داستان نویسی قدم به قدم
نمونه1- چشمه های کولی آوازه خوان ،دامن های پولک دوز ورنگارنگ خود را برباغ وبرگ های نقره اش رها می کردند و قطره های شبنم ،دانه های رنگی پولک بود که هر صبح ،بر برگ ها می درخشید.
عطر گل های بهشت ، هوا را آکنده بود وآن سوی دیوارهای مرمروکوه های برنزه از آفتاب ،در شهد وعسل غوطه ور بودند . گویی تمام دنیا، در شربتی شیرین حل شده بود.
شب هنگام ،روشنایی ماه ،همچون یک پری ،پاورچین پاورچین به باغ می آمد وبا افسون خود ،پرده هایی از تار وپود نقره می بافت وقصر باشکوه را ، پشت آن پنهان می کرد. پیرمرد از راه رسید. پیشانی چین خورده اش را روی زانوهای خشکش گذاشت وسرش را به دست فرسوده اش تکیه داد. چهره اش از توفان های فراوان ،تازیانه خورده بود. اوعجیب خسته بود .
نمونه 2- او با هیجان حرف می زد وتند تند هم چایش را هورت می کشید. خروسخوان صبح بیرون می زد . هیاهوی شهر او را به خود می خواند. چیزی مثل زندگی ،در رگ های کوچه می دوید. خانه امیدش پشت غبار زمان ،محو می شد. اجاق خانه اش، پر از آه سرد بودوسفره چهار خانه پشت کرکی ،لابلای خاطرات زردش ،در کمد آشپز خانه حرص می خورد.
تا اذان مغرب ،در کوچه ها پرسه می زد وغروب خاکستری آسمان ،به خانه باز می گشت تا قاتق نان بچه هایش ،پیتزا وسوسیس و.... باشد. دیگر خبری از یتیمچه ودمی باقلا وکوفته تبریزی نبود. از سهم بچه هایش می زد، تا به ارث کوچه های شهر بیفزاید.
جای خالی گلدان شمعدانی پنجره وپستوهای سیر ترشی وخمره های شوری وشیشه های مربا ودبه های غوره را ،مجسمه های فلزی فیل واسب وطاووس ودیس های کریستال وگلدان مصنوعی پرکرده بود. از صبح ،چادر به کمر وکیف به دوش وموبایل به دست ،این ور وآن ور چرخ می خورد. کجا حال داشت کلفت خانه باشد ومادر بچه ها وزن آقای خانه ؟؟؟!!!........................
نمونه 3- خاتون دختر دشتستان ،در کرت های ردیف شده ،در سوزان آفتاب ،مشغول کار بود . حرکت شانه وبازوی او ،هماهنگ با رقص دستکاله ،در دستش جنبشی موزون بود که در سکوت دشت ،همراه با صدای تلمبه آب که از دور دست ها به گوش می رسید ،طنینی خوش آهنگ داشت . نفس های خستگی ناپذیر وموزونش در صدای ستیز داس با علف های هرز می آمیخت . گاهی تن راست می کرد تا خستگی خم بدن را در کند وآنچه از درو پشته کرده ،به گوشه ای روی هم هموار سازد وسپس دوباره تن می خماند وبه کار می شد.
نمایی از او در ذهنم نقش بست . دختری ده ساله که به جای قلم وکتاب ،با بیل وبیلچه وداس ،روی زمین ،خم شده تا درس "بابا نان داد"، "چه گندم های زرد قشنگی " آن ها را چه کسی کاشته است ؟ "دهقان دانا همان دهقانی که دوست ماست "را روی صفحه ی زمین مشق کند .
نمونه4- ابرتوی آسمان تکانی به خودش داده وآمده نزدیک تر. دورترها بادبادکی برایش شکلک در می آورد. انگار بادبادک ،گوشواره هایش را برایش می رقصاند وخودش را کج وکوله می کرد .
تکه ابر سرگردان ،با بادبادک به سرعت دور می شوند. چه باد وتوفانی !تن پوش سفیدی از برف ،به ارتفاع چهار پا ،برلایه ی برفی گسترد که هفته قبل برزمین نشسته بود . باد با در هم پیچاندن وتنیدن توده های برف تا بالای پنجره های خانه و طویله کاملا به داممان انداخته بود.
اصلا گرم نمی شدم . با کلاه پشمی که تا روی گوش هایم پایین کشیده بودم وجوراب های پشمی ضخیم که به دست ها وپاهایم کرده بودم به رختخواب رفتم . با این که سرتا پا ، زیر لحاف ضخیم ،فرو رفته بودم ،بیشتر شب را به خود لرزیدم. وقتی خوابم برد ،خواب دیدم که آب می آورم . از بشکه ای که رویش نیم متر یخ بسته وباید یخ ها را شکست. پنجره ها هم یخ ضخیمی بسته بود. اتاق زیر شیروانی ،چقدر سرد وتاریک بود دلم نمی خواست بیدار شوم ،اما چاره ای نداشتم. !!!.................
یک فضا سازی مناسب می تواند مخاطب را در طول داستان پیش برده و وی را با محیط مانوس کند. چشمانتان را ببندید و شخصیت هایتان را در مکان هایی همچون بیابان، جنگل، اعماق دریا، مترو و یا هر جای دیگری که می خواهید قرار بدهید و تمام جزییات این مکان ها را مد نظر داشته باشید. این چنین تصوری در متعادل سازی محیط داستانی و حتی شخصیت پردازی ها به شما کمک خواهد کرد. از همان ابتدای داستان می بایست مکانی که شخصیت ها قرار است در آن جا (و یا آن جاها) ایفای نقش کنند برای شما شناخته شده باشد.
فضا سازی شامل زمان، مکان، بافت و ساخت محل مورد نظر و جو یا محیطی که قرار است طرح داستانی در آن شکل بگیرد می باشد.
همیشه به یاد داشته باشید که فضا سازی را همراه با شخصیت پردازی و طرح داستانی در هم ادغام کرده به نوعی که با هم تعامل داشته باشند. می بایست تمام جزییاتی که به خواننده صحنه ی واقعی داستان را نشان می دهد بدانید اما به یاد داشته باشید تنها آن دسته از جزییات را بیاورید که به جلو رفتن داستان کمک می کنند.
