انشانویسی قدم به قدم 2
تعدادی از فواید شرح حال نویسی در اینجا آورده شده است.
لطفا ادامه فواید را شما نوشته وبه کلاس بیاورید.
1-تجزیه وتحلیل روانی افراد
2-ارزش درمانی و مرهمی برای خاطر پریشان افراد
3-عبرت آموزی و آموزش های اخلاقی
4- به جا گذاشتن یادگاری برای نسل های آینده
5- تبرئه خود
6-گذران اوقات فراغت
7- حفظ میراث و مفاخر فرهنگی
8- تدوین تاریخ سیاسی و اجتماعی و تاریخ تمدن وفرهنگ
تکلیف1-شرح حالی از دانشمندان وبزرگان علمی ایران یا جهان تهیه کنید ودر کلاس به صورت گزارش
شفاهی ،ارائه دهید تا هم روحیه تحقیق وپژوهش ،در شما ایجاد وتقویت شود وهم همانند سازی
والگو برداری در جهت صحیح ،پرورش داده شود.
تکلیف2- شرح حال مفصلی ،از یکی از افرادی که در فامیلتان فوت نموده اند تهیه کرده وبنویسید.
می توانید از روش مصاحبه که در قسمت قبلی آمده است ،استفاده کنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
3- کاریکلماتور نویسی: یعنی کاریکاتوری که با کلمات به ثبت می رسد.
1-بادکنک یک سوزن به خودش زد ولی فرصت نکرد یک جوالدوز به دیگران بزند.
2-خاطراتم بین ورق های آلبوم زندانی اند.
3-تصمیم گرفت رژیم بگیرد رژیم اورا گرفت.
4-بیچاره ابری که ناخواسته بارور شود.
5--پرنده مي داند كه گربه براي چيدن ميوه از درخت بالا نمي رود.
6- سوراخ موش،روزنه ي اميد گربه مي باشد.
7- آخرين برف،كفن زمستان است.
8- حاصل جمع دستها مي تواند كره ي خاكي را از روي زمين بردارد.
9- حاصل جمع پاها ،مطمئن ترين وسيله براي رسيدن به مقصد است.
10- به عقيده گربه،خوشمزه ترين ميوه درخت،پرنده است.
11-اگر برف مي دانست كره ي خاكي اينقدر كثيف است ،هنگام فرود آمدن
لباس سفيد نمي پوشيد.
12-به گل های قالی آب دادم. آبیاری قطره ای وشبانه.
13-وقتي پاهايم اختلاف عقيده پيدا مي كنند ،بر سر دوراهي قرار مي گيرم.
14-عمر پاييز، صرف پر پر كردن گلها مي شود.
15-پرواز،فرصت نمي دهد كه گربه از درخت،پرنده بچيند.
16-گربه پرتوقع انتظار دارد ،موش به خودش سس گوجه فرنگي بزند.
17-قفس خالي را به اندازه همه پرندگان دوست دارم.
18-درد را از هر سو نوشتند درد شد .
19- از بیم طلوع خورشید، موهای شب یکپارچه سفید شد .
20- با مرگ مغزی افکارش یتیم شد .
21- باد خیال، حواسم را ربود.
22- بعضی از آدم ها قبل از اتمام تاریخ مصرفشان فاسد می شوند.
23- صدای عشق را پشت نگاهش غافلگیر کرد.
24- روی ماهت را گرفته بودی ،نماز آیات خواندم.
25- پایانه ،جان می دهد برای آغاز سفر.
26- برف ،درخت را سر به زیر کرد.
27- ابرهای پاره پاره نشان دهنده آن است که در آسمان هم فقر وجود دارد.
28- سرش که سوت کشید قطار ایستاد.
29- آسمان زیباست اما نباید بیش از حد سر به هوا بود .
30- به قدری شکمو بود که حرف هایش را هم می خورد .
31- زندگی یعنی سوخت و ساخت و پاخت و نباید باخت .
