای طبیعی ومعقول بین آن دو به وجود می آید ،بسیار قدرتمند تر است.گمان نبرید که قصه گویی برای این گروه سنی ،مهم نیست . این امر برای آنها حتی دارای اهمیت بیشتر نیز هست.   "بث  هرمز "
 58-کلمات ،فضای دیگری را می سازند .فضایی که تو با روحت به تنهایی می توانی به آنجا بگریزی .هر کودکی دیر یا زود ،مجذوب افت وخیز های خواندن می شود.
 59- قصه گویی ،با نیروهایی که فراسوی تجربه ی اویند،کودک را برای خود زندگی آماده می کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 4- یک جلسه ی انشا با قیصر امین پور
روزی پس از خواندن اشعاری زیبا ، به دانش آموزانم گفتم :بدون اینکه شرح حال وتاریخ ادبیات قیصر امین پور را لازم باشد حفظ کنید، می خواهم به یکی از کتاب هایش مراجعه کرده وزیباترین واحساسی ترین ابیات را از نظر خودتان ،انتخاب کرده وچند بیتی بنویسید . والبته لازمه اش این است که کل اشعار را بخوانید ،تا بتوانید انتخاب کنید. وبعد از انتخاب، دلیل آن را هم بگویید. اگر همین جوری وبدون مطالعه بنویسید از طرز توضیح دادنتان معلوم می شود وقت نگذاشته اید. پس بنابر این ،لحن توضیحات شفاهی شما ،برایم مهم است . دقت کنید.اگر به شعر علاقه ای ندارید،به دنبال واج آرایی ها بگردید وترکیباتی که این آرایه را دارد ،یک صفحه یافته وبنویسید.
واما نتیجه کار دانش آموزان در جلسه بعدی:
1-یکی از آنها بلند شد وگفت : "من این ترکیبات زیبا را که واج آرایی زیبا دارد نوشته ام."
 وحرو فش را هم رنگی کرده ام.  هم از نظر ظاهری زیبا وهم پر معنا ست.
  وباز خودش آرایه های دیگری مثل تشبیه وتشخیص و... نهفته دارد.
گریبان گل-ماصوفیان ساده ی سرگردان - سایه اش سرد وسیاه- ساحل سلام- نسیم نازک اسفند- نان و پنیر ونور –خط نوشتن با نوک ناخن- تن ناتوان - بی محابا مهربان- راه رفتن زیر باران –قفل صندوق قدیم – روی تخت بی خیالی – خلوت خلسه وار- خط خطا-زهی خیال خام–- قله خیال –خیال محال-در سراشیب فراموشی- شهرشب- عطش شوره زارها- شعله شقایق ها - مجال غزل- چراغ چشم- سیاهچال سراسر سوال- آبستن صدحادثه - حادثه سرخ- صد سال سیاه-فرصت دیدار- تیرباران بلا- تاب وتب تردید- التهاب بیابان وسراب
 آقای امین پور در انتخاب واژه ها  و واج آرایی ها ،چه خوش سلیقه کار کرده اند.
در دود و عود اسفند  
 همراه واژه های رها در هوا  
 رقص نگاه ما ،چه تماشایی است.
.........................................................................
من به چشم های بی قرار تو       قول می دهم  
 ریشه های ما به آب          شاخه های ما به آفتاب می رسد
 ما دوباره سبز می شویم.
.........................................................
         تو قاف قرار من و من عین عبورم.
.............................................................
  بوی بوسه 
   بوی بوته های شب بو
  بابونه و بنفشه و مریم
   محبوبه های شب
بو- بوته- شب بو- بابونه- محبوبه که کلمه "بو" در آنها تکرار شده.
.............................................
دل داده ام بر باد برهر چه باداباد               مجنون تر از لیلی ،شیرین تر از فرهاد
..................................................................................................
زدل برلبم تا دعایی برآید                 اجابت ز  هر یاربم  می تراود
...............................................................................................
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما            کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم
.........................................................................................................
دست من و دامن آن آستان                 چشم من و گوشه این آستین
............................................................................................
 خون لبخندگل ،به گردن باد      خون بهای بهارها ،باتو  

2-   نفر دومی بلند شد وبا احساس و صدای لطیف ،این شعر را خواند:
صدای تو مرا دوباره برد       به کوچه های تنگ پابرهنگی
به عصمت گناه کودکانگی     به عطرخیس کاهگل  
به پشت بام های صبح زود       در هوای بی قراری بهار
به خواب های خوب دور      به غربت غریب کوچه های خاکی صبور 
به کرک های خط سبزه     برلب کبود رود
به بوی لحظه های هر چه بود یا نبود ......
به عصرهای جمعه ای      که با دوچرخه های لاغر بلند
تمام اضطراب شنبه های جبر را ،رکاب می زنیم
وگفت :خانوم، قیصر ،چه زیبا خاطراتش را در قالب شعر وبا احساس تمام بیان کرده.
وترکیب " دوچرخه های لاغر بلند" که آرایه ی جان بخشی دارد چه زیباست !
هم چنین مصرع" کرک های خط سبزه برلب کبود رود" واقعا ابتکاری است.
اگر ما طبیعت اطرافمان را واقعا جان دار ببینیم نوشته ها واحساسمان هم ،با دیگران متفاوت می شود. 3- نفر سوم گفت :این شعر قیصر ،مثل بعضی پیامک ها که درآخر حالت را می گیرد زیبا بود.
                  گفت احوالت چطور است ؟        
         گفتمش : عالی است    
                           مثل حال گل                           
                     حال گل ،در چنگ چنگیز مغول
4- نفر چهارم ،شعر کوتاهی انتخاب کرده بود:
          خدا روستا را            بشر شهر را      
                 ولی شاعران ،آرمان شهر را آفریدند
                 که در خواب هم ،خواب آن را ندیدند.
 
نفر5-   اما دری که باز نباشد
              دیگر نه در ، که دیوار ....
              اما پرنده بسته اگر باشد
                       دیگر پرنده نیست ،که مردار.....
معلوم می شود که این دخترم به آزادی خیلی بها می دهد. 
می توان از روی همین انتخاب اشعار، افراد را روان شناسی کرد.
نفرششم که به نقاشی خیلی علاقه دارد  واز روی شعر فهمیدم سمعی هم هست
 یعنی به صداها اهمیت داده و دقت شنوایی خوبی دارد،این شعر را خواند:
                      با همهمه ی مبهم باغی در باد      
            با طرح مه آلود کلاغی در باد
              از دور صدای پای پاییز آمد     
                   چون پچ پچ خاموش چراغی در باد 
نفر هفتم گفت :من هم بچه که بودم جوجه های مرده وخشکیده را رو به قبله توی باغچه خاک می کردم
 وبرایشان فاتحه می خواندم وگریه می کردم. این شعر قیصر خاطراتم را زنده کرده ومرا به همان
 حال وهوا برد.
امتداد نقش های روی قالی را                با نگاهی بی هدف دنبال کردن
جوجه ی زرد وضعیفی را که خشکیده      توی خاک باغچه   
          با خواندن یک حمد وسوره چال کردن
 
نفر هشتمی :
                    شب در رسید و قصه ی ما هم به سر رسید
                       کو خانه ای برای رسیدن ، کلاغ کو؟؟؟
  نفرنهم گفت :خانم شما گفته بودید برخی افراد حس ششم قوی دارند
 وهمه چیز را پیش بینی می کنند این شاعر خوب هم گویا مرگ زود هنگامش را به چشم می دیده .
 در این شعرش گفته:
                  عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها
                خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
             روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث
               در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری
نفر دهم که اندک ذوقی در سرودن شعر دارد این ابیات را زمزمه کرد.
                       بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر
                        مرا زخویش بگیر ومرا زخویش ببر
                       به شب نشینی شبنم، به جشنواره ی اشک
                        به میهمانی پرشور چشم وگونه ی تر
                           به نبض آبی تبدار در شبی بی تاب
                         به چشم روشن و بیدار خسته از بستر
                           دلم زدست زمین وزمان به تنگ آمد
                             مراببر به زمین و زمانه ای دیگر
 
نفر یازدهمی این دو بیت را با آه کشیدن خواند وگفت : این شاعر چقدر متواضع وفروتن بوده خانوم .
از تهی سرشار واز خالی پرم       چون حبابی هر چه دارم هیچ هیچ
  برگ هایی پاره از تقویم پار          کهنه و بی اعتبارم هیچ هیچ .........
    ودر جای دیگری گفته :
     کالیم که سر سبز دل از شاخه بریدیم 
      تا حادثه ی سرخ رسیدن نرسیدیم
      یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
....  خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم.
نفر دوازدهمی که پدر از دست داده این شعر را انتخاب کرده بود وبا قطره اشکی از گوشه چشمش این
ابیات را که قیصر برای دخترش "آیه" سروده خواند و گفت: قیصر پدر خیلی مهربانی بوده است خانوم.
                           بوی بهشت می شنوم از صدای تو       
                       نازکتر از گل است گل گونه های تو
                       ای در طنین نبض تو ، آهنگ قلب من 
                        ای بوی هر چه گل ، نفس آشنای تو
                                  ای صورت تو آیه و آیینه ی خدا            
                       حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو
                        صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر   
                         آورده ام که فرش کنم زیر پای تو
                           رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام   
                         تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو
                                  چیزی عزیز تر زتمام دلم نبود         
                         ای پاره ی دلم ، که بریزم به پای تو
                              امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من     
                             فردا عصای خستگی ام شانه های تو
                                در خاک هم ، دلم به هوای تو می تپد     
                             چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو
                             هم بازیان خواب تو ، خیل فرشتگان  
                              آواز آسمانی شان ، لای لای تو
                              بگذار با تو عالم خود را عوض کنم 
                              یک لحظه تو به جای من و من به جای تو
                              این حال و عالمی که تو داری ،برای من 
                              دار و ندار و جان و دل من برای تو
نفر سیزدهم گفت : خانوم نگاه قیصر به مرگ جور دیگری بوده .مثل این که خداوند واقعا گلچین است
وافرادی را که به کمال می رسند وآسمانی می شوند پیش خودش می برد. در این بیت گفته:
          رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند    آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
در این جلسه سه چهار نفری هم که به دلایلی سراغ کتاب های این شاعر نرفته بودند راغب شدند که
پی گیری کرده ودر جلسات بعدی مطلبی ارائه دهند و پرسیدند نام بقیه کتابهای این شاعر راهم معرفی
کنید تا بدانیم وبخوانیم. برای روز بزرگداشت این شاعرهم به طور خودجوش ،مراسمی برگزار کردندودر
پایان فاتحه ای برای شادی روحش خواندند.
خوب حالا به نظر شما یک شاعر را این طوری بشناسند وکلاس ،دانش آموز محوری اداره شود بهتر است
یا چیزهایی را حفظ کنند وتحویل دهند وروز های بعد به فراموشی بسپارند.
--------------------------------------------------------------------------------------------------- گام به گام عملی و مستند دوستی و انس با روح یک شهید سر کلاس انشا یک بحث گروهی بگذارید و این مسایل را مطرح کنید.  هممون میدونیم شهید زندست و به انقلابی که به ثمر رسونده, سر میزنه و مدام اونو از گزند      خطرات و تهدیدات حفظ میکنه. 
     حالا تصور کنید یا یکی از شهدا بتونیم رابطه دوستی - عاطفی برقرار کنیم....         
     فکر میکنین چه اتفاقی میفته !؟
 روح شهید با روح شما رفیق و همراه میشه  و از فردا حضور شهید رو کنار خودتون احساس میکنید....
 در طول روز از خدا میخوان که  ویژه هواتونو داشته باشه  (موقع درس, نماز, انجام طاعات, غذا خوردن, مسجد رفتن, گردش و همه فعالیت ها....) 
 براتون مدام دعا میکنن چون شهدا فوق العاده رفیق باز بودند و هستند !و لذت عبادت را همانگونه که چشیدند, به دوست خود خواهند چشاند.
 در هر مرحله از زندگی که سردرگمی بین چند گزینه داشته باشید, به راحتی واسطه خدا میشن و گزینه اصلح رو نشونتون میدن.
 و در نهایت :  شما -----> دوست شهید شما ---->14معصوم ----> خـــــدا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
 گام (1) : انتخاب یک شهید
  گام (2) : عهد بستن با شهید
  گام (3) : شناخت شهید
  گام (4) : هدیه ثواب اعمال خود به روح شهید
  گام (5) : درگیر کردن خود با شهید
   گام (6) : عدم گناه به احترام شهید !
  گام (7) : اولین پاسخ شهید
  گام (8) : حفظ و ارتقاء رابطه تا شهادت


این آموزش توسط یکی از شهدای موجود در پوستر فوق ( بصورت الهام به یکی از دوستان مورداعتماد حقیر )  ارائه شده که بنده سراپاتقصیر وظیفه بازنشر اونو دارم و بابت این لطف الهی بی نهایت شاکرم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
  گام (1) : انتخاب  یک شهید :

                                آلبوم شهدا رو باز کنید یا میتونید از عکس بالا کمک بگیرید. اولین ملاک انتخاب شهید قیافه و صورت شهیده. ببینید با لبخند کدوم شهید ته دلتون خالی میشه، ذوق میکنید، به وجد میایید !؟
                                آفرین. درسته. این همون دوست شماست.
  گام (2) : عهد بستن با شهید :
                              یه جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضاءکنید :
 با دوست شهیدم عهد می بندم پای رفاقتم با او تا لحظه شهادتم خواهم موند و در مسیر رسیدن به خدا ازتذکرات او رو بر نمیگردونم.   گام (3) : شناخت شهید :                             تا می تونید از دوست شهیدتون اطلاعات جمع آوری کنید. ( عکس, متن, صوت, کلیپ, دستنوشته, وصیتنامه, خاطرات همرزمان, خاطرات همسر شهید, پوستر و ....)
  گام (4) : هدیه ثواب اعمال خود به روح شهید :
  از همین الان هر کار خیر و ثوابی انجام میدید مثل ( نماز واجب و مستحبی, ادعیه, زیارات, صدقه, حتی درس خواندن برای رضایت خدا, روزه و خمس و زکات و ....) سریع در ابتدا یا انتهای آن به زبان بیاورید :
( خدایا طاعت من اگرچه ناقص است ولی یه نسخه از ثوابشو هدیه میکنم به روح دوست شهیدم )
طبق روایات نه تنها از ثواب شما کم نمیشه بلکه بابرکت تر هم خواهد شد !
     توجه : مطمئناً شهید با کمالات و رتبه ای که داره نیازی به ثواب ماها نداره. پس دلیل این گام چیه !؟؟
    جواب : شما با اینکار ارادت و خلوص نیت و علاقتون رو به شهید نشون میدید. یعنی به شهید میگید چیزی بهتر از ثواب اعمال یافت نکردم که تقدیم دوست کنم.
  گام (5) : درگیر کردن خود با شهید :
 سریعا همین الان عکس بک گراند گوشی موبایلتونو عوض کنین و عکس شهید رو بذارید.
از امروز همه پیامک ها و تماس هاتون توسط دوست شما بررسی میشه !
░ همینکارو برای دسکتاپ کامپیوتر هم انجام بدید.
░  محل کارتون, کیف جیبی, داشبورد ماشین, هرجا میتونید یه عکس یا نشونه از شهیدتون بذارید.
▒  صبح بعد از سلام به امام عصر عجل الله، اولین نفر به دوست شهیدتون صبح بخیر بگید و شب هم آخرین شب بخیر...
▒ در طول روز تا میتونید با روح شهید حرف بزنید.
▒ مدام به او و خـــدای متعال فکـــــــر کنید و هرکار دیگری که صلاح میدونید.
   گام (6) : عدم گناه به احترام شهید ! :
                                خود شهید اسم این گام رو گذاشته : آخرین حجاب !
روح شهید تا این گام 5 بسیار بسیار از شما راضیه و تمایل شدیدی به شروع رابطه داره ولی !
 آیا در حضور دوست جدید معنوی و به این باصفایی میتوان گناه کرد !؟
 نگاه هامون, رابطمون با همکلاسی های نامحرم و اساتید نامحرم, چت با نامحرم, غیبت, دروغ, کاهل نمازی, کم فروشی, کم کاری در شغل, بداخلاقی در منزل و ..... 
                                                  جواب این سوال با خود شما....
  گام (7) : اولین پاسخ شهید 
کمی صبر و استقامت در گام 6 آنچنان شیرینی ای در این گام برای شما خواهد داشت که در گام بعدی انجام گناه براتون سخت تر از انجام ندادن اونه !
      ░ با توسل به دوست شهید و مصلحت خدا برخی نشانه ها را خواهید دید (ان شاء الله) :  

خواب دوست شهیدتون.        
انواع روزی های معنوی جدید !       
لذت عبادت و نمازهایی با حس و حال جدید !
دعوت به قبور شهدا و راهیان نور جنوب و غرب. 
دوستان معنوی جدید.    
پیامی, نشانه ای, گفتگویی و.....
  گام (8) : حفظ و ارتقاء رابطه تا شهادت :
گام های سختی را گذرانده اید. درسته ؟
      حال به مدد دوست شهید میتونید توسل به ائمه اطهار (سلام الله علیهم) را بصورتی جدید و شیرین تر پی بگیرید...
             و در نهایـــــت به خود خـــــــدا برسید... ( نسئل الله منازل الشهــــــداء)
مطمئنا با شیرینی ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهید شد... اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا... شهدا به یادتونیم و دوستتون داریم. برامون دعا کنین.


ادامه نوشته

استفاده از کلمات زیبا و زیبا نویسی



به دانش آموزانم گفتم با این کلید واژه ها که برای راهنمایی وفقط پیشنهادی داده ام متن ادبی یا پیام تسلیت بنویسید  که می تواند در قالب مونولوگ وگروهی  هم باشد والحق که چه متون زیبایی نوشتند.                              

 شمع وجود- خاموش – گوهر (جوهر )جان –نسیم صبا – ای دریغ ودرد - حریر جاودانه جان –سراسراندوه -جایگاهی بلند ورفیع –چهره مهرآفرین –در بزم ملائک –سنگین وطاقت فرسا- پاک سرشت – گوهر گران سنگ زندگی – خاکستر – سوگوار- کبوتر سپیدبال – ستاره پر فروغ – رایحه روح پاک – حس سبز -  در عرصه زندگی – کاشانه ما - مقدر - در محضر دوست – فیض رحمت الهی – سریر آسمان – عالم ملکوت –کالبد خاکی تن – گذر گاهی – فلسفه مرگ – سرو  دل آرای زندگی – مشیت پروردگار - فرشته مرگ- فرهیخته – دایره زندگی - گوهر گران بها -ترک  لباس مندرس زندگی (هستی )- کوچ زود هنگام – حضرت حق- سربرزانوی غم – سرتسلیم - حصار قفس –غم گساری – متاثر- نهال سبز زندگی – عزیز از دست رفته – سرود وصل جانان – بلور اشک – تسکین – رحیل روح پاک – صبوری – غم عمیق –غفران الهی – جان فرسا- هجرت ابدی – آیت مهربانی -کوچ چکاوک – در جوار دوست – درسایه سار مهر – رحیل نابهنگام – داغدار – کوچ ستاره – گل مهر آفرین - سرشار –مصیبت – فردوس برین – اقیانوس رحمت الهی – مقدس – اسیر خاک – سمبل عاطفه – آسوده بیارام – تصویر- وصال حق –درواپسین دم حیات –پیوستن روح به سرچشمه نورانی ملکوت – سفر الهی مقیم کوی دوست – اشک حسرت -پرنده باغ آرزوها – رجعتی به سراپرده دوست – جانی به جانان تسلیم کرد –مقامی شامخ – آیینه چشم – درسانحه تاسف بار – مراتب تسلیت -           

ادامه نوشته

 کلمات قصار بزرگان


دانش آموزان ، هرروز به ترتیب اسامی در دفتر نمره ،یک جمله ی زیبا از بزرگان

 ،انتخاب کرده وبالای تخته باخطی خوش می نویسند .حتی می توانیم کمی هم راجع به آن

 جمله بحث گروهی داشته باشیم .وبه زیباترین وپرمعنا ترین ها در پایان ماه جایزه یا 

نمره ای هم بدهیم.این مرتبه شما کمک کرده وبهترین را انتخاب کنید. لطفا نظر بدهید.

 

-تصمیمات خداوند مرموزند. اما همواره به نفع ما هستند .                 پائولو کوئیلو

 -زندگی هدیه خداوند به شماست وشیوه زندگی شما هدیه شما به خداوند است .  

گرنشان زندگی جنبندگی است               خار در صحرا سراپا زندگی است .     

-همواره به خاطر بیاور که در اوجی معین دیگر ابری نیست .اگر آسمان زندگیت ابری است به این دلیل است که روحت آن قدر که باید بالا نرفته است .        مارک  فیشر

اگر نتوانید ریسک کنید ،نمی توانید رشد کنید .اگر نتوانید رشد کنید نمی توانید بهترین باشید .اگر نتوانید بهترین باشید نمی توانید شاد باشید واگر نتوانید شاد باشید ،چه چیز دیگری مهم است !؟   دیوید  ویسکات

-جهانی که در آن زندگی می کنیم نامحدود است .هنوز چیز های زیادی هست که باید کشف شوند .زیبایی هایی که باید عیان شوند وراز هایی که باید شناخته شوند .شما چه نقشی در این برنامه الهی بازی خواهید کرد ؟؟؟

-حتی خداوند هم به قضاوت نمی پردازد مگر پس از آن که انسان عمر خود رابه پایان برساند.  جانسون

-اگر کار کوچکی، بادقت وبه طور مداوم واز روی محبت، انجام شود دیگر کار کوچکی نیست.

-دست هایی که در حال خدمتند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند .

-شما باید دقیقا بدانیدکه چه کارهایی را ودر چه زمانی وباچه شیوه ای انجام دهید تا به نتایج مورد نظرتان دست پیداکنید.

کلید همه کارها، صبر است. شما جوجه را با صبرکردن ،از تخم بیرون می آورید؛ نه با شکستن آن .

علف هرزه چیست ؟گیاهی است که هنوز فوایدش کشف نشده است .         امرسون

اشخاص را مانند چای کیسه ای در نظر بگیرید .تا آنها را در آب داغ نیندازید متوجه جوهر وجودی خود نمی شوند.

همان طور که هسته باید نخست در دل خاک بشکافد تا راز دلش در آفتاب عریان شود .شما نیز باید رنج شکافتن را تجربه کنید تا به شکفتن در رسید         جبران خلیل جبران

از اضطراب کار مهیا نمی شود         سیل از دویدن است که دریا نمی شود        

فرق بین خوب وعالی اندکی تلاش بیشتر است .مثل اسب مسابقه ای که فقط چند ثانیه زودتر رسیده است.

بازنده : نمی توانم        برنده: نه  می توانم

شیفتگان پرواز را ،میل خزیدن نیست .

آمار نشان می دهد که 99 در صد موفقیت ها ،توسط تاخیر ،به قتل رسیده اند .

یکی از منابع مهم درامد، صرفه جویی است .

بهتر است مخالفت خود را باچیزی ،به صورت موافقت خود با چیز دیگر،بیان کنید .

وقتی همه مثل هم فکر کنیم ،دیگر فکر خلاقی،در کار نخواهد بود .                             

  عقل کم در  سر  ،مایه زحمت بسیار ، در  پا  هاست                                                 

 برو ای گدای مسکین ودری دگر طلب کن      که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی

هرصبح ،شیری در آفریقا از خواب بیدار می شود ،می داند که باید به سرعت بدود وسریع تر از آهو که گرسنه نماند وهر صبح آهویی نیز در آفریقا از خواب بیدار می شود وبه خوبی می داند که باید بسرعت بدود. سریع تر از شیر، تا زنده بماند .

راز کامیابی در تجارت این است که، شخص از امری آگاه باشد که دیگران از آن غافلند.

یک مادر خوب از صد استاد بهتر است.

بزرگی گفته است ،ناخدای خوب کسی است که کشتی را به کمک امواج هدایت کند.

چند نیش مگس، هرگز یک اسب چابک را از رفتن باز نمی دارد.

برای تلفظ کلمات بسیار کوچک  بله  یا  نه  ، بسیار بیشتر از یک نطق بزرگ،  باید فکرکرد.                                                                                         

افکار انسان مانند چتر نجات است .اگر به موقع باز شود ،به درد می خورد .                                 

باید همه کس را معذور بداریم .اطفال رابرای این که کوچک هستند ،زنان را برای این که ضعیف هستند ،نیکان رابرای این که قصد بدی ندارند وبدان رابرای این که بدبخت وبیچاره اند.                           

هیچ وقت رو به آسمون نگو خدایا یک مشکل بزرگ دارم ،بلکه به مشکلت بگو من یک خدای بزرگ دارم.

هنر همچون اقیانوس بیکرانی است واگر روزی مدعی شوی که در اقیانوس هنر ،به ساحل انتها رسیده ای آن روز،روز مرگ هنری تو خواهد بود .

همه باید به سوی کعبه نماز کنند .فرض کنید ،همه مردم عالم جمع شوند واطراف کعبه ،حلقه زنند وسجده کنند .آنگاه اگر دستی از غیب،خانه کعبه را از میان مردم بردارد،خواهید دید که همه به سوی هم سجده می کنند پس بیایید حرمت ها را نگه داریم وبه هم احترام بگذاریم.       شمس تبریزی

یک شاعر ایرانی گفته است :میوه در انتهای کمال خود می افتد وبرگ در ابتدای زوال 

خود بنگر تو چگونه می افتی ای مرد ؟  مانند میوه سرخ !؟   یا مثل برگ زرد !؟

روزی هر روزه از یزدان گرفتن مفت نیست          روزی از عمر تو گیرد در عوض روزی دهد 

آنقدر شکست می خورم، تاراه شکست دادن را بیاموزم.     پطر کبیر

زندگی بازی شطرنج است .اگر اشتباه کنی، مات خواهی شد.  

حکومت طلایی در جایی وجود دارد، که نتوان قوانین رابا پول خرید.   برناردشاو

خط مستقیم نه تنها درهندسه، بلکه دراخلاقیات هم کوتاه ترین راه است.  

آگهی بازرگانی تدریس

يك كمي خاك
كه دعايش
ديدن آخرين پله آسمان بود
آرزويش هميشه 
پر زدن تا ته كهكشان بود
خاك هر شب دعا كرد
از ته دل خدا را صدا كرد
يك شب آخر دعايش اثر كرد
يك فرشته تمام زمين را خبر كرد
و خدا تكه‌اي خاك برداشت
آسمان را در آن كاشت
خاك را
توي دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاك 
توي دست خدا نور شد
پر گرفت از زمين دور شد
****
راستي 
من همان خاك خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهي اوقات
اين همه از خدا دور هستم!؟؟؟؟؟

من در بین تدریس ،برای رفع خستگی بچه ها برایشان داستانک تعریف می کنم .یایک بازی فکری انجام می دهیم و اینها نمونه ای ازمطالب وکارهای سرکلاسی است .

دبیران گرامی می توانید قصه ها و شعرهای کوتاه و جالب و برگزیده ای که خوانده یا شنیده اید ،همه را در یک مجلد گردآوری کرده و از آنها در کلاس های درس خود برای شروع یا پایان کلاس استفاده کنید. دانش آموزان اگر از آن جلسه ی درس ،چیزی دستگیرش نشده باشد ،حداقل شعر یا قصه ی جالبی شنیده و در زندگیش تاثیر گذار خواهد بود.

---------------------------------------------------------------------------------               

کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود ،روی ساحل نوشت :

" دریا دزد کفش های من !" 

 مردی که از دریا ماهی گرفته بود ، روی ماسه ها نوشت : " دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی ! "

 موج آ مد وجملات را با خود شست .......

تنها این پیام باقی ماند : " حرف های دیگران را در وسعت خویش حل کن تا دریا بمانی! "

 -------------------------------------------------------------------------------------             

 وقتي پرنده اي زنده است.. مورچه ها را مي خورد! وقتي ميميرد.. مورچه ها او را مي خورند! زمانه و شرايط در هر موقعي ميتواند تغيير کند.. در زندگي هيچ کسي را تحقير يا آزار نکنيد. شايد امروز قدرتمند باشيد.. اما يادتان باشد. زمان از شما قدرتمندتر است!!! يک درخت ميليونها چوب کبريت را ميسازد.. اما وقتي زمانش برسد.. فقط يک چوب کبريت براي سوزاندن ميليونها درخت کافيست.. پس خوب باشيد و خوبي کنيد.

 ---------------------------------------------------------------------------------  

زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما خواهند گفت !!!

زندگی انشایی است که تنها باید خودمان بنگاریم ؛

زندگی می چرخد،

چه برای آنکه میـــخندد،

چه برای آنکه میــگرید

زندگی دوختن شادیهاست

زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست

زندگانی هنر هم سفری با رنج است

زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است


یادمان باشد در املای زندگی، همیشه برای محبّت تشدید بگذاریم؛

تا از دوستیمان حتی نیم نمره هم کم نشود ...


زندگی نوشتن یک انشای فصل بندی شده است ...

و هر کس باید برای هر فصل زندگی اش انشایی بنویسد ...

یکی انشایش را کس دیگری می نویسد ...

یکی از روی دست دیگری می نویسد ...

یکی هم با تفکر و تعقل خودش می نویسد ...

 و عرف زمانه ی ما  شده است این ...

که انشایت را یا بدهی کسی برایت بنویسد

یا که از روی دست دیگری بنویسی ... !!

یاد باد روزگارانی که گاهی کسی پیدا می شد

در میان آدمهایی که انشای شان کار خودشان نبود

او  انشایش را با تفکر و عقل خودش می نوشت ...

----------------------------------------------------------------                                    

سرگرمی ریاضی :به بچه ها می گویم من شماره پلاک منزل وسن مادرتان را بلدم ،

بدون این که به من بگویید بیایید روی یک ورق کاغذ شماره منزل خود را بنویسید،

بعد آن رادوبرابر کنید،سپس جمع آن دورقم راباعدد 5 جمع کنید،بعدا جمع کل رادر عدد

   50 ضرب کنید.بعدا سن مادر خود رابرآن بیفزایید،وقتی این کار راکردید ، عدد روزهای سال

یعنی  365 رابرمجموع آن اضافه کنید یک حاصل جمعی به دست می آید .