به عنوان مثال لازم نیست که بنویسید؛ ماری پس از قفل کردن درب به سمت پله ها رفت. از پله ها پایین رفته و به گاراژ رسید. دوچرخه اش که کم باد بود را باد زد و رکاب زنان از گاراژ خارج شد. در حقیقت هیچ کدام از این جزییات کمکی به داستان سازی نمی کند. تنها لازم است بنویسید؛ ماری با دوچرخه از گاراژ بیرون آمد و وارد خیابان شد.
سعی کنید در فضاسازی داستان هایتان چند صحنه داشته باشید. و یا حتی می توانید یک صحنه را از نگاه هایی مختلف بیان کنید. همچنین لازم نیست با اطلاعاتی از قبیل وضعیت آب و هوا، آمار و جمعیت، شلوغی شهر، دوری مرکز خرید و ... خواننده را بمباران کنید. توصیه می شود با جزییات و اطلاعاتی با دقت گلچین شده به خواننده اجازه دهید خودش فضا و موقعیتی که شخصیت داستانی در آن قرار گرفته را درک کنند.
مثال: اقامت موقتی ما در بیابان برای بررسی گرمای بسیار خشک و کم باران منطقه و همچنین طوفان شن و آسمانی بدون حتی یک تکه ابر بود. تنها می توان گفت خورشید کورکننده می تابید. رودهای بزرگی از شن و ماسه های روان همه جا را فرا می گرفت. طرح داستان
طرح داستان وقایعی را که قرار است در داستان روی بدهد را همراه با خط روایی اثر مشخص می کند. بر اساس طرح و پیرنگ، می بایست شرایط و اتفاقات داستانی به همراه نقاط عطف کار مشخص شده و معلوم گردد که شخصیت های داستان در انتها چه کاری انجام خواهند داد.
طرح داستان چینش و انتخاب رویدادها از طرف نویسنده است که می بایست با دقت و گزینشی منطقی صورت بگیرد تا مشخصات دراماتیک و یا زیبایی شناسی کار به مخاطب ارایه شود.
داشتن درکی صحیح از عناصر داستانی که در ذیل به توضیح مختصری درباره ی آن ها خواهیم پرداخت برای پیش بردن حوادث و رویدادهای داستانی مفید بوده و به شما کمک خواهد کرد تا برای داستان های کوتاه خود طرح و پیرنگی منسجم و قابل تامل بسازید.
حادثه : سعی کنید در طرح داستان خود از اتفاقاتی شگرف، متحورانه، هیجان آور، پرتحرک استفاده کنید تا خیلی سریع نظرات مخاطب را جلب کنید.
درگیری: می توانید برای شخصیت های خود درگیری درونی و یا خارجی و یا با شخصیتی دیگر ایجاد نمایید.
شرح ماوقع: پس زمینه ای از زندگی شخصیت داستان همانند زندگینامه اش می بایست به طور کامل برای شما مشخص باشد و قسمت هایی از آن را که برای پیشبرد داستان لازم می بینید ارایه دهید.
پیچیدگی در داستان: می توانید یک یا چند مشکل برای قهرمان داستانتان تدارک ببینید تا وی را از رسیدن به هدفش دور کنید.
فلش بک : یاداوری اتفاقاتی که قبل از شروع و وقوع داستان روی داده و ما آن ها را برای پیشبرد و بهبود بخشیدن داستان به مخاطب ارایه می دهیم.
اتصال دهنده ها: می توانید از تصویرسازی، گفتگوها، پرداختن به جزییات و ... برای اتصال پاراگراف های داستانی استفاده کنید.
نقطه ی اوج : زمانی که خط سیر حادثه ای داستان به اوج خود می رسد. مرحله ی بعدی، سقوط داستانی نامیده شده و در این زمان داستان کم کم به گره گشایی خواهد رسید. (البته می توانید در یک داستان گره گشایی صورت نگیرد. مترجم)
چنان چه شما در مورد شکل دهی طرح داستانی خود با مشکلاتی روبرو هستید می توانید از روند "طوفان مغزی" استفاده کنید. برای درک "طوفان مغزی" تصور کنید قهرمان شما مردی است که روزی به خانه می آید و به همسرش می گوید؛ دیگر دوستش ندارد و طلاق می خواهد. خب، این مساله می تواند به عنوان مثال پیامدهای زیر را به دنبال داشته باشد.
1- زن می تواند به دنبال کار برود و تمام زندگی اش را صرف شغلش کند.
2- بچه ها بعد از این مساله می توانند دچار افسردگی و ناامیدی شده و اتفاقاتی برای آن ها روی بدهد.
3- شاید بچه ها بخواهند با پدرشان زندگی کنند.
4- شاید زن به شهر دیگری برود.
5- شاید زن تغییر شغل بدهد.
6- شاید آن ها خانه اشان را بفروشند.
7- شاید او برای بهبود روحیه اش به سراغ یک روانشناس برود و عاشق او بشود.
8- شاید مرد پشیمان شده و برگردد و زن ببخشدش.
9- شاید مرد پشیمان شده و برگردد اما زن او را نبخشد.
10- شاید زن خودکشی کند.
11- شاید مرد خودکشی کند.
12- شاید زن برگردد پیش والدینش.
حالا، کاری که باید انجام دهید انتخاب یکی از احتمالات فوق است و در مرحله ی بعد "طوفان مغزی" را ادامه دهید. نوشتن قشنگ ترین مونولوگ ها و دیالوگ های دنیا در کلاس درس
با توجه به این که دیالوگ ها از عوامل قدرت در داستانها وفیلمها
هستند،می توانید در یکی از جلسات انشا به بچه ها بگویید:
دیالوگ های زیبا از خودشان بنویسند یا از جایی پیداکنند وبیاورند.
حتی اگر کوتاه هم باشد خوب است.
برای بچه ها کتابهایی معرفی کنید تا با دیالوگ های خوب آشنا شوند .
مثلا داستان بسیار زیبای جیرجیرک آقا ایرج نوشته حسن بنی عامری.و......
از بچه ها بپرسید چگونه گفت وگوی خوبی بنویسیم؟؟؟
یا اینکه داستانی بنویسند که با دیالوگ شروع شود وعلایم نگارشی راهم در آن رعایت کنند.
می توانید تصویری با دو سه انسان به آنها نشان دهید تا بچه ها بهترین دیالوگها را برای تصویر بیان کنند یا مسابقه ای ترتیب دهیدکه مثلا با حداکثر 25 کلمه جملات کوتاهی که بار معنایی یا طنز قابل توجهی دارندبنویسند واینها ملاک تعیین بهترین جمله باشد.
می توانید بگویید بهترین دیالوگ فلان فیلم امشب را از نظر خودشان بگویند یا بنویسند.