32- حرف های خام به مغزم صدمه می زند .
33- از تنفر متنفرم .
34- تنها پشت گرمی اش آفتاب داغ بود .
35- با پای لنگ و دلی غمگین هیچ وقت به شادی نمی رسیم .
36- در مواقع بیکاری مشغول قتل عام ایام هستم .
37- هیچ کس گرسنه نیست همه روزی چند وعده گول می خورند .
38- برای رسیدن به هدف باید رسیده شد.
39- از گرمي صدايش، گوشي تلفن داغ شد.
40- فردا اولين روز از بقيه عمر ماست.
41- براي روشن کردن منظورش همه چيز را به آتش کشيد.
42- رشته سخن را به دست گرفت و کلاهي نو براي مردم بافت.
43- فقط آدم پرحرف سکوت ذخيره مي کند.
44- امروز همان راه حل هاي ديروز است.
45- وقتی از چشمم افتاد دست و پایش زخمی شد .
46- خنده ، اسلحه ای بزرگ در جنگ زندگی است .
47- بهترین و راحت ترین جا برای زندگی ، زندگی در رویاست .
48- بچه های فقیر، فقط در زنگ انشاء به کنار دریا می روند.
49- هر داغی، سردمی شود اما هیچ پخته ای خام نخواهد شد.
50- بعضی از کشور ها وسایل ارتباط جمعی دارند و بعضی وسایل اغفال جمعی.
51- فریاد کشیدنی است ، اما کمتر وزن می شود .
52- بعضی ها به عرض زندگی فکر می کنند و بعضی ها به طول آن .
53- سر شناس تر از آرایشگرها کسی را نمی شناسم .
54- همیشه درست می گویم اما نمی دانم چرا حق با دیگران است .
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
می توانید به بچه ها بگویید با کلمه های ریاضی انشا یا متنی ادبی بنویسند واین دو را تلفیق کنند.
بیاییم زاویه دیدخود را عوض کرده واز گوشه خود بینی خارج شویم . به شعاع بی نهایت نیمنگاهی بیندازیم " دایره هستی بزرگتر از اینهاست که ما در آن جمع شده ایم قطر دایره هستی رااندازه نیست .شش گوشه دلمان امن باشد که خدا به نسبتمعرفت همه چیز را تقسیم کرده است . دعا کنیم زیر خط فقر باقی بمانیم ولی از خط راست خارج نشویم . خدا کند حجم ظرفیتمان آنقدر باشد که بتوانیم حداقل یک شعاع از انوار خورشید را در آن جمع کنیم . در زیر مجموعه هستی هر کسسهمی دارد خدا کند به اندازه سهم خود تمنا داشته باشیم . منفی بافی را کنار گذاشته و خاطر جمعباشیم که لطف خدا بی نهایت است . خدا کند دفتر حساب زندگیمان صحیح و بی غلط باشد تا حداقلصورت مسئله زندگیمان را خودمان بتوانیم بخوانیم . خدا کند توان رویا رویی با محاسبه اش را داشته باشیم و با قامتی قائم واستوار در محکمه اش حاضر شویم .
خدایا! شکر که تو را حدی برایت متصور نیست. سپاس تو را که بی نهایت مهربانی و بی شمار پاک .
خدایا! حمد و سپاس از آن توست که محیطی بر تمام عالم و تو تکیه گاهی بر تمام موجودات.
خداوندا! بنده ای هستم سراپا تقصیر که وجودم بر محور حیات در محاصره پیکانهای شیاطین است.
خدایا! دستم را بگیر که من کسری از توأم و وجودم از آن توست و همه مرا به نام تو می شناسند که من مشتقی از حد بی انتهای توام.
