از آنجایی که نوجوانان ما هنگام نیایش، به راحتی با خدا صحبت نمی کنند و بیش از آن که با خداوند صمیمی و نزدیک باشند، رابطه عابد و معبودی را در نیایش هایشان قائل می شوند. از طریق انشانویسی وبا راهنمایی معلم می توان به این هدف بزرگ هم دست یافت.

به نظر من دلیل پرهیز از بر قرار کردن ارتباط صمیمانه با خداوند این است که نمونه نیایش های دوستانه و عاشقانه را در ادبیاتمان نخوانده ایم. 

مناجات، گفت و گوی دو سویه است و دو هدف اساسی  شناخت خود و شناخت خداوند را برای انسان به دنبال دارد.وقتی درباره خودمان با خدا صحبت می کنیم، نخستین نتیجه این گفت و گو خودشناسی و دومین نتیجه شناخت طرف دیگر مکالمه، یعنی خداوند است. به این ترتیب مناجات از حالت ابزار بودن در می آید و به وسیله تبدیل می شود. 

 با اشاره به مناجات هایی که در ادبیات فارسی آمده است بایدگفت: در همه فرهنگ ها، مناجات های ادبیات سبک ادبی نیست، بلکه یک موضوع است. 

 کهن ترین رد پاهای نیایش را در کتاب هاي مقدس  می توانیم پیدا  کنیم . 

در نیایش های قدیمی تر، با زبان کاملا فارسی و ساده با خداوند صحبت می شد، ولی به مرور نیایش هایی با واژگانی فخیم تر و دشوارتر نیز در ادبیات فارسی به چشم می خورد. 

 کتاب های "لیلی، نام تمام دختران زمین"، "نامه های خط خطی" و مجموعه شعر "چای با طعم خدا"، در خصوص نیایش در ادبیات کودکان  نوشته شده است.
 ما به غبارروبی فضای موجود و رسیدن به حس هایی بکرتر و تازه تر نیازمندیم. باید از میراث هایی که بر ذهنمان سنگینی می کند فراتر رفته و به تجربه های شخصی تری برسیم. 

بچه ها برای صحبت با خدایشان به نوعی دلیری و جسارت نیاز دارند و این امکان جز با فراتر رفتن از چارچوبهای موجود میسر نمی شود و باید بدانیم که تجربه این کار بسیار ارزشمند است.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------

"ساده می نویسم . به تو , که تمام فضای تنهایی هام رو پر می کنی . .. به تو که همیشه نزدیکی... به تو که صدام رو می شنوی و به حرف دلم گوش می دی..

ساده می نویسم برات که ساده گویی من چیزی از بزرگی و عظمتت کم نمی کنه . واسه تو که راز همه نجواهام پیش توه .خدایا ... من آن نیستم که همه می پندارند.تنها تو آگاهی و من که به راستی درون من چیست .

 خدایا تو مرا نزد همگان خوب و شایسته جلوه دادی و من بهتر از هر کس می دانم که شایسته آن نامهای نیکو نبودم ... اما با دریای لطف تو چه می توان کرد ؟ پروردگارم ... چه طوری می توانم در برابر عظمت تو فریاد برارم و تقاضای ذلت کنم ... و به همگان بگم که من اون نیستم که منو می خوانید ... اما آنگاه که تو مرا این جوری  می خواهی ناچیز ترین سپاسم در برابر تو سکوت منه ...شکر ... تو که تنها ترین تنهایی . برای تو که هر روز بارها وبار ها بهت می گم راضیم به رضات ... "

خدایا ، دلم رو اونقدر بزرگ کن که دعای همه بنده های خوبت توش جا شه ... صدای دعاهام رو اونقدر بلند کن که ناله همه دردمندا باهاش همراه شه ... دستام رو به درگاهت اونقدر بلند کن که به بلندی آسمون آبی دل همه آبی دلای عالم برسه ... و قلبم رو در محبتت اونقدر نازک کن که از زلال شیشه اش ، هر نسیم بهاری و هر عطر بهشتی و هر پرتو نوری هر چند کم سو ، عبور کنه ... و به عمق وجودم  راه پیدا کنه و من رو غرق در زیبایی تو کنه ... و رنگی به من بزنه ، از پالت بی انتهای رنگای تو ...