سپس از حاصل جمع عدد 615 راکم کنید .در نتیجه یک عدد چند رقمی به دست می آید که

دو رقم آخرش سن شما را نشان می دهد وارقام اول آن شماره منزل شما را تعیین می کند .

مثال: شماره منزل  14 وسن مادر شما  60 به این صورت :


ازراست به چپ                                             14+14=28


28+5=33          33*50=1650                  1650+60=1710


1710+365=2075                                  2075-615=14/60

پس بگویید این 1460دو عدد آخرش سن شما وباقی ارقام سمت چپ شماره پلاک منزل

 شماست .در نتیجه با این بازی همه بچه ها را سرگرم کرده اید  . 

            

منبع: از کتاب او گوید ومن گویم صفحه 107                                                           

............................................................................................ 

 

                           داستان: برو شیر درًنده باش ای پسر                                 

یکی از تجاربزرگ ،فرزندش را از همان دوران کودکی به شغل تجارت وادار کرد. تاپس از

 چندی آن فرزند به رموز تجارت کاملا آشنا گردید.سپس پدر برای آن که فرزندش در زندگی

 ورزیده شود به فکر افتاد اورا به مسافرت روانه کند. لذا وسیله سفرش را آماده کرد وبه

 راهش انداخت .                   

تاجرزاده همان طور که منزل به منزل می رفت ،اتفاقا شبی از شبها،در یکی از منازل بین راه

 نگاهش به روباه ضعیف از کار افتاده ای افتاد. دیدکه آن حیوان از فعالیت وتلاش جهت

 تحصیل روزی باز مانده ونمی تواند برود تا،قوتی به دست آورد.تاجرزاده به فکر افتادکه

 آیاروزی این حیوان چگونه می رسد؟درهمان میان مشاهده کردشیری از دور می آمد وشکاری

 به دست آورده بود به نزدیک روباه رسانید وقدری از آن طعمه را خورد وبقیه اش را همان

 جا انداخته به راهی روانه گردید آن گاه تاجر زاده دیدکه روباه آهسته آهسته خود راکشانید تابه

 طعمه رسید وهرچه از خوراک شیر باقی مانده بود آن راخورد وبه جای اولش  برگشت .                                                                            

این مشاهدات را تاجرزاده جوان ،گویا درس عبرتی برای خود پنداشت که با آن که خداوند

 مهربان به مخلوقاتش این گونه رزق وروزی می رساند ،پس چرا تلاش کنیم ومشقت های

 سفر را تحمل نماییم؟ 

بنابر این ما در همان وطنی که داریم می مانیم وهرچه قسمتمان باشد ،عاقبت به ما خواهد رسید

 واین جریان سبب شد که تاجرزاده جوان ،از همان بین راه به وطن برگشت وپیش پدر رفت

 ومشاهدات خود را با نتیجه ای که گرفته بود برای پدر نقل کرد پدر جهان دیده پس از شنیدن

 این سخنان ،پسر را مخاطب ساخته وگفت پسرم از مشاهداتت غلط نتیجه گرفته ای !چون 

 خواستم تو شیر صفت باشی وضعیفان برای ادامه زندگیشان به تو پناه ببرند ،نه آن که روباه

 صفت بوده وبه دیگران محتاج شوی وچشمت به دست این وآن باشد.

 منبع: کتاب مجانی الادب جلد 2صفحه    180       

ادامه نوشته

کارهای عملی -- پژوهشی


در آغاز با دانش آموزان صحبت کنید و بگویید که امسال هر کدام از آن ها یک پژوهش به طور کامل انجام خواهند داد. برای هر مرحله، تاریخی معین می کنید تا آن ها پژوهش خود را انجام دهند. سپس دانش آموزان را هدایت کنید که در دفترشان، طرح گام به گام زیر را بنویسند:

۱- انتخاب موضوع و هدف/ تاریخ ارائه / تاریخ تکمیل موضوع و توصیف آن 
۲- فرضیه ی مقدماتی فرضیه
۳- تهیه ی کتاب شناسی و منابع مطالعه
۴- یادداشت برداری
۵- طرح کار شامل مقدمه، زمینه و تاریخچه ی مختصری از موضوع پژوهش، نتیجه گیری، پیشنهادها
۶- پیش نویس 
۷- نتیجه ی نهایی

  • در آغاز جلسه ی دوم این ابیات را روی تخته ی کلاس بنویسید:
         هر کجا مشکل، جواب آن جا رود   هر کجا کشتی است آب آن جا رود
         هم سوال از علم خیزد هم جواب    همچنان که خار و گل از خاک و آب
         یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت   در بند آن مباش که مضمون نمانده است

      با صدای خوش این سه بیت را بخوانید و از دانش آموزان بخواهید آن ها را به طور جمعی با هم بخوانند. درباره ی معنی این ابیات با آن ها گفت و گو کنید و آن ها را به این نتیجه هدایت کنید که نخستین و بنیادی ترین گام پژوهش، مساله گزینی و انتخاب موضوع است. به آن ها کمک کنید مطالبی را که در سال های پیش درباره ی انتخاب موضوع خوانده اند، به یاد بیاورند و آن ها را به طور خلاصه روی تخته ی کلاس بنویسید.

    • در گام اول از دانش آموزان بخواهید موضوعی را برای پژوهش نام ببرند. به کمک خودشان آن را محدود کنید و بخواهید توصیف آن را بنویسند. (به آن ها کمک کنید به یاد بیاورند).

    از دانش آموزان بخواهید هر کدام موضوعی را انتخاب کنند و در دفترشان بنویسند. سپس آن را توصیف کنند. چند نفر در کلاس، موضوع و توصیف شان را بخوانند و درباره ی آن صحبت کنند.

     از دانش آموزان بخواهید توصیف هایشان را برای جلسه ی بعد کامل کنند و اهمیت موضوع را هم بنویسند. وقتی دانش آموز، مسئله و موضوع پژوهش انتخابی خود را به شکل روشن و واضح بیان کرد، از او بخواهید به این سوالات جواب بدهد (در دفترش به صورت کتبی بنویسد):
    ۱- چه چیز او را به انتخاب این مسئله علاقه مند کرد؟
    ۲- چه پدیده هایی در تجربیات خود مشاهده کرده که توجه او را به این مسئله جلب کرده است؟
    با توجه به نوشته ها و نتایج مطالعات دیگران استدلال کند که انجام پژوهش در زمینه ی موضوع انتخابی او ضروری است و مشکلات وجود این مسئله در جامعه را جمع بندی کند.
    جلسه ی بعد آن ها را در کلاس بخوانند و اشکالات شان را رفع  کنید. هر دانش آموز، موضوع و تاریخ ارائه و تکمیل آن را در دفتر خود ثبت می کند.
    به دانش آموزان تاکید کنید و خودتان هم نظارت داشته باشید که در تمام مراحل کار، دفتر پژوهش شان را همراه داشته باشند و پیشرفت کار را در آن ثبت کنند، چون بعد از تمام شدن کار، باید بیشتر گزارش پروژه را از روی دفتر یادداشت بازنویسی کنند و جدول ها و نمودارها و منحنی ها را به طور منظم در دفترشان داشته باشند.

    • در گام دوم از دانش آموزان بخواهید هر کدام بگویند درباره ی موضوعی که انتخاب کرده اند، چه فکر کرده اند و بعد از شنیدن پاسخ ها توضیح بدهید حدسی که درباره ی موضوع با توجه به آگاهی های گذشته و دانش خود می زنند، یعنی پیش بینی هایی که از نتیجه می کنند، گام دوم پژوهش، یعنی فرضیه ی مقدماتی است. از دانش آموزان بخواهید در دفترشان در مورد موضوع انتخابی خود فرضیه ای مقدماتی بنویسند، در کلاس بخوانند و تکمیل و تصحیح کنند.

     توضیح دهید که پژوهشگر واقعی همیشه باید به یاد داشته باشد که هدف او اثبات فرضیه نیست، بلکه می خواهد آن را آزمایش کند. بنابراین، رد یا قبول فرضیه، از ارزش آن نمی کاهد. تاریخ ارائه و تکمیل این قسمت را هم یادداشت کنند.

    •   گام سوم، تهیه ی کتاب شناسی و منابع است: به دانش آموزان بگویید موضوعی متمرکز و عملی در دست دارند، چه مطالبی درباره ی آن موجود است: مقالات، مجله ها، روزنامه ها و جزوه ها و ...، مصاحبه و مکاتبه با صاحب نظران و متخصصان، منابع غیر چاپی مانند نوار، سی دی و تلویزیون و فیلم و از آن ها بخواهید لیستی از آن ها تهیه کنند، یا می توانند برگه های کتاب شناسی تهیه کنند و اگر فصل یا بخشی از کتاب را برای کار خود سودمند می دانند، زیر عنوان آن کتاب بنویسند.
    •   گام چهارم یادداشت برداری است: از دانش آموزان بخواهید سوالات خود را در مورد پژوهش بنویسند و آن ها را طبقه بندی کنند و با توجه به طبقه بندی، در منابع مختلف به دنبال پاسخ سوالات بگردند، از منابع یادداشت برداری کنند و نکته هایی را که به نظر خودشان می رسد، زیر هر برگه یادداشت کنند. به آن ها کمک کنید چگونگی یادداشت برداری را به خاطر بیاورند.
    •  گام پنجم، نوشتن طرح کار و تهیه ی پیش نویس آن است:

     به آن ها کمک کنید قسمت های مختلف یک مقاله ی پژوهشی شامل: فهرست مطالب، چکیده، مقدمه، که شامل بیان تاریخچه ی مختصری از پژوهش نیز هست، آزمایش ها و اقدامات، داده ها، نتیجه گیری و سپاسگزاری) را به یاد بیاورند.
     از دانش آموزان بخواهید ظرف ۱۵ تا۳۰ روز، مقاله های خود را بنویسند و هر کس مقاله اش آماده شد آن را تکثیر کند و در اختیار همه قرار دهد تا بعد از آنکه در کلاس خوانده شد، دیگران بتوانند درباره ی آن گفت و گو کنند.

      در کلاس های اول و دوم دبیرستان نیز پژوهش دانش آموزی به همین شکل است، فقط امکان دارد با توجه به اینکه دانش آموزان این پایه ها درس آمار دارند، کمی مسائل آماری و همچنین متغیرهای مستقل و وابسته را وارد پژوهش  کنند و متناسب با آگاهی های خود و زمینه های قبلی آن ها، موضوع را گسترده تر کنند.از دانش آموزان بخواهید هر کدام یک موضوع را که برای پژوهش مناسب می دانند انتخاب کنند. برای آن ها توضیح دهید که می توانند با توجه به سرگرمی ها و علاقه ی ویژه ی خود، موضوع انتخاب کنند. برای این کار باید خلاقیت فکری داشته باشند. موضوع شان باید واقعی و قابل پژوهش باشد. به دور و برشان به دقت نگاه کنند، مشاهدات روزمره ی خود را با سوال های کنجکاوانه (چه علتی دارد که؟...) به موضوع پژوهش تبدیل کنند، مثلا کسی می گوید:"به پدرش رفته، چپ دست است"، شما فکر می کنید چند درصد چپ دست هستند؟ بیشتر پسرند یا دختر؟ چپ دست ها چه مشکلاتی دارند؟ درباره ی این موضوع می توانید یک مقاله ی تحقیقی تهیه کنید یا در پایان به موضوع "انتقال ویژگی های ذاتی از پدر و مادر" برسید. موضوع ها را روی تخته ی کلاس بنویسید. از دانش آموزی که موضوع را مطرح کرده است، بپرسید آیا به این موضوع علاقه دارد؟ چه تجربه های پیشینی داشته که این موضوع را انتخاب کرده است؟ بعد از شنیدن توضیحات دانش آموز از او بپرسید که فکر می کند امکان انجام این پژوهش وجود دارد؟ چه مشکلاتی را سر راه این پژوهش پیش بینی می کند؟
  •  در گفت و گو با دانش آموزان، محدود و متمرکز کردن هر موضوع را به آن ها بیاموزید. برای این کار چند موضوع گسترده به دانش آموزان بدهید و از آن ها بخواهید آن ها را محدود کنند و بعد موضوعات محدودی بدهید و از آن ها بخواهید چند موضوع گسترده که شامل آن موضوع محدود می شود را ذکر کنند، مثلا سعدی: شاعران سده ی هفتم، ادبیات اندرزی، شعر فارسی و... بعد از انتخاب موضوع باید آن را توصیف کنند.
  • دانش آموزان می توانند در مجلات علمی هم به جست وجوی موضوع بپردازند. این مجلات مطالب جالبی دارند که پرسش هایی را در ذهن آن ها ایجاد می کنند: مقاله ای درباره ی مارها شما را به این سوال می رساند که چرا مارها در سرما بی حس می شوند؟
  • از میان کتاب های پروژه های علمی یا آزمایش های علمی، و منابع و پایگاه های اینترنتی مناسب هم می توان موضوع انتخاب کرد.
  • در توصیف موضوع باید به این سوالات جواب داده شود: پژوهش درباره ی چه کس یا کسانی انجام می شود؟ چه چیزهایی مورد تحقیق قرار می گیرند؟ پژوهش چگونه انجام می شود؟ در کجا و چه محدوده ای و در چه زمانی؟
  • از دانش آموزان بخواهید با توجه به موارد بالا برای جلسه ی بعد موضوع مناسبی برای پژوهش انتخاب، و آن را توصیف کنند. فرصت دهید آن ها را در کلاس بخوانند و اصلاح  کنند.

یک مقاله ی پژوهشی را تکثیر کنید و در اختیار دانش آموزان قرار دهید. از آن ها بخواهید آن را بخوانند. از چند نفر درباره ی قسمت های مختلف مقاله پرسش کنید و روی تخته ی کلاس بنویسید:

  • صفحه ی عنوان و فهرست مطالب (چکیده، مقدمه، آزمایش ها، داده ها، نتیجه گیری، منابع و سپاسگزاری). بعد درباره ی هر یک برای دانش آموزان توضیح دهید.
  • صفحه ی اول، موضوع پژوهش است و گاهی نام و نشان و پایه ی تحصیلی خودشان.
  • صفحه ی دوم فهرست مطالب
  • چکیده: نمایی کلی از پژوهش، شامل: عنوان پژوهش و بیان هدف آن، مسئله، فرضیه و توضیح مختصری از منابع کار و نتایج است.
  • مقدمه: مقدمه باید هدف از اجرای پروژه را بیان کند و اطلاعاتی درباره ی زمینه هایی که دانش آموز را به این پژوهش ترغیب کرده است، بدهد، همراه با بیان خلاصه ای از فرضیه که بر پایه ی پژوهش به آن رسیده است. مقدمه باید گویای اطلاعات و معلوماتی باشد که بر پایه آن ها فرضیه ای برای پاسخ به یک مسئله مطرح شده و در آن به اطلاعات و تجربه هایی که راهنمای دانش آموز در انتخاب پژوهش بوده است، اشاره شود.
  • آزمایش ها: دانش آموز باید در علوم طبیعی، تمام آزمایش ها را به طور کامل، شامل: مسئله ی آزمایش، فهرست مواد لازم و مقدار هر یک از آن ها و همچنین توصیف منابع کار به صورت بندهای جداگانه بنویسد. همه ی اندازه گیری ها و مشاهداتش را در طی آزمایش بیان کند. منحنی ها، جدول ها و نمودارهایی را که از داده ها تهیه کرده است، نام گذاری کند و در صورت امکان با چند رنگ نمایش دهد.
  • در علوم اجتماعی، مصاحبه ها، اسناد و منابع همه ی جست و جوهای میدانی و کتابی خود را توضیح دهد.
  • نتیجه گیری: خلاصه ای از آنچه براساس نتایج آزمایش دریافته است، در یک صفحه یا کمتر بیاورد و بنویسد که آیا داده های آزمایش، فرضیه را تایید می کنند یا نه. او می تواند برنامه هایی برای آزمایش های بعدی پیشنهاد کند.
  • منابع: همه ی اسناد مکتوبی که از آن ها اطلاعات گرفته، همه ی افرادی که با آن ها مصاحبه کرده، همه ی سایت ها و نرم افزارهایی که به او اطلاعات داده اند، این قسمت را در برمی گیرند.
  • فهرست منابع مکتوب را تهیه کند. فهرست نام افرادی را که با آن ها مصاحبه کرده است به طور جداگانه به ترتیب حروف الفبایی بنویسد. عنوان و مقام و با اجازه ی خودشان، نشان محل کارشان و نیز فهرست نرم افزارها، سایت ها، سخنرانی ها و... را ذکرکند.
  • سپاسگزاری: اگرچه پروژه باید کار خود دانش آموز باشد، کمک گرفتن از دیگران اشکالی ندارد. این بخش، شامل بند کوتاهی در معرفی افرادی است که به هر شکل به او کمک کرده اند.
  • از دانش آموزان بخواهید که هر کدام یک مقاله ی تحقیقی از کتاب ها یا اینترنت، تهیه، و بخش های مختلف آن را مشخص کنند و به کلاس بیاورند.
  • در کلاس چند مقاله خوانده شود و در زمینه ی قسمت های مختلف آن با دانش آموزان گفت و گو کنید.
  • --------------------------------------------------------------------------------
  •  از راه پرسش و پاسخ با دانش آموزان، مفهوم منابع اطلاعاتی (جاهایی که می توانیم اطلاعات مورد نیاز را درباره ی یک موضوع به دست آوریم) را توضیح می دهیم و آن ها را روی تخته ی کلاس می نویسیم:

    • کتاب، مجله، روزنامه
    • نرم افزار، اینترنت
    • کتابداران، استادان، دانشمندان
    • صاحبان حرفه ها

      به دانش آموزان توضیح می دهیم که برای به دست آوردن اطلاعات باید جست و جو کنیم. جست و جوی اطلاعات به دو  گونه است:
    ۱-  جست و جوی اصلی

    •  جست و جوی اصلی،‌ فعالیتی است که خود فرد برای گردآوری اطلاعات درباره ی موضوع مود نظرش انجام می دهد. این جست و جو می تواند به شکل مصاحبه با افراد مطلع یا با بازدیدهای میدانی انجام شود. از دانش آموزان بخواهید برای موضوعی که انتخاب کرده اند، فهرستی از منابع مورد نیاز را با ذکر کتاب شناسی کامل آن ها آماده کنند. همچنین بیندیشند که چه کس یا کسانی در مورد موضوع تحقیق آن ها اطلاعاتی دارند. فهرستی از سوالاتی که دارند، تهیه کنند یا نامه هایی را که باید برای آن ها، بفرستند، بنویسند.
    •   در جلسه ی بعد درباره ی چند فهرست کتاب شناسی و پرسش نامه و نامه هایی که دانش آموزان نوشته اند، گفت و گو شود تا اشکالات را اصلاح کنند.

      ۲- جست و جوی جنبی

    • منابع این جست و جو، کتاب ها، مجله ها، روزنامه ها و منابع الکترونیکی هستند که حتما باید مشخصات آن ها نوشته شود تا معلوم باشد اطلاعات از کجا به دست آمده اند. به آن ها کمک کنید شیوه ی یادداشت برداری را بازگو کنند.
    •  از دانش آموزان بخواهید از یک کتاب، یک مجله، و یک روزنامه، در برگه های یادداشت درباره ی موضوعی که انتخاب کرده اند، یادداشت برداری کنند.
    • ------------------------------------------------------------------------------------
  • آموزش شیوه مصاحبه در پژوهش دانش آموزی
    • به دانش آموزان یادآور شوید که بعضی منابع، نوشتاری نیستند و شفاهی اند. در این صورت باید با اشخاص صاحب نظر و آگاه درباره ی موضوع انتخابی خود مصاحبه کنند و اطلاعاتی در زمینه ی موضوع مورد مطالعه شان به دست آورند. در مصاحبه باید پرسش های خود را از پیش آماده کنند و بنویسند (تهیه ی پرسش نامه). از کسی که می خواهند با او مصاحبه کنند وقت بگیرند، بعد از مصاحبه، نوشته ی خود را برای مصاحبه شونده بفرستند تا تایید کند.  
    •  به آن ها بیاموزید که رعایت آداب ساده سبب می شود مصاحبه شونده به کمک بیشتر ترغیب شود. آن ها باید خودشان، مدرسه و دبیرشان را معرفی کنند و علت درخواست مصاحبه را به مصاحبه شونده توضیح دهند، درباره ی پروژه شان حرف بزنند و بگویند که مصاحبه شونده می تواند چه کمکی به آن ها بکند. برای مصاحبه، زمانی را که برای مصاحبه شونده مناسب است، انتخاب کنند، زمان هم بین ۲۰ تا ۳۰ دقیقه بیشتر نباشد. برای استفاده از ضبط صوت حتما از مصاحبه شونده اجازه بگیرند، چون اگر مجبور نباشند پاسخ ها را بنویسند، وقت بیشتری برای دریافت اطلاعات خواهند داشت. باید سر وقت در محل مصاحبه حاضر شوند و در پایان کار از مصاحبه شونده سپاسگزاری کنند. مصاحبه می تواند با مکاتبه نیز انجام شود در این صورت باید در قالب پرسشنامه در اختیار مصاحبه شونده قرار گیرد.
    • از دانش آموزان بخواهید تحقیق کنند درباره ی موضوعی که انتخاب کرده اند، چه کس یا کسانی بیشتر اطلاعات دارند. پرسشنامه ای تهیه کنند و جلسه ی بعد به کلاس بیاورند. هر دانش آموز، موضوع و پرسشنامه ی خود را بخواند و آن را تصحیح  کند. سپس از آن ها بخواهید برای هفته ی بعد مصاحبه را آماده کنند و گزارش آن را به کلاس بیاورند. مصاحبه ها را روی میز بگذارید و از دانش آموزان بخواهید متناسب با علاقه ی خود یکی را انتخاب کنند و بخوانند و با تهیه کننده ی آن به گفت و گو بپردازند. سپس از آن ها بخواهید هر کدام به فردی که در زمینه ی موضوع برگزیده ی آن ها اطلاعات دارد، نامه ای بنویسد. نامه ها را در کلاس بخوانید و برای بهتر و تاثیرگذار شدن آن ها گفت و گو کنید.
    • -----------------------------------------------------------------------------
    • روش یادداشت برداری در پژوهش دانش آموزی

      در پایه راهنمایی، متناسب با توان دانش آموزان هر کلاس باید روش یادداشت برداری را به آن ها آموخت. اگر در کلاس اول راهنمایی آموخته اند، این آموزش در کلاس های بعد با یادآوری و تمرین، به طور کامل در ذهن شان نهادینه می شود.

      به دانش آموزان بیاموزید ذهن خود را در برخورد با نقطه نظرهای دیگران فعال کنند و نقطه نظرهایی را که به ذهن شان می رسد یادداشت کنند. انواع یادداشت برداری را روی تخته ی کلاس بنویسید و برای دانش آموزان توضیح دهید و با کتابی که در دست دارید، نمونه بیاورید.

      • نقل قول مستقیم: عین عبارت ها یا جمله های متن اصلی را نقل می کنید و نباید هیچ تغییری در نوشته ی اصلی بدهید.
      •  خلاصه: نقل قول غیرمستقیم: گاهی داده های یک منبع را به زبان و بیان خود بازگو می کنید. در این صورت نباید در فکر اصلی نویسنده تغییر دهید.

       اگر مطلبی را که می خواهید مستقیم بیان کنید، طولانی است و لازم است آن را خلاصه کنید، برای این کار می توانید بخش هایی را حذف کنید و به جای آن (...) بگذارید. بعضی وقت ها بعد از مطالعه ی مطلب، خلاصه ی آن را با زبان خود بیان می کنید که در واقع نقل قول غیرمستقیم و خلاصه شده است.

       از دانش آموزان بخواهید یک پوشه، چند برگه و گیره آماده کنند، برای جلسه ی بعد یک کتاب انتخاب کنند، روی برگه ها از نکته های اصلی آن به هر دو شکل یادداشت بردارند، نقطه نظرهایی را هم که به ذهن شان می رسد، بنویسند. یادآوری کنید که حتما صفحه ی آن ها را نیز ذکر کنند. برگه ها را با گیره لای پوشه بگذارند ودر جلسه ی بعد به کلاس بیاورند. به همه ی دانش آموزان فرصت دهید نوشته های شان را در کلاس بخوانند و اشکالات آن ها را یادآوری کنید.

      ----------------------------------------------------------------------------------

      دشواری کار هم برای آموزشگران و هم برای دانش آموزان، ساختن فرضیه است. ما ازانتخاب پرسش کوچک و مناسب برای آموزگاران شروع کردیم و خودمان با دانش آموزان تمرین کردیم. از آن ها پرسش های مختلف می گرفتیم و پرسش ها را ارزیابی می کردیم که کدام قابلیت آن را دارد که به دنبالش بروند و جست وجو کنند یا بخوانند و به پاسخ برسند. بعد روش پژوهش را تنظیم کردیم و از روی مقاله پژوهش فرهنگنامه که دیگرشکل گرفته بود و مراحل مختلف پژوهش را مطرح می کرد، همه پرسش ها را برای دوره های دبستان و راهنمایی و دبیرستان مناسب سازی کردیم. 
      ویژگی این پژوهش دانش آموزی این بود که ما آن را یک کار جمعی و مشارکتی می دیدیم و پژوهش را هم با کودکان و هم با مدیران مدرسه و بخش، هم آموزشگران و هم گروهی از مربیان مدرسه که تکنولوژی آموزشی درس می دادند، یا مربیان پرورشی و آموزشی، کار کردیم. گزارش شفاهی و کتبی همه این مرحله هارا هم دادیم. در همه مراحل هم از کودکان نظر خواهی می کردیم. پرسش اصلی و فرضیه را با همدیگر در می آوردیم، یعنی دانش آموزان در می آوردند و با همدیگر مرحله های پژوهش را تنظیم می کردیم . تقسیم کار می کردیم که آن ها در طول یک هفته خواندنی ها را بخوانند و جایی که باید مراجعه کنند، بروند. اصول طرح پرسش برای مصاحبه و مصاحبه را آموزش می دادیم، ضبط اسناد یا اطلاعات مختلف را تمرین می کردند و درباره اش به گرد آوری اطلاعات می پرداختند. سپس همه اطلاعات را جمع بندی کنند. بعد ببینند که مجموعه این ها پاسخ پیش تر داده شده ی آن ها را تأیید می کند یا نه. ما فرضیه های نادرست را تصحیح نمی کردیم بنابراین گاهی فرضیه ها تأیید نمی شد که این خودش درس دیگری بود برای دانش آموزان که پاسخ بدون مطالعه و استناد کافی، ممکن است درست نباشد و این تجربه ارزشش کمتر از آن فرضیه ی اثبات شده نبود. آن ها به این نتیجه می رسیدند که بعضی وقت ها فرض های ما نادرست اند و نباید فکر کنند که همه  پاسخ ها را می دانند یا از اولین مطالعه می توانند بگیرند. ممکن بود ساده پسندی و سطحی نگری در آن ها رشد بکند. به هر حال، این کار خیلی جدی شد به طوری که آموزش و پرورش متوجه شد که این کار با آن دوره های پژوهش که خودش می گذارد متفاوت است و شاید برای دانش آموز کاراتر باشد. چون برنامه آن ها در توان دانش آموز نبود و تبدیل می شد به کار پدر و مادرها و بزرگ ترها و نمی توانست کودکان را برای آینده پرورش بدهد که پژوهشگر بشوند.

       معتقدیم که پژوهش باید به عنوان شیوه تدریس و آموزش در نظر گرفته شود و دست کم چند درس به این شیوه  درس داده شود

      ------------------------------------------------------------------------------

      نکته ای که در این مدت حس کرده ام این بوده که دانش آموزان هیچ وقت، درست، دقیق و واقعی انجام یک تحقیق را تجربه نکرده اند و آنان در ابتدا فکر می کردند تحقیقی که بر عهده شان گذاشته ام، به راحتی از دست آن خلاص می شوند در صورتی که هر چه به آنان بازخورد بیشتری می دهم مساله در نظر آنها عمیق تر دیده می شود و توجه شان به جدی بودن کارشان بیشتر می گردد. آنان در آغاز یادگیری یک روشی هستند که قرار بوده سالها قبل با این روش بطور ملموس آشنا شوند اما هیچ وقت آن را جدی نگرفته اند. توصیه ام به همکاران این است به دانش آموزانشان در انجام درست و دقیق تحقیق کمک کنند فرقی نمی کند که چه قدر انجام تحقیقشان طول خواهد کشید. هدف مهم این است برای دانش آموزان راه یادگیری علم را بیاموزیم. در ادامه مطلب می توانید در مورد برخی ویژگی های تحقیق دانش آموزی نکاتی را مطالعه نمایید.


      ویژگی های تحقیق دانش آموزی

      مهم ترین ویژگی تحقیقی که توسط دانش آموزدوره ابتدایی و راهنمایی انجام می گیرد، ساده و کودکانه بودن آن است. باید در نظر داشته باشیم. تحقیقی که دانش آموزان دوره ابتدایی یا راهنمایی انجام می دهند، به هیچ عنوان قابل مقایسه با پژوهش های دانشگاهی نیست. معلمان باید در پروژه ها و پژوهش هایی که برای دانش آموزان خود در نظر می گیرند ، به این نکته مهم توجه کنندکه این پروژه توسط دانش آموزان دبستانی و راهنمایی انجام خواهد شد و هدف از این کار ، تعمیق یادگیری، دوری از حافظه پروری ،مکاشفه شخصی و لذتی است که می خواهیم بچه ها خود به آن دست یابد.

      ویژگی های مهم یک تحقیق دانش آموزی که لازم است معلمان در ارائه پروژه به دانش آموز خود مد نظر قرار دهند ، به قرار زیر است:

      1- موضوعی که برای پژوهش توسط دانش آموز ان ارائه می شود باید بسیار ساده باشد.

      2- اگر قرار است به صورت کتابخانه ای و با بهره گیری از منابع مکتوب انجام شود ، تاکید لازم به عمل آید تا ضمن جلوگیری از رونویسی محض و کامل از روی منابع ،دانش آموزان تنها در صفحات محدود(2الی 3 صفحه ) به پاسخ دادن به نکته ها و پرسش هایی که در باره موضوع پژوهش طرح شده ، اکتفا کنند.

      3- معلمان ، با ارائه روش هایی جهت انجام پژوهش ، برای تحقیق میدانی و پای گذاردن دانش آموزان در جامعه تاکید کنند.