پروردگارا! ببخشای مرا آن لحظه که من بر عمودی غیر از تو تکیه می کنم و همه ستون ها ناپایدارند وقتی تو نباشی. بارالها! نمی خواهم فقط محیط زندگی ام از نام و یاد تو پر شود که من طالب آنم که مساحت وجودم از تو پر شود. معبودا! تو آن قدر گویایی که من از وصف تو ناتوانم بند بند وجودم از شعاع نور توست که گرم و روشن می شود. من می خواهم به تو برسم بدون آنکه لحظه ای بیم تقسیم و تردید داشته باشم.
الها! قلبم از فرآورده هایی انباشته شده که گاه تراکمی از نادرست هاست.
خدایا! من چون مثلثی هستم که می خواهم زاویه کارهایم قایم به وتری باشد که نام تو بر تارک آن نقش بسته باشد.
خدایا! می خواهم از ۱۰۰ درصد زندگی تو آن را پرکنی وقتی تقسیم می کنند تو باشی وقتی جمع می شوم تو شوی و آن گاه که مرا ضرب می کنند حاصل آن تو یعنی بی نهایت باشی اما مباد آن لحظه که منهای تو باشم.
خداوندا! آن روز را برسان که روح و جسم در تقارن هم و در موازی دستورات تو باشد.
بارالها! در روز معاد ترازوی اعمال مرا آن سان کن که کفه خوبی هایش ولو به ذره ای سنگین تر از اعمال ناشایستم باشد.
پروردگارا! مرا کمک کن، قلبم و جانم آن قدر وسیع شود که هکتار هکتار آن را بذر دوستی بکارم و مهربانی درو کنم.
خداوندا! تمام اعمال نیکم را به توان (n) برسان و آنها را هدیه می کنم به مساحت ۸+۶ تنی که گل وجودم از آنها سرشته شده است.
بارالها! ۱۰۳*(۲*۶۲) صلوات بر ۳-۸ نور مقدسی که آدم به نام آنها توبه نمود.
خدایا مرا ببخشای و در دایره زندگی مرا حیران خودت کن!
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
طنز، بخشِ جذّاب، شیرین، فاخر و ارزشمند ادبیّات است که قادر است به «درس» تبدیل شود و آموزش دهد...
از الزامات درس این است که؛ قابلیتِ اندیشه ورزی، استدلال و استنتاج داشته باشد و چون با عنصر خنده همراه است، می تواند امر مقدّس یاددهی ـ یادگیری را تسهیل کند، عمق بخشد و پایدار نماید.
خیلی زود مخاطب را جذب می کند و تحت تأثیر قرار می دهد. زیرا انسان ذاتاً دردگریز و شادی طلب است. طنز، براي تفريح و سرگرمي نيست. خنده ي طنز، در واقع انتقاد و پوزخند است براي سرزنش رفتارهاي نادرست فردي و اجتماعي. به همین دلیل است که طنز، سازنده است، نه تخدير كننده و مخرّب. اگر كسي طنز را صرفاً شوخي و برای خنده تلقّي كند و به ابعاد ديگرش ـ به ويژه بُعد انتقاد و هشدارِ آن توجّه نداشته باشد ـ طنز را نشناخته است. به عبارت ساده تر؛ خنده ی طنز از سر دلسوزي و علاقه است که مخاطب را به ژَرف انديشي و عبرت گرفتن و درس آموختن می کشاند. بنابراین خندة طنز نمی تواند خنده ی بلند (قهقهه) باشد. به عبارت باز هم ساده تر؛ خنده ی طنز، لبخند و تبسّم است که با تفکّر عجین شده است.
لبخندِ طنز انسان را شاداب و فعّال مي كند تا به عنصري سازنده براي خود و جامعه تبديل شود. بنابر این اگر طنز نباشد، آگاهي، سازندگي و شادابي نخواهد بود. جايي كه آگاهي، سازندگي و شادابي نباشد، روح و روان آدمي رنجور مي شود و عقل و خردش زايل مي گردد.