یک دیالوگ دوست داشتنی.
می توانید یک جعبه با دیالوگ های سوالی که نوشته اید سر کلاس ببرید تا بچه ها جمله بعدی را فی البداهه بگویند وکارهایی از این قبیل برای تقویت گفت وگو نویسی در کلاس انجام دهید بعد از بچه ها انتظار داشته باشید داستان وانشاهای خوب بنویسند.
چند نکته مهم در دیالوگ نویسی :
1- هیچ چیزی مانند دیالوگ بد خواننده را از فضای داستان بیرون نمی آورد.
2- دیالوگ ها یک ابزار مهم در دست نویسنده هستند وباید در خدمت پیشبرد داستان ،باشند
ومکالمه های معمولی نباشد.
دیالوگ ،تعریفی جدا از مکالمه دارد.
مثالی بزنیم. متن زیر یک «مکالمه» است:
- سلام.- سلام.- چه خبر؟- هیچی، سلامتی، شما چه خبر؟- ممنون. ما هم بد نیستیم.
حال به یک «گفتگو» توجه کنید:
- سلام- گیرم که علیک!- چیه؟ بازم شمشیر از رو بستی اول صبحی.- با آدمهای بیچشم و رو باید هم از رو بست!
3- پرورش گوش خوب زمان می برد. تقویت شنوایی در معلم ودانش آموزان هر دو بیشتر می شود که خودم تجربه کردم وحالا به دیالوگ ها بیشتر دقت کرده وحتی گاهی یادداشت هم می کنم تا سر کلاس نمونه هایی برای خواندن داشته باشم.
به نحوه ی صحبت کردن مردم گوش دهید ودقت کنید ببینید از چه اصطلاحاتی استفاده می کنند.
4- زیاد مطالعه کنید.
5- دیالوگ ها انگیزه های شخصیت های داستان یافیلم را آشکار ورفتارهایشان را توجیه می کنند.
باید شخصیت ها را بشناسید تا بتوانید دیالوگ زیبایی بنویسید.
6- ممکن است در داستان با صحنه ای مواجه شوید وتصمیم بگیرید که گفت وگو ها در آن صحنه انجام شود. می توانید با تیز هوشی از لهجه ها وگویش های محلی هم در دیالوگ بهره ببرید.
مثال:
پدرژپتو به پینوکیو گفت:پینوکیو چوبی بمان .آدم ها سنگی اند.
دنیایشان قشنگ نیست.
.................................................................................
خسرو شکيبايي : مردم منو ميديدن مي گفتن مخش تکون خورده
ولي من به مامانم مي گفتم من دلم تکون خورده نه مخم.
مادرم مي گفت گور بابای مخ، تو دلت قد صدتا مخ مي ارزه،
به خدا گفت ، به همين زمين قسم گفت ... انديشه فولادوند : مادرت نپرسيد عاشق کي شدي ؟ نپرسيد اسمش چيه ?
خسرو شکيبايي : مادرا که از آدم چيزي نميپرسن . همه چيو خودشون ميدونن ...
...........................................................................................................
بکش ولی تحقیر نکن. فیلم اتوبوس شب از کیومرث پوراحمد
.........................................................................................................
مرد اولی: توچه طور نمی دونی من کی هستم؟ منو مگه نشناختی ؟......
مرد دومی: آقا ولمون کن تو رو به خدا . اصلا آقا ما بدبخت حقیر شما کوروش کبیر. آقا ما جرز لای دیوار ،
شما پتروس فداکار . آقا ما صرفا جهت اطلاع وفاقد هر گونه ارزش ،شما کپی برابر اصل وثبت با سند برابر
است. آقا ما فلافل،شما مدیر عامل. آقا ما سوختگی درجه 3 شما برنزه شکلاتی. آقا ما آب حوض شما
شیر موز. آقا ما پراید شما پرادو. آقا ما پت ومت شما ایکیوسان. آقا ما واشر شما ارباب حلقه ها. آقا ما
تلویزیون کمدی شما سینما سه بعدی. دست از سرمون وردار بابا ..................................................
مونولوگ:
1- با خودم گفتم واقعا که ... ازدواج خيلي چيز مسخره ايه...
درست مثل استخدام تو ارتش ميمونه... با وجودي كه همه ازش مي نالن
ولي هزاران نفر داوطلب داره...
2- خطــا از مـن اسـت می دانمـ . از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امـ “ ایــاک نــعبد ” امـا بـــه دیـگران هـمـ دلـسپــرده امـ ... از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امــ ” ایــاکَ نستَعيـن "امــا بــه ديگران همــ تـكيــه كــرده امـ امـا رهایـمــ نـکـن بیـش از هـمـیشــه دلـتـنگمــ بـــه انـدازه ی تـمامــ روزهـای نـبودنـمــ ..
.................................................................................................................................................
3- یاستار العیوب
فرقی نمی کند که کاری کرده باشم یا نه .
فرقی نمی کند که دیگران پرونده ای از من سنگین تر داشته باشند یا سبک تر .
وقتی عیبی ، خطایی ، خرده ای ، لغزشی از من ببینند ،
همه عالم را خبر می کنند تحقیرم می کنند .
زمینم می زنند . برای نگفتنش باج میخواهند.
تهدیدم می کنندروز وشب آدم را به هم می دوزند
وهمه را تاریک وسیاه میکنند.
فرقی نمی کند که باشند گاه اسمشان دشمن است وگاهی دوست .
گاه حتی برادر مثل برادران یوسف چاه نمی بینند برادران و
گرنه کمتر از برادران یوسف وبرادر رستم نیستند
تو اما فرق می کنی وقتی سراغت می آیم ،
انگار بچه ای باشم کوچک ونحیف وباران زده در باز میکنی ،
چیزی نمی پرسی ، شماتت نمی کنی ، سرکوفت نمی زنی،
فقط آرام حوله گرم ونرمو خوشبویی دورم می پیچی ، من را از عالم وآدم میپوشی ،
هرچه عیب وخطا ولغزش وکجی همه را پنهان می کنی.
4- اللــه اکبــر . . .چک فــردا فـوتـبـال امشب چــرا زنگ نـزد کـاش یـارو رو میـزدمشهـریـه دانشـگاه فـردا شب مهمـونـی دعـوتیم صبح یه سر برم بازار بافت بخرمعجب مـاشینی بـود تـوی دانـشگـاه فـلانـی خیـلی افـاده ای بـودیعنی به توافق برسن وضعیت بهتر میشه؟ چـرا کسـی نظـر نمیــذاره؟السـلام علیـکم و رحمـة اللــ ه و برکـــــــااااااااااااااااته
" گـاهـی در نمـازهای مـا همـه چی هست الا " خـدا " ....