خدایا ... به من کمک کن تا آنچه را برام رقم زدی با آرامش و صبر بپذیرم . منو یاری کن تا پذیرفتن اون منو در دعا کردن به درگاهت کاهل نکنه... یاریم کن تا آنچه را می خوام تنها از تو بخوام و خواستن و رسیدن به آن منو از تو  حتی لحظه ای دور نکنه ... خدای خوبم ... کمکم کن تا در خواستن این خواسته همواره امیدوار باشم و در لحظه لحظه اون  به تو توکل کنم ... کمکم کن که به یاری تو در این مسیر ایمان قلبی داشته باشم و با یقین به اون بیاندیشم ... خدایا ... آفات و بدی های خواسته ام را از من دور کن تااونو  وسیله ای کنم برای نزدیکیم به تو ... و کمکم کن که در ابتدای خواستنم و در میان اون  و در انتهای اون بر محمد و خاندان پاکش درود فرستم و اونا رو زیباترین واسطه ها برای روا شدن حاجتم قرار بدم... آمین

نمی دانم اینها که می گویم مناجات است یا درد دل ... اما می دانم که درد است ... درد است اینکه مناجات هایم با تو دیر می شود ... درد است اینکه به کلبه دلم با تو سر نمی زنم ... به تاریخ مناجات قبلی ام نگاه کردم ... انگار که سالهاست با تو سخن نگفته ام ... دلم تنگ توست . چه کنم از دست این منِ من ... که تا هوایی مناجات می کنم ُ وسوسه ای در دلم می اندازد و هوایی ام می کند . چه کنم ... تو به دادم برس . کم کمک به سال می رسد دوری ام از کتابت ... که همنشینش شده بودم ... شاید از سال بگذرد مناجات خواندنم از صحیفه ات ... دلم را غبار گرفته ... فکرم راکد شده ... قلبم خاموش شده ... و نمی توانم حضور کودکی شیرین در زندگی ام را بهانه ای برای همه اینها کنم ... انگار که نفسم بهانه می خواست ... می اندیشیدم که حضورش رنگ تو را برایم پررنگ تر کند ... اما نفسم نمی گذارد ... گرچه کودکم پاک تر از همه پاکی هاست . گه گاه که برایش از تو و کناب و دوستانت می گویم ُ مانند فرشته ها به من گوش می دهد . آنچنان آرام که گویی لالایی آشنایی برایش می خوانم . پس او نیست سبب همه بی مهریم ... هرچه هست می دانم که تنها و تنها چاره اش پیش توست . کمکم کن مهربانم . راهی برایم بگشا . همتی در من بگمار تا  بسی بهتر از گذشته با تو خلوت کنم ... بیچارگیم را تنها تو می دانی و تنها تویی که همیشه با من می مانی ... و دردم را تنها تو درمانی ... تو که مهربان ترین مهربانانی ....

دلم کشید به جای سر زدن به فیسبوکم برای تو بنویسم ... و کاش دلم بیشتر از این نقشه ها می کشید و کاش کمتر یادم تو را فراموش می شد! دلم می خواست تا هر روز آنگاه که با پرتو شرقی خورشید از خواب برمی خیزم و هر شب که با جستجوی ستاره ای در دل آسمان لخت بی ستاره به خواب می روم نام تو را بر زبانم می بردم و با یاد تو روزم را آغاز و شبم را پایان می دادم ... دلم می خواست تا مثل آن روز که دلم برایت پر کشید و قلبم سرشار از سپاس شد ....هر لحظه دلم برایت پر می کشید و هر آن قلبم سرشار از سپاس می بود . دلم همه این لحظه های ناب را از تو طلب می کند . از تو که همه چیزی ... از تو که بی آنکه بگویم می دانی ... از تو که از شور نفسهایم کلمات دلم را می شنوی ... اما  با همه اینها من هم دلم می خواهد بگویم . چون زیباست برای چون تویی گفتن ...

خدایا به تو پناه می برم از حرف ناخواسته و بی منظوری که محبت بین افراد را کم کند یا از بین ببرد ... به تو پناه می برم از عملی که از سر غفلت رنجشی در قلبی ایجاد کند و به تو پناه می برم از فکر نسنجیده ای که سبب غرورم شود ... و در این لحظه همه خواسته ام از تو این است که کمکم کنی تا این خود نهفته در درونم را بهتر بشناسم ... ای مهربانترین وجود هستی.

----------------------------------------------------------------------------------------

اگر خدا قرار باشد با بنده هایش صحبت کند چه می گوید و چه درد دل هایی دارد؟

بنویس . می توانی از آیات قرآن هم کمک بگیری.(تلمیح)

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی ۱-۲)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس۳۰)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام ۴)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا ۸۷)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس ۲۴)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج ۷۳)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب ۱۰)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه ۱۱۸)
وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام ۶۳-۶۴)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا ۸۳)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح ۲-۳)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف ۵۹)
پس کجا می روی؟ (تکویر ۲۶)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات ۵۰)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار۶ )
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم ۴۸)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام۶۰)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش ۳)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر ۲۸-۲۹)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده ۵۴)