در لغت ، به معنی آواز کبوتر است ودر اصطلاح، یعنی نویسنده کلماتی را به کار برد ، که

در وزن وحروف پایانی  مشابه باشند.یا آوردن کلماتی شبیه قافیه که آهنگ وحروف آخرشان

 شبیه به هم است.

مثال کوتاه ومشهور سجع، نام کتاب استاد مطهری است: " داستان راستان" .

مثالهای دیگر:

1- الهی یکی نان دارد و دندان ندارد ویکی جان دارد و جانان ندارد.

 شکرت که من هم این دارم و هم آن دارم.

2- الهی ! عاجز وسرگردانم . نه آنچه دارم دانم ونه آنچه دانم دارم.

اگر مستم اگر دیوانه ام ، از مقیمان این آستانه ام. آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام .

الهی آن کس تاج عزت برسر دارد ، که حلقه ی ارادت را برگوش دارد وطوق عبودیت را برگردن.

3- مرغ غزلخوان با صوت دل انگیز گوید برخیز . وقت نماز است و راز ونیاز است.

گوش می سپارم به تکبیر این تعبیر دل پذیر.

4- صحبت با تو شیرین است و دردها را تسکین.

5- توانگری به هنر است نه به مال . به قناعت است نه به بضاعت.

6- عروس بی جهاز مثل روزه ی بی نماز ، دعای بی نیاز، قورمه ی بی پیاز.

7- حج کردن تماشای جهان است. نان ده که نان دادن کار مردان است.

تکلیف: با این واژه ها نثر مسجع بنویسید.

قافله سالار- در انتظار- دیار- چشمان اشکبار- پروردگار- روزگار- کوله بار- محرم اسرار

- یار وفادار- خسته وبیمار- طالب دیدار.

ابتدا چند کلمه هم قافیه را به آنها می دهم وسپس از ایشان می خواهم که این کلمه ها را در یک متن به کار

ببرند . وکلمات هم وزن را در اخر جمله ها بیاورند وآهنگین کنند واین متن یکی از بچه ها :

ای فلسطین  ،بی بال وپری ودرخون غوطه وری  . بی خانمانی وچون فصل خزانی .  آماجگه تیری  ودرغل

وزنجیر دشمنان اسیری .میهنت همچون دیار کربلاست وپرچمت مشعل عاشورا  وطفلانت شکوفه های

خونین کربلا . تو ماتم سرایی وحماسه سرخ کربلایی.خاطراتت سرشار از جوروجفاست لعنت بردشمن

ستمگروبرقوم دغا .دلهایمان غمگساراست وبلکه سوگوار. داغداریم ودیده هامان گهربار . فلسطین عرصه

کارزار شد وصهیونیست شمر خونخوار .دردهاتان نامحدوداست وتن هاتان خون آلود .دمادم گهواره ها

گلگون است وشهر فواره خون.

فلسطین !ای قربانگاه کودکان دردتان استخوان سوز است وگلوسوز .

دیده هاتان  تر است وکلبه هاتان خون وخاکستر .صداها سوگناله است  ونواها هق هق گریه .ای دریغ   

 ودرد که نتوانم کاری کنم وباشما یاری کنم .صبر وقرار رفته از دلم ،چگونه سوگنامه پردازی کنم ؟؟؟

 و اما ، نثر مسجع معلم که دانش آموزان نوشته اند.

 معلم ....تو سحاب رحمتی و خدمتگزار ملت .

بیعتت طریق سلامت است و هجرتت، رنگ ظلمت .

حرکتت برکت است و محنتت در نهایت.

درس تو حلاوت است و رفع کسالت .

قضاوتت بر عدالت است و سخنت صداقت .

تو کوکب هدایتی و کارت رسالت.

کلامت با سلام است و مقامت با احترام .

از سلاله ی میکائیلی و از سلسله ی جبرائیل .

قافله سالاری و شمع شب تاری .

از جهل بیزار و از عقل سرشاری .

مرغ غزلخوانی و معنی درمانی .

سفیر حکمتی و سریر معرفت.

تعبیر مهری و تفسیر محبت.

دریای نوری و نفخه ی اهل قبوری .

صاحب عزمی پرشور و دارای چشمی صبور .

همیشه در سجاده و آسمان در نوردیده .

رنج و بلا کشیده و مجاهد تفتیده .

نغمه ات داوود است و دانشت نامحدود.

دلت  پر فروغ  و سرت پر نبوغ.

سخنت آب زمزم است و رویت گل مریم .