      4- معلمان، به عنوان راهنمای تحقیق، دانش آموزان را به سمت و سویی هدایت کنند که در متن مکتوب پژوهش و نیز ارائه شفاهی و قرائت آن در کلاس های درس ، از واژگان ساده و در حد سن و مقتضیات روان شناختی خود استفاده کنند.

      5- به پژوهش هایی که به نوعی آمارگیری ساده ای را در خود نهفته دارند ، اهمیت داده شود.

      6-به انجام پژوهش هایی باموضوعاتی که مشکلات روز، عینی و قابل لمس دانش آموزان را مطرح می کنند، توجه شود . مانند: آلودگی هوا و محیط زیست، مشکلات دوران بلوغ و..........

      7- معلمان باید در نظر داشته باشند ممکن است برخی از پژوهشها شخصاً توسط دانش آموزان انجام نشده و به طور مشخص، محتوای علمی آنها با روحیه، سن ، اطلاعات و توانایی های دانش آموزان همخوانی نداشته باشد. در این گونه موارد، لازم است قبل از انجام تحقیق، در مرحله انتخاب موضوع و یا پس از اتمام پژوهش و ارائه آن، مقابله علمی با این قبیل فراگیران به عمل آید و به دانش آموزان گفته شود که انجام ناقص یک پژوهش توسط خود آنها، بهتر از انجام کامل تحقیق توسط دیگران است .

      8- معلمان به دست ورزی های انجام شده در تدوین تحقیق توسط شخص دانش آموز بها و ارزش بیشتر قائل شوند (طراحی جلد، نقاشی روی جلد تحقیق و حاشیه های اوراق، کاردستی ضمیمه پژوهش، کارتها، نمودارها و..) واز پدران و مادران دانش آموزان مؤکداً بخواهند از انجام اصل تحقیق و نیز فعالیتهای جنبی پژوهش فرزندان خود خودداری کنند و اجازه دهند رشد فکری، عاطفی و بدنی فرزندان آنها متوازن و منطقی انجام پذیرد. البته عدم اختصاص نمره به این قبیل کارها و ارزشگذاری واقعی به کارها و پژوهش هایی که علیرغم ضعیف و نا مناسب بودن از لحاظ ظاهر و محتوا، مشخص است که شخصا" توسط کودکان و نوجوانان انجام پذیرفته، می توان در تعدیل این رویه که هم اکنون به شدت جاری و ساری است، موثر باشد.

      9- معلمان می توانند از پرسش ها و نکات حل نشده ای که در انتهای هر یک از پژوهش های دانش آموزان به آنها اشاره شده است، به عنوان دستمایه ای جهت پژوهش های بعدی استفاده کنند. این امر، تمرینی است برای پژوهشگران در آینده و پاسخگویی به شبهات پرسش های دیگر پژوهشگران.

      10- معلمان باید ترتیبی اتخاذ کنند تا شیوه های متنوعی از پژوهش دانش آموزی به غیر از انجام تحقیق به صورت مکتوب و کتابخانه ای به فراگیران معرفی شود[بطور مثال از نوع پژوهش های آزمایشی] تا آنها به فراخور توان، علاقه و امکانات شخصی و خانوادگی خود یکی از آنها را به عنوان شیوه پژوهش انتخاب و تحقیق خود را بر اساس شیوه مذکور به انجام رسانند. 

چگونگی تشویق دانش آموزان

الف) - با توجه به اثر فوق العاده تشویق ،در بهتر شدن نوشته های دانش آموزان کلاس ،

در پایان انشاهای آنها ،مطالب محبت آمیز غیرتکراری بنویسید.نمونه ای از آنها :

1-آفرین گل خوشبوی من

 2-نگاه تو دوستی را برایم معنا می کند موفق باشی عزیزم.

 3-قشنگ ترین گل های دنیا تقدیم تو

 4-تولدت هم مبارکه قشنگم

5-سبزترین واژه ها ،تقدیم وجود نازنینت

 6-تمام شقایق های دنیا ،تقدیم تو  

7- هزاران میخک ونسترن تقدیم تو عزیزم

 8-انشای تو عطری بودکه در خاطره ام باقی ماند.

  9-یک دنیا لبخند تقدیم تو

10-برای با طراوت ماندن باغ آرزوهایت همواره دعا

 می کنم دخترم.

 11-خوبی های تو ،لحظه هایم را آکنده ازمهرو شادی کرد.زنده وپاینده باشی.


 12-ای همه خوبی ،باتو من بهارم 13-زیبا ترین لحظات را برایت خواهانم.

  14-تقدیم به مهربان دانش آموزم پیروز باشی عزیزم 15-توزیبایی تو

 همچون سرو رعنایی توچون عطر دل انگیزی   ز گلبرگ لطیف یاس تنهایی عزیزمن

.............................................................................................................

ب) - روز اول مهر که اسامی را در دفتر نمره ثبت می کنید، تاریخ های تولد

 دانش آموزان را هم بپرسیدکه البته می توانید از دفتر آموزشگاه بگیرید.

 ودر حاشیه ی اسامی بنویسید تا در آن تاریخ ها، اولین نفری باشید که

 تولدش را تبریک می گویید .می توانید دفترش را به بهانه ای بگیرید ومتنی 

را خطاب به او بنویسید.مثلا:

چه  لطیف است ، حس آغازی دوباره وچه زیباست رسیدن دوباره به

 روز آغاز تنفس وچه اندازه شیرین است ، امروز روز میلادت.

 روزی که توآغاز شدی . روز زمینی شدنت. تولدت مبارک عزیزم.

                               زنده وپاینده باشی.

 ترنم طبیعت با عطر شقایق دلم را به وجد آورد. بهانه ای شدی تا لحظه ی خلوت به شادی گره بخورد. وجودت روشنی بخش خانواده شد. وتولدت برکتی برایشان. کلبه شان آکنده از نور شد و رایحه ی بهشتی همه جا را پرکرد. با ملودی تپش قلبت ،فرشته ها پای کوبان وهلهله کنان آواز می خواندند و می گفتند عزیزم تولدت مبارک.


دخترم  .......جان                                                                                                      

درس گفتم تاحروف الفبا دانه دانه برزمین جانت ببارد وخوشه خوشه زندگی

از وجودت بروید  .

آن چه راکه درکلاس درس وچشمان مشتاق ودرجان تشنه ات یافتم

،گوهر گران بهایی بود که هیچ چیز را همتا ومانندآن ندیدم.                           

ازجویبارزلال اندیشه های پاک ،سیراب شدی وآینه وجودت ،به تلالو افکارنو درخششی تازه یافت .

اندیشه های نورانیت ،سرآغاز تعالی دانش ومعنویت توبود  وشکوه تلاش درخشانت ،مایه مباهات من .

توشعری برخاسته از شعور ناب تفکری .                        

 پویا ،بالنده ومستدام بمانی عزیزم 

زیستی پرشکوه وجایگاهی بس نیکو ،برایت آرزومندم .
--------------------------------------------------------------------------
 

اولیای گرامی دانش آموز                                                               ............. 

اینک که با الهام از رهنمودهای مقام عظمای ولایت  عزم آن داریم ،تااز چنین سرمایه های

معنوی حمایت کنیم،وشما نیز در فضایی سرشار از هم دلی وصمیمیت ،گامی موثر درشکوفایی

استعدادهای فرزندانتان وتحقق اهداف والا برداشته اید برخود لازم دانستم ازشما قدردانی نمایم.                     

شمایی که زمینه ساز رشدواعتلای مهارت واندیشه ،دانش ومعنویت وخلاقیت درخانواده

اید،بدانیدکه هیچ نعمت وپاداشی بهتر،لذت آفرین تروآرامش بخش تر از فرزند صالح نیست                      

امیدوارم بااهتمام جدی وپیگیری های همیشگی خود ،همیشه افتخار آفرین یوده واندیشه

های نورانیتان درشکوفایی استعدادهای فرزندتان پرثمرباشد.


دستور زبان های کتاب

سلام –درودبرشما-مرحمت شمازیاد-صبح بخیر-عصربخیر-شب خوش-خیرپیش-

زیارت قبول-به سلامت-قربانت-مخلص شما-به جان پسرم-به روح پدرم-سلام

 برشهیدان –عیدشمامبارک-امان از رفیق بد-به جان شما- به مرگ ...-خیلی

 ممنون-مرگ برخاینان-فضولی موقوف-چشمتان روشن-به مقدسات قسم-

 -زیرسایه تان –شکرخدا-آفرین برشما-توقف ممنوع-تولدت مبارک-ان شاالله-

-الهی-آمین-احسنت-ماشاالله-مرحبا-بارک الله-الحمدالله-عجبا-شگفتا-خوشا به حال شما

بسم الله-یاالله-زودتر-ساکت-خاموش- آرام-خفه –ایست-به پیش- به راست راست-

بله قربان –چشم- به روی چشم-البته –استغفرالله-ابدا-نخیر-تف برتو-زهرمار

 وکوفت-خداحافظ-خدانگهدارتان –دریغ-درد-آخ-آه-خوشا-افسوس-کاش-ای امان

بعدازمثال زدن وگفتن این که هر کدام یک معنی را به ما می رسانند درس راتوضیح

 می دهم ومی گویم شبه جمله یا بدون فعل است یافعل درآن پوشیده وپنهان

 است ودرشمارش تعدادجمله ،شبه جمله هاهم یک جمله به حساب می آیند.

 برخی از آنها واژه هایی هستندکه معنی جمله می دهند وبار عاطفی دارند

 مثلا :کاش یعنی آرزو می کنم-خواست من این است که .......بعد ازآنها می

 خواهم که با هرکدام از شبه جمله ها در جمله مثالی بزنند یا با آنها انشایی

 بنویسند وشبه جمله هارا رنگی نشان دهند.

سپس چند ضرب المثل که بدونفعل  است مثال می زنند.

امروز نقد فردا نسیه –چاردیواری اختیاری-روزازنوروزی ازنو-سرپیری معرکه گیری-

واین که شبه جمله به دوبخش صوت وحرف ندا ومنادا تقسیم می شود صوت ها 

 نام برده شد برای دومی هم مثال می زنم :ای-یا –ایها-الف درآخراسم –ایا-

 یامثل سعدی در اول شعرها یعنی ای سعدی

-------------------------------------------------------------------------------------

داستان خانواده ی فعل

 روزي، روزگاري در يك ده باصفا خانواده اي به نام «فعل » زندگي مي كردند.

     فعل ، سه بچّه به نام هاي ماضي ،مضارع ومستقبل داشت وهميشه 

    خدا را به خاطر داشتن چنین فرزندانی شکر می کرد. اما آرزو داشت

    خداوند به اوعمربيشتري عطا کند تا نوه هایش را هم ببیند .

     ديري نپاييدوهرسه فرزندش تشكيل زندگي دادند. مدت ها گذشت تا

     اين كه به فعل خبر دادند ؛دارد ،نوه دار مي شود.  انتظار کشید تا

     بالاخره آرزويش برآورده شد.پس از سال ها برتعداد نوه هايش افزوده شد.  

     ماضي ،سه پسر به نا م هاي « استمراري،التزامي ومستمر» وسه دختر

     به نام هاي« ساده،بعيد ونقلي » داشت. مضارع ،دوبچّه داشت و   

      هردوي آن ها پسر بودند . اسم آن ها را گذاشتند :

     التزامي واخباري. امّامستقبل ،بچه دار نشد.

    واز اين بابت ناراحت نبودو ازحكمت خداوند راضي بود.

   خانواده ي ماضي پرجمعيّت بود ازاين رو لازم بود براي سير كردن شكم

   بچّه هايش تلاش بيشتري بكند.

   القصّه! خانواده ي فعل ،با خوبي وخوشي در كنار هم زندگي مي كردند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------
من وقتي انواع فعل ماضي ومضارع را با بچه ها كار كردم وياد گرفتند ،براي اطمينان بيشتر ، به ترتيب دفتر نمره  يا جاي نشستن در كلاس ، از يك طرف به آنها مصدر هاي متفاوتي گفتم، تا تبديل به ماضي  يا  مضارع خواسته شده كنند. به اين ترتيب روان تر شدند ودور بعدي هم ،بدون ترتيب خاصي وناگهاني ،يك دانش آموز را صدا كرده ومصدري دادم تا تبديل كند.وبعد از تبديل به مثلا ماضي استمراري ومضارع اخباري حالا بن ها را هم مشخص كند ودرآخر ،آن فعل را صرف كند وشش صيغه را به ترتيب بگويد .

از پايه ي سوم پرسيدم كه فعل هاي پيشوندي ،چگونه صرف مي شود ؟آنها رايافته وصرف كنيد.

به آنها گفتم براي يافتن بن مضارع  هر فعل ،ابتدا آن را امر كرده ودستور دهيد وسپس ، "ب " را از اولش برداريد.

از آنها بخواهيد بن مضارع فعل چريد وزيست  وجست وگسست را بيابند.

به اين صورت حواس همه جمع تر شد واين هم مصدر هاي متنوع، براي استفاده كلاس يا منزل  :

پسنديدن-دانستن – انداختن – آمرزيدن – انديشيدن – دويدن – ريختن – جٌستن – جستن - پاشيدن – برخاستن – رسيدن – مردن – شناختن – لرزيدن – جويدن – خروشيدن – افروختن – آموختن – پذيرفتن – رساندن -  فرمودن- شستن – افزودن – ساختن – سوختن –توانستن – زيستن – آويختن – اندوختن –تاختن – ريختن – گداختن – گريختن – نواختن – سرودن – گشودن – ربودن – خوردن- نگاشتن – نوشتن – كشيدن – ويراستن -  پرداختن – گذاشتن – برگزيدن –كاشتن – بستن – چيدن – بوييدن – گفتن – چشيدن –پاشيدن – كوبيدن – بخشيدن –پروراندن – سپردن – پريدن – پيچيدن – كندن -  پرستيدن -  گماشتن – شكستن – روييدن – بافتن – فرستادن – تراشيدن – رفتن – برداشتن – پختن – آفريدن – گزيدن – مكيدن – فروختن – خريدن – زيستن – آراستن – شكفتن – گسستن – نگريستن – پژمردن – برخاستن – پيوستن – سفتن – آشفتن – آشاميدن – نوشيدن – افراشتن – سرشتن – بريدن – بردن – دوختن – فريفتن – تافتن – يافتن- زدودن – كوفتن –پيراستن – پنداشتن – اندوختن – پراكندن – آزمودن – آلودن -  سنجيدن – باريدن – خاراندن – گداختن – برداشتن – چريدن – چراندن – وزيدن – جوشيدن – نهادن – پژوهيدن – نگريستن – آرميدن – آغازيدن – بسيجيدن – بوسيدن – پاييدن – پرهيزيدن – پلاسيدن – پوسيدن – پلكيدن – افسردن – آكندن – غنودن – گستردن – ستردن – آراستن -

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این شعر یا معر ها  و داستانک را ، دیروز بچه ها، همان سر کلاس وفی البداهه در 5دقیقه

 سر هم کردند وقرار شد کامل تر کرده و ویرایش کنندتادر وبلاگ ثبت شود.

به هرحال هدف اصلی، به خاطر سپردن نشانه های ماضی ومضارع هاست.  نه شعر گویی

نام سرایندگان : محدثه ثروت-فرزانه تربران-شمیم حیدری-یگانه مصدقیان-یگانه صداقت و نبی زاده

 

 از تو بعید بود ای خاله نقلی                        با شیش تا بچه

  ام   و   ای    و   است                              ایم  و اید و  اند

واین بعید هم با 5تا خواهر                         می رسند از راه

می خوانند شعری                                   که شعرش اینه           (تغییرآهنگ)

استمراری با "می "میاد                       بعید هم با"بود" میاد

 التزامی با"باش "میاد                       مستمرهم با" داشت "میاد

حالا می مونه ماضی ساده           با هیچ نشونه اون خیلی شاده

فعل مضارع با چند تا اخبار               رسیده از راه میگه چار و چار

چار چیه حالا تعداد فعلاش              زمانش چیه همه اش حاله

یکی ساده و یکی اخباری              باز مستمر، هم  التزامی

اولی ساده هیچی نداره               دوم اخباری ، اونم "می "داره

عمو آینده میاد با خواهش               اول شناسه وبعد هم بنش

این خانواده باهم خوشحالند           در همه حالی با هم فعالند

بگم نمونه، ماضی ساده                رفتم –رفتی – رفت که مفرده

بگم نمونه از استمراری                 می رفتم –می رفت و می شنید

بگم نمونه از التزامی                      رفته باشم –رفته باشی

بگم نمونه چند تا از بعید                 رفته بودیم رفته بودید

بگم نمونه چند تا مستمر                داشت می خرید –داشت می شنید

بگم نمونه چند تا از نقلی                رفته ام رفته ای ، خورده ای

..........................................................................................................................

من مامانم. خانوم فعل هستم 6 تا دختر دارم به نام های ساده –بعید-استمراری-التزامی

مستمر-ونقلیو 4تا پسر دارم مضارع اخباری –ساده –التزامی-مستمر  

 ویک نی نی توی شکم دارم  به نام آینده      که خواهد آمد چند وقت دیگه

-------------------------------------------------------------------------------

روزگاری مادری نقلی بنام                     شش قلو زایید کرد عمری دوام

مردمانش در سخن می گفته اند             همچو نقلی هست فعل گفته اند

 شش قلو ها هی بزرگتر می شدند         سه تا مفرد وسه تا جمع می شدند

 ام و ای و است ،پسرها                         ایم واید و اند دخترها

بچه ای دیگر بیامد زان سپس                   کرد نامش را ماضی مستمر....................

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

پیشوندها:

1-( ب+اسم)= بخرد، بنام: مشهور   2- ( با+اسم)= باهنر، باهوش 

 3-(باز) باز آمدن، باز خواست، باز پرس

4-(بر)برداشتن، برچسب، برقرار    5-(بی)بی ادب،بی دردسر      6-(در) درآمد، درگیر  

  7-(فر) فرآیند، فرآورده

8-(فرا) فراگرفتن، فراهم، فراخور      9-(فراز) فرازآمدن     10-(فرو)فروبردن، فروتن، فروکش  

 11-(لا)لامذهب

12-(ن) نفهمیدن، نترس، خدانشناس        13-(نا) ناکام، نادرست، نارس، نابود، ناپدری 

     14-(وا) واخواست

15-(ور) وررفتن، ورشکسته، ورآمدن      16-(هم)همکار،همزاد،همچون،همراه

 

پسوندها:

1--(ا) خوشا،رها، دانا، بادا

  2-(آسا) برق آسا،رعدآسا      3-(اک)خوراک،پوشاک       4-(آگین) زهرآگین،عطراگین      

   5-(ان) لغزان، بامدادان،خاوران،آینه بندان          6-(اندر) مادر اندر  7- (انه) مردانه

8-(انی) روحانی، نورانی      9-(بار)  رودبار،جویبار         10-(بان) باغبان،نگهبان  

  11-(چه) باغچه،تاقچه

12-(چی) تماشاچی،پستچی      13-(دان) قلمدان،آتشدان      14-(دیس) تندیس، تاقدیس 

15-(زار) علفزار ، چمنزار        16-(سار) کوهسار،رخسار، شرمسار          17-(سان) همسان

18-(ستان) هندوستان، هنرستان      19-(سیر) سردسیر،گرمسیر    20- (-ِ ش) خارش،روش

21-(-َک) شاخک،نم نمک      22-(کده) آتشکده،دانشکده      23-(که)زنکه، مردکه 

24-(کی) زورکی،یواشکی        25-(گار)آفریدگار،ماندگار        26-(گانه)  دوگانه،جداگانه

27-(گان) مهرگان،همگان            28-(گاه)   سحرگاه، تعمیرگاه         29-(گر) حیله گر،دادگر

30-(گین) غمگین، خشمگین         31-(لاخ) سنگلاخ        32(-ٌ م)دوم،یکم     33-(مان) شادمان

34-(مند) خردمند، دانشمند        35-(-ٌ مین) دومین،کدامین     36-(نا) تنگنا، فراخنا 

37-(ناک) ترسناک، شرمناک         38-( -َنده)  دونده،یابنده        39-(و) شکمو، دخترو 

40-(وار) امیدوار، بزرگوار        41-(واره) گاهواره، سنگواره       42-(ور) دانشور،پهناور

43-(وش) پریوش، حوروش               44-(ومند) برومند،تنومند      45-(وند) پیشوند،خداوند

46-(ه) ناله،گریه                 47-(ی) تهرانی، شادی         48-(یت)  خیریت، مشروطیت 

49-(ین) زرین،راستین       50-(ینه) دیرینه،پشمینه              51-(یه) ترکیه،جلالیه

52-(ار) گفتار،خریدار

میانوندها:

1-(ا ) سراسر،کما بیش         2-(وا)  جورواجور        3-(به)  سربه سر، روبه رو

4-(تا) سرتاسر ، گوش تاگوش               5-(و) زد و خورد، رفت وآمد      6-(در)پی درپی، رودررو

ادامه نوشته

نکته های فارسی:  پارابل و فابل - تخلص - باز نویسی و باز گردانی


کمال الملک —–> محمد غفاری

میرزاده عشقی —–> سید محمدرضا کردستانی

سیمین بهبهانی —–> سیمین خلیلی

امیر کبیر —–> تقی فراهانی

ذبیح الله منصوری —–> ذبیح الله حکیم الهی دشتی

م. امید —–> مهدی اخوان ثالث

شهریار —–> محمدحسین بهجت تبریزی

حافظ —–> شمس الدین محمد شیرازی

پروین اعتصامی —–> رخشنده اعتصامی

صائب تبریزی —–> میرزا محمد علی

سلمان فارسی —–> روزبه

ستارخان —–> ستار قره‌داغی

میرداماد —–> میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی

باقرخان —–> باقر تبریزی

نسیم شمال —–> سید اشرف‌الدین گیلانی

جبار باغچه بان —–> میرزا جبار عسگرزاده

بدیع الزمان فروزانفر —–> محمدحسین بشرویه‏ ای

سعدی —–> مُصلِح الدین مُشرف بن عَبدُالله

نیما یوشیج —–> علی اسفندیاری

افلاطون —–> آریستو کلس

بزرگ علوی —–> مجتبی علوی

ر . اعتمادی —–> رجبعلی اعتمادی

م .. الف . به آذین —–> محمود اعتمادزاد

ماکسیم گورکی —–> آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

حیوانات به سبب كاربرد تخیلی و تمثیلی كه دارند همواره در

 ادبیات فارسی نقش زیادی داشته‌اند. یكی از قدیمی‌ترین و

 كهن‌ترین روش‌های ادبیات فارسی استفاده تمثیلی از حیوانات

است. در واقع شاعران و ادیبان حیوانات را نماد و نشانه یك

 شخصیت می‌دانستند و آن را تعریف می‌كردند. داستانهای

تمثیلی را بر اساس شخصیتهای داستان به دو قسمت پارابل و

 فابل تقسیم کرده اند. پارابل ،داستانهایی است که قهرمانان

 آنها شخصیتهای انسانی هستند. این داستانها، هدفی اخلاقی

 و دینی دارند و می کوشند تا خواننده و شنونده را متنبه سازند.

 فابل داستانهایی است که غالب شخصیتهای آنها حیوانات اند. و

 در آنها دو هدف موردنظر است : یکی ، تعلیم اخلاقی و یا

 عرفانی ؛ دوم ، نقد سیاسی و اجتماعی ؛ مثل داستانهای کلیله

 ودمنه و مرزبان نامه . در دوراني كه فشار پادشاهان امكان

مستقيم نويسي از ظلم و جور را به نويسندگان نمي داد، این

 شیوه داستان پردازی معهود در ایران و هند بود. یعنی بیان پند و

 انتقاد از زبان جانوران و حیوانات و گیاهان، تا شنوندگان از

نصیحت های تلخ وگزنده ناراحت نشوند و پادشاهان خودکامه به

 خاطر این خرده گیری آشکار، اهل قلم را آزار و شکنجه ننمایند.

نوع دیگر تمثیل ، اگزمپلوم (Exemplum)است. اگزمپلوم داستان تمثیلی کوتاهی است که شهرت بسیار داشته باشد و شنونده به محض شنیدن تمام آن و حتی قسمتی از آن فوراً متوجه مشبه یامنظور باطنی گوینده و یک نتیجه ی اخلاقی شود . مثلاً داستان دوستی خاله خرسه که این داستان مارا به یاد این اصل می اندازد که : دشمن دانا به از نادان دوست

تخلص


نام وشهرت شعری شاعر که در بیت های آخر شعرش آورده می شود.

هر چند «امین» ! بسته ی دنیا نی ام ،اما         دل بسته ی یاران خراسانی خویشم

رهبر معظم و فرزانه ی انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای -مدظله العالی- در غزلیات

خویش  «امین »  تخلص می نمایند.

صرف بیهوده مکن عمر گرامی پروین !    آخر این عمر گران مایه  بهایی دارد

سعدیا ،دی رفت و فردا هم چنان خواهد گذشت     پس میان این و آن ،فرصت شمار امروزرا

خاموش محتشم! که دل سنگ آب شد              بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد

خاموش محتشم! که از این حرف سوزناک                  مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم !كه ازین شعر خون چكان         در دیده اشك مستمعان خون ناب شد

خاموش محتشم !كه ازین نظم گریه خیز                   روى زمین به اشك جگرگون پر آب شد

خاموش محتشم ! كه فلك بس كه خون گریست            دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم ! كه به سوز تو آفتاب                       از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم ! كه ز ذكر غم حسین                          جبریل را ز روى پیمبر حجاب شد

نظامی ! بس کن این گفتار خاموش                           چه گویی باجهان پنبه در گوش ؟

شهریارا ! بی حبیب خود نمی کردی سفر          این سفر راه قیامت می روی ،تنها چرا ؟

همه گویند طاهر! تار بنواز                            صدا چون می کند تار شکسته؟

خدمت مخلوق کن بی مزد و بی منت بهار !          ای خوش آن بینا که روزی دست نابینا گرفت

سعدیا ! مرد نکونام نمیرد هرگز                       مرده ان است که نامش به نکویی نبرند

حافظ! مکن اندیشه که آن یوسف مه روی        باز آید و از کلبه ی احزان بدر آیی

حافظ ! وصال می طلبد از ره دعا                یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن

در دهان خلق افکندی مرا                                فیض را افسانه کردی عاقبت

پروین ! زکج روان سخن از راستی چه سود         کاو آن کسی که نرنجد زحرف راست؟

حافظ !   از دولت عشق تو سلیمانی شد         یعنی از وصل تو اش نیست بجز باد به دست

  حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود              قدمی نه به وداعش که روان خواهدشد

------------------------------------------------------------

هرکس درنوشتن ،شیوه ای دارد.ذوق وسلیقه او در انتخاب جمله های کوتاه یا بلند،

نوع کلمات ،شرح وبسط مطلب ،بیان خشک یا احساسی وکتابی یا محاوره ای ، شیوه

 او را تعیین می کند.

اکثر افراد در نوشتن ،به خصوص در اوایل نویسندگی ،از نویسنده های محبوب خود تاثیر

 می پذیرند.این افراد اگر در مرحله تقلید ،باقی نمانندوسعی کنندبه زبان خود بنویسند،

امید هست که روزی در نوشتن، شیوه ای خاص خود داشته باشند.

اگر بخواهید مطلبی را که قبلا نوشته شده است، دوباره بنویسید،لازم نیست تک تک

 کلماتش را حفظ کنید،بلکه کافی است ،مفهوم را به خاطر بسپارید .سپس ،آن را به

 زبان خودتان بنویسید.

به زبان خود نوشتن ،یعنی با کلمات خود نوشتن ،راحت وبی تکلف نوشتن.

در باز نویسی ،باید به چند نکته توجه کنید:

1-  محتوا وپیام متن اصلی ،حفظ شود.

 2-عبارت های دشوار با حفظ مفهوم خود، به زبان امروزی نوشته شود.

3 -ماخذ دقیق متن اصلی ،آورده شود.

       4- از میان آثار با ارزش ،انتخاب شود.

       5- اگر متن اصلی شعر است،بخش های زیبایی از آن ،در لابه لای متن باز نوشته آورده شود.

   6-بخش های بد آموز یا غیر ضروری را حذف کنید.درباز نویسی ، ضمن حفظ محتوا وپیام نوشته واصل امانت داری ،نوشته را به زبان امروز وقابل فهم برمی گردانید. رویدادها را باز سازی کرده ومطلب را به کمک توصیف چهره ها وصحنه ها می پرورانید. در واقع ،به نوشته شاخ وبرگ می دهید.(برگرداندن متنی به زبان امروزی همراه با اضافه کردن و شاخ و برگ دادن)

اگر ضمن حفظ محتوای کلی یک نوشته همراه باز نویسی یا باز گردانی، پیام آن را هم بنا به اقتضای موجود،تغییر دهید،نوشته رابازآفرینی کرده اید.مثلا قصه ی عامیانه ای را در نظر بگیریدکه پایان خوش نداردولی زیباست می توانید پایان خوشی هم برایش بسازید.  

1-  تکلیف: یکی از حکایت های کتاب فارسی را ،به زبان خود باز نویسی کنید. بعد تفاوت های نوشته خود را با نوشته اصلی توضیح دهید. (نمونه باز نویسی را در کتاب فارسی اول راهنمایی قدیم ص162ملاحظه فرمایید.)

2-  باز نویسی موضوع تازه ترین فیلمی که دیده اید.

3-  فیلمی را که درکلاس ،تا اواسط به نمایش گذاشتم،وبدون پایان بود ،ادامه داده وباز آفرینی کنید.

4-  قصه ای را که از نوار واسپیکر موبایلم در کلاس شنیدید،باز نویسی کنید.

5-  یک داستان کهن را ،ابتدا باز نویسی وسپس باز آفرینی کنید. 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

بازگردانی:

بازگردانی تبدیل یک متن(شعر یا نثر)کهن به متن امروزی است برای قابل فهم شدن آن ها،به طوری که فقط در حوزه ی زبانی در آن تغییر ایجاد شود.به عبارت دیگر دخل و تصرف بازگرداندن به سطح زبان محدود می ماند.پس نباید به تلخیص یا شرح و تحلیل و تفسیر نوشته پرداخت.