نکاتی را در داستان نویسی به بچه ها گوشزد کنید.
1- خدا محوری : حضور خدا در همه جای داستان و منشا خیر بودن.
2- عبرت انگیزی :" لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب "
3- کشش ،جذابیت وگیرایی.
4- طبیعی ومنطقی بودن وقابل قبول بودن روال داستان.(قابل باور بودن)
5- گزیده گویی : حاشیه روی زیاد نداشته باشدوبه مسائل فرعی زیاد پرداخته نشود.
6-زبان قصه متناسب با گروه وقشر خواننده باشد.
7- عفت قلم را رعایت کرده وحرف های غیر اخلاقی ننویسندکه زشت وموهن باشد وتقوا را در نوشتن هم رعایت کنند.
8-با مسائل داستان ،ریشه ای برخورد کنند نه سطحی.
9- یکدست بودن نوشته وهماهنگی وارتباط دقیق بین تمام اجزای قصه ،مهم است.
10- نثر را از خشکی وبی روحی درآورده واز آرایه های ادبی وضرب المثل و... کمک گرفته شود.
11-انتخاب واژه های خوب وکلیدی .
12-معروف است که در داستان سه تا "ک" را باید در نظر گرفت و به کار بردتا خوب از آب در آید.
آن سه تا کاف "کی ،کجا،کی "یعنی چه کسی ،چه زمانی و در چه مکانی این اتفاقات افتاد؟
--------------------------------------------------------------------------------------------
امروز ،کل زاویه دیدها را کار کردیم.
بچه ها درس" قلب کوچکم را به چه کسی بدهم "را که با زاویه دید اول شخص نوشته شده برعکس وبا زاویه دید سوم شخص خواندند ونوشتند ودرس کژال را که با زاویه دید سوم شخص نوشته شده با زاویه دید اول شخص خواندند .
در ضمن یک داستان هم با زاویه دید دوم شخص نوشتند که جالب بود.
برای پایه سوم راهنمایی هم ، چون به فصل زیبایی های آفرینش رسیده ایم ،کلی عکس های زیبا از طبیعت به نمایش گذاشتم که جالب بودند.
در مورد کتاب توحید مفضل و کتاب داناج هم صحبت کردیم.
برای آنها توضیح دهید تا یک داستان نمادین بنویسند. نماد ، رمز یا سمبل
در لغت ،به معنای با چشم و ابرو و دست ودهان اشاره کردن است واصطلاحا به هر علامت ،نشان کلمه یا عبارتی گفته می شود که دارای معنا ومفهوم خاص ،بجز معنای اصلی خود باشد.
انسان برای شناخت پیرامون خود از تجربه ،حواس ونیروی عقل استفاده می کند وپدیده ها را کشف ودرک می کند اما وقتی به شناخت اموری می پردازدکه بیرون از حواس وتجربه ی اوست ،درک وفهم آن ها دشوار می شود. ناچار برای شناخت آن ها از تخیل واحساس خود کمک می گیرد واز زبان رمزی یا کلمات نمادین ،استفاده می کند.
براین اساس هر پدیده ی جاندار، یا بیجان می تواند با مفاهیم مقایسه شود. این سخن ،دقیقا به معنای جانشین کردن چیزی به جای چیز دیگر نیست. بلکه کاربرد تصویرهای قابل لمس برای بیان معانی واحساسات وعواطف است. ابتدا وجه مشترک آنها شناسایی می شود. سپس هر یک از جنبه ها ی اشتراک ،رمز چیز دیگر می شود. این نوع بیان رمز آمیز ، موجب زیبایی وتوانمندی زبان می گردد. شاعران ونویسندگان با استفاده از تخیل و آوردن شخصیت های غیر انسانی ،ذهن آدمی را وادار می سازند تا شبیه آنها را در جامعه واطراف خود پیدا کنند.
این گونه داستان ها را " داستان های رمزی ونمادین " می گویند.
"کلاغ " نماد خبرچینی وبد یمنی ، " طوطی " نماد تقلید کننده ، " اسب " مظهر نجابت و "
کبوتر " مظهر صلح ومظلومیت است.
در این جا برخی از نمادها ونشانه ها در نوشته ،که به زیبایی هنری آن می افزاید،آورده
شده است.
آسمان = ایثار وبخشندگی آینه = صفا وپاکی بادصبا= پیام رسانی
باران= آزادی ، رحمت پروانه= عاشق چشمه= پاکی
خورشید= بخشندگی درخت بید= افراد ترسو و سازش کار
دریا= بخشندگی رود= جنبش وتکاپو درخت سپیدار= بی حاصلی
زیتون=صلح وآشتی ،پیروزی و نماد کشور فلسطین ،نماد پایداری و ماندگاری
سرو= آزادگی وجاودانگی شب= ظلم وستم
شمع= معشوق، پرگویی شیر= شجاعت صدف= خاموشی ، سکوت
طاووس= زیبایی وغرور صلیب= مسیحیت عقاب= بلند پروازی
غروب خورشید= مرگ ققنوس= هویت وموجودیت یک ملت
کوه= استقامت گل سرخ = عشق، طراوت گل نیلوفر= عرفان
گون= انسان گرفتار واسیر لاله= خون شهید هما= سعادت
ماه= ایثارگری وبخشندگی ، زیبایی هلال= اسلام نسیم= انسان آزاده
نی= انسان غریب دور افتاده از وطن
حالا شما به همین صورت نماد حیواناتی را که گفته نشده بنویسید.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
داستان نویسی در کلاس
قدرت تخیل دانش آموزان ،همیشه مرا به هیجان می آوردو با خود فکر می کردم همکاری بیشتری با آنها خواهم کرد تا پی ببرم چگونه بدیهه گویی آنان ،می تواند باعث رشد استعدادهای خلاق آنان شود . من نوشته های آنان را جمع آوری کرده و در سال های بعد به عنوان نمونه کار ،برای دیگر دانش آموزان می خوانم.