خنده ي طنز خنده ي سطحي و زود گذر نيست، خنده اي است عميق، براي جلب توجّه، براي هشدار، و برای آگاهي و اصلاح. خنده ای است در راستای تفکّر برای بسامان کردنِ نابسامانی ها. خنده ی طنز در واقع پوزخند و ریشخند است به آن ها که رسالت انسانی خود را فراموش کرده اند و احساس مسؤولیت ندارند و به جای دغدغه ی انسان بودن، بی تفاوتی پیشه کرده اند.
طنز در ذات خود این رسالت را دارد که درس اصلاح دهد و با لطافت، نرمی و شیرینی به آدمی آگاهی بخشد.
طنز هنر است. و طنزپرداز هنرمند. هنرمندي كه خوبي ها و بدي ها را درست و دقیق مي بيند، آن گاه از خوبي ها ستايش مي كند و از بدي ها گِله و شكايت. امّا گله و شكايتش را با لحن و زبان جِدّ اظهار نمي كند، بلكه با مزاح و ریشخند همراه مي كند تا در مخاطبش زودتر و بهتر اثر كند.
طنزها ويژگي ها و برجستگي هاي خاص خود را دارند. مانند استدلال، انتقاد، ایهام، تفكّر برانگیزی، حاضر جوابي، حکمت، سرزنش، فرح بخشي، لبخند، منطق، هشدار...، امّا به طور کلی مي توان براي تمام طنز هاي فاخر و مستحكم سه ويژگي اصلي را در نظر گرفت:
خنده بر لب. انديشه در ذهن. و گاهي غصّه بر دل!
طنز، درس است. و به معنی واقعی کلمه؛ تعلیم و تربیت است. به عبارت ساده تر؛ لبخند شیرین طنز به تعلیم و تربیت، چون با اندیشه ورزی و تفکّر همراه است، در راستای «آموزش» و «پرورش» و ارتقای انسان ها، سازنده و زندگی ساز است و نقش و تأثیر آن انکارناپذیر است.
طنز علاوه بر آموزشِ راهکارهای درست زندگیِ روزمره، می تواند افق دید آدمی را آن قدر گسترش دهد که دائم در خود به خلّاقیت و قدرت کشف برسد و استعدادهای نهفته ی خود را شکوفا نماید و از ورای حوادث و اتّفاقات کوچک و خنده دار، درس های بزرگ و حیات بخش بگیرد.آن قدر بزرگ، فاضل، فرهيخته و توانمندكند كه به آرامش حقيقي و شادي عميق برسند، به شرط آن که انسان ها طنز و کارکردهای آن را بشناسند و تشابه و تفاوت آن با هزل و هجو ـ و نیز شوخي، شوخ طبعي، فكاهي، لطيفه، لودگي، مزاح، مطايبه... و حتّی«جوک jok » ـ را بدانند و صرفاً به خندیدن اکتفا نکنند.
متأسّفانه جایگاه طنز، شادی و فرح بخشی در کتاب های درسی مدارس و واحدهای درسی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی، سال هاست که مورد غفلت قرار گرفته است. و جای شگفتی است که چرا مسئولان، از این عنصر سازنده و آموزنده، آن طور که باید و شاید استفاده نکرده اند؟![10] جای شگفتی است که چرا هنوز در دانشگاه ها رشته ی طنز ـ و یا دست کم واحد درسی طنز ـ وجود ندارد؟!
...به امید آن که روزی واحدهای درسی طنز و حتّی رشته ی مستقل طنز در دانشگاه های سراسر جهان به ویژه مراکز آموزشی فارسی زبان ایجاد شود و معلّمان و مدرّسان از قدرت سحرآمیز طنز برای بهتر آموختن بهره گیرند (مشروط بر آن که به مخاطبان خود، طنز واقعی و فاخر را بشناسانند تا فرایند امر مقدّس یاددهی، یادگیری تسهیل و تلطیف شود و حرمت و دوستی معلّم و دانش آموز ـ استاد و دانشجو ـ نهادینه شود، نه این که ساحت مقدّس طنز و کلاس درس با هزل و هجو اشتباه گرفته شود و حرمت کلاس با لودگی خدشه دار گردد).