از تعبیر های زبانی متن در حدی که با ذوق و سلیقه و شیوه ی مطلوب امروز سازگار باشد نیز نباید چشم پوشید.اگر متن کم شود بازگردانی می شود.متنی را کمتر کنیم.در واقع امروزی

کردن شعر یا نثری است.پس نباید به  تحلیل و تفسیر نوشته پرداخت .باید با

 لفظ ، محتوا و پیام زیبا ،تعبیر هایی آورد که با ذوق و شیوه ی مطلوب امروز

سازگار باشد. برای واژگان و اصطلاحات دشوار و کهنه معادل های امروزی

قرار دهیم.

در بازگردانی:

1-ویژگی های سبکی گذشته را به ویژگی های نثر معیار امروزی تبدیل می کنیم.

2-کلمات جابه جا شده را مطابق نحو عادی زبان امروز مرتب می سازیم.

3-از معادل های امروزی واژه های مهجور استفاده می کنیم.

[ پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت 1392 ] [ 7:2 ] [ معصومه هاشمی زاده ]



--------------------------------------------------------------------------------------------------------

گذاشتن وگزاردن

گذاشتن در معنای حقیقی کلمه ،به معنای « قرار دادن» به طور عینی ومشهود است.مثلاً: «لیوان را روی میز می گذارم.» یا«کتاب را در قفسه گذاشت

امّا گذاشتن در معنای مجازی « قرار داد کردن ،وضع کردن ،تأسیس کردن» میباشد. مثلاً،کسی که قانون راوضع وبنا می کند «قانونگذار» است.وقانونگذاری به معنی «وضع قوانین» ونیزبدعتگذار کسی است که بدعت را وضع وتأسیس می کند بنیانگذار ،کسی است که بنای کاری یا مؤسسه ای رامی گذارد .

گزاردن در معنای اوّل،به معنی «به جا آوردن» ،«ادا کردن»،«اجراکردن»،«انجام دادن» می باشد.مثلاً،«نمازگزاردن» یعنی ادا کردن نماز یا« کارگزار» به معنی انجام دهنده واجرا کننده کار.

گزاردن در معنای دوم ،«برگرداندن از زبانی به زبان دیگر» که مترادف است با « ترجمه کردن» همچنین به معنی « تعبیر کردن» ،« شرح دادن»می باشد.مثلاً : « خوابگزار»تعبیر کننده ی خواب یا معبّر می باشد.

بنابر این گذاشتن با«ذ» وگزاردن با«ز»است.خلط این دو فعل ،اخیراً از آنجا ناشی شده است که صیغه امری هردوازلحاظ آوایی یکسان است.یعنی امر گذاشتن میشود. «گذار» وامرگزاردن نیز می شود«گزار» ، ولی معنای آنها یکسان نیست.

به کلمات زیر با توجّه به معنای آن دقّت کنید:

قانونگذار، بدعتگذار، بنیانگذار، سرمایه گذار، فروگذار،پایه گذار،

نماز گزار، سپاسگزار، شکر گزار، وامگزار، کار گزار، حج گزار، خراجگزار، خبر گزار، پاسخ گزار، خوابگزار، پیغام گزار، خدمتگزار، حق گزار....

تمایز معنایی میان این دو کاربرد چنان ظریف است که در همه حال امکان اشتباه هست.

برای مثال به عقیده ی شادروان دکتر معین که در ذیل «کار گذار» و«کار گزار» متذکر شده است.میان این دو ترکیب تفاوت معنایی است : « کار گذار» کسی است که کارها را راه می اندازدودشواری هارااز پیش پا برمی داردوراه راهموار می کند.(کاربر؛اما« کارگزار» کسی است که کاری را اجرا می کندوبه اصطلاح امروزه « انجام » می دهد.

یا مثلاًدر مورد«حکم گذار» یعنی واضع حکم وحکمران، امّا« حکم گزار»به معنای اجرا کننده ی حکم»است .در مورد«سنّت گذار» اگرمنظوراز این ترکیب «آورنده ی سنّت ووضع کننده سنت »  باشد باید با« ذ» نوشته شود ؛ولی اگر مراد«به جا آورنده ی سنّت »با شد مثل به جا آوردن نماز مستحبی نافله)بایدبا«ز» نوشته شود.

ادامه نوشته

تمرین داستان نویسی در کلاس + داستان هایی هیجانی با زاویه دوم شخص

1- دریکی از جلسات انشا ونگارش ،برای بچه ها شعری خواندم واز آنها خواستم به

 دقت گوش دهند وداستان را بعد ازشعرخوانی من شفاهی تعریف کنند.

شعراین بود:

پدری باپسرش گفت به خشم                 که تو آدم نشوی خاک به سر   

حیف از آن عمر که ای بی سروپا              در پی تربیتت کردم سر     

دل فرزند از این حرف شکست                 بی خبر روز دگر کرد سفر

رفت از آن شهر به شهری که شود            فارغ از سرزنش تلخ پدر     

رفت از پیش پدر تا که کند                        بهر خود فکر دگر کار دگر   

سال ها رفت پس از تلخی ها                   زندگی گشت به کامش چو شکر   

عاقبت منصب والایی یافت                        حاکم شهر شد وصاحب زر

چندروزی بگذشت وپس از آن                     امرفرمود به احضارپدر   

تاببیندپدر، آن جاه وجلال                           شرمساری بود از طعنه مگر     

پدرش آمدازآن راه دراز                                نزد حاکم شد وبشتاب به سر

پسرازغایت خودخواهی وکبر                       به سر وپای وی افکند نظر     

گفت :ای پیر، شناسی تو مرا ؟                       گفت :کی می رود از یاد پدر ؟      

گفت :گفتی که من آدم نشوم                      حالیا،حشمت وجاهم بنگر      

پیرخندید وسری دادتکان                             گفت: این حرف وبرون شد از در    

من نگفتم :که تو حاکم نشوی                       گفتم: "آدم"نشوی جان پدر  !  

سپس به آنها گفتم حالا به این داستان شاخ وبرگ بدهید ودردفترتان به صورت گروه

 ومشورتی بنویسید. مثلا:برای پدر وپسر وروستایشان اسمی انتخاب کنید. شکل

 ظاهری آنها وخانه شان راتوصیف کنید.از کارهایی که باعث خشم پدرش می شده

 بنویسید واین که چه طوری به پادشاهی رسید وچه مراحلی را از سر گذراند. ویک

شغلی برایش  بنویسید مثلا مهندسی یا...و درپایان ضرب المثل شعر راگفتم که این 

بود:

" آدم شدن چه مشکل ،ملاشدن چه آسان".دراین باره برایشان بیشتر توضیح دادم

 ومثال های واقعی زندگی راهم گفتم واین برای آنها یک درس تربیتی هم بود . 

..........................................................................................................

2---به دانش آموزان بگوییم دفتر جداگانه ای برای شعروقصه بردارندوباهنروسلیقه ای

 که دارندجلدمناسب وطراحی های زیبادرآن به کار ببرندوآن رابه بخش های مختلف

 تقسیم کنند.                        

3-- دونمونه قصه تاریخی مثلا اززندگی امامان ،صحابه وشهدا،دانشمندان،مخترعین

 ویاسفرنامه هاوخاطرات مثل زندگی ادیسون ،مارکوپولوو...بنویسند                                        

بعدازآن دونمونه قصه علمی، مثلا هوای گرم حرکت می کند،لانه سازی مورچه

 هاو...بنویسند.سپس دونمونه ازقصه های فکاهی مثلا ازقصه های ملانصرالدین

 ،بهلول،عبیدزاکانی و...بنویسند.درجلسات بعدی دونمونه قصه اجتماعی مثل

 ماجرای احمد وسارا،سلام و...ونیز دونمونه قصه مذهبی مثل قصه های قرآن

 کریم،داستان راستان،شکوه شهادت و...بنویسند.درجلسه دیگری هم دونمونه

 ازداستان های حماسی واساطیری مثلا داستان رستم وسهراب و...بنویسند.این

 تکلیف ها برای ماه اول کافی است .ابتدابه صورت داوطلبانه وسپس ازروی

 دفترنمره، اسامی راصدا می زنیم تا داستانهای انتخابی جالبشان رابخوانند. 

  4-ازبچه هامی خواهیم ،شخصیت یاصحنه مورد علاقه شان رادرداستان یاشعرشان 

 نقاشی کنندویابه صورت تجسمی یعنی از طریقهنرنشان دهند،که قصه چه 

احساسی را در آنها برانگیخته است؟         

5-درجلسه بعدی بچه ها گروهی می نشینند وشروع جدیدی برای قصه ها 

می نویسند.غیراز این هایی که خوانده یاشنیده ایم .            

مثلا جملات دانش آموزان من این ها بود : 

الف)باری بود باری نبود غیرازخدا ،غم خواری نبود.

ب)روزی بود، روزگاری بود...........                     

پ)درزمان های خیلی دور..........

ت)درروزگاران گذشته، درسرزمینی دوردست ...........

ث)درجاده ای که منتهی به علفزاری می شد،درجایی که جنگل به پایان 

می رسیدودشت پیش روی او گسترده می شد......زندگی می کرد بانام ...

ج)آن طرف پهنه اقیانوس ،درآن سوی کوه های بلند،آن طرف تر از جنگل های

 تنک،دردهکده ای که چهره به آسمان داشت ..... 

                                 چ)درکشتی یاد اونشسته بودوبادبان نامش رابه اهتزاز در                                                                          

 می آورد اقیانوس لحظه هایش پرتلاطم بود.موجی بزرگ از راه رسید واورا به باغ


 های قصه های کودکی برد . 

                                                                

ح)یک ، دو ، سه ،         شروع شد ، باز یه قصه 


چهار ،پنج ، شیش         همه بخوانید،پیش پیش 


خ)شبی اومد، شبی رفت      قصه اومد ،غمی رفت 

     گلی بود وگلابی بو د         خدای بی کرانی بود 


د)درچهارصد سال پیش ،دربالای برج میلاد ،نشسته بودیم ،ناگهان زلزله آمد ،

تلفونم زنگ زد ،گوشی را برداشتم گفتم کیسته .گفت یک قصه جدید آمده 

لطفا گوش کنید .  


ذ)یک جوانی خسته بود ،بادلی شکسته بود ،منتظر یک قصه بود .


ر)حسنی تو ده شادی می کنه بزغاله را نازی می کنه 

                بزغاله می گه مع مع قصه می خوام بع بع 


ز)خورشید رفت وماه اومد               روز هم رفت وشب اومد 

   قصه مون از راه رسید                   با کوله ی خواب اومد

                                 

     6-پایان جدیدی برای قصه ها بنویسند.مثلا:

   الف)      قصه ما به سررسید           کلاغه به خونش نرسید .

                رفتیم بالا ماست بود         قصه ما راست بود  

               اومدیم پایین دوغ بود          قصه ما دروغ بود ....


    ب)باز هم رسید به پایان ،قصه ی ما دوباره 

       از آسمون می باره هزار هزار ستاره 


    پ)  باز هم مثل همیشه ،قصه تموم نمی شه 

               قصه ادامه داره   شبهای بی شماره 


     ت)     شمال رفتیم خزر بود       جنوب رفتیم عمان بود 

             قصه  ،   بی انتها بود          غصه    بی ابتدا بود 


    ث)بالا رفتیم  آسمون ، پایین اومدیم زمین بود .قصه ی ما همین بود .


     ج)این قصه هم شد تموم              چشماتو بستی آروم 

         خنده  ،  رو لبهات اومد             خواب روی چشمات اومد.


   7- دریک جلسه هم می توان کتاب های داستانی کتابخانه مدرسه را بین بچه ها

 به صورت فردی یا گروه سه نفره ،تقسیم کرد.سپس ازآنها خواست که خلاصه ای را

 شفاهی تعریف کنند، تا بیانشان هم تقویت شودیا به صورت ثبت بهترین جمله کتاب

 ،انتقاد ،داوری ،نقد وبررسی واظهارنظروتجزیه وتحلیل واستدلال وباریک بینی ها از 

روی یادداشت هایشان .  

8-دعوت از یکی از اولیا،یا حتی پدربزرگ یامادر بزرگ های بچه هابرای شرکت در

 کلاس شعر وقصه خصوصا روزی که کلاس بی معلم است یامعلمان جلسه

 دارندونمی خواهند وقت با ارزش بچه ها تلف شود،این بزرگواران می توانند شعر

 وقصه یا حتی خاطرات تلخ وشیرین کودکی ونوجوانی خود رابرای بچه ها تعریف

 کنندوتجربه هایشان را انتقال دهند. 

                                 

9-می توانیم در یک جلسه از بچه ها بخواهیم قصه خود رابه صورت ویدیویی ضبط

 کنند  وبعد برای دیگران به نمایش بگذارند تاداوری شود.ضبط ،تمام نارسایی های

 مارا در صداوزمان بندی آشکار می کند.حتی معلم می تواند خودش قصه گویی

 کند( باحفظ حالات چهره وتغییرصدادر قسمت های مختلف قصه )تازمانی که در

 مدرسه حضور نداردبچه ها از آن استفاده کنند.وحضورش را احساس کنند.در ضمن

 تنوع هم خواهد داشت ویک فیلم یادگاری هم از تدریس وقصه گویی  دوران جوانی

 اش خواهد داشت که نوه های او هم در آینده  می توانند استفاده ببرند.                                                                     

10-دریکی از جلسات ،داستان بلندی رابرای آنها تعریف کنید،تا کوتاه شده وخلاصه

 بنویسند ونیز بالعکس داستان کوتاهی تعریف کنید (داستانک)تا به آن شاخ وبرگ

 بدهندوچیزهایی اضافه کنند .                                       

11-اگرامکانات وظرفیت قصه اجازه داد،می توانیم از روش نمایشی "پانتومیم"

 استفاده کنیم به این ترتیب که پیش از اجرای قصه ،تمرین شودتا همزمان بانقل

 قصه، پانتومیم اجراگردد.

12-دریکی ازجلسات باپاس دادن توپ کوچکی به افراد ،نفربعدی قصه رادنبال می کند 

 واین کار تا آخرین نفر ادامه می یا بدوقصه راتمام می کند .

این روش قصه گویی فیالبداهه ،تمرین خلاقیت وآفرینندگی است. 

13- می توانیم دریک جلسه ازکلاس انشا 2-3 داستان ساده به آنها بدهیم

     تاباهم ترکیب کنند ونمایش ها وشخصیت های جدید بیافرینند. مثلا :ترکیب

     داستان های شنل قرمزی ،سیندرلا،سفیدبرفی،شاه قورباغه.

                       

ادامه نوشته

انواع نقد از نگاهی دیگر

 1 )  نقد لغوی :بررسی اثر از لحاظ کاربرد اصول زبان وقواعد آن

2)نقد فنی :بررسی اثر از لحاظ آرایه ها وزیبایی های ادبی

3)نقد اخلاقی :بررسی اثر از لحاظ ارزش های اخلاقی

4)نقد تاریخی :بررسی اثر از لحاظ تحولات تاریخی

5)نقد روان شناسی:بررسی اثر از لحاظ شخصیت روانی نویسنده

6)نقد اجتماعی :بررسی اثر از لحاظ تاثیرمسائل اجتماعی دراثر

((بهترین نقد:این است که همه ی ابعاد و ویژگی یک اثر را مطالعه و نقدکند و تصویری روشن از ویژگی های ممتاز و برجسته ی اثر به دست دهد تا خواننده دلیل پایندگی و تاثیر گذاری و پذیرش عامه ی آن اثر بزرگ رادریابد))

نمونه هایی ازفعالیت های خارج از کلاس


1- با کشیدن  یک تصویر  یا طراحی  یک علامت ویژه ،  مفاهیم زیر را به صورت  تصویری نمایش دهند .مثال

  الف) سکوت       ب) تشویق     پ) رعایت بهداشت  

  ت)  استفاده از خوراکی های مجاز   

 ث)  هُل دادن ممنوع               ج)  قبل از ورود در بزنید     

- برای آموزشگاه خود آرم مخصوص طراحی کنند  و یا شعری بگویند .

- مثل  راهنمای نقشه ی جغرافی ، علایم و نشانه های دیگری برای کتاب فارسی  دستور خود  طرّاحی کنند .آرم داستان- آرم شعر - آرم علایم اختصاری - آرم نمایش نامه - آرم آرایه های ادبی و........

-  یک مصاحبه ی خیالی ،با یک شخصیّت علمی و فرهنگی  انجام داده و بنویسند  یا نمایش دهند .

- نوشتن یاد داشت های روزانه ،یا خاطرات یک ماه خود در دفتر مخصوص.

- نوشتن خبر های علمی فرهنگی  در هر جلسه  و جمع آوری به صورت یک مجموعه توسّط دانش آموزان که باعث توجّه بیشتر به اخبار علمی و آشنایی  با اختراعات و اکتشافات جهان  علم خواهد بود .  این نوع فعّالیّت، فردی بوده و هر دانش آموز در هر جلسه ی نگارش  دو خبر علمی فرهنگی با خود  به کلاس می آورد و در کنار انشا  برای بچّه ها می خواند . این اخبار را می توانند   در طول یک هفته  از رادیو ، تلویزیون یا  روزنامه  یا ... تهیّه کنند  و همه ی فراگیران  از اطّلاعات  یک دیگر آگاه شوند  .

- نشان دادن موضوع  انشا در قالب  یک کار دستی .

- تهیّه فهرستی از کتاب های مناسب سنّ نوجوان به همراه نام نویسنده و انتشارات در یک کتابچه یا بروشور .

- جمع آوری بریده های روزنامه  و مجلّات با موضوعات خواسته شده مثلا در یک آلبوم. 

- تغییر دادن پایان  یا ابتدای داستان های  مهمّی  چون رستم و سهراب ، لیلی و مجنون و... (چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید ...)

- درست کردن یک آلبوم عکس، از تصاویر  شاعران ، نویسندگان  یا طبیعت  و...

- ضبط صدای خود  و خواندن شعر و قصّه گویی  با لحن مخصوص  یا دکلمه و... و ارائه ی نوار  آن  به دبیر .

- نقّاشی کردن درس مورد نظر دبیر یا انشای تصویری .

-       درست کردن یک کتاب داستان  تصویری  با دور ریختنی ها .

-       بازگشت  به گذشته از تونل عکس  و کاردستی  و...مثلا عکس شخصیت ها از کودکی،نوجوانی، جوانی ، میانسالی تا پیری و....

-  تدوین یک دایره المعارف علمی و... بر اساس مطالعات وآموخته های کلامی خود .

-       کلکسیون تمبر های شخصیّت های ادبی یا علمی و ...

-  جمع آوری نمونه دست خط های خود از ابتدا  تا انتهای سال یا چند نمونه دست خط دانش آموزی متنوّع .

-  ادامه دادن و اتمام شعر یا قصّه و داستانی که معلّم در کلاس خوانده ،طوری که آن را شاخ و برگ داده و پرورش می دهند و می نویسند .

-        نقد کردن متن یک درس یا شعر و ...

-  به شعر در آوردن مفاهیم  ویافته های علمی  در هر درسی ( دستور زبان ، علوم ، زبان انگلیسی ، حرفه و .... )

-   مصاحبه  با افراد مختلف  یا دبیران  مدرسه  و جمع آوری نظرات  آنان  در موارد به خصوص

-       ساختن  ماکتی از یک محیط  مناسب و ادبی  یا یک شخصیّت وآرامگاهش. 

-       یافتن عناوین جدیدی برای دروس کتاب های  مختلف

-   جمع آوری  تصاویر  واطّلاعاتی ،درزمینه و موضوعی مشخص که از طرف دبیر داده می شود .

-   تهیّه  روزنامه دیواری و نشریات دانش آموزی  با موضوع مشخّص شده از طرف دبیر .

-  تشکیل جلسات بحث و گفت و گو  و نوشتن گزارش ،همراه  با تصویر، یا فیلم از آن  جلسه .

-  طرّاحی یک نمایش معمولی ،  عروسکی ، پانتومیم به صورت زنده یا ارائه  لوح فشرده ی آن .

برگزاری مراسم خاص برای روز های بزرگداشت  شعرا و نویسندگان  ، دانشمندان و... سر صف یا سر کلاس

-  تدوین کتابچه ای با عناوین مختلف ( سر گرمی ها ، خواندنی ها و...)

-  تهیّه ی یک بروشور  در رابطه  با موضوعی خاصّ مثلاً کاریکاتور شاعران و نویسندگان .

-  جشنواره کوچک  ادبیّات  توسّط فراگیران در مدرسه .

-  کشیدن تصاویر  شخصیّت های ادبی  یا آرامگاه های آنان  وقاب گرفتن آن  و

 نصب روی دیوار کلاس (تلفیق هنر و ادبیّات )

-  بیوگرافی نویسی ( نوشتن شرح حال همراه  با تصاویر از خود و اعضای خانواده یا

 شخصیّت های مهم )

-   تبدیل کردن درس ها به نمایش : مثل درس علم زندگانی،دعای مادر، اندرز پدر ، آدم آهنی وشاپرک،مرخصی،گرمای محبت،زنگ آفرینش،ما می توانیم،پیرداناو.... 

-       یافتن شعر ها و ضرب المثل هایی که بر خلاف هم هستند  مثال :

-       سحر خیز باش تا کامروا باشی =/= کرم سحر خیز خوراک پرنده هاست .

 -   بایک گل بهار نمی شود =/= مدّعی گوید که با یک گل نمی آید بهار     

                                           من گلی دارم  که دنیا را گلستان می کند .

-  جمع آوری صفحات مربوط به کودک و نوجوان از روزنامه ها و مجلّات  مثلاً بخش" قاصدک" روزنامه خراسان  یا بخش "سوسه"  از روزنامه قدس که بعد از مطالعه  و جابجایی  سر کلاس  روی تابلو  یا دیوار کلاس چند روزی نصب می شود  و بعد  بخش های جدید جایگزین  آن  می شود . خواندن متون  جالب  به تقویت  روخوانی ، املا و انشا کمک خواهد کرد . در پایان، می توان  این صفحات را بایگانی کرده  وبرای سال های بعد هم  نگهداری کرد  تا مورد استفاده  واقع شود .

-   جمع آوری اشعارو سخنان زیبای بزرگان در یک دفتر مخصوص و هر روزیکی دو موردرا روی تابلو نوشتن .

-  تبدیل اخبار روزنامه ها به اخبار طنز.

- چون نوجوان و جوان  به طور طبیعی  علاقه مند به اظهار  شخصیّت و ابراز  استعداد  های خود  

می باشد و دوست دارد  استعداد  ها و  توانایی های  خود را  بشناسد  و آن ها  را بپروراند 

و در معرض  دید دیگران  قرار  دهد  و اگر  این احساس که در حدّ معمول  آن امری طبیعی  است ، 

بی پاسخ  بماند ، جوان راه های نادرستی را برای ابراز احساسات خود در پیش  خواهد  گرفت .  

معلّم ،می تواندکتابچه ای راتدارک  ببیند  به این صورت :

الف ) در روی جلد ، جایی  برای "نام گرد آورنده ی  مطالب " طرّاحی کند  ، 

        تا با درج نام خود احساس  خلق و آفرینندگی  را تجربه کند .

ب) در بخش"تقدیم  به " گردآورنده  می تواند  عواطف  خود رانسبت  به هر کس که دوست دارد ابراز  کند و احساسات  نهفته ی  درونی اش رابه شیوه  های  شایسته  بروز دهد وبه ظهور  رساند .

ج)  در بخش" مقدّمه  ی نویسنده "  نیز گرد آورنده ی  مطالب  با کسانی  که نوشته ی  او را خواهند خواند سخن می گوید  و شخصیّت خود را  در نوشتار به نمایش  می گذارد .

د)  40  صفحه  برای نمایش  ذوق و استعداد  علایق  گردآورنده  طرّاحی می شود که  هر صفحه ،  خود ترجمه ای  از شخصیّت  گرد آورنده  ی مطالب است .


 کتابدار کتابخانه ، پدر و مادر ، روحانی  محل ، هم کلاسی ، معلّم و... از جمله کسانی هستند  که پر کردن این کتابچه ، بهانه ای  برای ارتباط  مخاطب  با آنان است و البتّه  این ارتباط  پس از پایان  کار  هم چنان  ادامه می یابد . این مسابقه  هم نوعی سرگرمی  وهم نوعی  آموزش است . از دیگر فواید  این طرح  فرهنگی ،  افزایش  روحیّه تحقیق و پژوهش در مخاطبان وآشنا کردن  آن ها  با قلم  و نویسندگی  است . البتّه  ذکر  چند  نکته ضروری است:

1. پر کردن  یک کتابچه طرّاحی  شده بدون در اختیار قرار دادن منابع لازم کاردشواری  است . اگر بخواهیم تجربه نویسندگی مخاطبان ما با موفقیّت کامل همراه باشد ، باید کتاب هایی را در اختیار  گرد آورندگان قرار دهیم .

2. زمانی  را برای پر کردن  کتابچه مربوطه  مشخّص  کنیم که متنا سب  با میزان  سواد ،  اوقات  فراغت  و ویژگی  های زمانی  و مکانی  باشد  و نه تنها  معقول  باشد ، بلکه  کاری آسان  به شمار  آید . مراکز فرهنگی ، کتاب های گوناگونی  در اختیار  مخاطبان  خود قرارمی دهد  امّا  بهانه ی لازم  برای میل  به 

 مطالعه ایجاد نمی گردد . این  اثر  این امکان  را فراهم  می سازد  که مخاطبین  برای پر کردن  آن  به نهج البلاغه ،  مجلّات  و دیگر  کتابهای .... روی آورند  وبه مطالعه  ی آن ها بپردازند  . وقتی  مخاطب  خود به پر کردن  این کتابچه  می پردازد ،  به جای  دریافت پیام  از ما ، خود به سوی  سر چشمه  ی هدایت  رهنمون  می شود و نور را  از منبع  اصلی آن می گیرد . در این روش  چون مخاطب  برای رسیدن  به پیام  تلاش  می کند ، ارتباط نزدیک تری  با پیام  بر قرار  می کند .  در حال حاضر  ، بیشتر فعّالیّت ها به  کلاس های رسمی محدود می گردد و مخاطب ، در خانه و محلّ استراحت  به حال  خود رها  می شود .  یکی از اهداف  طرّاحی  این اثر ، عطر  افشانی معنوی  در فضای زندگی  مخاطب  بوده  تا بخشی  از زمان  فراغت  اورا در خانه یا خوابگاه پر شود.


باطرّاحی  و پدید آوردن آثاری  نو وزیبا نیاز فراوان  تشنگان  معارف الهی  یا ادبیّات  را پاسخی  در خور دهیم  و  فرصت  سوء  استفاده  را از دشمن  بگیریم  و با تکیه  بر معارف  ارزشمند دینی و متن های ادبی و عرفانی ، زمینه  های  رشد و کمال  فرزندانمان  را بیشتر  از پیش  فراهم  کنیم .

 پس  معلّم  می تواند  با ذوق  و سلیقه ی  خوب خود  یک کتابچه ی صحّافی شده و زر کوب و حاشیه دار  را با نام دانش آموز برای هر فرد یک جلد طرّاحی و ارائه کند  و این کتاب  سفیدی است  که بعداً نوشته  می شود . امیدوارم با اهداف  و طرّاحی آن کاملاً آشنا شده باشید .   

     نام گذاری  کتاب هم به عهده ی خود دانش آموز  باشد بهتر است .ا  به اخبار طنز  همان طور که در رادیو  برنامه  صبح جمعه  با شما  این کار را انجام می دهند .

-  به فرا گیران بگویید  اگر در زمان گذشته بودند  چه خبرهایی را و چگونه می نگاشتند یا اگر  شخصیّت های تاریخی  و علمی  و ادبی  و...  گذشته  در زمان ما بودند  اخبار  چگونه نوشته می شد  و  تیتر روزنامه ها چگونه  تغییر می کرد ؟ این مورد  آن ها را  به تفکّر وا می دارد . مثل شعر  جنگ رستم و سهراب  که  به صورت  شعر  رزم  و یروس و رستم  نوشته شده است .

تهیّه  دفتر " بهترین ها" : برای اجرای  این طرح  ازدانش آموزان  می خواهیم  که هر دانش آموز  در ابتدای سال  تحصیلی ، یک دفتر  شصت برگ  برای  ثبت و ضبط  بهترین ، جالب ترین ، زیبا ترین ، زشت ترین وآموزنده ترین ها در نظر بگیرد و هنگامی که  روزنامه  با مجلّه ای را مطالعه می کند و " ...ترین " آن توجّه  و پسندش را  به خود جلب می کند ، آن را جدا کرده  یا نوشته  و همراه  با نام  و تاریخ آن ،  در یکی از  صفحات دفتر  درج نماید . همچنین  شعر ،  ضرب المثل  یا عبارت زیبایی  را که  در جایی می بیند  یا می شنود در بخش دیگری از این دفتر " ترین ها "  ثبت کند  تا برای  همیشه در ذهنش باقی بماند  ودر مواقع ضروری به آن مراجعه کرده  و خود و دیگران  از دیدن و خواندن آن ها  لذّت ببرند و به تهیّه کننده ی آن آفرین بگویند . مثلاً  وقتی که دانش آموز در بخشی از دفتر "ترین " ها  که اختصاص به عبارت های زیبا دارد نوشته است : " شد شد ، نشد نشد "  بدون شک  وقتی که  به خاطر موضوعی کوچک  ناراحت است ،دفترش را  که  باز می کند  و این عبارت  را می بیند  ، ازدرد های درونی اش  کاسته می شود  و تا حدّی آرامش می یابد .  چنان که  اگر  هیچ یک  از این  فعّالیّت های  ما  مورد تأیید قرار نگیرد من  با خود می گویم  که :" ما که این کار  را  برای رضای خدا و پیشرفت جامعه وخدمت  به مردم انجام داده ایم . حال اگر  پذیرفته شد ، شد و اگر هم نشد، نشد ." ، حدّ اقل  این است  که در پیش وجدان خود  شرمنده نیستیم .

مصوّر  ویا نیمه مصوّر کردن داستان که  باعث  پرورش خلّاقیّت هنری  و ایجاد گسترش مهارت های فنّی  در زمینه های مختلف هنر  هم چنین  آشنایی با یکی از  مشاغل فرهنگی جامعه و تجزیه و تحلیل  صور  مختلف  هنری  از جهات و زمان های گوناگون  خواهد بود . 