وقتی به بچه ها می گویم داستان ها را تغییردهند ،شاهد هستم که چگونه آنان ،این قصه ها را متناسب با جهان خود از نو می سازند
چگونه یک داستان بنویسیم؟
همه می دانند که نوشتن یک داستان،کاری راحت و ساده نیست.داستان کوتاه،همانند نمایشنامه و شعر،نوعی از ادبیات تخیلی است که باید بر احساسات خوانندگان تاثیر بگذارد. ازآنجا که داستان کوتاه،حاکی از تفسیر نویسنده از واقعیت است، باید به گونه ای هنری از زبان استفاده کند که بر تجربیات بشری دلالت کند. چگونه یک داستان کوتاه عالی بنویسیم؟ چه نکاتی را باید در خاطر داشته باشیم تا داستان کوتاه خوبی بنویسیم؟ اینجا یک راهنمای سریع ،برای پاسخ گفتن به پرسش ها ارائه می شود:
1- بخوانید
خواندن برای هر کسی که می خواهد بنویسد، ضروری ست. برای نوشتن یک داستان کوتاه خوب، باید در ابتدا داستان های کوتاه دیگران را بخوانید. خواندن نه تنها انگیزه و الهام لازم برای نوشتن داستانتان را به شما می دهد، بلکه به شما می آموزد چگونه دیگر نویسندگان بر خواننده تاثیر می گذارند و همچنین یاد می گیرید که از سبک های آن نویسنده ها به عنوان پایه ای برای خلق سبک و تاثیر متعلق به خودتان استفاده کنید.
تکلیف: داستان هایی را که تاکنون خوانده اید نام ببرید.
2- الهام بگیرید
یک نویسنده باتجربه و حرفه ای ،نیازی به الهام ندارد.چون افکار او به طور طبیعی ،روان می شود و کافی است که آنها را در کلمات تعبیه کرده و روی کاغذ پیاده کند. اما نویسنده های تازه کار ،باید الهامی داشته باشند .چون نه تنها داشتن الهام به شما کمک می کند که اولین پاراگرافتان را بنویسید .بلکه شما را یاری می دهد تا انتها پیش روید. الهامتان ممکن است به شکل یک شیئ باشد؛ یک شخص خاص یا رویدادی که نمی توانید فراموشش کنید.
3- داستانتان را در ذهن مجسم کنید
به چیزی فکر کنید که می خواهید درباره اش با خوانندگانتان حرف بزنید. فرض کنید می خواهید داستانی درباره دو نفر که عاشق هم می شوند، تعریف کنید. آن دو چگونه افرادی هستند؟ چه چیزِ آنها برایتان جالب است که می خواهید به خونندگانتان منتقل کنید؟ روی این موضوع تمرکز کنید و به موضوعات دیگری که می خواهید به این زوج پیوند دهید، فکر کنید. فرض کنید والدین دختر موافقِ رابطه آنها نیستند. خود این والدین چگونه آدم هایی هستند؟ برای اینکه آن دو را از عشق شان منصرف کنند، چه کار می کنند؟ پاسخ به این سوالات ممکن است علامت خوبی برای آغاز داستانتان باشد. شما از اینجاست که باید اندیشه ای درباره آنچه خواهید نوشت، فراهم کنید.
دبیر باید به موضوع یابی ،یافتن سوژه ی مناسب ، به دانش آموزان کمک کند.
اگر موضوع داستان ابتکاری وخلاقانه و به روز ومتناسب با گروه سنی مخاطب داستان باشد،کلید موفقیت اولیه روشن شده است.
4- صحنه ها را بچینید
برای آنکه نوشته یتان با رویدادهای از پیش اندیشیده شده داستانتان ،هماهنگ باشد، ترسیم صحنه های داستانتان در یک کاغذ دیگر بسیار مفید است. شخصیت های احتمالی و رویدادهای اصلی داستانتان را ردیف کنید. لازم نیست این لیست شامل جزئیات زیادی از شخصیت ها و اتفاقات باشد چراکه قرار است این فهرست،فقط طرحی باشد از آنچه داستانتان به نظر خواهد رسید.
5- زاویه دیدتان را انتخاب کنید.
اینکه داستان از زبان چه کسی و چگونه تعریف می شود، برای یک داستان کوتاه بسیار مهم است. این نظرگاه به شدت حس و حال داستان را تغییر می دهد. به همین خاطر قبل از اینکه زاویه دیدی را که در داستان به کار خواهید گرفت انتخاب کنید، به دقت فکر کنید. ولی هر زاویه دیدی را که در این مرحله انتخاب می کنید، تا پایان داستان باید به آن پایبند باشید و تغییرش ندهید.
اغلب خود داستان به ضرورت ذاتش ، زاویه دیدی را به نویسنده تحمیل می کند.یا نویسنده به نسبت توانمندی ها ودانش هنری خویش ، نوعی زاویه دید را برای اثرش انتخاب می کند.
زاویه دید به نوعی از روایت گفته می شود که نویسنده از آن طریق می خواهد قصه اش را پیش ببردو نویسندگان ،معمولا از زاویه دید سوم شخص و اول شخص ،استفاده می کنند.اما گاهی نویسندگانی زاویه دوم شخص را هم به کار می برند.
در زاویه دید اول شخص ،دست نویسنده برای ارائه افکار واحساساتش بازتر است.
در زاویه دید دوم شخص ،خواننده در جای جای اثر ،حضور شخصیت داستان را در برابر افکار خود احساس می کند.گویا با او در برابر یک آینه حرف می زندوالبته به تجربه وتوان هنرمندانه ای نیاز دارد.زیرا خواننده را به گونه ای خاص به دایره داستان می کشاند.اما با اثر آن گونه همذات پنداری نمی کند که در زاویه دیدهای دیگر.
در زاویه دید سوم شخص ،همه ی شخصیت ها مانند عروسک های خیمه شب بازی با دست توانای نویسنده به بازی در می آیند.
تکلیف: اگر داستانی با زاویه دید اول شخص ،نوشته اید به زاویه دید سوم شخص برگردانید.ویا بالعکس.مثلا تبدیل داستان کژال به زاویه دید سوم شخص و داستان قلب کوچکم را به چه کسی بدهم به زاویه دید سوم شخص .
6- شخصیت ها را بسازید.
برای یک داستان کوتاه،حداکثر سه شخصیت اصلی ،خلق کنید. کاراکترهای اصلی زیاد ،داستان را پریشان، درهم و برهم و گیج کننده می کنند چون هر شخصیت جدید با خود بُعد تازه ای به داستان می دهد. شخصیت ها نباید آدمک هایی مقوایی باشند. هر شخصیت باید متناسب با ویژگی های خاص آن شخصیت سخن گوید. آنها باید باورپذیر و درعین حال اسرارآمیز باشند.