بهترین بنی  آدمی و یگانه در عالم .

ساقی فکرتی و اقاقی طبیعت.

قاموس کرامتی و اقیانوس ابهت .

پاسخ هر آنچه معمایی و آفتاب روشن فردا .

آیت خدایی و ماه تماشایی .

طلوع رویایی و شروع  شکوفایی .

من بی خبرم و پرسشگر. تو اختری و دانشور

تو نیلوفری معطر، کنی عطرت مکرر.

روح منوری و نور بصر.

دانش من ناچیز است و یاد تو خاطره انگیز .

روح من عطش خیز است و ذهن تو  لبریز.

بی تو تنگدلم و با تو خوشدل.

بی تو غافلم و با تو در محفل .

بی تاب تر از موجی و در قله ی اوجی .

برای مردم تاجی و در راه، سراجی .

مشتاق وصالم و بی پر و بال .

باشک وسوالم و در احتمال .

با تو با کمالم و در اقبال .

ببین دیده ی بارانی ام و شرح  پریشانی ام.

بیا توای طلوع روحانی بده مژدگانی ام.

جسارتت موجب خسارت است و اجابتت، مزید ولایت .

شکایتت موجب شقاوت است و به شکر اندرت مزید سعادت .

شفاعتت موجب عنایت است و حمایتت مزید رضایت.

روزت خجسته باد و پیروزی ات پیوسته .

چهره ات پر گلاب باد و دعایت مستجاب باد و

دشمنت خراب باد و روزت مبارک باد و

چشم شور از تو دور باد.

نامه مسجع:

مخلصان را امشب بزمی نهاده واسباب عیشی ترتیب داده.

                                      دلم پیاله- مطربم ناله - اشکم شراب - جگرم کباب -

                         اگر شما را هوس چنین بزمی وبه یاد تماشای بیدلان عزمی است،

                         بی تکلفانه به کلبه ام گذری وبه چشم یاری به شهیدان کویت نظری. 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

الهی سوگند به بلندی درخت چنار و به ترشی رب انار ترحمی بنما بر این

بنده بی بخار بی کارو بی عار که دمارش را بر آورده روزگار. ای خالق

مدرسه وای به وجود آورنده فرمول های حساب و هندسه ای خدای عزیزم

بیزارم از این نیمکت و میزم دانش آموزی سحر خیزم که هر روز صبح زود

ساعت 10 از خواب برمیخیزم وروز های شنبه تا پنجشنبه اغلب از مدرسه

می گریزم که من انسانی نحیفم و در کلاس درس بسیار ضعیفم اگر چه

نزد معلم و دانش آموزان خیلی خوار و خفیفم ولی خارج از مدرسه به

هرکاری حریفم ای خالق شهرستان های کرمان ویزد ورشت نمره انضباط

مرا داده اند هشت دیگر به چه امیدی می توان سر کلاس درس نشست؟

آن جا که معلم هم نمیکند گذشت چه کنم اگر سر نگذارم به کوه و به

دشت؟ الهی می دانی که من کیستم هر چند که دانش آموزی فعال

ودرس خوان نیستم ولی چه قدر عاشق نمره بیستم. پروردگارا سال

گذشته هنگام امتحان خواستم تقلب کنم معلم از راه رسید رنگ از رخسارم

پرید برگه امتحانی ام را گرفت وکشید وآن را از هم درید وچنان کشیده ای به

صورتم کشید که برق سه فاز از چشمم پرید وصدایش را مادرم در خانه

شنید. ای خالق آموزگار و ای سازنده مداد و خط کش و پرگار آن چنان

هدایتم کن تا این معنی را بدانم که اگر معلم خودش درس را میداند پس چرا

از من میپرسد و اگر نمیداند چرا از دیگران و آن ها میدانند نمیپرسد؟ ای

آفریدگار خودکار بیک سوگند به کتاب های شیمی و فیزیک و فرمول اسید

اتانوئیک که مشتاقم به یک دست لباس شیک و از خوراکی ها آرزومندم به

خوردن قیمه با ته دیگ ولی اگر نبود راضی ام به یکی دو سیخ شیشلیک.

الهی از مدرسه بسیار دلتنگ ام و در کلاس درس همیشه منگم و با دو ابر

قدرت شرق و غرب یعنی بابا و معلم همیشه در جنگ ام ولی در ساعت

تفریح بسیار زرنگ ام دروغ چرا؟

حقیقت آن است که در یک کلام برای خانه و مدرسه بسیار مایه ننگم.