 وسایل  مورد نیاز : قیچی ، کاغذ ، مقوا ، روبان ، وسایل طرّاحی  وکلاژ مناسب  از اشیا ی هم جنس و چسب است .  دانش آموزان  ،  داستان  ، ماجرا و یا موضوعی را  از کتاب های درسی و یا ...  انتخاب کرده و آن  را طراحی می کنند  . در این مورد هم می توانند از نقّاشی و هم از کلاژ استفاده کنند  تا داستان آن ها  واقعی و همانند  یک کتاب  داستان جلوه نماید . برای چسباندن کلاژ می توان از چسب چوب  یا چسب آبکی استفاده کرد تا  کار تمیز تر ارائه شود .در ضمن جلد آن را  بامقوای  در نظر گرفته شده تزیین  و اسم آن داستان را با خوش نویسی روی آن بنویسند.

برای کار نیمه مصوّر هم می توان در لابه لا ی داستان  یا حکایت  از نقّاشی و کلاژ  به جای بعضی از کلمات ،  لغات  و اشیا ء استفاده کرد .

-تهیّه ی  یک دفتر مخصوص  که فرا گیران  اشعار  و متن های  ادبی را  که مربوط به دعوت،  تبریک ، تعزیه  و تولّد  و ...  می باشد   جمع آوری و جداگانه  در هر بخشی می نویسند  ویا کار ت های تبریک  و تسلیت درست کنند  .

- تهیّه  ی یک جزوه تست نگارشی توسّط  فرا گیران .

- دیوان اشعاری شامل شعر های دانش آموزان مدرسه با نام خودشان .

- هر یک از دانش آموزان، می توانند شخصیّتی را از کتاب درسی یا غیر آن انتخاب کرده و اعمال  و کردار واشعار و نوشته های او را در برگه های A4  نوشته ،تمرین کرده  و بعد  به صورت نمایش در قالب آن شخصیّت  در کلاس  اجرا کنند . مثلاً نقش سعدی یا فردوسی  یا ...  با یک لباس مخصوص . تاریخ ادبیّات  فارسی به صورت نمایش  در فهم بیشتر  آن مؤثّر خواهد بود .  این نقش ها  می تواند معما گونه  اجرا شود و در پایان ، دانش آموز سؤال کند من کیستم ؟

-  تهیّه ی  پازل شاعران  و نویسندگان  یاتهیّه ی  پازل ( جورچین ) دستور زبان فارسی  یا واژگان مهمّ املایی و... روی مقوا .

-  تهیّه ی  گردونه  که  با چرخاندن قسمتی از آن  مطالبی روی گردونه نمایش داده می شود .

- تهیّه و جمع آوری  تصاویری  مربوط  به ضرب المثل ها  ی فارسی  یا خارجی  .

- تهیه یک چارت ادبی .


- تهیه ماهنامه ی ادبی ،فصل نامه یاهفته نامه و...درباره موضوع خواسته شده که این کار می تواند  فردییا گروهی باشد .  سعی شود  متن داستان  با استفاده  ازخطّ تحریری  نگارش شود . 

  برای اتّصال  برگه های داستان ، آن ها را  با پانچ سوراخ کرده  و با روبان  به یکدیگر وصل می کنیم

 ویا  با کمک مدرسه  آثار برتر  را به صورت کتابچه  در آورده  تا مورد  استفاده ی همگان  قرار دهیم .

تهیّه ی دفتر  لغت نامه ، که دانش آموز  این دفتر را  به بخش های مختلفی تقسیم   می کند .

 مثلاً  بخش اول : کلمه های  هم خانواده ، بخش دوم : کلمه های  هم معنی ، بخش سوم : کلمه های  متضاد ، بخش چهارم : کلمه های متشابه ، بخش پنجم : اصطلاح ها و بخش ششم : تفاوت کلمات در گفتار و نوشتار و  به این ترتیب  یک لغت نامه تهیه خواهد شد . و این یکی از راه های  افزایش  دانش  وآگاهی خواهد بود که در نهایت  در تقویت  انشا نویسی  مؤثّر  و مفید است و دایره ی واژگان را گسترش می دهد .

با نزدیک شدن تعطیلات  سال نو ، دانش آموزان  موظّف می شوند  تا کارت تبریک هایی با طرح های مختلف مثلاً آدم برفی ، پروانه و ... و به صورت دست ساز ، برای هم کلاسی های خود پست کنند . این کارت ها  همزمان با آغاز سال نو به دست گیرنده خواهد رسید .  در اوّلین روز بعد از تعطیلات، دانش آموزان کارت دریافتی خود را ( از هم کلاسی خودشان )  به کلاس آورده  و نمایشگاهی در کلاس شکیل می شود . آموزگار  بهترین کارت را انتخاب و سایر کارت ها  به عنوان یکی از  تکالیف مدرسه  ارزش یابی  و ارزش گذاری می شوند . روش امتیاز دهی  معلّم هم ،به صورت یک کارت زیبا می باشد .

-در روزنامه ها و مجلّه ها  تعداد زیادی  تبریک و تسلیت و دعوت نامه می بینید  که پاسخ آن ها نوشته شده است. شما از  کنار آن ها  به راحتی عبور می کنید  در حالی که  هریک از آن ها می تواند برای پرورش استعداد ها و خلّاقیّت شما وبرای نویسندگی مؤثّر افتدو خود کتابی باشد که از آن بهره مندشوید 

با جمع آوری این موارد ، به طور جدا گانه در یک کتابچه، یک فعّالیّت خارج از کلاس ،انجام داده اید .

ادامه نوشته

 سمينـــــار و كنفــــــــرانس و سمپوزيوم

عدّه اي صاحب نظر هستند كه دور هم جمع شده و تبادل نظر مي كنند. (البتّه تعداد افراد در سمينار محدود می باشد و تعداد حدّاكثر 100نفر است كه به گروه هاي كوچك  10الي 15نفري تقسيم مي شود و تبادل نظر مي كنند و در نهايت كلّ گروه ها به تبادل نظر مي پردازند ).
كنفــــــــرانس
محققي به نظريه اي رسيده است, آن را براي ديگران مطرح مي كند.
سمپوزيوم
مانند سمينار است و تنها تفاوت آن با سمينار در اين است كه افرادي كه در سمپوزيوم شركت مي كنند تخصصي تر سطح آگاهي آنها از ديگران برتر است ( در سطح بالاتري از سمينار قرار دارد.)

انواع روش هاي نوين تدريس

چهار ويژگي خاص در تعريف تدريس وجود دارد كه عبارتند از :

الف ) وجود تعامل بين معلّم و دانش آموزان
ب) فعّاليّت بر اساس اهداف معيّن واز پيش تعيين شده
ج ) طرّاحي منظّم با توجّه به موقعيّت و امكانات
د) ايجاد فرصت و تسهيل يادگيري . » ( شعباني ،ص 9 ، 1382)

انواع روش هاي نوين تدريس


روش كنفـــــرانس ( گــــرد هم آيي )

روش شاگــــرد ـ استــــادي

روش چند حسـّــي ( مختلط )

روش حلّ مسئلــــه

روش پـــــروژه اي

شيـوه ی سخنراني

شيوه ی بازگويـي

شيوه ی پرسش و پاسخ

شيوه ی تمريني

شيوه ی بحثي

شيوه ی نمايشي

شيـوه ی گردش علمي

الگــــوي كاوشگري به شيوه حقوقي

الگــــوي آموختن كنترل خود
الگــــــــوي ايفاي نقش
روش كارگاهـــــــي

روش سخنــــراني

سمينـــــار

كنفــــــــرانس

سمپوزيوم
روش تدريس كارگاهـــــي

الگـــــوي دريافت مفهـــــوم

الگــــوي تفكّر استقرايــــي

الگـــوي آمــــوزش كاوشگــــري

الگـــوي پيش سازمـــان دهنـــده

الگوي يادسپاري

الگوي رشد عقلي

الگوي كاوشگري علمي

الـگــــوي تدريس غيـــــر مستقيم

الگـــوي بدايع پــــردازي ( افـــزايش تفكــــر خلاق )

الگــــوي آگاهي يابي
الگـــــوي ديــــدار در كــــلاس درس

الگــــوي پــــژوهش گـــروهي ( تفحص گــــروهي )

الگــــوي آمــــوزش آزمايشگاهــــي

الگـــوي كاوشگـــــري علـــوم اجتماعـــــي

الگوي يادگيري در حدّ تسلّط آموزش مستقيم
الگوي آموزش براي رشد مفهوم و مهارت

روش كنفـــــرانس ( گــــرد هم آيي )

«اين روش با روش سخنراني تفاوت دارد زيرا در روش سخنراني، معلم مسئول دادن اطلاعات به دانش آموزان است. در حاليكه در اين روش اطلاعات توسط دانش آموزان جمع آوري و ارائه مي گردد. اين روش مي تواند مشخص كند كه دانش آموزان تا چه اندازه مي دانند. اين روش يك موقعيت فعال براي يادگيري به وجود مي آورد. نقش معلم در كنفرانس صرفاً هدايت و اداره كردن جلسه و جلوگيري از مباحثاتي است كه منجر به انحراف از موضوع كنفرانس و روال منطقي آن شود. اين روش براي كليه دروس وسنين مختلف كاربرددارد.

روش شاگــــرد ـ استــــادي

  قدمت اين روش به زماني كه انسان مسئوليت آ موزش دهي انسان هاي ديگر را چه از طريق غيررسمي و چه از طريق رسمي به عهده گرفت ،مي رسد .و قدمت آن به صدر اسلام برمي گردد مسجد نخستين موسسه اي بود كه چنين سيستمي را براي تعليم و تربيت مسلمانها به كار برده است. از روشهاي تعليمي كه در روش شاگرد ـ استادي حائز اهميت است , روش حلقه يا مجلس است, كه پيامبر عظيم الشان اسلام از اين روش به مردم آن زمان آموزش مي داد. همه افراد در كودكي دوست دارند نقشي غير از نقش واقعي خود بازي كنند , روش شاگرد ـ استادي به اين نقش خيالي, جامه عمل مي پوشاند. در اين روش به دانش آموزان اجازه داده مي شود كه نقش معلم را ايفا كنند. هدف اساسي اين روش آن است كه شاگرد , معلم گردد و از اين طريق تجارب تازه و ارزشمندي به دست آورد .در اين روش ,در صورت فقدان معلمان متخصص, تعداد زيادي از دانش آموزان مهارت خاص را آموخته اند و مي توان از آنها استفاده كرد.

روش چند حسـّــي ( مختلط )

استفاده از اين روش مستلزم به كار گرفتن همه حواس است و جريان يادگيري از طريق تمام حواس صورت مي گيرد . از طريق كار بست اين روش مي توان , مطالب و مهارتها را درك كرد , ارتباط موثرتري برقرار كرد , مهارتها و مطالب را از يك موقعيت به موقعيت ديگر تعميم داد. در يادگيري روش چند حسي به طور كلي از همه حواس استفاده مي شود, به بيان ديگر ,يادگيري بصري كه 75 % از مجموع ياد گيري ما از طريق ديدن است , يادگيري سمعي كه 13 % از مجموع يادگيري ما از طريق شنيدن است , لمس كردن , كه 6% از مجموع يادگيري ما از طريق لمس كردن است , چشيدن كه 3% از مجموع يادگيري ما از طريق چشيدن است و بوييدن كه 3% از مجموع يادگيري از طريق بوييدن است.

روش حلّ مسئلــــه
اين روش يكي از روش هاي فعال تدريس است. اگر نظام آموزشي بخواهد توانايي حل مسئله را به دانش آموزان ياددهد, (البته مسئله به معني مشكل و معضل نيست, به بيان ديگر مسئله موضوعي نيست كه براي ما مشكل ايجاد كند, بلكه رسيدن به هدف در هر اقدامي, به نوعي حل مسئله است, (خورشيدي , غندالي , موفق, 1378) در اين روش آموزش در بستر پژوهش انجام مي شود و منجر به يادگيري اصيل و عميق و پايدار در دانش آموزان مي شود. در اين روش ابتدا معلم بايد مسئله را مشخص, سپس به جمع آوري اطلاعات توسط دانش آموزان پرداخته شود, و بعد از جمع آوري اطلاعات بر اساس اطلاعات جمع آوري شده دانش آموزان فرضيه سازي و در نهايت فرضيه ها را ازمون و نتيجه گيري شود. اگر روش حل مسئله درست انجام شود مي تواند منجر به بارش يا طوفان فكري گردد. يعني اگر معلم روش تدريس حل مسئله را به درستي انجام دهد, دانش آموزان مي كوشند تا براي حل مسئله با استفاده از تمام افكار و انديشه هايي كه دارند, در كلاس راه حلي بيابندو آن را ارائه دهند. به بيان ديگر اگر معلم در روش تدريس حل مسئله به درستي عمل كند, منجر به روش تدريس بارش مغزي نيز مي شود. به طور كلي اگر نظام آموزش و پروش بخواهد در جهت تقويت زمينه هاي بالقوه خلاقيت نقش مهمي ايفا كند همانا بست روشهاي تدريس حل مسئله و بارش فكري در كلاس درس توسط معلمان است.

روش پـــــروژه اي
روش تدريس پروژه اي به دانش آموزان امكان مي دهد تا قدرت مديريت ، برنامه ريزي و خود كنترلي را در خودشان ارتقا بخشند. در اين روش دانش آموزان مي توانند با توجّه به علاقه ي خود موضوعي انتخاب و به طور فعّالانه در به نتيجه رساندن آن موضوع شركت نمايند. براين اساس در اين روش دانش آموزان ياد مي گيرند كه چگونه به طور منظّم و مرحله اي كاري را درس انجام دهند و اين روش باعث تقويت اعتماد به نفس در دانش آموزان مي شود زيرا بين آن ها و معلّم رابطه صحيح آموزشي بر قرار است و در نهايت اين روش باعث تقويت همكاري ، احساس مسئوليّت ،انضباط كاري صبر و تحمّل در انجام امور و تحمّل عقايد ديگران و مهارت هاي اساسي پژوهش در دانش آموزان مي شو

شيـوه ی سخنراني
معلم به طور شفاهي اطّلاعات و مفاهيم را  ، در عرض مدّتي كه ممكن است از چند دقيقه تا يك ساعت يا بيشتر طول بكشد ، در كلاس ارائه مي دهد . در سخنراني مي توان معلّم را با عنوان پيام دهنده و دانش آموز را به عنوان پيام گيرنده تصوّر كرد . از اين نظر سخنراني شيوه اي است يك سويه ، براي انتقال اطّلاعات ، كه معمولاً فراگير در آن نقش غير فعّالي دارد. محتواي سخنراني را معلّم قبل از ورود به كلاس تعيين مي كند.

شيوه ی بازگويـي

بازگويي شيوه اي است كه معلم بكار مي برد تا فراگير را در بياد سپردن اشعار, قواعد, فرمولها, تعاريف و اصطلاحات تشويق كند. در بازگويي معمولاً معلم از دانش آموز انتظار دارد كه موضوع بياد سپرده را كلمه به كلمه بيان كند. شيوه بازگويي مطالب, با آنكه اغلب در كلاسها مورد استفاده قرار مي گيرد, ولي متاسفانه ضرورتاً دلالت بر تحقق يادگيري نمي كند. كاربرد اين شيوه تنها نشان مي دهد كه دانش آموز مطالب مورد نظر را بياد سپرده است. گاهي هدف معلم اساساً اين است كه دانش آموز موضوعي را بخاطر بسپارد تا براي درك مفهوم خاصي از آن را بكار برد, در اين روش صورت بكار گرفتن اين شيوه ممكن است مفيد باشد.

شيوه ی پرسش و پاسخ
شيوه d پرسش و پاسخ شيوه اي است كه معلّم به وسيله آن فراگير را به تفكّر در باره مفهومي جديد يا بيان مطالبي فرا گرفته شده تشويق مي كند. معلّم ، وقتي كه مي خواهد مفهوم دقيقي را در كلاس مطرح نمايد يا توجّه فراگيران را به موضوعي جلب كند شيوه ی پرسش و پاسخ را به كار مي برد و نيز بدين وسيله فراگير را تشويق مي كند تا اطّلاع خود را درباره ی موضوعي بيان كند ممكن است براي مرور كردن مطالبي كه قبلاً تدريس شده اند مفيد باشد ، يا وسيله ی خوبي براي ارزشيابي ميزان درك فراگير از مفهوم مورد نظر باش

شيوه ی تمريني

 

معلّم معمولاً بوسيله تمرين ، فراگير را به تكرار مطلب يا كاربرد آن تشويق مي كند تا فراگير در موضوع مورد نظر تبحر لازم را كسب كند . مثلاً معلّم انگليسي از فراگير مي خواهد كه با تكرار شفاهي اصطلاحات ، تلفّظ صحيح آن ها را فراگيرد ، يا بعد از يافتن طرز ساختن جملات شرطي  ، پنج جمله ی شرطي بسازد . ممكن است معلّم رياضي  پس از درس دادن مفهوم مشتق و طرز مشتق گيري از توابع  ، از دانش آموزان بخواهد كه ده مسئله در رابطه با اين موضوع حل كنند . در تمام موارد بالا معلّم ، با استفاده از شيوه ی تمريني ، دانش آموزان را به تكرار يا كاربرد مفاهيم مورد نظر تشويق مي كند .

شيوه ی بحثي
در شيوه ی بحثي ، دانش آموزان فعّالانه در يادگيري شركت مي كنند و مفهوم مورد نظر را از يكديگر مي آموزند . در اين شيوه معلّم را مي توان به عنوان محرّك ، شروع كننده ی بحث و راهنما تصوّر كرد . معلّم طوري سؤال يا مسئله را مطرح مي كند كه دانش آموزان را به پاسخگويي يا حلّ مسئله تشويق كند . اين شيوه در دو مورد زير كاربرد خاصّي دارد:
۱- موقعي كه معلّم مي خواهد مفهوم جديدي را به فراگيران بياموزد ( مانند : موقعيّت بالا ) و انتظار دارد كه همه ی آن ها مفهوم را به شكلي واحد در يابند در اين صورت معلّم سعي مي كند كه بحث را به جهتي بكشاند كه شكل صحيح مفهوم از آن نتيجه گيري شود.
۲- هدف معلّم اين است كه ذهن دانش آموز را به تكاپو و جست و جو وادارد . در اين صورت معلّم مسئله اي را عنوان مي كند كه تا دانش آموزان راه حلّ آن را پيشنهاد كنند . در اين موقعيّت معلّم سعي مي كند كه موضوع بحث را به دلخواه خود كنترل نكند تا راه حلّي را كه خود در نظر دارد به كلاس تحميل نكرده باش.د

شيوه ی نمايشي
در اين شيوه معلّم معمولاً  براي فهماندن مطلبي خاص به فرا گيران از وسايل و اشيای گوناگون استفاده مي كند . در صورتي كه معلّم نتواند براي فهماندن مطلب درسي آزمايش انجام دهد ، شيوه ی نمايشي مي تواند شيوه ی خوبي براي روشن تر كردن مفهوم براي فراگيران باشد.

شيــــوه ی آزمايشـــي ( روش اجرا كردن يا يادگيري بوسيله عمل )


آزمايش فعّاليّتي است كه در جريان آن فراگيران با به كار بردن وسايل و مواد ، بخصوصي در باره مفهومي خاص عملاً تجربه كسب مي كنند . آزمايش معمولاً در آزمايشگاه انجام مي گيرد ، امّا نداشتن آزمايشگاه مجهّز يا وسايل مناسب در مدرسه نبايد دليلي براي انجام ندادن آزمايش باشد .

در كلاس وسايل بسيار ساده اي لازم است كه معلّم و حتّي دانش آموز مي تواند به آساني آن ها را تهيّه كند . آزمايش ،  گاهي به منظور آشنا كردن دانش آموزان با جنبه هاي عملي يك مفهوم  مورد استفاده قرار مي گيرد. براي اين كار معلّم دستور العمل انجام آزمايش را در اختيار فراگيران مي گذارد و انتظار دارد كه دانش آموزان با استفاده از دستور كار سرانجام به نتيجه يكساني برسند . در موارد ديگر آزمايش به منظور فراهم آوردن محيطي مناسب براي حلّ مسئله تلقي مي شود. در اين صورت معلّم جهت كلّي فعّاليّت را مشخص مي كند و فراگيران را بر آن مي دارد تا در اجراي آزمايش به طور مستقل تصميم گيري و نتيجه گيري كنند . آزمايش براي تدريس مفاهيم علوم تجربي به ويژه فيزيك بسيار لازم است و بدون آن دانش آموز نمي تواند مفاهيم مورد نظر را به درستي فراگيرد.

شيـوه ی گردش علمي
گردش علمي به دانش آموزان امكان مي دهد كه از طريق مشاهده ی طبيعت ، وقايع ، فعّاليّت ها ، اشيا و مردم تجزيه ی علمي به دست آورد . در گردش علمي دانش آموزان با مشاهده ی واقعيّت ها مي توانند مفاهيمي را كه در در كلاس مورد بحث قرار مي گيرد بهتر در ذهن خود بپرورانند و معلّم مي تواند با استفاده از اين شيوه كنجكاوي فراگيران را درباره ی موضوعي خاص بر انگيزد . در بعضي موارد مي توان از گردش علمي براي جمع آوري اطّلاعات لازم براي انجام گرفتن آزمايش يا يك پروژه بهره گرفت . مثلاً اگر هدف درس( شناختن كاني هاي داراي ارزش اقتصادي ) باشد مي توان دانش آموزان را به چند معدن برد تا كاني هاي مختلف را جمع آوري كنند و آن ها را در كلاس بعد از آزمايش هاي لازم بشناسند.

استفاده از منابـــــع ديداري و شنيــــداري


استفاده از منابع ديداري و شنيداري در تدريس را در حقيقت نمي توان شيوه ای مستقل و مجزّا دانست. معلّم در هر گونه تدريسي مي تواند از وسايل ديداري و شنيداري كمك بگيرد . گاهي مي توان در تدريس از وسايلي نظير راديو ، تلويزيون و ضبط و پخش صوت ، نمودار و نقشه استفاده كرد . مثلاً معلّم در هنگام سخنراني ممكن است از عكس استفاده كند يا براي نمايش دادن يك رابطه علمي از نمودار كمك بگيرد. در مواردي كه معلّم مي خواهد يك موضوع اجتماعي را تدريس كند ممكن است بحث راديويي مناسبي را كه روي نوار ضبط شده است براي فراگيران پخش كند . به طوركلّي كاربرد صحيح منابع ديداري و شنيداري براي بر انگيختن كنجكاوي دانش آموزان و تشويق آن ها به فراگيران بسيار مؤثّر است.

الگــــوي كاوشگري به شيوه ی حقوقي
اين الگو براي كمك به دانش آموزان در بررسي مسائل اجتماعي از قبیل عدالت ، برابري ، فقر ، قدرت ، تقويت رشد عمومي و اجتماعي آن ها براي توجيه و حلّ اين گونه مسائل به شيوه ی مذاكره است . در اين الگو معلّم آغازگر ، كنترل كننده جو براي ايجاد يك فضاي مثبت كاري و عقلي ، باز و پويا است و به فراگيران تفهيم مي كند كه يكديگر را مستقيم ارزيابي ننمايند و به عقايد و نظرات همديگر احترام بگذارند. اين الگو بيش تر براي دوره هاي دبيرستان و دانشگاه كاربرد دارد و در نهايت باعث تقويت روحيّه ی همدلي ، قضاوت منطقي در خصوص مسائل اجتماعي ، تحليل مناسب مسائل روز و تقويت كار دسته جمعي در دانش آموزان مي شود . مثال: فرض كنيد بعضي از دانش آموزان با سهميه اي شدن كنكور سراسري مخالف هستند ؛ معلّم از طريق شركت سهامي فكر با دانش آموزان به بررسي اين مهم مي پردازد و در نهايت به كمك خود دانش آموزان آن ها را قانع مي نمايد.

الگــــوي آموختن كنترل خود
هدف اين الگو ايجاد تغيير رفتار مناسب در دانش آموزان است . مثال: دانش آموزي كه در امتحان دچار اضطراب مي شود يا از درس رياضي مي ترسد ، به او مي آموزد كه چگونه رفتار خود را تغيير داده و موجب كاهش اين اضطراب و ترس در خود شود. در اين الگو معلّم حامي دانش آموزان است و يك فضاي مثبت ايجاد مي كند تا آن ها به اصلاح رفتار خود بپردازند . اين الگو در سنين مختلف و همه ی دوره هاي تحصيلي كاربرد دارد ، و در نهايت دانش آموزان را قادر به توصيف ، توضيح  ، پيش بيني ، كنترل و تغيير رفتار خود مي نمايد . به طور كلّي معلّم از طريق اين الگو مي تواند تغييرات مطلوب را در رفتار دانش آموزان ايجاد نمايد.

الگــــــــوي ايفاي نقش
هدف اين الگو ، رشد همدلي با ديگران و بررسي مسائل و واقعيّت ها و ارزش هاي اجتماعي در عمل است . اين الگو مي تواند باب افتتاح گفتگو در باره ي ارزشها و چگونگي اثر آنها در زندگي روزانه باشد . در اين الگو معلم مسئول شروع و هدايت دانش آموزان است . به نحوي كه آن ها را قادر به تحليل رفتار ، ارزش هاي فردي ، همدلي ، حلّ مسائل ميان فردي  ، نقش ارزش ها در مسائل اجتماعي و آسودگي در ابراز عقايد نمايد . اين الگو در همه ی برنامه هاي آموزشي و پرورشي و سنين مختلف كار برد دارد. به طور كلّي اين الگو باعث افزايش فهم دانش آموزان در بهبود و گسترش ارزش هاي اجتماعي مي شود. براي مثال: معلّم مي تواند از طريق اين الگو مسائل خوب و بد اجتماعي و يا رفتارهاي خوب و بد را توسّط دانش آموزان به نمايش بگذارد و سپس در مورد آن به كمك فراگيران به بحث و ارزشيابي بپردازد . بدين ترتيب معلّم از طريق عمل ( نمايش ) به بررسي مسائل اجتماعي ، رفتاري و ارزشيابي آن توسّط دانش آموزان مي پردازد.

روش كارگاهـــــــي

روش تدريس كارگاهــــي يكي از روش هاي مؤثّر ياددهي ـ يادگيري است كه در بيش تر موارد با روش سخنراني ، سمينار ، كنفرانس و سمپوزيوم يكسان به كار برده مي شود . براي درك بهتر روش كارگاهي ابتدا به مفاهيم ذكر شده مي پردازيم و سپس روش كارگاهي را شرح مي دهیم.

روش تدريس كارگاهـــــي

مرحله ی ارائه ی درس کوتاه

اين مرحله مباني نظري مورد بحث توسّط مدرس كارگاه تبيين و تحليل مي شود.
مــــرحله ی فعّاليّت و كار
دانش آموزان ، دانشجويان و يا كارورزان و مربيان شركت كننده در كارگاه به گروه هاي كوچك 2 الي 3 نفره يا انفرادي تقسيم و بر روی موضوعات تعیین شده فعّالیّت می نمایند.
مرحله ی مشاركت
در اين مرحله مجدداً دانش آموزان شركت كننده در كارگاه كه به گروه هاي 2 الي 3 نفره يا انفرادي تقسيم شده بودند ، دور هم جمع مي شوندكه به بحث و بررسي جمع بندي موضوعات تعيين شده مي پردازد. ( حدّاكثر زمان اين مرحله از كلّ زمان كارگاه است). بديهي است كه در اجراي كلاس كارگاه آموزش بايد از روش مهارت آموزي (ابتدا و انتهاي فعّاليّت كاملاً مشخص شده است) سود جست. كاربست روش تدريس كارگاهي مي تواند نتايج آموزش را تضمين كند. البتّه با رعايت نكات زير:

مرحله ی درسي كوتاه و فشرده:
۱) معلّم ابتدا اهداف و انتظاراتي كه از كارورزان و دانش آموزان دارد دقيقاً بيان و تحليل مي نمايد و از طريق آزمون تشخيصي رفتار ورودي آن ها را مي سنجد.
۲) معلّم مباني نظري هر محور كلّي را در سالن عمومي تبيين و تحليل نموده و به رفع اشكالات كارورزان يا دانش آموزان در ابعاد نظري مي پردازد . البتّه بهتر است قبل از تشكيل كارگاه مباني نظري را ( به منظور تسلّط دانش آموزان ) براي آن ها ارسال كند.
۳) سپس معلّم ( مدرس) دانش آموزان را به گروه هاي كوچك كاري تقسيم نموده و يك نفر به عنوان مسئول و گزارشگر و يك نفر به عنوان منشي انتخاب كه جلسات كارگاهي را اداره و نكات كليدي را يادداشت نمايند.
۴) زمان بهينه براي اين مرحله حدّاكثر معادل كل زمان كارگاه آموزشي است.
مرحله ی فعّاليّت گروهي و انجام وظايف انفرادي:
۱) در اين مرحله ؛كار مسئول گروه كاري همانا استخراج مفاهيم كليدي بر اساس مباحثات همه كارورزان است ، سپس منشي گروه كاري كليّه ی نكات كليدي را (كه در مورد توافق اكثريت گروه است) نوشته و طبقه بندي مي نمايد . شايسته است كه منشي جلسه كليّه ی نكات مطروحه را بر روي تابلو نوشته تا كليّه ی دانش آموزان آن ها را مشاهده و سرانجام پس از نهايي شدن روي كاغذ منعكس نمايد.
۲) زمان بهينه براي اين مرحله حدّاكثر معادل كل زمان كارگاه آموزشي است.
۳) محل تشكيل گروه هاي كاري بايد جدا از يكديگر باشد.
مرحله مشاركت و جمع بندي:
1) كليّه ی دانش آموزان در سالن عمومي جمع شده و سپس مسئولين گروه هاي كاري به ترتيب گزارشي از نتايج مباحثات بر روي موضوعات مطروحه را ارائه و سپس نكات كليدي را مشخص و توصيه هاي كاربردي را به عمل مي آورند.
2) زمان بهينه براي اين مرحله همان حدّاكثر معادل كلّ زمان كارگاه آموزشي است. در پايان يعني مرحله ارزشيابي و بازخورد كارگاه ، مدرس به اجراي آزمون پس خروجي پرداخته و آن را با آزمون پيش ورودي مقايسه مي نمايد و نگرش دانش آموزان را نسبت به كارگاه ( البتّه بدون ذكر نام ) دريافت مي كند.

روش کامل کردن داستانها

:  « کامل کردن »
اهداف معلّم :
- شناخت دانش آموزانی که در زمینه ی داستان نویسی استعداد دارند .
- آموزش استفاده ی مناسب از زبان گفتاری و نوشتاری.
- پرورش قدرت تخیّل و تفکّر دانش آموزان .
- علاقه مندکردن دانش آموزان  به شعر.                 

- ایجاد تنوّع  بیش تر درکلاس .
- آشنایی دانش آموزان با شاعران به خصوص شاعران معاصری که برای این گروه سنّی شعر سروده اند .
این مرحله با دو روش قابل اجرا است :
معلّم داستانی کوتاه و ناتمام برای دانش آموزان می خواند و ازآن هامی خواهدکه پایان مناسبی برای این داستان ناتمام بنویسند و هم چنین عنوان مناسبی نیز برای داستان انتخاب نمایند. در این روش معلّم درباره ی زبان نوشتاری و گفتاری و تفاوت آن ها توضیح می دهد و ضرورت استفاده از این دو زبان را بیان می کند .
معلّم ، اشعار چهار پاره ای را که مورد علاقه ی دانش آموزان است انتخاب می کندو سپس بند اوّل شعر را کامل می خواند و بندهای بعدی را وقتی  به قافیه می رسد مکث می کند تا دانش آموزان قافیه ی آن را حدس بزنند ، تاپایان  شعر به همین روش خوانده می شود .
این مرحله به صورت شفاهی اجرا می شود و شور و شعف خاصّی  بین دانش آموزان کلاس ایجادمی کند . این مرحله در دو جلسه قابل اجرا است.

آیا شما تاکنون اشتباه کرده اید ؟

  به نظر سؤال عجیبی می آید ، نه ! ولی بعضی از هم سنّ و سال­های شما فکر می­کنند همه­ ی کارهایشان درست است و بزرگ­ترها بی دلیل به آن­ها ایراد می­گیرند و پشت سرهم تذکّر می­دهند . امّا فرزند خوبم این را از من به عنوان یک دوست بپذیر که بزرگ­ترها فقط می­خواهند شما مرتکب اشتباهات آن­ها نشوید و هرچه زودتر به قلّه­های پیش­رفت و کمال برسید ، به خصوص اشتباهاتی که زیانبار و شما را از این قلّه دور می­کند. مانند حرکت در تپه­ های شنی که با هر گام به بالا ، چند قدم به پایین کشیده می­شویم و اگر به این موضوع آشنا نباشیم فکر می­کنیم به قلّه­ نزدیک­تر می­شویم در حالی که از جای اوّل فقط چند گام به جلو حرکت کرده­ایم .

 من هر وقت اشتباه می­کنم به چند چیز فکر می­کنم :

1- جبران می­­کنم

همه­ ی انسان­ها ( به جز معصومین ) اشتباه می­کنند امّا بعضی­ ها بلافاصله با رفتار مناسب آن را جبران می­کنند تا امکانی برای ناراحتی باقی نماند . یکی از بهترین شیوه­ ها عذرخواهی است . اگرچه گفتن « ببخشید» و قبول کردن اشتباه کار سختی است ولی بهترین راه حل است .

2- درس می­گیرم

همه­ ی ما اشتباه می­کنیم ، امّا اگر انسان از کار غلط خود درس بگیرد و از تکرار آن جلوگیری کند ، مطمئنّاً کم­تر اشتباه می­کند .

3- تمرین می­کنم

اگر می­خواهید کم­تر اشتباه کنید از همین الآن تمرین کنید. چه­ طور ؟ چند روش را من پیشنهاد می­دهم بقیّه با خودتان .

ü      چرا این کار را انجام می­دهم ؟ با خودتان تمرین کنید جواب­های درستی داشته باشید تا بتوانید خود و دیگران را قانع کنید . هر پاسخی که به این سؤال بدهید ، میزان بروز اشتباه را به شما نشان می­دهد .

ü      چگونه انجام بدهم ؟ تمرین کنید تا روش­های بیش­تری را برای یک کار در نظر بگیرید . هر قدر تعداد روش­ها بیش­تر باشد امکان بروز اشتباه کم­تر می­شود ، چون حقّ انتخاب بالاتری را دارید .

ü      آیا اطرافیان از دست شما ناراحت می­شوند ؟ یکی از مواردی که باید رعایت شود عدم ناراحتی اطرافیان به خصوص پدر و مادر و دوستان خوب و نزدیک است . پس تمرین کنید و بسیار مواظب باشید تا باعث ناراحتی و نارضایتی آن­ها نشوید .

ü      بقیّه­ اش با خودتان . . .  راستی می­دانید یکی از دلایل اشتباه ، نداشتن اطّلاعات کافی و لازم است ؟ پس تا جایی که می­توانید خوب مطالعه کنید ، تمرین کنید و . . .

روش « همیاری » در آموزش انشا

مزایای استفاده ازروش همیاری عبارتنداز:

- عزّت نفس دانش آموزان تقویت می شود؛
- تمایل دانش آموزان به مدرسه ، بیشتر می شود؛
- دانش آموزان خود را در سرنوشت خودو دیگران سهیم می دانند ؛
- روش درون گروهی و برون گروهی دانش آموزان افزایش می یابد ؛
- مهارت های تحمّل یکدیگر و هم زیستی را تجربه می کنند؛
روش اجرا
دانش آموزان را درگروه های نامتجانس (ضعیف – قوی ) تقسیم بندی کنید ؛ محتوای درس جدید ر ابا توجّه به تعداد دانش آموزان کلاس تقسیم بندی کنید . برای مثال : یک کلاس28  نفری را به 7 گروه 4  نفره تقسیم بندی کنید .
درس را به چند قسمت تقسیم بندی کنید و مطالعه ی هر قسمت را به یک گروه واگذار کنید ؛
گروه های تخصّصی را تشکیل دهید ؛ ( به این ترتیب که ؛ افراد دارای شماره های یکسان را درگروه های دیگری دسته بندی کنید.)
برای مطالعه ، رمان مشخّص و یکسانی را در اختیار گروه های تخصّصی قرار دهید ؛ پس از پایان وقت مطالعه ، از دانش آموزان گروه ­های تخصّصی بخواهید تا با مطالعه و بحث درمورد محتوای بخش خود ،آن قسمت را به طور جمعی و دقیق یاد بگیرند ؛
درپایان زمان تعیین شده از دانش آموزان خواسته می شود که به گروه های اصلی برگردند ؛
پس از بازگشت به گروه ها ، هر نفر به ترتیب شماره ، آن چه را یاد گرفته است ، در اختیار اعضای دیگر گروه قرار می دهد ،آن چه که رعایت آن در این مرحله مهم است ، این است که افراد یک به یک و به ترتیب ، محتوای درس را برای سایر اعضا توضیح دهند . یعنی اوّل کسی توضیح می دهد که بخش اوّل درس را مطالعه کرده است ، سپس فردی که بخش دوم را و ... تا این که کلّ محتوای درس به اتمام برسد؛
در این روش ، معلّم  موظّف است به گروه ها سرکشی کند و به سؤالات احتمالی آن ها پاسخ گوید.
پس ارایه ی مطالب توسّط دانش آموزان ، اگر معلّم احساس نمود قسمتی از محتوای درس را به خوبی یاد نگرفته اند ، خود به توضیح بیش تر اقدام کند. پس از پایان هر جلسه ی تدریس ، لازم است جمع بندی مناسبی از تدریس به عمل آید . به این صورت که ؛ عدّه ای از دانش آموزان خلاصه ی درس را توضیح دهند. بهتر است برای خلاصه ی درس ، بیش تر از روش انتقالی استفاده کنید تا روش تلخیصی . منظور از روش انتقالی این است که آن چه که تدریس کرده اید ، از دانش آموزان بخواهید تا در موقعیّت های متعدّد زندگانی ، کاربردهایی برای آن پیدا کنند . در واقع آن چه را که یاد گرفته اند به موقعیّت های زندگی خود نزدیک کنند . امّا در روش تلخیصی از دانش آموزان خواسته می شود ، مطالب ارائه شده را به شکل خلاصه برای دانش آموزان دیگر بازگوکنند . به معلّمانی که خواهان کلاس اثر بخش هستند ، روش انتقالی پیشنهاد می شود .

مرحله ی اوّل :  « آشناکردن دانش آموزان با کلاس انشا »
اهداف معلّم :
- آشنایی دانش آموزان با اهداف انشا نویسی .
- آموزش دانش آموزان برای ایجاد تنوّع بیش تر در کلاس انشا .

- تأکید بر اجرای حسن شروع در کلاس انشا .
- لزوم استفاده از پوشه برای این درس .
در این مرحله معلّم اهداف این درس را به روش پرسش و پاسخ برای دانش آموزان مشخّص می کند و چنین بیان می کند که:
الف) قبل از آغاز هر جلسه دانش آموزان فضای کلاس را به سلیقه ی خود تغییر دهند تا باعث ایجاد تنوّع بیش تر در کلاس شود. ازجمله اقداماتی که در این زمینه انجام می گیرد: طرز چیدن نیمکت ها در کلاس ،گذاشتن شمعی روشن روی میز معلّم ، نوشتن ابیاتی روی تخته سیاه و تزیین آن ، آوردن ضبط و نوار موسیقی آرام به کلاس ، خواندن شعری گروهی بعد از ورود معلّم .
ب) دانش آموزان درآغاز هر جلسه ،شعر و یا متن زیبایی را برای حسن شروع کلاس بخوانند وکمی  درموردآن صحبت کنند.
معلّم باید به این درس و فعّالیّت های تک تک دانش آموزان اهمّیّت دهد و به این منظور از آنان خواسته می شود که برای این درس پوشه ای به همراه تعدادی برگه ی
A4 تهیّه کنند و این پوشه را باسلیقه ی خود تزیین نمایند و نام زیبا و مناسبی را برای پوشه ی انشای خود انتخاب کنند تا دانش آموز به اهمّیّت این درس بیش تر واقف شود و اگر هم وقت کافی برای خواندن نوشته های آن ها در کلاس نباشد معلّم می تواند با جمع آوری این پوشه ها ، در فرصت مناسبی به بررسی نوشته های آن ها بپردازد.

تهیه ی سوالات استاندارد

انواع سوالات امتحانی

همکار گرامی در این نوشتارابتدا به نکات اساسی در طراحی سوالات استانداردی که توسط بیشتر دانش آموزان قابل درک و پاسخ گویی باشد،پرداخته شده و

سپس مواردی که در برگۀامتحانی باید رعایت شود ذکر گردیده است.

سوالات عینی که شامل موارد زیر است:

الف)صحیح و غلط که دو نوع است:

1- نوع صحیح و غلط

2- نوع بله و خیر

ب) جور کردنی

ج) چند گزینه ای

حدود یک چهارم سوالات از نوع عینی طراحی می شود.

سوالات کوتاه پاسخ که شامل موارد زیر است:

الف) پرسشی

ب) کامل کردنی

حدود یک پنجم سوالات کوتاه پاسخ می باشد.

سوالات تشریحی که دو نوع است:

الف) با پاسخ محدود

ب)با پاسخ گسترده

سوالات عینی:

به این سوالات به این علت عینی می گویند که هم سوال و هم پاسخ در اختیار دانش آموز قرار می گیرد ؛ واز نظر تصحیح هم عینیت داشته وبا توجه

به نظر مصحح نمرۀ دانش اموزان مختلف تغییر نمی کند.

در آزمون صحیح و غلط یک جمله پرسشی داده می شود که دانش آموز پاسخ صحیح را انتخاب می کند.

مثال: اسناد خزانه اوراق بهادار کوتاه مدتی است که توسط دولت صادر می شود. صحیح غلط

سوالات جور کردنی

این سوالات دارای دو ستون است که در ستون اول پرسشها و در ستون دوم پاسخها نوشته می شود. که دانش اموز باید پاسخ های مربوط به سوال ها را انتخاب

و حرف مربوط به ان را در داخل پرانتز سمت راست بنویسد.

مثال: با توجه به سوال حرف مناسب هر یک را انتخاب ودر جلوی ان بنویسید.

سوال پاسخ ها

1- قانون بودجه الف) به رقم کل درامدها و هزینه های دولت می گویند.

2- لایحه بودجه ب )به متن پیشنهادی بودجه که دولت به مجلس تقدیم می کند.

3- تبصره ج)به لایحه پیشنهادی تصویب شده توسط نمایندگان می گویند.

4- ماده واحده د) به ضوابط مربوط به چگونگی کسب درآمدها وصرف هزینه ها میگویند.

ه)به رسیدگی به کلیه حسابها توسط دیوان محاسبات می گویند.

در طرح سوالات جور کردنی به موارد زیر توجه شود:

1-همۀ پرسشها و پاسخ ها در یک صفحه باشد.

2-در فهرست پرسش ها از عبارات کوتاه استفاده شود.

3-پرسشها با شماره و پاسخ ها با حروف مشخص شود.

4-درفهرست پرسش ها از بکاربردن جملات نا تمام خودداری شود.

سوالات چند گزینه ای

این نوع سوالات سه قسمت دارد:

الف) تنۀ سوال

ب) گزینۀ درست

ج) پاسخ های انحرافی

تنۀ سوال هدف اصلی سوال را مشخص می کند که یا پرسشی است یا ناتمام .

مثال: کدام یک از اوراق زیر در بازار بورس مورد معامله قرار می گیرد؟

الف) مشارکت ب) سهام ج) خزانه د) قرضه

در طرح سوالات چند گزینه ای باید به موارد زیر توجه کرد:

1- هر سوال باید یک هدف آموزشی را در بر گیرد.

2- سوال کامل و بدون ابهام و قابل فهم باشد.

3- از تکرار مطالب در گزینه ها خودداری شود.

4- مطلب اصلی سوال در تنۀ سوال نوشته شود.

5- گزینه های انحرافی را طوری بنویسیم که توجه آزمون شوندگان بی اطلاع از موضوع را به خود جلب کند.

6- از گزینه های (الف و ب درست یا همۀ موارد یا هیچ کدام) استفاده نشود.

7- گزینه ها را طوری بنویسیم که مکمل تنۀ سوال باشد.

8- در سوالات منفی زیر کلمۀ منفی خط کشیده شود.

9- طول گزینه ها یکسان باشد.

آزمون های کوتاه پاسخ

آزمون هایی هستند که آزمون شونده در پاسخ باید کلمه؛عبارت، عدد و یا علامتی را بنویسد.

1-پرسشی: سوال مطرح و دانش اموز با یک کلمه یا عبارت بسیار کوتاه به ان پاسخ می دهد.

2-کامل کردنی:دانش آموز در جای خالی کلمه یا عبارتی را می نویسد.

در طرح این سوالات باید به موارد زیر توجه کرد:

1-سوال باید موضوع مهمی را شامل شود.

2-سوال فقط یک پاسخ داشته باشد.

3-حد اکثر دو جای خالی برای سوال های کامل کردنی بکار ببریم.

4-از اشاره هایی که جواب سوال را مشخص می کند خودداری کنید.

سوالات تشریحی

یکی از انواع سوالات است که قدرت فهم مطالب ،درک عمیق محتوای درس، پردازش پاسخ ها ودر نهایت طبقات بالای حیطه شناختی را اندازه می گیرد.

در این نوع سوالات طراح باید دقت کند که سوال مناسب و دارای هدف و محتوای مورد نیاز دانش آموزان باشد.

در طرح سوالات تشریحی باید به موارد زیر توجه شود:

1- قسمتی از کتاب برای سوالات تشریحی انتخاب شود که مناسب سوالات عینی و کوتاه پاسخ نباشد.

2- از کلماتی مانند:چرا؟ چگونه؟ به چه دلیل ؟ استفاده کنیم ولی از کلماتی مانند چه وقت؟ چه کسی؟ کجا؟و... بپرهیزیم.

3- از فعل هایی مانند بررسی کنید،بحث کنید،بیابید و .... خودداری شود.

4- در صورتی که نیاز به نوشتن مثال و یا اقدام دیگری از سوی دانش اموز است حتما تذکر داده شود.

5- از دادن سوال های انتخابی خودداری شود.

6- برای پاسخ به سوالات زمان مناسب در نظر گرفته شود.

7- حتمابرای سوال کلید پاسخ تهیه شود.

8- پاسخ ها را سوال به سوال تصحیح کنید.

9- پاسخ های تمام دانش اموزان به یک سوال را در یک زمان و بدون وقفه زمانی تصحیح نمایید.

10- بارم سوال ها به گونه ای باشد که قابل تقسیم باشد.

11- نکات دستوری و املایی در طراحی سوالات رعایت شود.

نحوۀ تعیین زمان مناسب برای امتحان

زمان پاسخ گویی طراح به سوالات را در دو ضرب کرده و با ده جمع می کنیم. مثلا اگر طراح در 15 دقیقه پاسخ دهد زمان مناسب برای امتحان 40 دقیقه است.

اصول و نکاتی که در برگۀ سوالات باید به آن توجه شود عبارتند از:

1- در سربرگ موارد زیر نوشته شود:

نام و نام خانوادگی – نام دبیر –نام درس- رشته - زمان –صفحه- نوبت امتحان – تاریخ امتحان – تعداد صفحات – نام آموزشگاه

2- بارم سوالات در سمت چپ نوشته شود.

3- سوالات از آسان به دشوار و از بارم کم به زیاد نوشته شود.

4- اصول نگارش مانند علامت سوال ،نقطه و... رعایت شود.

5-فضای مناسب برای پاسخ به سوالات پیش بینی شود.

6-به تمام سطوح حیطه شناختی در طرح سوالات توجه شود به خصوص به سطح فرا دانشی مانند درک و فهم، کاربرد و .....

7- بارم سوالات مناسب پاسخ باشد.

8- تعداد سوالات مناسب باشد و از 18 سوال بیشتر نشود.

9-به بارم بندی و بودجه بندی کتاب توجه شود.

10- به وضعیت دانش اموزان کلاس از نظر علمی توجه شود.

11- از توضیحات غیر ضروری و گمراه کننده در متن سوال خود داری شود.

12- متن سوال برای همۀ دانش آموزان یک مفهوم داشته باشد.

13- در سوالاتی که مبتنی بر نظرات شخصی دانش اموزان است از فرد خواسته شود دلایل و نظرات خود را بنویسد.

14- طول متن سوال با پاسخ مناسب باشد و متن سوال خیلی طولانی با پاسخ کوتاه نباشد.


داستان ها

گفته اند که :مادری فرزند باهوش خود را نزد انیشتین برد و خواست راهی برای رشد خلاقیت و دانشمند شدن فرزندش بیابد . انیشتین گفت :برایش قصه بگو .مادر گفت :خوب بعد از آن چه کنم ؟انیشتین گفت :باز هم برایش قصه بگو. مادر گفت :بسیار خوب این کار را می کنم . اما می خواهم ،فرزندم چون شما دانشمند شود.

انیشتین مکثی کرد و دوباره گفت :برایش قصه بگو .

بی شک همه ما ،مادران و پدران فردا هستیم و معتقدیم که قصه و حکایت ، داستان و فیلم ،لذت بخش هستند و در نهایت ،همه را مفید می دانیم.

روایت ها هم همین طور ،جامع ترین وژرف ترین آموزه ها را دارند.

مردی 80 ساله با پسر تحصیل کرده 45 ساله­ اش روی مبل خانه خود نشسته بودند . ناگهان کلاغی كنار پنجره‌شان نشست .

پدر از فرزندش پرسید :  این چیه؟

پسر پاسخ داد : کلاغ .

پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟

پسر گفت : بابا من که همین الآن بهتون گفتم : کلاغه .

بعد از مدّت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید :  این چیه؟

عصبانیّت در پسرش موج می زد و با همان حالت گفت : کلاغه کلاغ !

پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت . صفحه­ ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند . در آن صفحه این طور نوشته شده بود :  امروز پسر کوچکم 3 سال دارد  و روی مبل نشسته است هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست . پسرم 23 بار نامش را از من پرسید و من 23 بار به او گفتم که نامش کلاغ است . هر بار او را عاشقانه بغل می کردم و به او جواب می دادم و به هیچ وجه عصبانی نمی شدم و در عوض علاقه بیش تری نسبت به او پیدا می کردم .

پنجره‌

زن و مرد جوانی به محلّه جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند . روز بعد از اوّلین روز سکونت در خانه ی جدید ضمن صرف صبحانه ، زن متوجّه شد که همسایه‌اش در حال آویزان کردن لباس‌های شسته است و گفت :  لباس‌ها چندان تمیز نیست . انگار نمی‌داند چه طور لباس بشوید . احتمالاً باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد .

همسرش نگاهی به او کرد امّا چیزی نگفت . هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد ،  زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا این که حدود یک ماه بعد ، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجّب کرد و به همسرش گفت : « یاد گرفته چه طور لباس بشوید . مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده ».

مرد با تأمّل پاسخ داد :  ولی من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم !

     تنها بازمانده یك كشتی شكسته توسّط جریان آب به یك جزیره ی دورافتاده برده شد ، با بی قراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد ،  ساعت ها به اقیانوس چشم می‌دوخت ، تا شاید نشانی از كمك بیابد امّا هیچ چیز به چشم نمی‌آمد. سرانجام نا امید شد و تصمیم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسایل اندكش بهتر محافظت نماید .  روزی پس از آن كه از جست وجوی غذا بازگشت ، خانه ی كوچكش را در آتش یافت ، دود به آسمان رفته بود. اندوهگین فریاد زد : " خدایا چگونه توانستی با من چنین كنی ؟"

صبح روز بعد او با صدای یك كشتی كه به جزیره نزدیك می‌شد از خواب برخاست ، کشتی می‌آمد تا او را نجات دهد . مرد از نجات دهندگانش پرسید : « چه طور متوجّه شدید كه من اینجا هستم ؟»

آن ها در جواب گفتند: « ما علامت دودی را که فرستادی ، دیدیم !»

اوّلین بار

مرد مسنّی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود . در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند ،  قطار شروع به حرکت کرد . به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد . دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذّت لمس می‌کرد فریاد زد : پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن . مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد . کنار مرد جوان ، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد ، متعجّب شده بودند . ناگهان پسر جوان دوباره با هیجان فریاد زد :  پدر نگاه کن دریاچه ، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند .

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند . باران شروع شد . قطراتی از باران روی دست پسر جوان چکید . او با لذّت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد :  پدر نگاه کن باران می‌بارد ،‌ آب باران روی من چکید . زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند : چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید ؟!

مرد مسن در پاسخ گفت : ما همین الآن از بیمارستان بر می‌گردیم . امروز پسر من برای اوّلین بار در زندگی می‌تواند ببیند.

بزرگ مرد كوچك

در روزگاری که بستنی با شکلات به گرانی امروز نبود پسر ۱۰ ساله ای وارد قهوه فروشی هتلی شد و پشت میزی نشست . خدمتکار برای سفارش گرفتن سراغش رفت .

پسر پرسید : بستنی با شکلات چند است ؟

خدمتکار گفت : ۵۰ سنت.

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد. تمام پول خرد هایش را در آورد و شمرد بعد پرسید: بستنی خالی چند است؟

خدمتکار با توجّه به این که تمام میز ها پر شده بود و عدّه ای بیرون قهوه فروشی منتظر خالی شدن میز ایستاده بودند با بی حوصلگی گفت : 35  سنت.

پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت :

برای من یک بستنی ساده بیاورید.

خدمتکار بستنی را به همراه صورت حساب روی میز گذاشت و رفت . پسر بستنی را تمام کرد و رفت . هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت . پسر بچه در کنار بشقاب خالی ۱۵ سنت برای انعام او گذاشته بود !!
یعنی او با پول هایش می توانست بستنی با شکلات بخورد امّا چون پولی برای انعام دادن برایش باقی نمی ماند ،  این کار را نکرده بود و بستنی خالی خورده بود.

« روزی که امیرکبیر گریست »

در سال 1264 هجری قمری نخستین برنامه‌ی دولت ایران برای واكسیناسیون به فرمان امیركبیر آغاز شد . در آن برنامه ، كودكان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌كوبی می‌كردند .  امّا چند روز پس از آغاز آبله‌كوبی به امیر كبیر خبر دادند كه مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واكسن بزنند !   به‌ویژه كه چند تن از فال گیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود .

امّا هنگامی كه خبر رسید پنج نفر به علّت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند ،  امیر بی‌درنگ فرمان داد هر كسی كه حاضر نشود آبله بكوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد . او تصوّر می كرد كه با این فرمان همه ی مردم آبله می‌كوبند .
امّا نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود كه فرمان امیر را بپذیرند .  شماری كه پول كافی داشتند ، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌كوبی سرباز زدند . شماری دیگر هنگام مراجعه ی مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطّلاع دادند كه در همه‌ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله كوبیده‌اند .

در همان روز ، پاره دوزی را كه فرزندش از بیماری آبله مرده بود ،  به نزد او آوردند . امیر به جسد كودك نگریست و آن گاه گفت : ما كه برای نجات بچه‌هایتان آبله‌كوب فرستادیم . پیرمرد با اندوه فراوان گفت :  حضرت امیر ، به من گفته بودند كه اگر بچه را آبله بكوبیم جن زده می‌شود . امیر فریاد كشید :  وای از جهل و نادانی ،  حال ، گذشته از این كه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی .  پیرمرد با التماس گفت : باور كنید كه هیچ ندارم . امیركبیر دست در جیب خود كرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت : حكم برنمی‌گردد ،  این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر ، بقّالی را آوردند كه فرزند او نیز از آبله مرده بود.

این بار امیركبیر دیگر نتوانست تحمّل كند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن كرد . در آن هنگام  میرزا آقاخان وارد شد . او در كم تر زمانی امیركبیر را در حال گریستن دیده بود . علّت را پرسید و ملازمان امیر گفتند كه دو كودك شیرخوار پاره دوز و بقّالی از بیماری آبله مرده‌اند . میرزا آقاخان با شگفتی گفت :  عجب ، من تصوّر می‌كردم كه میرزا احمدخان ، پسر امیر ، مرده است كه او این چنین های‌های می‌گرید .  سپس ، به امیر نزدیك شد و گفت : گریستن ، آن هم به این گونه ، برای دو بچه‌ی شیرخوار بقّال و چقال در شأن شما نیست .  امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست ، آن چنان كه میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید . امیر اشك‌هایش را پاك كرد و گفت : خاموش باش . تا زمانی كه ما سرپرستی این ملّت را بر عهده داریم ، مسئول مرگشان ما هستیم .
میرزا آقاخان آهسته گفت : ولی اینان خود در اثر جهل آبله نكوبیده‌اند . امیر با صدای رسا گفت :  و مسئول جهلشان نیز ما هستیم . اگر ما در هر روستا و كوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و كتابخانه ایجاد كنیم ، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌كنند . تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم كه چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند كه در اثر نكوبیدن آبله بمیرند ...

دختر نابینا

چندین سال پیش، دختری نابینا زندگی می کرد که به خاطر نابینا بودن از خویش متنفر بود . او از همه نفرت داشت الا نامزدش  .  روزی ، دختر به پسر گفت که اگر روزی بتواند دنیا را ببیند ، آن روز ، روز ازدواجشان خواهد بود . تا این که سرانجام شانس به او روی آورد و شخصی حاضر شد تا یک جفت چشم به دختر اهدا کند . آن گاه بود که توانست همه چیز ،  از جمله نامزدش را ببیند . پسر شادمانه از دختر پرسید : آیا زمان ازدواج ما فرا رسیده ؟ دختر وقتی که دید پسر نابیناست ، شوکه شد !  بنابراین در پاسخ گفت : « متأسّفم ، نمی توانم با تو ازدواج کنم ، چون تو نابینایی ».

پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک می ریخت ، سرش را پایین انداخت و از کنار دختر دور شد . بعد رو به سوی دختر کرد و گفت : « بسیار خوب ، فقط ازت خواهش می کنم مراقب چشمان من باشی »

حكايت  « حساب و کتاب دو بازرگان »

روزي دو بازرگان به حساب معامله هايشان مي رسيدند. در پايان، يكي از آن دو به ديگري گفت: طبق حسابي كه كرديم من يك دينار به تو بدهكار هستم.

بازرگان ديگر گفت: اشتباه مي كني! تو يك و نيم دينار به من بدهكار هستي.

آن دو بر سر نيم دينار با هم اختلاف پيدا كردند و تا ظهر براي حل آن با هم حرف زدند امّا باز هم اختلاف ، سر جايش ماند.

سر انجام بازرگان اوّلي خسته شد و گفت : بسيار خوب! تو درست مي گويي! يك روز وقت ما به خاطر نيم دينار به هدر رفت. سپس يك و نيم دينار به بازرگان دوم داد . بازرگان دوم پول را گرفت و به سمت خانه اش به راه افتاد.

شاگرد بازرگان اوّلي پشت سر بازرگان دوم دويد و خودش را به او رساند و گفت : آقا ، انعام من چي شد؟

بازرگان ده دينار به شاگرد همكارش انعام داد . وقتي شاگرد برگشت بازرگان اوّلي به او گفت : مگر تو ديوانه اي پسر؟! كسي كه به خاطر نيم دينار ، يك روز وقت خودش و مرا به هدر داد ، چگونه به تو انعام مي دهد؟!

شاگرد ده دينار انعام بازرگان دومي را به اربابش نشان داد.

آن مرد خيلي تعجّب كرد و در پي همكارش دويد و وقتي به او رسيد با حيرت از او پرسيد: آخر تو كه به خاطر نيم دينار اين همه بحث و سر و صدا كردي ، چگونه به شاگرد من انعام دادي؟!

بازرگان دومي پاسخ داد : تعجب نكن دوست من ، اگر كسي در وقت معامله نيم دينار زيان كند در واقع به اندازه نيمي از عمرش زيان كرده است. چون شرط تجارت و بازرگاني حكم مي كند كه هيچ مبلغي را نبايد ناديده گرفت و همه چيز را بايد به حساب آورد ، امّا اگر كسي در موقع بخشش و كمك به ديگران گرفتار بي انصافي و مال پرستي شود و از كمك كردن خود داري كند، نشان داده كه پست فطرت و خسيس است. پس من نه مي خواهم به اندازه نيمي از عمرم زيان كنم و نه حاضرم پست فطرت و خسيس باشم!