همان طور که در سینما ،تصویر حرف اول را می زند ،در تئاتر،دیالوگ ودر نقاشی رنگ . شخصیت پردازی ،توان وقدرت نویسنده را آشکار می کند.
شخصیت در داستان ،شامل یک یک افراد ،اشیا ، حیوانات ودیگر پدیده هایی است که نویسنده ،در اثری واقع گرا یا فانتزی ویا طنز ویا دیگر شیوه های هنری انتخاب می کند تا داستان ،برمحور آن شخصیت ودیگر شخصیت ها پیش برود.
7- یک مقدمه خوب فراهم کنید.
وقتی همه چیز طراحی و برنامه ریزی شد، پاراگراف اول را به سرعت بنویسید. صحنه را بچینید و شخصیت های اصلی تان را معرفی کنید. این صحنه ،باید جایی باشد که شما خوب می شناسیدش تا قادر باشید جهت توصیف واضح آنجا از تصاویری که در خاطر دارید، بهره بگیرید. باید پاراگرف اول چنان جالب باشد که خواننده توجهش جلب شده و تشویق شود تا داستان را تا انتها بخواند. نکته مهم این است که در این پاراگراف، جزئیات مهم و نیز قسمت اصلی کنش را پشت پرده نگهدارید تا معمای داستان فاش نشود.
8- یک نقشه خوب طرح کنید.
ابتدا اتفاقاتی را که قرار است نهایتا مشکل یا چالش اصلی را برای شخصیت (یا شخصیت های) اصلی خلق کنند، طراحی کنید. سپس گره های داستانی را پی ریزی کنید تا خواننده ،مشتاق و کنجکاو باقی بماند. همانگونه که داستان پیش می رود، چالش و مشکل اصلی نیز باید پیچیده تر شود و سختگیرانه تر پی گیری شود. به این ترتیب ،نه تنها احساسات خواننده برای خواندن ادامه داستان برانگیخته خواهد شد بلکه بر داستان ،متمرکزتر خواهد شد.
9- نگویید بلکه نشان دهید.
شخصیت ها ،مسئول تعریف داستان طی کنش ها و دیالگوهایشان هستند؛ نویسنده نباید آنچه بیان شدنی است را خودش تعریف کند. به جای اینکه بگویید "آنت از دست بهترین دوستش کریستینا به خاطر دزدیدن دوست پسرش خیلی عصبانی بود" بگویید " وقتی کریستینا به طرف آنت آمد و با لبخندی شیرین بر لب به او چشمک زد، آنت در درونش درد شدیدی از خیانتی که به او شده بود، احساس کرد. با خشمی فروخورده و درحالی که به سختی نفس می کشید، گفت: ’امیدوارم از اینکه دوستی خودت را ثابت کردی، خوشحال باشی.‘ "
طبیعی است نویسنده باید به خوبی تک تک شخصیت های داستانش را بشناسد .می توانید از روش مستقیم وتوصیف شخصیت این کار را انجام دهید ویا از روش غیر مستقیم ونمایان ساختن رفتار شخصیت های اصلی داستان.
1-مثال توصیفی: دوستم زهرا خیلی حسود است. همه بچه های کلاس از این ویژگی اخلاقی او بیزارند.
2-مثال رفتاری: زهرا آنقدر شتابان به کیفم نگاه کرد که همه بچه های کلاس متوجه حسادت او شدند.
بله حالت های شخص را نشان بدهیم .به جای این که بگوییم خانم علی زاده غمگین است ودارد گریه اش می گیرد.بنویسید او در خودش فرو رفته بود. صورت برافروخته اش را پایین انداخته واحساس می کردکه دل و روده هایش می خواهد از دهانش بیرون بریزد. انگشتانش را از لای دندانهایش در آورده وبه گوشه چشمانش می مالید.
تکلیف:قهرمان داستانی را که نوشته اید مشخص کنید .حالا با مثال های رفتاری ،شخصیت او رامشخص تر جلوه دهیدواو را به خواننده یا شنونده داستان بشناسانید.
10- از فعل های معلوم استفاده کنید.
داستانتان هرچه بیشتر مملو از زندگی باشد، بهتر است. برای این کار از فعل های معلوم به جای افعال مجهول استفاده کنید. به جای گفتن "گل بوسیله ی جوانا برداشته شد" بگویید "جوانا گل را برداشت"
11- گفتگو را فراموش نکنید
به کارگیری گفتگو و دیالوگ ،به داستان، زندگی می بخشد. از گفتگو فقط برای شاخ و برگ دادن ظاهری به شخصیت استفاده نکنید .بلکه با آن هویت شخصیت هایتان را به خواننده منتقل کنید. از دیالوگ به شکل نقل قول مستقیم استفاده کنید مثل "برو آنجا!" به جای نقل قول غیرمستقیم مثل "زن به مرد گفت که به آنجا برود."
بخش عمده ای از داستان را گفت وگوها تشکیل می دهند و بار عمده در معرفی وپردازش شخصیت هابردوش گفت وگوهاست.
زمانی که یکی از شخصیت های داستان آغاز به تکلم می کند وسخنی می گوید ،پنجره ای به روی خواننده می گشاید تا خواننده بداند با چه کسی واز چه طبقه ای ،از کدام قشر اجتماعی ،با چه فرهنگی ،از کدام اقلیم ،با چه بینشی وچه نیاز وآرزویی آشنا می شود. تا زمانی که شخصیتی سخن نگوید ، او را نخواهیم شناخت. گفت وگوها ما را با انواع گویش های محلی ،قومی ، نژادی آشنا می کنند .
داستان نویس ،باید در گفت وگوی اشخاص داستان ، موقعیت اجتماعی ،تحصیلی ،فرهنگ ومنافع آنهارادرنظر بگیردو کلماتی را در دهانشان بگنجاند که نشان دهنده ویژگی های شخصی وعمومی شان باشد.
داستان نویس در این گفت وگوها ،می تواند بسیاری از مسائل داستانش را حل کند .شخصیت ها را معرفی کند. اطلاعات لازم را به خواننده بدهدودر حد متعادل باید از گفت وگوها استفاده کند.
تکلیف:فقط گفت وگوهای قهرمان داستانتان را دوباره بنویسید.
12- فرهنگ لغت دم دست داشته باشید.