...من خیلی تلاش کردم که انسان ها بفهمند، امّا خندیدند!؟
می توانید آموزش ها را با هم وتلفیقی داشته باشید ودر وقت کلاس صرفه جویی
کنید. مثلا در اینجا نمونه ای از نوشته های گفتاری ،دیالوگ و مونولوگ ونیز متن طنز
و آرایه ی تشخیص را با هم می توانیدبرای نمونه بخوانید وکار کنید.
ابرای آسمون، دو دسته شده بودن !یه دسته لباس سفید پوشیده بودن ،یه
دسته لباس سیاه! یه بار ،یه غرش رعد آسا کردن .بعد هم ،همچین سرشونو به
هم زدن که برق از کلهشون پرید !جوری که تمام شهر زیر پاشون روشن شد!
بعد از چند لحظه سکوت ،هر کدوم از ابرا با یه عقب گرد جانانه ،دوباره سرشونو
به هم کوبیدن که برقشون ،حتی شهرک های اطراف و یکی دوتا از روستاهای
زیر پاشونو مث روز روشن کرد. چند تا بچه ابر کوچولوی سفید ،از ترس رفته بودن
گوشه ی آسمون و های های گریهمی کردن! اونا ،اشکاشونو می ریختن تو
یه باغ زیبا وپر از گل و شکوفه !باغ می گفت :"بیاین تو بچه ها !خوش اومدین !"
در این موقع یه ابر فریادی کشید و با خشم و عصبانیت ،گردنبند مرواریدشو ،کند وداد
زد که : "هرچی می خواد بشه بشه !من دیگه طاقت خودنمایی و حرفای مفت
شمارو ندارم!" ابرای سفید گفتن : "انگار که ما حوصله ی فریادهای آسمون قلمبه ای
تورو داریم! چهخبره؟؟؟صدا تو به سرت انداختی که :این منم طاووس علیین شده "
! برو خدا باباتو بیامرزه! "
توی همین فرصت، خورشید خانوم هم که گویا از ترس ،دست کمی از بچه ابرها
نداشت ،با خودش گفت : "اینا چی می گن ؟!حتما بعد از خودشون و زمین نوبت
منه که به جنگم بیان !آهان فهمیدم!بهتره برم تیر و کمونو بیارم و آماده باشم که
تا عقب رفتن،فوری بیام جلو و یه برق چشمی با این تیر و کمون رستمم یا
به قول زمینی هارنگین کمون خودم نشون بدم ویه حالی از این خود خواها
بگیرم که کیف کنن."
تکلیف بچه ها: یک مورد را ادامه دهند.
1- روز سیزده بدر ،درخت بید مجنون ، شاخه هاشو پایین و پایین تر آورد تا ببینه چرا سبزه های
زیر پاش خر خر می کنن؟ روکرد به سبزه ها و گفت : " چرا خودتونو لوس کردین و
صدا در میارین؟ "
سبزه ها گفتن : " اگه تو جای ما بودی و جوون ها ،این جوری به گلوت گره می زدن "...............
2-توی ظرف آجیل ،جنجال و ولوله ای در گرفته بود ! پسته با فندق، تخمه ژاپنی با تخمه کدو ،
بادوم با چلغوز ،نخودچی با.......................
3-مکالمه ی ماه و خورشید ......................
4- این درخت کیه دیگه ؟ تا زانوش توی گِله. بهار که میشه لباس سبزشو می پوشه و
عطر می زنه . سرشو شونه می زنه !منتظره یه باد بیاد تا برقصه و خودشو به رخ بکشه.
...........................
5- ابر خسیس دو قطره بارون نداشت
اخبار خوبی واسه ناودون نداشت
تو غرب آسمون میزد رعد و برق
دو چیکه بارون میبارید سمت شرق
بارونی میپوشیدیم، آفتاب میشد
برف ننشسته رو زمین، آب می شد