----------------------------------------------------------------------------------------------

بهلول در نزد خلیفه

روزی بهلول، پیش خلیفه " هارون الرشید " نشسته بود . جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند .
طبق معمول ، خلیفه هوس کرد سر به سر بهلول بگذارد. در این هنگام صدای شیعه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد.
خلیفه به مسخره به بهلول گفت:
برو ببین این حیوان چه می گوید ، گویا با تو کار دارد.
بهلول رفت و بر گشت و گفت:
این حیوان می گوید:
مرد حسابی حیف از تو نیست با این" خر ها " نشسته ای. زودتر از این مجلس بیرون برو.
ممکن است که : " خریت " آنها در تو اثر کند.

کمک دختری به مادرش

درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت: در را شکستی! بیا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت : باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم.

دختر گفت : ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد. 
دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود.

دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکرکرد.

دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً میمردی!

مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد.

پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد.

این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیبا....

پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستان شد او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد.

او پدر پسر را ديد که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض ديدن دکتر، پدر داد زد: چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نمي دانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: "متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفنی، هرچه سريعتر خودم را رساندم و اکنون، اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم کارم را انجام دهم.

پدر با عصبانيت گفت:"آرام باشم؟! اگر پسر خودت همين حالا توی همين اتاق بود آيا تو مي توانستی آرام بگيری؟ اگر پسر خودت همين حالا مي مرد چکار مي کردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: "من جوابی را که در کتاب مقدس گفته شده مي گويم" از خاک آمده ايم و به خاک باز می گرديم شفادهنده يکی از اسم های خداوند است پزشک نمي تواند عمر را افزايش دهد برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ما بهترين کارمان را انجام می دهيم به لطف و منت خدا .

پدر زمزمه کرد: (نصيحت کردن ديگران وقتی خودمان در شرايط آنان نيستيم آسان است )

عمل جراحی چند ساعت طول کشيد و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بيرون آمد خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد .

و بدون اينکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالي که بيمارستان را ترک می کرد گفت : اگر شما سؤالی داريد، از پرستار بپرسيد

پدر با ديدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک ديد گفت: "چرا او اينقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقيقه صبر کند تا من در مورد وضعيت پسرم ازش سؤال کنم؟

پرستار درحاليکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد : پسرش ديروز در يک حادثه ی رانندگی مرد، وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتيم، او در مراسم تدفين بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد او با عجله اينجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند."

هرگز در مورد کسی را قضاوت نکنيد چون شما نمي دانيد زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان مي گذرد؟ يا آنان در چه شرايطی هستند.

ادامه نوشته

چگونگی افزايش تمركز دانش آموزان

پرسش هاي معمولي وچگونگی افزايش تمركز دانش آموزان در کلاس به هنگام تدریس معلّم

      بيش تر دانش آموزان با آن كه با دقت و تمركز سر كلاس درس حاضر مي شوند، امّا در موقع تدريس معلّم پس از چند دقيقه حواسشان كاملاً پرت مي شود و زماني هم كه به خود مي آيند چند دقيقه اي از وقت كلاس گذشته است، درحالي كه آن ها ذهن خود را با افكار پراكنده مشغول كرده بودند. حتماً شما هم دانش آ موزاني را ديده ايد كه فقط سر كلاس به درس گوش فرا مي دهند و در خانه بسيار كم مطالعه مي كنند. برعكس آن ها كساني هم هستند كه ساعت ها در منزل مطالعه مي كنند ولي همواره از نمره ی كم خود مي نالند. بنابراين مي بينيم كه زمان مطالعه مهم نيست بلكه زمان مطالعه مفيد و تمركزي كه برآن دارند اهمّيّت دارد.
     
 البّته در اين ميان روش تدريس معلّم هر چقدر خوب و جذّاب باشد، نمي توان كاملاً اطمينان حاصل كرد كه دانش آموز در تمام مدّت تدريس برروي صحبت هاي معلّم تمركز داشته است. بنابراين در اين مواقع معلّمان مي توانند از چند روش استفاده كنند.امّا از آن جا كه مدّت زمان تمركز بچه ها به تناسب سنّ آن ها متفاوت است برخي مواقع دانش آموزان به ميزان نسبتاً كمي مي توانند روي صحبت هاي معلم متمركز شوند بنابراين معلّم نبايد تمركز طولاني روي درس را از دانش آموز خود انتظار داشته باشد بلكه بايد سعي كند درس را با ريتم و آهنگ يكنواخت ارائه نكند.
      به عبارتي ديگر گاهي با لحن جدّي، گاهي مهربان و آرام و گاهي استوار سخن بگويد. معلّمان هنگام تدريس براي اين كه از تمركز داشتن دانش آموزان خود مطمئن باشند بايد به چهرهی  يكايك آن ها نگاه كنند؛ ضمن آن كه با چشم و صورت كلاس را دور زدن هم مي توان ميزان تمركز دانش آموزان را سنجيد؛ گاهي نيز با طرح سؤالي اين ميزان سنجيده مي شود.
         سؤال هاي معمولي و ساده راه مؤثّر و در عين حال نامحسوسي براي برگرداندن توجّه دانش آموزان به كلاس است. ضمن آن كه معلّمان توجّه داشته باشند كه در هنگام تدريس تند   در كلاس قدم نزند و به طور مداوم دست و سر خود را حركت ندهند. زيرا اين حركات اضافي باعث بر هم زدن تمركز دانش آموزان مي شود. علاوه بر اين آن ها سعي كنند جملات خود را آرام و با زبان گويا و ساده بيان كنند و حتي الامكان با لهجه ی خاصّي صحبت نكنند. هنگام تدريس نيز تمام مدّت جلوي در كلاس نايستيد چرا كه در آن صورت ساير نقاط كلاس به منطقه ی تحت كنترل دانش آموزان تبديل مي شود، بنابراين بهتر است در تمامي نقاط كلاس حضور پيدا كنند؛ با اين روش نظارت خود را برهمه كلاس اعمال خواهند كرد
.
     
براي ايستادن در جلوي كلاس هم بهتر است يكي از گوشه ها را انتخاب كنند چون با اين روش مي توان همه ی كلاس را زير نظر گرفت. قبل از شروع تدريس به دانش آموزان بگوييد كه در پايان درس امروز چند سؤال پرسيده مي شود و به هر كس كه پاسخ صحيحي دهد امتيازي تعلّق مي گيرد. از اين طريق تمركز دانش آموز روي درس بيش تر خواهد شد. معلّمان قبل از ورود به كلاس خود را در آيينه ببينند تا ظاهري آراسته و منظّم در كلاس درس داشته باشند.
       دانش آموز نيز از كوچك ترين ابهامي كه در فهم درس مي بيند، بايد با شهامت از معلّم بخواهد كه مطلب را دوباره تكرار كند، از سؤال كردن هم نهراسد. شايد همان نكته، نكته كليدي درس باشد. از خنده ی بچه ها هم هراسي به خود راه ندهد. براي اين كه شنونده فعّالي باشد حتماً از درس يادداشت برداري كند حتّي اگر نيازي به اين كار نبيند. در يادداشت برداشتن هم، تمامي جمله ی معلّم را ننويسد چون كه با نوشتن همه جمله از شنيدن و درك جملات بعدي معلّم بازمي ماند. از نوشتن بايد به طور خلاصه و از واژه هاي كليدي استفاده كند. با اين كار خود را ملزم به يادگيري مي كند. چرا كه با نوشتن آموخته ها روي كاغذ ذهن خود را در حالت آماده باش براي يادگيري قرار مي دهد. به اين ترتيب از تمركز عالي برخوردار مي شود و كاملاً از خود مراقبت مي كند كه چيزي را ناديده نگيرد؛ ضمن آن كه با اين روش خوابش نمي برد
.

         زماني كه ذهن ساكت و آرام است خواب به سراغ دانش آموز مي آيد. مطالعه ی اجمالي قبل از كلاس و اطّلاعات پيش از حضور در كلاس در تمركز دانش آموز نقش مهمي ايفا مي كند. اين كار نه با هدف صحبت كردن و خودنمايي بيش تر بلكه براي ايجاد يك نوع كنجكاوي و علاقه مندي و تمركز حواس به كار گرفته مي شود. همواره نيز سعي كنيددر كلاس در رديف جلو بنشينيد. زيرا كساني كه صندلي هاي جلويي را اشغال مي كنند در ميدان ديد خود فقط معلّم و تخته سياه را خواهند داشت. امّا كساني كه در رديف هاي دوم تا آخر كلاس مي نشينند، افراد رديف هاي انتهايي كلاس را كه جمعيّت زيادي را دربرمي گيرد، مي بينيد. چشم كساني كه در انتهاي كلاس مي نشينند كوچك ترين حركات افراد جلويي را زير نظر مي گيرد. اين امر حواس پرتي را موجب مي شود. بنابراين جلو نشستن تمركز حواس را افزايش داده و به تبع آن به پيشرفت تحصيلي كمك مي كند.

روش نگارش مقالات علمي _ پژوهشي

 تعريف پژوهش

پژوهش، فرايند پردازش اطلاعات است كه مهمترين ويژگي‌اش زايايي، باروري و توليد علم در تاريخ آن علم مي‏باشد و داراي هويت جمعي است.

آنچه در كتب و منابع يافت مي‌شود داده‌هاست. پس از سنجش و گزينش، داده‌ها به اطلاعات تبديل مي‌شوند، با پردازش اطلاعات و تجزيه و تحليل آنها در مقاله، توليد علم صورت مي‌گيرد. پژوهش، فرايند توليد علم است برخلاف بسط اطلاعات ديگران كه توسعه است نه پژوهش. پژوهشگر مانند زنبور عسل است كه چيز جديد توليد مي‌كند نه مثل مورچه كه فقط اطلاعات را جمع مي‌كند.

شأن مقاله اين است كه در مقياس تاريخ آن علم، توليد علم كند. مقاله علمي پژوهشي، بايد نوآوري داشته باشد و پيدا كردن حرف جديد در تاريخ يك علم كه قبلاً نبوده، كار دشواري است. اين نوآوري فقط در نظريه‌پردازي نيست بلكه مي‌تواند زبان جديد، روش جديد، مسأله جديد، تعريف جديد و... در تاريخ علم باشد. اگر جهت‌گيري مقاله ترويجي و اطلاع‌رساني باشد، مجلات علمي پژوهشي آن را چاپ نمي‌كنند.

مراحل پژوهش

در پژوهش، آغاز كار، روبرو شدن با مشكل است. محقق بايد با تاكتيك‌هاي خاصي، مشكل را به مسأله تبديل كند. سپس فرضيه بدهد، آن را آزمايش كند و به اين ترتيب، به يك نظريه برسد كه مسأله را حل كند.

ادامه نوشته

 « موش و گربه » ی عبید زاکانی

شعر کامل « موش وگربه » ی عبید زاکانی

اگر داری تو عقل و دانش و هوش

بیا بشنو حدیث گربه و موش

بخوانم از برایت داستانی

که در معنای آن حیران بمانی

ای خردمند عاقل ودانا

قصهٔ موش و گربه برخوانا

قصهٔ موش و گربهٔ منظوم

گوش کن همچو درّ غلطانا

از قضای فلک یکی گربه

بود چون اژدها به کرمانا

شکمش طبل و سینه‌ اش چو سپر

شیر د م و پلنگ چنگانا

از غریوش به وقت غرید ن

شیر درنده شد هراسانا

سر هر سفره چون نهادی پای

شیر از وی شدی گریزانا

روزی اندر شرابخانه شدی

از برای شکار موشانا

در پس خم می‌نمود کمین

همچو دزدی که در بیابانا

ناگهان موشکی ز دیواری

جست بر خم می خروشانا

سر به خم برنهاد و می نوشید

مست شد همچو شیر غرانا

گفت کو گربه تا سرش بکنم

پوستش پر کنم ز کاهانا

گربه در پیش من چو سگ باشد

که شود روبرو به میدانا

گربه این را شنید و دم نزدی

چنگ و دندان زدی به سوهانا

ناگهان جست و موش را بگرفت

چون پلنگی شکار کوهانا

موش گفتا که من غلام توام

عفو کن بر من این گناهانا

مست بودم اگر گهی خوردم

گه فراوان خورند مستانا

گربه گفتا دروغ کمتر گوی

نخورم من فریب و مکرانا

گربه آن موش را بکشت و بخورد

سوی مسجد شدی خرامانا

دست و رو را بشست و مسح کشید

ورد می خواند همچو ملانا

بار الها که توبه کردم من

ندرم موش را بدندانا

بهر این خون ناحق ای خلاق

من تصدق دهم دو من نانا

آنقدر لابه کرد و زاری کردی

تا بحدی که گشت گریانا

موشکی بود در پس منبر

زود برد این خبر به موشانا

مژدگانی که گربه تائب شد

زاهد و عابد و مسلمانا

بود در مسجد آن ستوده خصال

در نماز و نیاز و افغانا

این خبر چون رسید بر موشان

همه گشتند شاد و خندانا

هفت موش گزیده برجستند

هر یکی کدخدا و دهقانا

برگرفتند بهر گربه ز مهر

هر یکی تحفه‌های الوانا

آن یکی شیشهٔ شراب به کف

وان دگر برّه‌های بریانا

آن یکی طشتکی پر از کشمش

وان دگر یک طبق ز خرمانا

آن یکی ظرفی از پنیر به دست

وان دگر ماست با کره نانا

آن یکی خوانچه پلو بر سر

افشره آب لیمو عمانا

نزد گربه شدند آن موشان

با سلام و درود و احسانا

عرض کردند با هزار ادب

کای فدای رهت همه جانا

لایق خدمت تو پیشکشی

کرده‌ایم ما قبول فرمانا

گربه چون موشکان بدید بخواند

رزقکم فی السماء حقانا

من گرسنه بسی بسر بردم

رزقم امروز شد فراوانا

روزه بودم به روزهای دگر

از برای رضای رحمانا

هرکه کار خدا کند به یقین

روزیش می شود فراوانا

بعد از آن گفت پیش فرمائید

قدمی چند ای رفیقانا

موشکان جمله پیش می رفتند

تنشان همچو بید لرزانا

ناگهان گربه جست بر موشان

چون مبارز به روز میدانا

پنج موش گزیده را بگرفت

هر یکی کدخدا و ایلخانا

دو بدین چنگ و دو بدان چنگال

یک به دندان چو شیر غرانا

آن دو موش دگر که جان بردند

زود بردند خبر به موشانا

که چه بنشسته‌اید ای موشان

خاکتان بر سر ای جوانانا

پنج موش رئیس را بدرید

گربه با چنگ ها و دندانا

موشکان را از این مصیبت و غم

شد لباس همه سیاهانا

خاک بر سر کنان همی گفتند

ای دریغا رئیس موشانا

بعد از آن متفق شدند که ما

می‌رویم پای تخت سلطانا

تا بشه عرض حال خویش کنیم

از ستم‌های خیل گربانا

شاه موشان نشسته بود به تخت

دید از دور خیل موشانا

همه یکباره کردنش تعظیم

کای تو شاهنشهی به دورانا

گربه کرده است ظلم بر ماها

ای شهنشه اولم به قربانا

سالی یکدانه می گرفت از ما

حال حرصش شده فراوانا

این زمان پنج پنج می گیرد

چون شده تائب و مسلمانا

درد دل چون به شاه خود گفتند

شاه فرمود کای عزیزانا

من تلافی به گربه خواهم کرد

که شود داستان به دورانا

بعد یک هفته لشگری آراست

سیصد و سی هزار موشانا

همه با نیزه‌ها و تیر و کمان

همه با سیف‌های برانا

فوج‌های پیاده از یکسو

تیغ‌ها در میانه جولانا

چونکه جمع آوری لشگر شد

از خراسان و رشت و گیلانا

یکه موشی وزیر لشگر بود

هوشمند و دلیر و فطانا

گفت باید یکی ز ما برود

نزد گربه به شهر کرمانا

یا بیا پای تخت در خدمت

یا که آماده باش جنگانا

موشکی بود ایلچی ز قدیم

شد روانه به شهر کرمانا

نرم نرمک به گربه حالی کرد

که منم ایلچی ز شاهانا

خبر آورده‌ام برای شما

عزم جنگ کرده شاه موشانا

یا برو پای تخت در خدمت

یا که آماده باش جنگانا

گربه گفتا که موش گه خورده

من نیایم برون ز کرمانا

لیکن اندر خفا تدارک کرد

لشگر معظمی ز گربانا

گربه‌های براق شیر شکار

از صفاهان و یزد و کرمانا

لشگر گربه چون مهیا شد

داد فرمان به سوی میدانا

لشگر موش ها ز راه کویر

لشگر گربه از کهستانا

در بیابان فارس هر دو سپاه

رزم دادند چون دلیرانا

جنگ مغلوبه شد در آن وادی

هر طرف رستمانه جنگانا

آنقدر موش و گربه کشته شدند

که نیاید حساب آسانا

حملهٔ سخت کرد گربه چو شیر

بعد از آن زد به قلب موشانا

موشکی اسب گربه را پی کرد

گربه شد سرنگون ز زینانا

الله الله فتاد در موشان

که بگیرید پهلوانانا

موشکان طبل شادیانه زدند

بهر فتح و ظفر فراوانا

شاه موشان بشد به فیل سوار

لشگر از پیش و پس خروشانا

گربه را هر دو دست بسته بهم

با کلاف و طناب و ریسمانا

شاه گفتا بدار آویزند

این سگ روسیاه نادانا

گربه چون دید شاه موشانرا

غیرتش شد چو دیگ جوشانا

همچو شیری نشست بر زانو

کند آن ریسمان به دندانا

موشکان را گرفت و زد به زمین

که شدندی به خاک یکسانا

لشگر از یک طرف فراری شد

شاه از یک جهت گریزانا

از میان رفت فیل و فیل سوار

مخزن تاج و تخت و ایوانا

هست این قصهٔ عجیب و غریب

یادگار عبید زاکانا

جان من پند گیر از این قصه

که شوی در زمانه شادانا

غرض از موش و گربه برخواندن

مدعا فهم کن پسر جا نا

راه کارهای تقویت انشا


شاگردان برای معتبرکردن نوشته ی خود می توانند ازعلوم مختلف در انشا بهره گیرند . مثلاً « فواید آب » را که توضیح می دهند ، یک بار از دید علم شیمی بنویسند ، یک بار از نظر علم فیزیک و بار دیگر از جهت زیست شناسی و ...  . 

یکی این که از کدام طرف به موضوع نگاه می کنیم ؟ از بالا یا پایین ؟ چپ یا راست یا ... ؟
مثلاً اگر دو نفر یکی از عرض و یکی از طول به یک مداد معمولی استوانه ای شکل نگاه کنند ، اوّلی آن را شبیه یک دایره کوچک می بیند و دومی چیزی شبیه مستطیل . از منظرهای دیگرهم می توان تنوّع بخشی کرد ؛ مثلاً یک بار با چشم غیر مسلّح ، موضوع را دید و بار دیگر با میکروسکوپ . گاهی اوّل شخص صحبت کند ، گاهی دوم شخص و زمانی سوم شخص .
بعضی را  « دوست »  بگویند ، برخی را « دشمن » و گاهی « موافق » بگویند و زمانی « مخالف» .
 مجسّم کنید شخصی  در تعقیب دیگری است
.  اوّلی خدا را قسم می دهد زودتر به او برسد و دومی که در حال فرار است از خداوند می خواهد هرگز به او نرسد .

اعتمادبخشی باتنوّع شاهدمثال:

برای تنوّع درسندیّت سخن می توان از شاهدان متفاوتی استفاده کرد ؛ از آیات الهی ، احادیث ، شعر ، ضرب المثل ، سخنان قصاربزرگان ، معما و ... .

 اعتباربخشی با استفاده ازحواسّ مختلف:

به جرأت می توان گفت : کاری مهم تر از « آموزش خوب حس کردن » درآموزش و پرورش جهان وجود ندارد . کدام اختراع ، اکتشاف و ابداع را می شناسیدکه محصول خوب حس کردن به ویژه خوب نگاه کردن و خوب گوش دادن نباشد ؟

شاگردان ما باید بیاموزندکه با تمامِ حواس به موجودات هستی توجّه کنند تا به یک جنبه نیندیشند ، نگویند و ننویسند

«ساختن جمله با بهره گیری از حواسّ پنج گانه »

اهداف معلّم
- بیان اهمّیّت استفاده ازحواسّ پنج گانه درنوشتن انشا .
- آموزش آرایه ی ادبی تشبیه .
دراین مرحله معلّم با استفاده ازروش پرسش و پاسخ به این نکته اشاره می کند که موادّ اصلی هرنوشته ای واژه است و از ترکیب واژه ها جمله به وجودمی آید و استفاده ازآرایه ها ، جمله ها را زیباتر می کند .
در ابتدا ، معلّم درموردحواسّ پنج گانه و چگونگی استفاده مفید از این حواس درنوشتن ،توضیحاتی به دانش آموزان می دهد و سپس واژه هایی را در اختیار آن ها قرارمی دهدو از آن ها می خواهد که  در فرصت تعیین شده ، با هرکدام از این واژه ها جمله هایی بسازند ، که هر جمله دربرگیرنده ی یکی از حواسّ پنج گانه باشد . مانند : من طعم خوشبختی را چشیدم . یا چه فکرشیرینی
! ( کاربردحسّ چشایی ) یا پرواز پرنده را در اوج آسمان دیدم ( کاربرد حسّ بینایی ) ، صدای زمزمه ی رود دلنشین بود( کاربرد حسّ شنوایی ) .

بعد از پایان فرصت ، دانش آموزان جمله های خود را می خوانند و معلّم به این نکته اشاره می کند که برای زیباترو دلنشین تر شدن  جمله ها ، از آرایه هایی مانند تشبیه  استفاده کنند . البتّه دانش آموزان دردوره ی ابتدایی با این آرایه آشنا شده اند، امّا معلّم با استفاده از روش پرسش و پاسخ دراین مورد توضیح  بیش تری می دهد . این روش درسه جلسه قابل اجرا است .

نقش حواس در انشا

حسّ بینایی(باصره)

گفته اند 75%  معلومات حسّی آدمی از طریق این حس کسب می شود ؛ بنابراین اهمّیّت آن روشن است .

خوب دیدن یعنی جامع الاطراف نگاه کردن ، ازهمه ی زوایا نگاه کردن ، همه ی ممکنات رادیدن ؛ در نگارش بسیار مهم و قابل توجّه است . از سوی دیگرحتماً باید موارد (خطای حواس) را بشناسند . قضاوتشان عالمانه و معتبر باشد .

مثال : اگر انشای ما درباه ی « به کدام شهرایران سفرکرده ای ؟ گزارش کوتاهی درباره ی آن بنویس » باشد و موضوع دانش آموز ، شهر مقدّس « قم » باشد ، چگونه می تواند این شهر را خوب نگاه ببیند ؟

بدون شک او می تواند از دریچه ی عهد ( علم ، هنر ، دین ) به این شهربنگرد و « آموزش و پرورش » و مدارسش ، وضعیت دانشگاه های آن ، « اقتصادش » بازارش ، کارخانه هایش و ... را و از جهت « جامعه شناسی » ؛ نهادها ، گروه ها ، آداب و رسوم و سنّت ها ، هنجارها و ... و همین طور از جنبه ی جغرافی، آثارتاریخی ، دینی ، بهداشتی ، معماری و ... آن جا را مورد بررسی قرار دهد و مطالبش را پیرامون آن بنگارد .

 نقش حواس در انشا « حسّ چشایی و ذائقه

آیا دانش آموزان می دانند « دبش » به معنی « تلخ » و پر مایع است ؟ می دانند « ملس » یعنی ترش و شیرین برابر ؟ « می خوش » ، یعنی اناری که شیرینی اش از ترشی آن افزون است ، « گس » . . . و ترشی و شوری و ... ؟ « تلخی »  حرف حق را چشیده و « شور » را مزه کرده اند ؟  « شیرین » زبانی سعدی را فهمیده ؟پس در این مقوله جای بسی تأمل است و باید تدابیری انیشیده شود که بر مسئولیّت خطیر معلّمی می افزاید .

نقش حواس در انشا « حسّ بویایی ( شامه ) »

نقش حواس در انشا « حسّ بویایی ( شامه ) »

آیا بوهای مختلف را می شناسید ؟ 

آیا « بو » های مختلف را می شناسید ؟ آیا « بو » با « عطر » و « رایحه » تفاوت دارد ؟ بوی « نا » چه ؟ بوی « تیز » یعنی چه ؟ این اصطلاحات در مناطق مختلف ، واژه هایی هستند که معناهای متفاوت دارند .

بوی یاس ، بوی طالبی ، بوی سیب ، بوی خیار ، بوی ترشی ، بوی بد ، بوی کود ، بوی الکل ، بوی سوختن غذا ، بوی جوی مولیان ، بوی خون ، بوی ریا ، بوی خیانت ، بوی مرگ ، بوی حیا ت ، بوی بهبود اوضاع جهان ، بوی... .

نقش حواس در انشا « حسّ بساوایی ( لامسه ) »

نقش حواس در انشا « حسّ بساوایی ( لامسه ) »

بهتر است دقّت در احساس سرما و گرما ، زبری و نرمی ، سستی ( شُلی ) و سختی ( سفتی ) ، تری و خشکی ، فشار و شکل شناسی به وسیله ی قوّه ی لامسه را به شاگردان آموز دهیم .

نقش حواس در انشا « حسّ شنوایی(سامعه) »

شنوایی 15% معلومات حسّی  ما را تأمین می کند و برخی را اعتقاد براین است که حسّ شنوایی گر چه از نظرکیفیّت دریافت آگاهی ، ضعیف تر از « بینایی » است امّا از جهت اهمیّت شایدکمتر از آن نباشد .

شاگردان ما بایدآموزش ببینندکه از بین چندین صدا ، صدای مورد نظر راگوش کرده و اصوات مورد نظر را حذف کنند . باید « جهت » صدا را تشخیص دهند ، باید نوع صدا را معلوم کنند ( آمرانه ، ملتمسانه ، ترسان ، مردّد یا . . . ) لازم است دوری یا نزدیکی اصوات را بدانند ، خوب است منبع صدا را مشخّص کنند . ( کدام هم کلاسی ؟ کدام . . . ؟ ) ضروری است دانش آموزان با اصطلاحات و مفاهیم صوتی چون « شدّت » ، « ارتفاع » ( زیر و بمی ) ، « طنین » ، « لحن  » ، « لهجه » و . . .  ـ در حدّ درک سنّی ـ آشنا شوند .

سخنور باید « پیام » و معنای اصوات را بازگو کند ؛ مثلأ صدای ترمز  ماشینی که او را نمی بینیم چه معانی و پیامی می تواند داشته باشد ؟

نوارهای « افکت » ؛ یعنی نوارهایی که صداها ی مختلف و اصوات گوناگون روی آن ها ضبط شده : صداهای طبیعت ( رعد و برق ، باد ، طوفان ، امواج ، باران  و . . . ) صدای حیوانات ، صدای مشاغل ، صدای ابزارها ، و وسایل ، صدای وسایل نقلیّه و . . .  از لوازم هوشمندی ،  در آموزش و پرورش متعالی است .

انواع انشا ازجهت تعداد نویسندگان

انواع انشا ازجهت تعداد نویسندگان

  با انشای فردی ، همه آشناییم پس لزومی به توضیح آن نیست . امّا انشای گروهی ؛
انشای گروهی : دو یا چند نفر فکر می کنند ، تحقیق می نمایند و . . . و حاصل آن را با هم تلفیق و ترکیب کرده و می نویسند .
تقسیم کار ، نکته ی مهمّ این همکاری است و نیزآموزش « بارش فکری » ، روش مناسبی است .« روزنامه دیوار»  و تقسیم کار درآن ، یک نوع عالی انشای گروهی است.
 

-گزارش : آن چه امروز ، از این واژه منظور است عمل خبررسانی و شرح تفصیل یک ماجرا ، حادثه یا عملیّات یا . . .  برای کسانی که ازآن خبر ندارند مثلا ًگزارش یک سفر یا مسابقه ی ورزشی . . .  .

زبان گزارش ممکن است ادبی ، علمی  ، طنز و یا ...  باشد . در مرحله ی تهیّه ی گزارش ، پس ازآن که موضوع مخاطب و هدف گزارش معلوم شد ، در مورد مسئله ، خوب می اندیشیم و با دقّت راه های پژوهشی آن را بررسی می کنیم.
ابتدا به گردآوری اطّلاعات می پردازیم . سپس طرح کلّی گزارش را تهیّه می کنیم و پس ازآن پیش نویس گزارش را با توجّه به یادداشت های فراهم شده و مطالعات و تحقیقات قبلی وآمادگی ذهنی می نویسیم.

ادامه نوشته

انواع روش ها فردی و گروهی و متنوّع انشا نویسی

انشای جدول  کلمات ( روش جز به کل )

انشای تصویری ( فردی ـ گروهی )

انشانوسی با گوش کردن صداها

انشای گروهی به روش جمله سازی

کامل کردن قصّه های ناتمام

بحث آزاد

کامل کردن جمله های ناقص در یک بند یا چند سطر و یا چند جمله

خلاصه نمودن فیلم های سینمایی و یا تئاتر

خلاصه نمودن داستان های بلند و رمان

اجرای یک نمایش در کلاس و نوشتن درباره ی آن

گردش علمی ـ تفریحی

ایجاد فرصت مناسب برای دانش آموزان موفّق و نویسنده ی کلاس

کامل کردن قصّه های ناتمام

در این روش ( در صورت امکان ) ، معلّم دانش آموزان را به کتابخانه ی مدرسه می برد و پس از گروه بندی به هر گروه یک داستان می دهد و 10 الی 15 دقیقه به آن ها فرصت می دهد و مشخّص می کند که چند صفحه ی اوّل کتاب داستان را بخوانند . پس از اتمام وقت با اجازه ی معلّم می توانند مطالعه ی کتاب های داستان را به دلخواه ادامه داده و به پایان برسانند . سپس آنان مطالب خود را می نویسند . پس از پایان وقت نوشتن ، اگر فرصت شد یک یا دو گروه داستان خود را با صدای بلند در کلاس می خوانند تا بقیّه ی بچّه ها گوش دهند . این روش می تواند به صورت فردی هم انجام پذیرد .   

انشای گروهی به روش جمله سازی

  در این روش هر دانش آموز یک جمله به دلخواه خود در مورد هر چه که به ذهنش می رسد روی تابلو می نویسد و تابلو پُر می شود از مطالب دانش آموزان . پس از این کار جملات اضافی و تکراری را پاک می کنیم و دانش آموزان با ارتباط منطقی بین جمله ها و عبارات ، در دفتر خود انشایی می نویسند و عنوان مناسبی را با توجّه به جمله ها ی نوشته شده  انتخاب می کنند .