یک مرجع خوب (مثل یک فرهنگ لغت یا واژه نامه) برای خلق یک داستان خوب ،حیاتی است. می توانید از آنها برای چک کردن املای کلمات و یافتن بهترین کلماتی که برای توصیف به کار می آید ، استفاده کنید. به جای یک جمله ی طولانی یا یک پاراگراف طویل سعی کنید از حداقل کلمات برای انتقال آنچه می خواهید بگویید، استفاده کنید. اغلب اوقات یک کلمه مناسب و محکم بهتر از پاراگرافی پر از کلمات تجملی و پوچ است.
13- پایان داستان را مختصر برگزار کنید.
توصیه می شود که پایان داستان با تدبیر و اندکی پیچش همراه باشد. پایان تان یگانه باشد ولی به پایانی شل و ول اکتفا نکنید. باید رضایت بخش باشد ولی نه قابل پیش بینی. باید به خاطر داشته باشید که پایان، بهتر است کوتاه باشد ولی نه آنچنان موجز و ابتر که خواننده احساس کند پا درهوا مانده است. پایان شما باید همه چیز داستان را از آغاز تا انتها به هم پیوند دهد و دربرگیرد.
14- باخوانی و ویرایش کنید.
بعد از اینکه آخرین کلمات داستان را کنار هم گذاشتید، زمان آن فرا می رسد که چرخه ویرایش را آغاز کنید. با دقت سراغ نوشته بروید و تمام اشتباهاتی را که در ساخت جملات، لغات مورد استفاده و نیز قالب بندی مرتکب شده اید، اصلاح کنید. علامت های نگارشی، انتخاب صحیح کلمات و واژه بندی، املا، دستور و توصیف را از قلم نیاندازید. لغات ، عبارات و حتی پاراگراف هایی را که با عناصر اصلی داستان هماهنگ و همسو نیستند، خط بزنید. بعد از اینکه این کار را کردید، نوشته را تا چند روز و حتی چند هفته کنار بگذارید و بعد دوباره سراغش بروید؛ بخوانید و ویرایش کنید. در موقعیت ها و فرصت های مختلف داستان را بارها و بارها بازخوانی کنید. با این کار متوجه چیزهای مختلفی در داستانتان خواهید شد که ممکن است بخواهید آنها را تغییر دهید تا به بهترین شکل ممکن اش درآید.
15- بگذارید دوستان خطاهایتان را گوشزد کنند.
دوستانتان را وادارید که نگاهی به کارتان بیاندازند. احتمالا آنها تنها قادر خواهند بود که اشتباهات و خطاهایی را ببینند که از چشم شما دور مانده اند. مثلا ممکن است آنها به بعضی کلمات یا جملات گیر دهند که اتفاقا شما عاشقانه دوستشان دارید. در چنین وضعیتی ،باید بین تغییر یا حذف کامل آن موارد یکی را انتخاب کنید.
نوشتن یک داستان کوتاه ،شاید آسان نباشد ولی غیرممکن هم نیست. با دانستن اصولی درباره عناصر اصلی و اندکی شور و انگیزه و البته شکیبایی می توان تنها با داشتن ایده هایی محدود، داستانی نوشت.
----- داستان کوتاه نویسی
به نظر من سخت ترین سبک نویسندگی، نوشتن داستان های کوتاه است و به
تخصص های بسیار ویژه ای احتیاج دارد که کار هر نویسنده ای نیست و هنر خاص
خود را می طلبد .
برخی از نویسندگان ،برای اینکه مطالب خود رابه خواننده القا و یا تفیهم کنند در قالب
داستان های چند صد صفحه ای ،این کار را انجام می دهند ولی یک داستان نویس کوتاه ،
از بین میلیون ها کلمه و جملات و اندیشه های مختلف بهترین ها را با سبکی جذاب
بدون این که از سر وته مطلب کم یا زیاد شود به نوشته های خود ارزش می بخشد.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که امروزه به دلیل مدیریت زمانی و تنگی وقت
فراغت بهترین نوع داستان نویسی جهت صرفه جویی در وقت است وخوانندگان
.مخصوص خود رادارد
ماجراهای داستان های کوتاه ،پیچیدگی خاصی نداردومعمولا با ضربه ی پایانی که
همراه با پیام اثر است ،خاتمه می یابد.
درون مایه همه داستان های کوتاه ،دغدغه های همیشگی بشر است وویژگی
اصلی آنها هم چون آثار کلاسیک، تمرکز بر پیام اخلاقی وانسانی است.
قهرمان داستان باید تحت فشار قرار گیرد. چون شخصیت واقعی هر کس در
شرایط سخت وطاقت فرسا، نمایان می شود. درون مایه یعنی فکر اصلی وپیام آن
قوی باشد.ختم داستان هم اهمیت زیادی دارد. اگر پایان داستان بی مقدمه یا
تلگرافی باشد،کل اثر در نظر خواننده رنگ می بازد.
اهداف :
1- تمرین نویسندگی 2-تقویت قدرت تخیل واستدلال
3-توجه به مسائل روز مره وکاربرد آن ها در متن داستان ها
4-توانایی نوشتن متن یا داستان ناتمام
5-استفاده از مناسب ترین واژه ها وبهترین تعبیرهابرای تاثیر ونفوذ کلام در نوشتار
6- تشخیص یک نوشته مطلوب از میان نوشته ها 7-توانایی پیش بینی نتیجه ی یک داستان
8-توجه به هدف وپیام یک نوشته ورسالت قلم 9- خلق یک اثر ماندگار
------------------------------------------------------------------------------------- تغییر داستان ها سر کلاس
گرگ ناقلا که دید بز زنگوله پا از خانه بیرون رفته در خانه مامان بزی را به صدادرآورد. شنگول پرسید: کیه؟ گرگ گفت: منم، منم مادرتون شیر یارانه ای آوردم براتون. شنگول گفت: تو مادر ما نیستی. چون شیر که دیگه یارانه ای نیست وتو دروغ می گوئی.
گرگ با دست محکم زد تو پیشانیش و رفت و چند دقیقه ی دیگه برگشت و دوباره در زد و گفت: منم، منم مادرتون شیر مدت دار آوردم براتون.
منگول گفت: اگه تو مادر مایی بگو ببینم یه پاکت شیر رو چند خریدی؟ گرگ کمی فکر کرد و گفت: هزار تومن. منگول گفت: برو گرگ بی حیا! تو مادر ما نیستی چون شیر در عرض این هفته شده هزار و صد تومن هرچند نرخ تورم هنوز یه رقمیه!
