ظلم و ستم
هرکجا بگردیم؛ چه در شرع، چه در عقل؛ هیچ کس پیدا نمی شود که موافق ستم کردن به مردم باشد. از رسول الله(ص) هشدار با اهمیت و بزرگی نسبت به ظلم در دو کلمه به یادگار مانده است: إیّاکُم وَالظُّلمَ(کنز العمال حدیث 7639): از ستمگری برحذر باشید. از علی علیه السلام: لا تَظلِم کَما لاتُحِبُّ أن تُظلَم(نهج البلاغه حکمت 298): ستم نکن، همان گونه که دوست نداری به تو ستم شود.
در ادب فارسی آمده است: "خانه ی ظالم به اندک فرصتی
ویران شود" (صائب تبریزی) ؛ "خانه ی ظالم به آه مظلوم خراب است"؛
خانه ی ظلم خراب است تو هم می دانی / مثل کف، بر سر آب است تو هم می دانی (برگرفته
از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری ص435، انتشارات آستان قدس
رضوی مشهد ۱۳۸۰ و کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری
ابهری ص383) یا باز در همین منابع آمده است: "چراغ آدم ستمکارتا صبح نمی
سوزد"؛ "خانه ی ظالمان، نه دیر که زود / به فضیحت خراب خواهد
بود(شعراوحدی) کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص384)
قرآن نیز به ویرانگری ستم مهر تأیید زده: وَ لَقَد
أهلَکنَا القُرونَ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا(یونس/ 13): ما [مردم] قرن های پیش
از شما را به کیفر ظلمی که کردند، نابود ساختیم.
پیامبر اسلام (ص) در باره ی تجاوز زورگویی که زودتر از
هر خطای دیگری یقه ی انسان را خواهد گرفت، می فرماید: إنَّ أعجَلَ الشّرِّعُقوبَةً
البَغیُ(کافی ج 2 ص 327): زورگویی زودتر از هر کار بد دیگری دامنگیر انسان
می شود.
امام علی علیه السلام می فرماید: مَن جارَ، أهلَکَه ُ
جَورَه (غرر الحکم حدیث 7835): هرکس ستم کندهمان ستمکاریش وی را نابود می
سازد.(آیه و احادیث برگرفته ازکتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص383)
جفا پیشه مردم، نه مردم بوَد / در این کالبد مار و کژدم
بود (ادیب پیشاوری برگرفته از کتاب حکمت نامه ی پارسیان غلامرضا حیدری ابهری ص 382
ذیل مثل: " از خدا بترس وبیداد مکن")
سعدی، ستم به دیگران را نامردی می داند:
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی / گرت از دست برآید،
دهنی، شیرین کن(همان ص 383)
سفارش سعدی به عنوان یک حکیم جهاندیده ی آگاه و خبره
برفرادستان در باره ی ظلم و ستم و درمقابل، توان و قدرتمندی ستمدیدگان در فرو
پاشاندن یک قدرت و کمک کاری و یاری خداوند یکتا به مظلومان فرودست شنیدنی و پند
آموز است:
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین
خوش است
مزن بر سر ناتوان دست زور/ که روزی در افتی به پایش چو
مور
مکن بد که بد بینی ای یار نیک! / نروید زتخم بدی، بار
نیک
چو با دوست دشخوار گیری و تنگ / نخواهد که بیند ترا نقش
و رنگ(کلیات سعدی ص 264 تصحیح فروغی چاپ امیر کبیر1363)
دل زیر دستان نباید شکست / مبادا که روزی شوی زیر
دست(همان ص 262)
سعدی از انوشیروان عادل به هنگام مرگ در سفارشش به هرمز
می گوید:
مکن تا توانی دل خلق ریش / وگر می کُنی، می کَنی بیخ
خویش
گزند کسانش نیاید پسند / که ترسد که در ملکش آید گزند
فراخی در آن مرز و کشورمخواه / که دلتنگ بینی رعیت زشاه
خرابیّ و بد نامی آید ز جور/ رسد پیشبین این سخن را به
غور
رعیت نباید به بیداد کشت / که مر سلطنت را پناهند و پشت
گریزد رعیت ز بیدادگر / کند نام زشتش به گیتی سمر
چراغی که بیوه زنی برفروخت/ بسی دیده باشی که شهری بسوخت
بد اندیش توست آن و خونخوار خلق/ که نفع تو جوید در آزار
خلق
ریاست به دست کسانی خطاست / که از دستشان دست ها بر
خداست (همان ص 212-211)
سعدی باز در جای دیگری از حکایت های بوستانش در باره ی
دادخواهی کسانی سخن می گوید که حریف قدرتمداران جامعه نمی شوند و از ظلم ستم
پیشگان دست شان به درگاه خداوندی برای تظلم و دادخواهی بلند است و هشدار می دهد که
خدا "یار بی چارگان است" و داد و فریادش، برانداز حاکمان می شود:
اگر زیر دستی درآید ز پای / حذر کن زنالیدنش
برخدای
نخواهی که باشد دلت دردمند / دل دردمندان برآور ز بند
پریشانی خاطر دادخواه / بر اندازد از مملکت پادشاه
ستاننده ی داد آن کس خداست / که نتواند از پادشه
دادخواست (همان ص 223- 222)
هشدار سعدی بلند است که زیر دستان و فرو دستان را دست کم
نگیرید که اگر آنان از ستم به تنگ آیند همانند مورچگان که شیری را از پای در می
آورند، دودمان ستم پیشگان فرا دست را بر باد خواهند داد:
مِها! زور مندی مکن با کِهان / که بر یک نمط می نماند
جهان
سر پنجه ناتوان بر مپیچ / که گر دست یابد بر آیی به هیچ
نبینی که چون با هم آیند مور/ ز شیران جنگی برآرند
شور
نه موری که مویی از آن کمتر است / چو پر شد ز زنجیر محکم
تر است
لب خشک مظلوم را گو بخند / که دندان ظالم بخواهند
کند(همان ص228-227)
بی مناسبت نیست، بیتی هم از بیدل دهلوی بیاوریم که
می گوید:
از شکست شیشه ی صاحب دلان اندیشه کن / شیشه را گر
بشکنی هر ذره ی آن، خنجر است
سعدی در باب اول – سیرت پادشاهان – آورده است:
«پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد. گفت ای ملک! به
موجب خشمی که ترا برمن است، آزار خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سرآید
و بِزِه آن بر تو جاودان بماند.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت/ تلخی و خوشی و زشت و زیبا
بگذشت
پنداشت ستمگر که جفا برما کرد/ در گردن او بماند و بر ما
بگذشت
ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او برخاست»
(کلیات سعدی فروغی، چاپ امیر کبیر، ص 63 )
خدا پدر این ملک را بیامرزد که گوش شنوایی نیز داشته
است. غالب فرادستان حاضر به شنیدن سخن زیر دستان نیستند. ظلم کردن کار دشواری نیست
. جواب پس دادن آن، هنگامی که مردم عَلَم مخالفت برداشتند، کار آسانی نخواهد بود.
به قول سعدی:
توان به حلق فرو بردن استخوان درشت / ولی شکم بدَرَد چون
بگیرد اندر ناف (همان، ص 56)
بنا براین به قول مولوی جلال الدین بلخی:
رو مراقب باش بر احوال خویش/ نوش بین در داد و بعد ظلم
نیش
هشدار ظلم و ستمگری در فرهنگ عامیانه
آنچه فرهنگ عامیانه را می سازد، همان است که نخبه گان و
برگزیدگان جامعه، آن را بر سر زبان ها می اندازند؛ این جمله ها و عبارت های کوتاه
و ماندگار با تجربه های مردم آمیخته می گردد و در گفتار مردم ویرایش شده ؛ سینه به
سینه در جامعه گسترده می شود؛ به یادگار نسلی به نسل پس از خود، این امانت ادبی
اجتماعی را می سپارند و ارثی می گردد، پایدار و کارا؛ همان می شود که مردم گویند:
"آنچه جوان درآینه بیند، پیر در خشت خام بیند."
نظامی می فرماید:
«آنچه در آینه جوان بیند/ پیر در خشت خام، آن ، بیند
جلال الدین بلخی نیز می فرماید:
آنچه اندر آینه بیند جوان / پیر اندر خشت بیند پیش از
آن» (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی بلوری ص49)
اینک چند عبارت از ارث پیشینیان در این باره
:
«ظالم پای دیوار خود می کند.
ظالم همیشه خانه خراب است.
ظلم ظالم بنیاد خودِ ظالم را می کَند.
خانه ی ظالم به آه مظلوم خراب است.
خانه ی ظالمان نه دیر که زود / به فضیحت خراب خواهد
بود(اوحدی)
چراغ آدم ستمکار تا صبح نمی سوزد.
ظلم بر خود می کند؛ هرکس به کس ظلمی کند.
ظلم ظالم بر سر اولاد ظالم می رود.
ریشه بیداد بر خاکستر است.
ظلم ظالم و ماه تموز هیچ کدام پایدار نیست.
همه چیز از باریکی پاره می شود، ظلم از کلفتی.
کاخ بیداد همیشه بر سر بیدادگر فرو می ریزد
خانه ی ظالم به اندک فرصتی ویران
شود(صائب)» (برگرفته از دوازده هزارمثل فارسی، دکتر ابراهیم شکورزاده ی
بلوری واژه ی "ظلم")
و آنان که با ستمگری به دنبال ایستادن در مقابل حق
هستند، بدانند که نمی شود، ظلم کرد و ادعای ایمان به خدا و حق گرایی را با خود یدک
کشید.
با توجه به مطالب بالا روشن است که ستم تیشه بر ریشه ی
خود زدن است.