انشانویسی با گوش کردن صداها

در این روش به وسیله ی یکی از وسایل و رسانه ها  از جمله ضبط صوت ، آوایی را در کلاس پخش می کنیم از جمله موسیقی مناسب همراه با غزل حافظ ( یا اشعار یکی از شاعران )  و یا صدای خروش دریا ، رودخانه ، طوفان و ... . دانش آموزان پس از گوش دادن به صدا احساس و دریافت خود را از شنیدن صدای پخش شده به رشته ی تحریر در می آورند . ممکن است ضمن گوش دادن صداها ، خاطره ای نیز در ذهنشان تداعی گردد و درباره ی آن بنویسند .

انشای تصویری ( فردی ـ گروهی )

در روش فردی به هر دانش آموز یک تصویر داده می شود که در مورد آن بنویسد . می توانیم یک تصویر در جلوی کلاس نصب کنیم که تمام دانش آموزان با نگاه کردن به آن دریافت خود را از تصویر در دفترشان بنویسند .

می توانیم کلاس را گروه بندی کنیم و به هر گروه یک تصویر دهیم تا در مورد آن بنویسند .

انشای جدول  کلمات ( روش جز به کل )

دراین روش یک جدول به تعداد دانش آموزان به اضافه ی یک خانه اضافی برای معلّم روی تخته سیاه رسم می کنیم . یکی از دانش آموزان با خطّ خوش کلمه هایی را که هر یک از دانش آموزان می گویند در خانه های جدول می نویسد و در انتها معلّم همه­ی کلمه هایی را که فکر می کند مورد نیاز جدول است می گوید تا پر شود.

در طول انجام این فعّالیّت فکر بچّه ها درگیر است که معلّم می خواهد چه کاری را انجام دهد و هدف او از این کار چیست ؟ به عنوان مثال جدول زیر بر روی تخته سیاه آماده شده است :

                          فوتبال ـ انتظار ـ جنگل ـ سوسک ـ محبّت

                         عاشق  ـ  چادر  ـ  نوشتن  ـ  تارزان ـ  معلّم

                          باران ـ تابستان ـ  شب ـ  ستاره ـ شرکت

                         برف ـ شکوفه ـ دنیای وارونه ـ خدا ـ مهتاب

کلمات ممکن است اصلاٌ به هم مربوط نباشند یا این که برخی از دانش آموزان زیرک تا حدودی متوجّه هدف معلّم شده اند و کلمات مرتبط به هم را می گویند . به هر جهت وقتی این فعّالیّت برای اوّلین بار در کلاس   انجام شود ، سؤالات بسیاری در ذهن ایجاد می کند .

تمام این جریانات در کلاس موجب تقویت قوّه­ ی تفکّر و نویسندگی در دانش آموزان می شود . لازم است در مورد هدف و روش انشانویسی با استفاده از جدول کلمات توضیح مختصری بدهد . ابتدا از دانش آموزان می خواهیم به جدول نگاه کنند و به مدّت یک یا دو دقیقه در مورد کلمات فکر کنند . سپس از بچّه ها می خواهیم در گروه خود قرار گیرند و با استفاده از این کلمات و ارتباط منطقی و مناسب بین کلمه ها و قراردادن آن در جمله شروع به نوشتن انشا کنند و موضوعی هم برای انشای خود انتخاب کنند . اگرآن ها به کلمات دیگری نیاز داشتند می توانند به خانه های جدول اضافه کنند. بهتر است این روش گروهی انجام ود تا بهتر بتوانند بین کلمات ارتباط برقرار کنند . قسمتی از انشای یک گروه : در دنیای وارونه سوسک فوتبال بازی می کند . آفتاب در شب و برف در تابستان و شکوفه در آسمان دیده می شود و ...   .

 

بازی با کلمات

بازی باکلمات یکی دیگر از روش هایی است که در پویایی و رشد فکری و نگارشی دانش آموزان تأثیر  بسزایی دارد . به عنوان مثال بچّه ها با کلمه ی « شیر » در معناهای مختلف چند جمله ی مرتبط بنویسند که طنز گونه باشد . و یا  ...  .

بازی باکلماتی که فقط در حرکت متفاوتند ( سِر ، سُر ، سَر ) ، ( مُشک ، مَشک ) ، ( جُنگ ، جنگ ) .

بازی باکلماتی که با هم جناس مرکب دارند ( سرشیر ، سرشیر ) .

بازی باکلماتی که ترتیب حروفشان عکس همدیگر است ( گنج ، جنگ/ بابک ، کباب) .

بازی باکلماتی که حروفشان در بطن کلمه ی دیگری قرار دارد ( گرد ، بازگرد ، گردو ، گردونه ) . معلّمین عزیز ما می دانند که بازی با کلمات بسیارند و با به فراخور زمانی و مکانی می توانند از روش های گوناگون استفاده کنند .

جدول کلمات متقاطع ، اگر خوب و هدفمند طرّاحی شوند در پر بار کردن گنجینه­ی واژگان بسیار مؤثّرند .

معنی کردن همه­ ی واژه ها ، در تمام درس ها ، به تمام معنا بنیادی ، ریشه ای و سرنوشت ساز ، عمری است به شاگردان گفته ایم : لوزی ، ذوزنقه و ... از اشکال هندسی هستند  و یا کلمات : محدّب ، مقعر ، اختراع در فلان جمله نقش دستوری فلان را دارند و ... امّا هرگز سعی نکرده ایم به آنان بگوییم « لوز » به معنی « بادام » است و « ی » آن پسوند شباهت است ( معنی تشبیه را دارد). پس واژه ی « لوزی » یعنی مثل بادام و ...  .

گاهی عبارات کوتاهی رابه بچه ها می دهم تا انفرادی یا گروهی آن را مثلا به صورت داستانی

یاشعری و...ادامه دهند و کامل کنند.مثلا:

1-آسمان می خندید و گلها ازطراوت درونی خویش سرمست وچلچله ها

گرداگرد درختان بزرگ که ازشکوفه سفیدبود،می رقصیدند.گنجشکی زرد،روی

 شاخه ی علفی خودرو نشسته وپرهای خودراتکان داده ودرآن بامدادفرخنده ،جفت

 خویش رافرامی خواند.

پسری روستایی،کت کوچکش رابردوش انداخته وباچوبدستی،گله گوسفندی را به

 دامنه کوهسار هدایت می کرد................................

 

2-یک روز پیرزنی ،نامه ای از پسرش به دستش رسیدکه خیلی خوشحالش کرد اما

 چون بی سواد بود  ..........................................

 

3-روزگاری پادشاهی بود که صد فرزند داشت.خردسال ترین آنها یعنی صدمین

 فرزند،پسری پرانرژی،صبورومهربان بود .همه فرزندان پادشاه،توسط مربیان ورزیده ای

 تحت تعلیم بودند.حتی این شاهزاده خردسال که هیچ شانسی برای رسیدن به

 تاج وتخت پادشاهی نداشت .....................................


4-باز باران باترانه              باگل و لای فراوان  


می چکد ازسقف خانه       یادم آمد درزمستان گذشته....................

 

5-بی تو اندوه زرد پاییزم ....................................


6-یک بغل شعروغزل تقدیم تو..................................


7--زندگی یعنی نگاهی آشنا                  زندگی یعنی......................


8-بازهم یک جنگل خیس ودرختان خمار                بازهم................


9-رفتم به بازار                     یک جوجه دیدم .....................


10-بازم صدای بارون ............................................


11-چتری از زیباترین گلها بساز ........................................


12-نرم نرمک می رسد اینک بهار..............................................


13-می نشینم روی بال ابرها ...............................................


14-نان وپنیروخرما..........................................................


15-نان وپنیروسبزی ...........................................................


16- باز فضا بوی بهاران   گرفت             حمله ی سرما همه پایان گرفت

بوی گل از پنجره ها سر کشید              ......................................


زنان بزرگ ایران

مستوره اردلان

ماه شرف خانم مستوره اردلان ویا به اختصار مستوره اردلان (زاذه ۱۱۸۴ (۱۸۰۵) ، درگذشته ۱۲۲۷ (۱۸۴۸)) شاعر، نویسنده و تاریخ نگار کرد بود.وی در شهر سنندج چشم به جهان گشود و از شاهزادگان دربار اردلان به مرکزیت سنندج بود. زبانهای کردی، فارسی وعربی را نزد پدرش ابوالحسن بیگ قادری آموخت.

ادامه نوشته

علل بد خطّي دانش آموز دبستاني چيست؟

 در بررسي علل بد خطّي دانش آموزان دوره ابتدایي ، علاوه بر عوامل آموزشي و تربيتي مؤثّر بر دست خطّ آنان ، بايد عوامل مربوط به وضعيّت جسمي و رواني كودكان نيز مورد توجّه قرار گيرد. چه بسا بد خطّي دانش آموزان به دليل ضايعات استخواني ، عصبي يا حالات عاطفي و رواني نامطلوب باشد . در اين صورت آمورزش هاي معلّم در زمينه­ی خوشنويسي كافي نخواهد بود و ارجاع به يك متخصّص ، امري الزامي ا ست.

عوامل مؤثّر بر بد خطّي دانش  آموزان

به طور كلي عوامل مؤثّر بر بد خطّي نويسي را مي توان در سه گروه عمده جاي داد  كه عبارت اند از:

1- عوامل مربوط به خانواده

2- عوامل مربوط  به معلّم و شيوه هاي آموزشي و تربيتي مدرسه

3- عوامل مربوط به دانش آموزان

1-عوامل مربوط به خانواده

« چنان چه كودك در خانواده اي زندگي كند كه اعضاي آن از ذوق و ا ستعداد هنري بيش تري برخوردار باشند وبه فرزندان خود توجه كافي مبذول دارند ، كود ك كم تر گرفتار معضل بدخطّي مي شود .

- عوامل مربوط به معلم و شيوه هاي آموزشي و تربيتي مدرسه

از بين عوامل مربوط به معلم، مهمترين آنها شيوه هاي آموزشي معلم است. اگر معلم خود دست خط بدي داشته باشد، بنا به مثل معروف « رطب خورده منع رطب كي كند؟ » ‌قادر به تربيت دانش آموزان خوش خط نخواهد بود.

3- عوامل مربوط به دانش آموز

براي اين كه كودك بتواند نوشتن را به نحو احسن انجام د هد، لازم است از سلامت كافي در زمينه هاي جسمي و رواني برخوردار باشد. در اين جا عواملي كه به نوعي در بد خطي كودكان موثر ند، مورد بررسي قرار مي گيرند.

الف) اختلال در عملكرد دست و انگشتان، به علّت ضايعات ارتوپد پديك ( استخواني)‌

« يك كودك سالم و طبيعي بايد بتواند قلم را با سه انگشت شست، اشاره و وسط بگيرد. ا گر به هر دليلي، اختلالي در عملكرد انگشتان  وجود داشته باشد، كودك نه تنها نوشتن را به نحو مطلوب  انجام نمي دهد، بلكه براي انجام آن به وقت بيش تري نيز، نسبت به ساير دانش آموزان،  نياز دارد.

ب) اختلال در عملكرد دست و انگشتان، به دليل ضايعات عصبي

 در همه اختلالت مربوط به عملكرد دست و انگشتان، به دليل آسيب ديدگي شديد اعصاب حركتي و ناهماهنگي بين دست ، چشم و توان عضلات، خط دانش آ‌موزان خيلي بد و بعضا ناخواناست.

از ميان اين اختلالات مي توان به انواع فلج مغزي، آسيب مغزي، صرع و ميوپاتي ( بيماري عضلاني ) اشاره كرد.

ج) عدم غلبه  طرفي مغز

« كودك پيش از نوشتن بايد غلبه طرفي را به دست آورد. در كودكاني كه اين اتفاق نيفتاده است، نوشتن به سختي انجام مي شود. »

د) عوامل روحي و رواني و تأثير آن بر روي نوشتن

« ممكن است بد خطّي با عواملي نظير: اضطراب و اختلالات نوروتيك ( عصبي) همراه باشد و در بعضي از اوقات حالات  عصبي موجب  گرفتگي عضله در كودكان مي شود . يعني ماهيچه هاي دست كودك متعاقب نوشتن چند سطر دچار انقباض شده ، كودك ديگر قادر به نوشتن نيست .

هـ )‌چپ دستي

«‌در مورد كودكان چپ دست اين سؤال مطرح مي شود كه چرا كودكان درشروع نوشتن بد خط اند؟ پاسخ اين است كه اين كودكان نمي توانند آن چه را كه مي نويسند، به خوبي ببينند، زيرا دست آن ها روي نوشته هايشان را مي پوشاند و همين عامل سبب بد خطّي كودكان چپ دست مي شود.

و )‌ نبود ديد كافي

بسياري از كودكان به د ليل نداشتن ديد كافي، چشم هاي خود را به كاغذ بسيار نزديك مي كنند. دست نوشته هاي اين كودكان معمولأ خط خوردگي ها و پاك كردن هاي  فراوان دارد.

اشكال مختلف بد خط نويسي

« با بررسي دست نوشته هاي دانش آموزان به اين نتيجه مي رسيم كه بد خطّي در آنان به اشكال و انواع

مختلف مشاهده مي شود كه بعضي از آن ها عبارت اند از:

1) درشت نويسي و ريز نويسي

2) فاصله گذاري نامناسب بين حروف و كلمات

3) نا مرتب نوشتن .

4)‌ كج نوشتن حروف و كلمات.

فهرست منابع:

1- صافي، احمد ( آبان 1372) . پيام كودكان دبستاني. نشريه ماهانه آموزشي- تربيتي پيوند، شماره 169. تهران: انتشارات انجمن اوليا و مربيان .

2- مسيبي،علي ( دي 1381)‌. با بچه هاي ابتدايي. نشريه رشد آموزش ابتدايي، شماره 181. تهران : انتشارات رشد.

3- والاس، جرالد ومك لافلين، جيمز( 1370) . ناتواني هاي يادگيري . مشهد : انتشارات آستان قدس رضوي .

4- مجله كودكان ا ستثنايي (‌ارديبهشت 1385) .انتشارات سازمان آموزش و پرورش استثنايي.

5- هرگنهان و اولسون (‌1385) . نظريه هاي يادگيري و آموزش. ترجمه علي اكبر سيف. تهران:  نشر روان.

6- سيف، علي اكبر (1385) . سنجش و اندازه گيري . تهران: نشر دوران

7- بيابانگرد،  اسماعيل (‌1385) . روان شناسي تربيتي . تهران : انتشارات رشد.

8- نشريه ماهانه آموزشي پيوند خرداد 86

چرا یه دانش اموز نمی تونه درس بخونه؟!


واسه ی اینا :

سال 365 روزه در حالی كه:
1- در سال 52 تا جمعه داریم و می دونین كه جمعه ها فقط برای استراحته.
به این ترتیب 313 روز باقی می مونه

2- حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستونیه كه بخاطر گرمای هوا مطالعه ی
دقیق برای یه فرد نرمال مشكله
بنابراین۲۶۳ روز دیگه باقی می مونه
3- در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازمه كه جمعا 122 روز میشه.
بنابراین 141 روز باقی می مونه
4- اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح رو می طلبه كه جمعا 15 روز میشه .
پس 126 در روز باقی می مونه
5- طبیعتا 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازمه كه در كل 30 روز میشه.
پس 96 روز باقی می مونه

6- 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افكار به صورت تلفنی لازمه
چراكه انسان موجودی اجتماعیه این خودش 15 روزه.
پس 81 روز باقی می مونه
7-
روزهای امتحان 35 روز از سالو به خودشون اختصاص میدن.
پس 46 روز باقی می مونه
8-
تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف هم دست كم 30 روز در سال هستن دیگه .
پس 16 روز باقی می مونه
9-
در سال شما 10 روزو به بازی میگذرونید نه ؟؟؟
پس 6 روز باقی می مونه
10-
در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشه
3
روز دیگه باقی مونده هنو
11-
سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روزو در بر می گیرن .
پس 1 روز باقی می مونه
12-
يك روز باقی مونده که همون روز تولد شماس. چطوری می شه آخه آدم تو اون روز درس بخونه ؟ والاااااااااااااه

متمم وانواع آن در دستور زبان

متمم:

متمم در لغت یعنی تمام کننده ی چیزی و در دستور زبان فارسی یعنی تمام کننده ی معنی کلمه ای نظیر فعل ، صفت ، و....برای تفهیم بهتر متمم به دانش آموز می توان آن را به سه دسته تقسیم کرد :

1- متمم فعل ( متمم اجباری )  2- متمم قیدی ( متمم اختیاری )3-متمم برای یکی از اجزای جمله به غیر از فعل

2-متمم فعل :

برخی افعال با وجود داشتن نهاد و احیاناً مفعول و مسند معنی کامل ندارند و نقطه ی ابهامی یا بهتر بگوییم علامت سوالی در ذهن باقی می ماند . اگر جواب سوال مطرح شده در ذهن با حرف اضافه همراه باشد ، همان متممی است که باید در جمله لحاظ شود تا معنی فعل کامل گردد .

 این گونه متمم ها ، به دلیل این که تمام کننده ی معنی فعل هستند متمم فعل نامیده می شوند ، به همین دلیل در شمارش اجزای جمله بایدبه حساب بیایند ، بنا بر این متمم اجباری نامیده می شوند . به عبارت کوتاه تر :

متمم فعل : قابل حذف شدن نیست و در شمارش اجزای اصلی محسوب می شود .

3- متمم قیدی:

گاهی در جمله قید به صورت حرف اضافه و متمم ظاهر می شود . به این نوع متمم ، متمم قیدی می گویند. متمم های قیدی در مفهوم اصلی جمله تاثیری ندارند  ونحوه ی تشخیص آن ها ، حذف کردنشان از جمله است ،به همین دلیل به متمّم اختیاری معروفند .متمم قیدی قابل حذف شدن است و در شمارش اجزای اصلی محسوب نمی شود .

4-     متمم برای یکی از کلمات جمله به غیر از فعل:

این نوع متمم با تجزیه ی کلمه در ارتباط است از این رو به انواع زیر تقسیم می شود

الف ) متمم اسم : وقتی که متمم برای یکی از نقش های نهاد ، مفعول ، مسند ، مضاف الیه و متمم بیاید

ب ) متمم صفت ) وقتی که متمم برای صفت بیاید .

ج ) متمم قید : زمانی که متمم برای نقش قید آورده شود .

د ) متمم شبه جمله : وقتی که متمم تمام کننده ی معنی شبه جمله باشد . اغلب شبه جمله نیاز به متمم دارند ؛

نظیر : احسنت بر علی ! حیف از این همه زحمت ! وای بر شما ! یا در جملات زیر کلمه ی « توجه » اسم است

 که در نقش های متعدد آمده و در تمام نقش ها احتیاج به متمم دارد :

- توجه به این مطلب پسندیده است .

- به این مطلب توجه نمایید .

- با توجه به این مطلب می توان نتیجه گرفت ...

- نظر استادان دانشگاه ، توجه به این مطلب است .

با اندک تاملی می توان دریافت که هیچ یک از این افعال نیاز به متمم ندارند ،

از سوی دیگر نمی توان گروه متممی « به این مطلب » را حذف کرد ، زیرا معنی جمله ناقص می شود ، پس :

متمم نوع سوم : نه قابل حذف شدن است و نه جزء اجزای اصلی به حساب می آید .

یاد آوری

1-      صفات تفضیلی : در هر نقشی که باشند نیاز به متمم دارند مگر این که متمم آن ها به خاطر وضوح بسیار حذف شده باشد .

-          بیشه ای انبوه تر از این  نمی توان یافت .

-          حسنک می گوید : بزرگ تر از حسین علی نیستم .

-          باید شایسته تر از این اندیشید .

-          بهتر است که ابتدا بیندیشیم ، سپس سخن بگوییم .

2-      برخی از اسم های مبهم از قبیل : بسیاری ، برخی ، بعضی و گروهی از اسم های جمع مثل عدّه ، دسته ، گروه نیز به متمم نیاز دارند .

نکاتی در تشخیص انواع متمم :

1-      وقتی در جمله متمم داریم باید ابتدا حرف اضافه و متمم را حذف کنیم .اگر در معنی اصلی جمله خللی وارد نشد ، متمم ، اختیاری است .

2-       در غیر این صورت یا متعلق به فعل است یا یکی دیگر از کلمات جمله . می توان حرف اضافه را به فعل و پس از آن به تک تک

3-      کلمات جمله اضافه کرد و با ایجاد رابطه ی معنی داری ، نوع متمم را تشخیص داد.

-          در انگلستان هدف از آموزش پیش دبستانی آشنایی کودکان با محیط مدرسه و تمرین دوری از خانواده و منزل است .

-          در انگلستان -------  متمم قیدی

       با حذف متمم ها جمله به این صورت در می آید :

-          هدف ، آشنایی کودکان و تمرین دوری است .

واضح است که چنین جمله ای معنای تمام و دقیق ندارد و این سوالات را در پی خواهد داشت : هدف از چه چیزی ؟ آشنایی با چه چیز ؟ دوری از چه چیز ؟

از سوی ذیگر می توان گفت : هدف از ، آشنایی با و دوری از . بنابراین هر سه کلمه متمم اسم می گیرند .یا مثلاً :

-          او از ترس افترا و حسد به خدا پناه برد .

-          او به خدا پناه برد .

جمله ای است با معنی کامل و در واقع متمّم حذف شده ، مفهوم قید علت دارد .و یا جمله ی او « پناه برد » معنی کامل ندارد .

در این صورت با توجه به این که « پناه » نقش مفعول دارد ، می توانیم بگوییم : « او به خدا ، پناه به خدا ، برد به خدا ،

 از میان این عبارات پناه به خدا » دارای معنی است . پس « پناه » اسم گرفته است .

4-      در تشخیص متمم باید به ساده و مرکب بودن فعل نیز توجه کرد .

-          او به قبولی اش افتخار می کند .

می توان گفت : « افتخار کردن به » و نتیجه گرفت که متمم ، اجباری است اما باید دانست که « افتخار » مفعول است و « می کند »

فعل ساده .پس  « افتخار به قبولی اش » درست است .

5-      برای دریافت بیشتر متمم باید مبحث قید و مفاهیم قیود را دقیقاً شناخت

6-      زیرا متمم های قیدی مفاهیمی از قبیل زمان ، مکان ، کیفیت و ...دارند .-

-          از فرط هیجان لکّه می دویدم . ( قید علت )

-          - جامی در خرجرد جام تولد یافت . ( قید مکان )

7-      هر فعل یک یا دو حرف اضافه ی اختصاصی دارد .ممکن است فعل در نظام معنایی زبان ، مفاهیم متعددی بگیرد .

آموختن ( یاد دادن ) -----به ؛  آموختن ( یاد گرفتن ) -----  از ؛
اندیشیدن ( فکر کردن ) ------ به ؛اندیشیدن ( ترسیدن) ---- از ؛

حروف اضافه ی اختصاصی عبارتند از : « به ، با ، از ، بر ، در » .کاربرد حروف « بر و در»  محدود است و انگشت شمار .

 « گنجیدن در ، شوریدن بر ، تاختن بر »اما حروف « به ، با ، از » برای افعال متعددی به کار می روند .

5- وقتی فعلی حرف اضافه ی اختصاصی داشته باشد ، فقط با همان حرف اضافه معنی کامل می یابد ؛ یعنی نمی توانیم حروف اضافه ی دیگری را جای گزین آن کنیم .

- او به مادرش می نازد .( معنی کامل است )

- او با مادرش می نازد  ( معنی کامل نیست ، به چه می نازد ؟ )

6- فعل هایی که متمم اجباری می گیرند ، وقتی به صورت مصدر یا اسم در جمله حضور یابند ؛ متمم نوع سوم را خواهند گرفت ،

 مگر این که متمم این کلمات به صورت مضاف الیه در جمله حضور یافته باشند .                                                

- به آینده می اندیشم ( متمم اجباری )

- اندیشیدن به آینده زبیاست .( متمم اسم )

- اندیشه به آینده زیباست . ( متمم اسم )

- انذیشه ی  آینده  را دارم .( متمم به صورت مضاف الیه آمده ، ومضاف الیه است )

- او ازتاریکی می ترسد ( متمم اجباری )

- ترس از گناه روح را متعالی می سازد . (متمم اسم )

- ترسیدن از گناه روح را متعالی می سازد ( متمم اسم )

7- افعال ربطی ( است  ، بود، شد ، گشت ، ... )متمم اجباری نمی گیرند ، مگر زمانی که مسند نداشته باشند در این صورت متمم ، کار مسند را انجام می دهد .

- او جنوبی است ( سه جزیی مسندی )

- او از اهالی جنوب است . ( سه جزیی متممی )

********

 بر اساس جانشین سازی وافزودن وکاستن متمم ، هر یک از جمله های زیر را تغییر دهید ووضعیت متمم وحرف اضافه را بررسی کنید :

- مریم از خداوند راضی است ( نیارمند ، شادمان ، رقیق،امیدوار ، بلند قد  ...)

- نمونه ------ مریم به محبت نیازمند است .( نظر ، اندیشه ، توجه، رفاقت   ....)

- اکرم با دوستش مصاحبه کرد .

- محمود به ماه نظر کرد.

---------------------------------------------------------

  «  حروف اضافه  »

حروف اضافه کلماتی هستند که به تنهایی معنی ندارند و درجمله پیش ازاسم می آیند و آن رامتمم می سازند . ازآن جاکه حروف اضافه به کلمه ی بعد ازخود نقش متمم می دهند به آن ها  نقش نمای متمم نیز می گویند .

حروف اضافه ازنظرساختمان دودسته اند :1-  حروف اضافه ی ساده  2- حروف اضافه ی مرکب

حروف اضافه ی ساده عبارتند از : از ، به ، با ،بی ، در ، بر ، برای ، تا ، مگر ،جز ، الا ، الّا ، چون ، اندر ، زی  و ......

واژه هایی مانند : مثلِ ، مانندِ ، غیرِ ،  رویِ ، زیرِ ، پهلویِ ، بالایِ ،سوایِ ، بدونِ ، بهرِ ، .....نیز با کسره ای که درپایان آن ها می آید حروف اضافه هستند .

نکته:                                                                                                                                                         « تا » وقتی حرف اضافه است که نهایت و انتها را در زمان یا مکان برساند .

« چون » وقتی حرف اضافه است که به معنی مثل و مانند باشد .

« بی و با» چنان چه با کلمه ی بعد از خود صفت بسازند پیشوند به حساب می آیند و حرف اضافه نیستند . مثل کلمه ی بی دولت ،بی سواد ،بی ادب ، با فرهنگ ،با نمک و  .....

حروف اضافه ی مرکب :  حروف اضافه ی ساده گاه با یک اسم می آیند وحرف اضافه ی مرکب می سازند و فهرست بازی دارند .

برخی از حروف اضافه ی مرکب ساخته شده از :

به : به غیرِ ، به اضافه ی ِ، به علاوه ی ِ، به وسیله ی ِ،به استثنایِ ، به مجردِ ،به جهتِ ،به خاطرِ

از : ازنظرِ ، ازرویِ ، ازسرِ ، ازقبیلِ ، ازلحاظِ ، ازحیثِ ، ازجمله یِ

در : دربرابرِ ، درمقابلِ ، درباره یِ ، درموردِ ، درمیانِ ، درخصوصِ

بر : براثرِ ، براساسِ ، برطبقِ ، برحسبِ

با: باوجودِ

نکته :

 طرز تشخیص حروف اضافه ی مرکب :حرف اضافه درصورتی مرکب است که نتوان برای جزءاسمی آن وابسته ی پیشین آورد ، یعنی آن را گسترش داد ، درغیراین صورت حرف اضافه مرکب نیست .  مثلاً : کلمه ی « به عنوانِ » درجمله ی  « او به عنوانِ رئیس جلسه سخنرانی کرد . » حرف اضافه ی مرکب است امّا درجمله ی : « به عنوانِ مقاله توجّه کنید . » حرف به حرف اضافه ی ساده است و واژه ی عنوان  متمم زیرا برای کلمه ی عنوان می توان وابسته ی پیشین آورد وگفت : " به این عنوان مقاله توجّه کنید  ."                                          

منابع :

1- دستورزبان فارسی  تألیف دکتر  وحیدیان کامیار 

2- دستورزبان فارسی تألیف  دکتر انوری / احمدی گیوی

جمله ی ساده و غیر ساده و طرز شمارش جمله

جمله :   ساده و غیرساده

ساده: دارای یک فعل است.  غذاآماده شد. 

من دراین آبادی پی چیزی می گشتم.

غیرساده: بیش از یک فعل دارد.

آمدند و سوختند و کشتند و بردند.  4 جمله

شمارش جمله

1- هرفعل که دیده می شود یک جمله شمرده می شود.

جوانی گه کاروشایستگی است

گه خودپسندی وپندار نیست    2جمله

غنیمت شمر جزحقیقت مجوی

که باری است فرصت دگربارنیست   4 جمله

2- هرفعل حذف شده یک جمله به حساب می آید.

همه کار ایام درس است و پنداست

دریغا که شاگردهشیار نیست    4جمله

3-  منادا یک جمله شمرده می شود.

اسمی که بعد از حروف ندا می آید.

ای مهدی   ای مامان  ای: حرف ندا    مامان: منادا

حروف ندا:ای ، یا ، ایا ،ایها ، الا ، الف درآخر اسم سعدیا

سعدیا مردنکونام نمیردهرگز  دوجمله

4- شبه جمله   جمله ی کامل را دریک کلمه قراردادن

سلام (سلام ودرودبرشما باشد.)  آه (بسیارناراحت هستم)

افسوس      آفرین: درودوبارک الله برتوباشد.   دریغا

دکتر شریعتی

 اینجا سرزمین واژه های وارونه است:

| جایی که گنج, "جنگ" می شود |

| درمان, "نامرد" می شود |


|
قهقه , "هق هق" می شود |

|
اما دزد همان "دزد" است |

|
درد همان "درد" |

|
و گرگ همان گرگ


شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ...

فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته ...

شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان

گرفت ...

فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت ...

خدا گفت : دیگر تمام شد ... دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار

می شود ...

زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است ... و

فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان برایش کوچک