گرگ دوباره زد به پیشانیش وگفت باز هم خرابکاری کردم و به سمت بقالی سر کوچه به راه افتاد ولی هرچیزی خواست برای بچه ها بخرد آنقدر گران شده بود که نتوانست و دست از پا درازتر برگشت پشت درخونه مامان بزی ودوباره دررا کوبید و گفت: بچه ها! منم، منم مادرتون، با وجود کنترل قیمت ها هیچی نتونستم بخرم براتون. شنگول خندید و گفت: بچه ها! بچه ها! بدوین بیاین این دفعه دیگه واقعا مامان اومده.
و در را باز کردند غافل از اینکه آقا گرگه پشت در منتظر آنهاست و آقا گرگه پرید تو و شنگول و منگول را یک لقمه چپ کردودر حالی که به دنبال نوشابه بعد از ناهار تو یخچال خونه خانوم بزی میگشت تا بخورد با باز کردن درب یخچال که پر بود از هوا ،کلی خجالت کشید و بعد از ورانداز دوروبرش لامپ کم مصرف خانه را خاموش کرد که در مصرف منابع محدود انرژی صرفه جویی بشود و راهش را کشید و رفت.
اما بچه ها، بشنوید از آن طرف که مامان بزی رفت و رفت تا برسه به صحرا و دشت ولی همه جا شده بود باغ و ویلای شخصی و جاده ی آسفالته ودریغ از یه وجب زمین سرسبزو پرعلف" همینجور که دنبال یک وجب علف می گشت ناگهان یک تویوتا کمری مدل سال در حالی که پسر جوانی راننده اش بود کنارش ترمز زد. ننه بزی این طرف را نگاه کرد، آن طرف را نگاه کرد، بعد یاد قیمت شیروگوشت ونون افتاد. خلاصه چند لحظه ای گذشت وتویوتا کمری گردو خاک کرد ودور شد و وقتی گرد و خاک کنار رفت مامان بزی دیگر کنار جاده نبودوخلاصه........
شب که مامان بزی با دست پر به خانه برگشت دید در بازست. اول با خودش گفت کی در را باز گذاشته؟ اینجوری که بر اثر تبادل گرمایی بیرون و داخل خونه، کلی انرژی با ارزش هدر می ره بعد ترسید که نکند صاحبخانه با حکم تخلیه آمده ولی وقتی داخل شددر حالی که با منظره خانه به هم ریخته ونامرتب مواجه شد حبه ی انگوررادیدکه از زیر میزگریه کنان بیرون پریدوهمه ماجرا را برایش تعریف کرد. ننه بزی که شنید بچه هایش را گرگ خورده، دو دستی زد تو سرش و گفت: خاک به سرم شد! گوشت کیلویی هیجده هزار تومن رو گذاشتم دم دست گرگ! بعد ماشین حساب رو برداشت و وزن شنگول و منگول را حساب کرد و دوباره زد تو سر خودش. تازه یادش افتاد که دو نفراز سهمیه یارانه ای نقدی اش هم کم می شود برای همین دوباره زد توی سرش و به حبه ی انگور گفت تو بشین سریال ستایش رو ببین که وقتی برگشتم برام تعریف کنی من هم میرم دخل آقا گرگه رو بیارم.
بعد رفت بالای پشت بام خانه ی گرگه وبا پا کوبید به سقف خانه آقا گرگه. گرگه که یک بسته سوپ آماده را با سه لیتر آب قاطی کرده بود تا شکم بچه هایش را سیر کند دید خاک از سقف ریخت تو سوپ، فریاد زد: کیه کیه! تاپ تاپ می کنه، سوپ منو پر خاک می کنه! یکی از بچه گرگها گفت:بابا!سوپ به جهنم! بگو از جلوی دیش بره کنار خیر سرمون داریم فارسی وان می بینیم ها! گرگ این را که شنید رفت تو کوچه وخانوم بزی را دید. بعد با بز زنگوله پا قرار گذاشتند که عصر وسط جنگل دوئل کنند، حالا چرا همان موقع دوئل نکردند شاید می خواستند تکرار سریال ستایش راببینند بعد با خیال راحت بمیرند.
گرگه رفت پیش دندانپزشک و گفت که چون چند ساعت دیگر باید شکم یک بز را پاره کند می خواهد دندانپزشک دندان هایش را تیز کند. دندانپزشک محترم وقتی هزینه ی تیز کردن دندان را گفت دود از مخ گرگ بلند شد و گرگ گفت: ببینم مگه شما دندانپزشک ها قسم نخوردید؟ دندانپزشک فاکتور خرید جنس هایش را که با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی و خودکفایی در تمامی زمینه ها ده دست می چرخید تا به دست دکتر دندانپزشک برسد نشان گرگ داد، مالیات بر ارزش افزوده را حساب کرد، پول برق و آب و هفته ای یک بار تنظیم دیش ماهواره را هم به اقلام اضافه کرد. گرگ سوتی کشید و دست کرد جیب اش یک نخود فرنگی درآورد و گفت: من با این نخود می خواستم شب برای بچه ها آش بپزم اون رو هم می دم به شما. دندانپزشک که لجش درآمده بود تمام دندان های گرگ را کشید و به جایش پنبه گذاشت.
بز زنگوله پا هم رفت پیش استاد آهنگر و گفت که شاخ هایش را تیز کند. استاد هم هزینه ی تیز کردن شاخ را که اتحادیه داده بود ضربدر افزایش قیمت میلگرد کرد و حاصل را دو بار در ارزش افزوده ضرب کرد و کل هزینه را غیر نقدی با مامان بزی حساب کرد"
خلاصه بچه ها، در دوئلی که در اعماق جنگل درگرفت مامان بزی زد و شکم آقا گرگه را پاره کرد ولی اگر فکر می کنید بعد از یک روز که از هضم شدن شنگول ومنگول گذشته بود شنگول و منگول از شکم آقا گرگه پریدند بیرون باید بهتان عرض کنم که اشتباه فکر کردید! از شکم گرگ فلک زده فقط باد معده خارج شد.
بز زنگوله پا وقتی دید چیزی توی شکم به پشت چسبیده ی گرگ بینوا نیست خواست راهش را بکشد و برود که ناگهان خودرو گران قیمت دیگری در کنارش ترمز کردوادامه ماجرا"
حبه ی انگور هم وقتی سریال ستایش تمام شد یک ساعتی اشک ریخت و بدبختی های خودش یادش رفت بعد هم گرفت خوابید و تا صبح خواب های خوش دید.
+ نوشته شده در جمعه هجدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 7:59 توسط گمنام
|