از ماست که بر ماست (شعر خوانی فارسی سوم راهنمایی )
روزی ز سرِ سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه، پر و بال بیاراست
واندر: مخفّف«و اندر». طعمه: خوراک، بیاراست: آراسته کرد، نمایش داد(در این جا).خاست : بلند شد.
یک روزعقابی از روی تخته سنگی به آسمان بلند شد و برای جست و جوی غذا بال و پر خود را آراسته و مرتّب کرد.(به آسمان پرواز كرد.)
آرايه مراعات نظير يا شبكه معنايي در كلمات عقاب - هوا - پر - بال
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی جهان زیر پر ماست
بر کشیدگی و گستردگی ( موزوني )بال خود نگاه کرد و با خود این چنین گفت:« امروز تمام دنیا زیر بال و پر ما قرار دارد ( ما برتر از تمام موجودات هستیم. همه جهان را امروز زير نظر دارم.) «روی/ زیر» آرایهی تضاد
بـر اوج فلک چون پرواز کنم از نظر خویش
میبینم اگر ذرّهای اندر ته دریاست
از نظر خويش : از نگاه خودم ـ تکِ دریا: تهِ دریا «اوج و تک دریا» آرایهی تضاد
به خاطر بینایی فوقالعادهام زمانی که بر اوج آسمان پرواز میکنم؛ ذرّههای تهِ دریا را میبینم.
ور بر سر خـاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست
خاشاك :چوب و علف و كاه ـخار وخس
حتّي اگر پشّهای بر روی چوب و علف و كاه تکان بخورد؛ حرکات آن پشّه در چشم ما آشکار است.آرايه ي تكرار در پشه.
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست
منی: خودستایی، در اصطلاح«منم منم کرد» منی کردن: خودستایی کردن
تقدیر: سرنوشت چرخ: آسمان، فلک، چرخ جفا پیشه: روزگارستمکار، ظالم
بسیار خودستایی کرد و از حكم وقضاي الهي سرنوشت بد خود نترسید. ببین که این روزگارِ ستمکار با او چه کرد؟
ناگـه ز کـمینگاه، یکی سـخت کمانی
تیری ز قضای بد، بگشاد بر او راست
ناگه: ناگهان -یکی سخت کمانی: یک نفر شکارچی -،دارنده ي كماني سخت و محكم.
کمان گشودن: کنایه از پرتاب کردن تیر قضای بد: «در اینجا بخت بد»
مصراع دوم از نظر وزن ايراد دارد و در نسخه اي ديگر اين مصراع را اين گونه نوشته بود :تيري زقضا و قدر انداخت بر او راست
ناگهان از بخت بد، یک شکارچی از کمینگاهی تیری را مستقيم به طرف او پرتاب کرد.
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز اوج مر او را بسوی خاک فرو کاست
«اوج و خاک» تضاد واقع شدهاند. فرو کاست: ساقط کرد، فرو کشاند.پايين آورد.
آن تیر كشنده بر بال عقاب نشست و او را از بلنداي آسمان به قعر زمین کشاند.
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
آن گاه پر خویش گشاد از چپ و از راست
آرایهی تشبیه: عقاب مانند ماهی بر خاک غلتید. چپ و راست: تضاد واقع شدهاند.
عقاب از آسمان بر زمین افتاد و مانند ماهی در خاک غلتید؛ آنگاه پرِ خود را از راست و چپ باز کرد.
گفتا: «عجب است! این که ز چوبی و ز آهن!
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟
«چوب و آهن» آرایهی تناسب. عجب است: جای تعجّب.
تندی و تیزی و پریدن: مراعات نظیر
با خود گفت: چگونه ممکن است از یک تکّه چوب و آهن اینگونه تند و تیز بپرد؟ این بسیار عجیب است!اين مورد از كجا سرچشمه گرفته يا بلند شده است ؟
زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست. »
زی: سویِ، سمتِ، طرفِ
به تیر نگاهی انداخت و پرِ خود را بر آن دید و با افسوس فراوان گفت«از چه کسی شکایت کنم، پري است كه از بال ما جدا شده و به ما رسيده است.
مصراع دوم آرايه ي ضرب المثل يا تمثيل مي باشد.
-----------------------------------------------------------------------
میگویند : درویشی بود که در کوچه و محله راه می رفت و می خواند : " هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی " اتفاقاً زنی مکاره این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می گوید وقتی شعرش را شنید گفت : " من پدر این درویش را در می آورم " .
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای
فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه اش و به همسایه ها گفت : "
من به این درویش ثابت می کنم که هر چه کنی به خود نمی کنی " .
از قضا زن یک پسر داشت که هفت سال بود گم شده بود یک دفعه پسر پیدا شد
و برخورد به درویش و سلامی کرد و گفت : " من از راه دور آمده ام و گرسنه ام "
درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت : " زنی برای ثواب این
فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان ! "
پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت : " درویش ! این چی بود
که سوختم ؟"
درویش فوری رفت و زن را خبر کرد . زن دوان دوان آمد و دید پسر خودش است !
همانطور که توی سرش می زد و شیون می کرد ، گفت : " حقا که تو راست
گفتی ؛ هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی " .